چکیده:
آیات صفات خداوند به مجموعه آیاتی گفته میشود که در آنها به یکی از صفات خداوند اشارت رفته که همین صفات در انسانها نیز بکار رفتهاند به تعبیر دیگر آیات صفات، در برگیرندهی صفاتی هستند که مشترک لفظی میان خدا و انسان میباشند، تفسیر و چگونگی مواجهه با این آیات یکی از مسائل بحث برانگیز علوم قرآنی و علم تفسیر بوده که فکر و اندیشه دانشمندان اسلامی از ابتدا تا به اکنون و از تمامی فرق مختلف اسلامی را به خود معطوف و مشغول ساخته است بررسی آیات صفات با مسئلهی محکم و متشابه که خود یکی از مسائل چالش برانگیز و اختلافی علوم قرآنی است رابطهی تنگاتنگ دارد تا آنجا که بدون درک درست دو اصطلاح مذکور، دستیابی به تفسیر و معنائی صحیح از آیات صفات، ناممکن مینماید، یکی از روشهای فهم واژگان و معنای کلام الاهی، شناخت جهت کلام و معناداری خاص آن از راه کشف زبان قرآن در دسته ای از آیات صفات الاهی است. در گذشته، این مسئله با وصف کلامی آن بحث میشده است و امروزه راه حل آن را بررسی زبان قرآن و تعیین جهتگیری آن میدانند و نکته چالش برانگیز این است که تعبیرهای عاطفی قرآن از خداوند به چه معنا و جهتگیری آنها کدام است؛ برای نمونه در قرآن همواره سخن از حب الاهی نسبت به بندگان خاص است. پرسش این است که معنای این دوست داشتن چیست و از چه سنخ دوستداشتنی است و در همنشینی با وا ژگان چه جایگاهی دارد؟ ازاین روی، شناخت و روشن کردن زبان قرآن در واژگانی که بار احساسی و عاطفی دا رند، دارای اهمیت زبانشناسی است. این نوشتار با روش توصیفی – تحلیلی، کوشیده است تا به این پرسش اساسی پاسخ دهد که زبان قرآن در توصیف حب خداوند چگونه و دارای چه جهتی است؟ ازاینروی، با تحلیل زبانی ویژگیهای حب خداوند به ویژه در حق محسنین در پنج آیه ای که ابراز محبت از سوی خداوند به آنان صورت گرفته، مقصود از حب خداوند و ابراز محبت او نسبت به بندگانش مورد بررسی قرار گرفته است. در آغاز، جهت معنایی دو واژه «حُب» و «مُحسنین» آشکار و سپس همنشینی این واژگان در آیات، بررسی شده است. نتیجه به دست آمده، گویای آن است که مقصود خداوند از «محسنین» در آیات موردنظر، هرچند در ظاهر یکسان نیست؛ ولی در ارتباط با یکدیگرند و ابراز محبت به آنها، با هدف و جهت خاصی از رویکرد معرفتشناسانه و کارکردی قرار گرفته است.
واژگان کلیدی: زبان قرآن؛ آیات صفات؛ حب؛ محسنین؛ محبت و کارکردهای آن.
مقدمه
بحث بر سر محکم و متشابه غالباً به تبع آیه هفتم سوره مبارکه آل عمران «مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وأُخَرُ مُتَشابِهاتٌ....» مطرح میشود. در این آیه خداوند به صراحت، بیان میدارد که آیات قرآن به دو دسته محکم و متشابه تقسیم میشوند و مؤمنان محکمات را گرفته و اصل قرار میدهند؛ امّا افراد مغرض یا مریض به دنبال آیات متشابه رفته تا آنها را دستاویزی برای ایراد شک و شبهه در قرآن و ایجاد فتنه بین مسلمانان قرار دهند، از آنجا که آیات صفات از فروعات توحید خداوند و از اصول دین میباشد و فهم نادرست و مخدوش از این آیات چه بسا فرد مسلمان را در ورطهی شرک و تشبیه خدا به انسان قرار دهددر قرآن عباراتی نسبتاً زیاد بکار رفتهاند که انسان در صورتی میتواند تصوّر و درکی صحیح از آنها نماید که قبل از هر چیزی این نکته در ذهنش رسوخ یافته باشد که خداوند هم خالق است و هم آمر، یعنی او، هم آفریننده عالم هستی و هم فرمانروای آن است و چون فرمانرواست باید لوازم فرمانروائی را داشته باشد تا فرمانهایش به درستی صادر و اجرا گردند، امّا انسان، بدلیل محدودیت عقلی و علمی، توان آن را ندارد که صفات خداوند را با چنان کیفیتی که دارند درک نماید، بطور مثال در مورد صفت رحمت خداوند، انسان تنها قادر به درک آثارآن است نه درک حقیقت آن، زیرا که صفتی است نامتناهی و کیفیت آن متفاوت با رحمت و دلسوزیهای میان مردم است بنابراین انسان از درک حقیقت آن عاجز است.
از زمان نزول قرآن کریم تا به امروز، مسلمانان درصدد فهم بهتر آیات قرآن بوده اند و در هر روزگار و زمانی کوشیده اند با توجه به مقتضیات دانش و تحولاتی که در دانش تفسیر و علوم قرآن رخ داده است، پاسخ مناسبی به نیازهای مردم روزگار خود بدهند. به راستی، امروزه با گسترش روزافزون علم زبانشناسی و معناشناسی، تأثیرات کمابیش نوینی در گستره تحلیل زبانی قرآن مطرح گردیده که ازجمله آنها، فهم زبان دین و جهتگیری پیامهای آن است؛ هرچند رگه هایی از این بحث در میان کتابها و آثار قدما دیده میشود، ولی به صورت بحث مستقل و تخصصی در چهارچوب کنونی نوظهور است.صفات خداوند، چه صفات جمالی که امیدآور و ایجاد رغبت میکنند و چه صفات جلالیش که رهبتآور احساس مسئولیت پدید میآورند، صفاتی هستند که نه کیفیت آنها برای ما معلوم است و نه از نظر کمیت، محدود هستند، تا حد و اندازهی آنها را بفهمیم بنابراین هرگز انسان توانائی درک به معنای واقعی آنها را ندارد، اما با این و جود، انسان قادر به شناخت آثار آنها میباشد، فلذا برای تعبیر و اشاره به صفات خداوند باید از کلماتی بهره گرفت که آن کلمات از قبل، در میان مردم برای معانی شبیه به معنای آن صفات بکار رفته باشد، مثلاً چون از قبل، مهربانی و دلسوزی در میان مردم رایج بوده از این رو، صفت رحمت را برای اشاره به این حالت وضع کردهاند. حال خداوند با توجه به وضع قراردادی این کلمه در میان مردم و آشنایی آنان با معنای این کلمه، این واژه را برای اشاره به یکی از صفات خود بکار میبرد، امّا قطعاً با معنایی چون حالت نفسانی بشری که مردم کلمهی رحمت را برای آن بکار بردهاند، هم کیفیتش معلوم است و هم کمیت دارد و محدود است در حالی که صفت رحمت خداوند نه واجد آن کیفیتی است که در ذهن ماست و ما با آن مألوف هستیم و نه کمیت دارد تا محدود باشد، امّا با این حال چارهای نیست و باید از این کلمات متداول میان مردم برای بیان و اشاره به آن معانیِ بدون کیفیت و نامتناهی خداوند بهره برد.
از سوی دیگر زیبنده و معقول نیست که کلماتی برای اشاره به صفات خداوند ابداع گردند که مردم هیچ ذهنیتی از آنها ندارند، چون قرار بر این است که کتابی و برنامهی هدایتی برای بشر ارسال گردد که مردم آن را فهم کنند، حال اگر از کلماتی در این کتاب هدایت، استفاده شود که تازه اختراع شده باشند، در آن صورت مخاطبان قرآن هیچ معنایی از آنها فهم نمیکنند؛ تازه به فرض ابداع چنین کلماتی، باز هرگز قادر به حمل تمام و کمال آن معانی نخواهند بود؛ زیرا وقتی معنای آن صفات نامحدود است چگونه آن کلمات، معنای نامحدود را حمل میکنند؟ و وقتی صفات خداوند بدون کیفیت است چگونه کلمهای قادر به کیفیّتبخشی به آنها را خواهد داشت؟ علاوه بر این، حتّی اگر فرض کنیم که کلماتی باشند که معانی بدون کیفیت و نامتناهی صفات خداوند را حمل کرده و آنها را نقل نمایند، چه کسی میتواند آنها را درک نماید، زیرا که ذهنِ انسانِ ناتوانِ محدودِ درمانده نه قدرت آن را دارد که چگونگی صفات خداوند را درک کند و نه دارای آنچنان گنجایشی است که آن صفات و معانی نامتناهی در آن جای گیرد، پس ناگزیر بایستی از کلماتی برای تعبیر صفات خداوند بهره گرفت که قبلاً در میان مردم متداول و معهود بوده و معانیِ با کیفیت و با کمیت داشته باشند تا از معنای اصلی خودشان، برای ادای معانی صفاتی که اجمالاً تشابهی با آنها دارند به عاریت گرفته شوند، مثلاً رحمت خداوند تشابهی با رحمت انسان دارد به این صورت که وقتی انسان دلش به حال کسی میسوزد، قصد مهربانی به او را مینماید و کار نیک و عمل خوبی در حق او انجام میدهد، صفت رحمت خداوند نیز بدان معناست که او ارادهی مهربانی به کسی را نموده و در حقش نیکی میکند و به او اجر و پاداش میدهد، فلذا تشابه این صفت در خداوند و انسان تنها در همین حد است و بس، نه در کیفیت و نه در کمیت.
از همین روست که تعبیرات و کلمات جهت اشاره به صفات الهی در قرآن نازل میشود که در میان مردم معنای دیگری دارند اما الآن دارای معنای نوینی میگردند که در آنها مقداری مشابهت با معنای اصلی وجود دارد و انسان باید همیشه هوشیار باشد که مبادا آن صفات را بر معانی متداولشان قیاس کند و چنان گمان کند که خداوند نیز همچون انسان مثلاً سمیع است یا بصیر، به عبارت دیگر انسان نباید، سریع این صفات را بر خود و امثال خودش قیاس کند و همانطور که خودش با چنان کیفیتی و چنان کمیتی میشنود و میبیند گمان برد که خداوند هم آنگونه میشنود و میبیند، خیر، چنین نیست بلکه انسان باید فقط در اصل مطلب بین آنها درکِ مناسبت نماید و مشابهتی میان آنها احساس کند نه بیشتر، یعنی همانطور که انسان با نیروی سمع به صداها آگاه میشود و با بصر به اشکال و الوان با خبر میگردد خدا هم به صداها و اشکال و الوان آگاه است در همین حد و اگر اضافه از این مقدار، بخواهد چگونگی آگاهی خداوند بر صداها یا بر اشکال و الوان را بفهمد برایش مقدور نیست.
اینگونه تعبیرات و کلماتی که برای اشاره به صفات خداوند در قرآن بکار برده شده است را متشابهات گویند یعنی کلماتی و تعبیراتی که معنای کنونی آنها (برای صفات خداوند) مشابهتی با معنای متداول میان مردم دارد امّا انسان باید به هوش باشد که تأویل نکند، یعنی منظور آنها را درک کند امّا آنها را تأویل ننماید(معنای دیگری را برای آنها جستوجو ننماید).
متشابهات در طول تاریخ محل جدل و مباحثات بسیار بوده است، و این مطلب مشهوری که میگویند، علمای سلف - به معنای قدیمی و دوران اوّلیّهی اسلامی- دست به تأویل این متشابهات نزده امّا علمای خلف به تأویل آنها دست یازیدهاند، سخن و تصوّری اشتباه است بلکه هیچ گونه اختلافی میان سلف و خلف در این باره نیست و هر دوی آنها نگرش و دیدگاهی واحد نسبت به این قضیه دارند هر دو طیف، مراد و منظور از این صفات را بیان میکنند یعنی مثلاً وقتی خداوند میفرماید: من سمیع هستم میگویند: مراد این است که تمام صداها را میشنود و امکان ندارد کسی از سلف و خلف، خود را از این مقدار از معنی، دور نگه دارد، پس اختلافی در میانشان نیست و باز میگویم که همیشه باید در نظر داشت که تأویل به آن معنی که گفته شده صحیح نیست امّا بیان مراد و منظور از اینگونه صفات جایز و درست است.
با این توضیحات، مقصود این سخن که گفته میشود، محکمات در برابر متشابهات هستند بهتر درک میشود، محکمات کلماتی یا عباراتی حامل یک سری معانی هستند که این معانی از قبل، در میان مردم، معروف و مألوف بوده و دارای کمیت و کیفیت مشخصی میباشند و انسان قادر به درک آنها میباشد، مثلاً در آیهی «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِکُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا و تُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا» (27/ نور) یعنی: ای کسانی که ایمان آوردهاید (برنامه خدا را دانسته و تسلیم آن شدید) داخل خانههایی غیر خانههای خودتان نشوید تا زمانی که برایتان معلوم گردد که صاحبان آن خانه دوست دارند که شما و ارد آن خانهها گردید و وقتی وارد آن خانه ها میشوید، سلام کنید- سلام علیکم – یعنی ما برای شما سلامتی آوردهایم و ناراحتی و اذیتی در میانمان، نیست؛ در این آیه معنای کلمات لا، تَدْخُلُوا، غَيْرَ، تَسْتَأْنِسُوا، تُسَلِّمُوا و أهل، در میان مردم زمان نزول قرآن و منظوری که خداوند از آنها اراده میکند، یکسان میباشد، یعنی مراد از آنها، همان معانی بوده که در میان مردم متداول بوده و قبل از نزول قرآن نیز به همان کیفیت و کمیت رایج بودهاند، بنابراین به اینها محکمات میگویند یعنی در جای خود ثابت هستند و علاقهای و ربطی به مطلب و معنای دیگری به جهت تشابه به چیز دیگر، ندارند.
گذری بر فهم متشابهات در سوره آل عمران:
در اوایل سورهی آل عمران میفرماید: خداوند کتاب خود را نازل فرمود که «مِنْهُ آيَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ و أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ» یعنی برخی از آیات، که اکثریت هستند، محکمات میباشند که این آیات، مادر کتاب هستند، یعنی اصل و مرجع برای تمام کتاب قرار میگیرند و باید، بدانها مراجعه شود و برخی دیگر از آیات متشابهات میباشند که در ادامه میفرماید: «فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الفِتْنَةِ و ابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ» یعنی آنهائی که کژی و ناراستی در دلشان قرار دارد، و راه راست را در پیش نگرفتهاند، آنها به دنبال متشابهات حرکت میکنند متشابهاتی مثل «إسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ» یا «یَدُ اللهِ فَوقَ أیدیهِم» یعنی آیاتی که مربوط به صفات خداوند میباشند، به تعبیر دیگر، این افرادِ منحرف، به دنبال تک تک این آیات و تعبیرات حرکت میکنند، نه به قصد درکِ معنایِ مناسبِ از آنها، بلکه به انگیزهی به گمراهی کشاندنِ مردم و آشفته ساختن خاطر آنها و فتنه انگیزی در جامعه، تا آن آیات و کلمات را از مسیر درست و به حق خود خارج نموده و دچار اشکال و شبهه گردانند فلذا برای نیل به مقصود خود، آیات را تأویل کنند، مثلاً به عبارت، اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ نگاه میکنند و میگویند: تختی وجود دارد و خداوند بر روی آن نشسته است حتّی برخی از این جاهلان گفتهاند: وقتی خداوند بر روی این تخت مینشیند، به مقدار یک انگشت یا یک وجب از تخت بزرگتر و حجیمتر است، میبینیم، که در این گفته چقدر جهالت و بی شعوری نهفته است این سخن، مصداق تأویل آیه میباشد یعنی قائل شدن به کمیت و کیفیت برای استوای خداوند بر عرش، یا مثلاً در مورد سمیع بودن خداوند، برخی گفتهاند: خداوند باید مثل ما گوش و تمام دستگاه شنوایی را که برای شنیدن لازم است، داشته باشد و امواجی از هوا نیز به گوشش برسد و آن را بلرزاند تا در نهایت او بشنود و سمیع شود، تأویل آیاتِ صفاتِ خداوند، این چنین است که انسان مؤمن باید از آن دور باشد.
و در ادامهی آیه میفرماید: «وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا» یعنی کسانی که علم در آنها رسوخ یافته و در آن ثابتقدم گردیده و دچار فتنه نشدهاند، میگویند: به همهی آیات، چه محکمات و چه متشابهات ایمان آوردیم همه از طرف پروردگارمان است، محکمات را مینگریم و بینشمان را از آنها میگیریم و در مورد متشابهات، همیشه آنها را به محکمات ارجاع میدهیم، مثلاً وقتی خداوند میفرماید: «اِنَّهُ هو السمیع البصیر» یعنی همانا خداوند سمیع و بصیر است، آن را به «لَيْسَ کَمِثْلِهِ شَيْءٌ» ارجاع میدهیم که محکم است یعنی کسی مثل او نیست که در اینجا خداوند را از داشتن سمع و بصری همچون مخلوقات تنزیه میکنیم.
«وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ» به جز خداوند کسی نیست که تأویل این آیات را بداند و بتواند این عبارات را به اصل خود ارجاع دهد، «أول» یعنی برگرداندن چیزی به اصل خود، یعنی کمیت و کیفیت صفات خداوند را کسی نمیتواند غیر از خداوند درک کند «وَمَا يَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبَابِ» که بر این اساس، نتیجه میگیریم متشابهات هرگز درک نمیشوند و این مسأله، ربطی به افزایش علم و معرفت انسان ندارد یعنی دانستن و درک آنها، بستگی به گذر زمان و انجام اختراعات و اکتشافات گسترده و جدید نداشته و به هیچ طریقی راهی برای درک کیفیت و کمیت آنها و جود ندارد، این تفسیر درست از این آیه است.
عدهای هستند که متشابهات را به نحو دیگری معنا و تفسیر کردهاند که در این صورت درک متشابهات نسبی میشود، براساس این نوع تفسیر، برخی آیات در نزد برخی متشابه و در نزد برخی دیگر محکم هستند، یا امروز آیهای متشابه است اما فردا محکم میشود، مثلاً خداوند میفرماید: «وَ يَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ» (8/ نحل) قبل از این عبارت، از الاغ و اسب و قاطر سخن به میان آمده است که اینها بدین سبب خلق شدهاند که بر آنها سوار شوید و لذّت ببرید و برایتان زینت باشند و در ادامه میفرماید: «و يَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ» یعنی: و خلق میکند چیزهای دیگری که شما نمیدانید که منظور وسایل نقلیّهای است که امروزه میبینیم، از دوچرخهی بچّهگانه گرفته تا آپولوف، که خداوند همهی اینها را خلق کرده تا وسیلهی حمل و نقل و زینت باشند، این دسته از افراد میگویند که عبارت «و يَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ» در آن زمان (زمان نزول قرآن) متشابه بوده زیرا مردم نمیدانستند «مَا لاَ تَعْلَمُونَ» چیست، اما الآن این آیه محکم شده و منظور خدا فهمیده میشود و انسان میداند که منظور از آن، ماشین و هواپیما و. ... است.
امّا این نظر، در صورتی صحیح است که محکم و متشابه را به نسبت فرد فردِ جامعه در نظر بگیریم که باز در این حالت هم، مشکل است که انسان، معنای متشابه را درک نماید زیرا متشابه یعنی اینکه انسان، مشابهت دو چیز با یکدیگر را درک کند و بفهمد، مگر اینکه بگوئیم متشابه از اشتباه است یعنی انسان به اشتباه میافتد و نمیداند «مَا لاَ تَعْلَمُونَ» یعنی چه؟ و بعداً برایش روشن میشود امّا خود اشتباه از «شبه» گرفته شده است یعنی چیزی شبیه چیزی باشد و به تعبیر دیگر مثل هم بودن دو چیز سبب گردد تا انسان به اشتباه بیفتد اما در این مثال، مثل هم بودن کجاست؟ عبارت «يَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ» چه مشابهتی میان معنای آن در زمان نزول قرآن و معنایی که امروزه برایش پیدا شده، وجود دارد؟ علاوه براین بر اساس این تفسیر از متشابهات، به اعتبارِ فرد فردِ جامعه امکان دارد که این نوع آیات را متشابه نامید، در صورتی که ما باید مجموعهی بشریت را در نظر بگیریم و این مطلب را دربرابر همهی مردم از قدیم و جدید عرضه کنیم که در تفسیر این آیه باید گفت: «مِنْهُ آيَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ و أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ» یعنی: به نسبت تمام بشریت برخی آیات متشابهند و بقیه محکمند یعنی اگر علمِ تمام بشریت از قدیم و جدید جمع گردد باز متشابهات نامعلوم هستند بنابراین آیاتی که به صفات خداوند اشاره دارند نه کیفیت آنها برای انسان قابل درک است و نه ذهن انسان قابلیت گنجایش کمیت آنها را دارد و فرقی نمیکند که انسان در دوران عصر حجر باشد یا در دورهای باشد که آخرین مرحلهی حیات دنیوی است و زمین در حال متلاشی شدن است.
شناختی بر صفت «حب خداوند»
یکی از مواردی که باعث شده است نویسندگان درصدد تحلیل زبانی آیات قرآن برآیند، مسئله ابراز محبت خداوند به برخی بندگان از موضع جدید زبانشناسی و کشف جهت معنایی این واژه و اهداف کارکردی آن است. ازآنجاکه خداوند تغییرناپذیر است و وصف انسانی و احساسات در او راه ندارد، این پرسش مطرح میشود که مفهوم ابراز علاقه و احساس از سوی خداوند چیست و چرا به بندگانش ابراز محبت کرده و این معنا چگونه با ذات لایتغیر او قابل توجیه است. اهمیت این بررسی به این دلیل است که این واژه در قرآن بارها تکرار شده و این ابراز محبت به ده گروه از مؤمنان با تعبیر: «الله یحب» اطلاق شده است. با توجه به اینکه بررسی تمام گروهها در این نوشتار نمیگنجد؛ بنابراین تنها به ابراز محبت خداوند نسبت به گروه محسنین که در پنج موضع از قرآن کریم بدانها اشاره شده است، پرداخته خواهد شد تا دریابیم این ابراز محبت چه جهت معنای خاص زبانی دارد؟
جایگاه مسئله
ابراز محبت نسبت به برخی بندگان از سوی خداوند در برخی از آیات قرآن کریم، این چالش را مطرح میکند که به راستی، خداوند مجرد از ماده که احساسات در او راه ندارد و هیچ چیز حال او را تغییر نمیدهد، چگونه به ابراز محبت پرداخته است؟ این بررسی در حقیقت نوعی زبانشناسی است. فهم نادرست و مخدوش از این آیات چه بسا فرد مسلمان را در ورطهی شرک و تشبیه خدا به انسان قرار دهددر قرآن عباراتی نسبتاً زیاد بکار رفتهاند که انسان در صورتی میتواند تصوّر و درکی صحیح از آنها نماید که قبل از هر چیزی این نکته در ذهنش رسوخ یافته باشد که خداوند هم خالق است و هم آمر، یعنی او، هم آفریننده عالم هستی و هم فرمانروای آن است و چون فرمانرواست باید لوازم فرمانروائی را داشته باشد تا فرمانهایش به درستی صادر و اجرا گردند، امّا انسان، بدلیل محدودیت عقلی و علمی، توان آن را ندارد که صفات خداوند را با چنان کیفیتی که دارند درک نماید، ازآنجاکه هدف قرآن، هدایت و تربیت انسان به امور معنوی و اخلاقی است و مخاطب خداوند انسان بوده، راه برقراری ارتباط و رساندن پیام به وی، به کارگیری الفاظ و عبارات رایج در میان ایشان بوده است و خداوند دستگاه مستقلی برای انتقال معانی خود ندارد؛ ازاینروی خداوند از همه ظرفیتهای زبانی مخاطب عصر نزول قرآن برای انتقال هرچه بهتر پیام هدایتگر خود به مخاطب زمینی اش بهره برده است. همچنین، کلام هرکس بیان کننده افکار و عقاید و منش اوست. کاوش در زبان قرآن به عنوان کلام خداوند، راهی برای فهم بهتر مقصود متکلم آن، یعنی خداوند است. اکنون با توجه به این نکته که در میان ده گروهی که خداوند با عبارت «الله یحب» از آنان نام برده، بیشترین شمار آیات مربوط به گروه «محسنین» است.
با تحلیل زبانی آیات پنجگانه ای که آنان را افراد محبوب خداوند معرفی کرده است به توصیف حب خداوند نسبت به این گروه میپردازیم. به راستی پرسش اصلی نوشتار پیشِ رو این است که زبان قرآن در توصیف حب خداوند نسبت به محسنین چگونه است؟ همچنین در این نوشتار به پرسشهای زیر پاسخ داده میشود:
1. مقصود از حب خداوند و ابر?
نظرات