اشاره: اصلاحوب از دیرباز بنا به عهد پیشین خود مبنی بر «تقریر حقیقت»، در راستای تضارب آرا و ایجاد گفت‌وگو اقدام به انتشار مقالات و نوشتارهای نویسندگان و کاربران در زمینه‌های متعدّد ازجمله دین، فرهنگ، اندیشه و... نموده و از خوانشهای متفاوت کنشگران درباب دین، جامعه و فرهنگ استقبال می‌نماید. نوشتار حاضر، تلاشی است در جهت نقد مقوله‌ی «تاریخمندی»، امید که سبب غنای بحث شود. 

روشنفکرانی که یک پایشان در سنّت و پای دیگرشان در مدرنیته است، عقلشان را به مدرنیته باخته و هنوز کورسویی از قلبشان را در سنّت جا گذاشته‌اند به هر شیوه و روشی متوسّل می‌شوند تا شاید با حلّ تناقضات فکری خویش دین و دینداری را از مرگ حتمی که در انتظارش است نجات دهند. تاریخمندی، معرفت بشری و قرائت‌پذیری نامحدود متن و در نهایت رویای رسولانه ازجمله آخرین تلاش‌‌هایی است برای نجات دینداری.

رسالت مشخّص است؛ هم باید عقل و علم مدرن را پاس داشت و‌ هم در سایه‌ی اندک معنویت دینداری که خلأ و کمبود بدون جایگزین بشر مدرن است بایستی کورسویی از امید به حیات پس از مرگ و‌حضور در بارگاه الهی برای خویش باقی گذاشت. تاریخمندی یکی از تئوری‌‌ها و ‌نظریّات برای حفظ حدّاقل دینداری و‌ حلّ حدّاکثر تناقضات در اندیشه و ‌افکار روشنفکری است تا شاید در سایه‌ی آن دین را از مرگ حتمی‌ای که در انتظارش است نجات داد. این متن می‌کوشد تا نقدی متواضعانه بر این مقوله داشته و آن را به منزله‌ی مهمانی نخوانده و تحمیلی بر اندیشه‌ی اسلامی بر روی شانه‌‌های روشنفکران سکولار(=روشنفکران دینی/نواندیشان دینی) روانه‌ی کنیسه و کلیسا در یکی از پایتخت‌‌های غربی نماید. 

در تاریخمندی روشنفکر می‌کوشد تا در سایه‌ی نگاهی تاریخی به احکام و قوانین الهی آن بخش از احکام و قوانین الهی بخصوص در عرصه‌ی حقوق کیفری و ‌جزا و همچنین زنان که با علم و عقل مدرن سر ناسازگاری دارد و عقلانیت و علم پوزیتیویستی و حقوق بشر سکولار را می‌آزارد با حوالت نمودن این احکام به عصر نزول و ‌پنهان نمودن در زیر گرد و ‌غبار تاریخ از تعارض و‌ تناقض نجات دهد؛ زیرا این احکام با عدالت و خیرخواهی خداوند سر ناسازگاری داشته و ظلم و ‌ناراستی را قرین ساحت الهی می‌کند؛ غافل از این‌که این لطف به پروردگار از سوی جریان روشنفکران فرجامی جز مخدوش شدن توحید و یا حذف پروردگار از اذهان بشری نخواهد شد. 

دکتر عبدالکریم سروش بعنوان نظریّه‌پرداز و یکی از نمایندان اصلی این جریان، وقتی شاهد بسط این تعارضات و‌ تناقضات در متن از آیات احکام به سایر آیات شد، سعی نمود با طرح «رویای رسولانه» یک بار برای همیشه قرآن را نجات داده و با منتسب نمودن قرآن به محمّد (صلّی‌الله علیه وسلّم) آن هم در خواب و رویا ضمن سلب قدسیّت و ‌حجّیّت از قرآن آن را متنی بشری خواند که محمّد در رویا در اثر قرب الهی برایش حاصل شده است. از نظر دکتر سروش راهی جز این وجود ندارد، زیرا آتش گرفتن آب‌‌ها، تبدیل عصا به اژدها، روییدن درخت در میان شعله‌‌های آتش را جز در خواب نمی‌توان با عقل بشری باور کرد. در ادبیات روشنفکری و در سایه‌ی تاریخمندی ما با خداوندی مواجه هستیم که ثبات نداشته و رنگ می‌بازد و در هر عصری به رنگی در می‌آید. تاریخمندی هرچند می‌کوشد بی‌عدالتی و ظلم را از خدای معاصر بزداید، ولی خدای عصر نزول را چنان ظالم و غیر عادل تصوّر می‌کند که تحت تأثیر خرد جمعی عصر نزول بر بی‌اخلاقی‌‌ها صحّه  گذاشته و آن را در قالب یکسری احکام، تأسیس و یا امضا می‌نماید؛ اگر بریدن دست دزد غیراخلاقی و ناعادلانه است و با خیرخواهی خداوند در تباین است، چرا این حکم را خداوند در عصر نزول تأسیس یا امضا نموده و بر آن صحّه گذاشته است؟ چرا چنین خدایی بایستی راضی به جور و ‌جفا در حق زنان و قربانی کردن حیوانات عصر نزول باشد و در آخرین کلامش بر آن جور و جفاها مهر تأیید نهد؟ این چه خدایی است که این‌گونه تحت تأثیر خرد جمعی عصر نزول آن هم به صورت کاملاً گزینشی قرار گرفته و آخرین کلام و‌آخرین پیامبرش را پیرو و ‌دنباله‌رو عقلانیت عصر نزول قرار می‌دهد و بسیار جالب است این خدای روشنفکری گاهی به سرش زده و با برخی سنن و روش‌‌های حاکم بر عصر نزول در افتاده و در پای آن انواع مرارت‌‌ها را به پیامبرش تحمیل می‌نماید. این رفتارهای دوگانه و ‌چند‌گانه از خدای روشنفکری که یک بار مرعوب و‌ مقهور عقلانیت عصر نزول گشته و به انواع بی‌عدالتی‌‌ها و ظلم‌‌ها در عرصه‌ی احکام جزا و ‌کیفری تن می‌دهد و بار دیگر با آن عقلانیت در افتاده و روش‌‌ها و‌ منش‌‌هایشان را در هم می‌شکند؛ چرا بایستی شایسته‌ی پرستش و‌ اطاعت باشد و اینجاست یا باید سر در گرو دئیسم نهاد و فقط نقش خالق برای خداوند قایل شد و آمریت ایشان را حذف نمود و یا به کل، عطای این خدا را به لقایش بخشید و روی به آتئیسم(خداناباوری) آورد، زیرا به قول یکی از فیلسوفان ملحد همین بی‌عدالتی‌‌ها و ظلم‌‌ها(شرور عالم) پناهگاه الحاد هستند.

پیروی از متن یا پیرو نمودن متن

تاریخمندی، معرفت دینی، بشری خواندن متون دینی و حتّی نفی کلّیّت دین واکنشی است در برابر هجوم افکار مدرن و پست مدرن به جوامع اسلامی که توسّط جمعی از نواندیشان و به تبعیت از فیلسوفان غرب ارائه شده است. در واقع همان رویه‌ی را که متفکّران غربی پس از عصر روشنگری و اصلاح دینی با کتاب مقدّس در پیش گرفتند؛ نواندیشان اسلامی با قرآن و سنّت سرلوحه‌ی اندیشه‌ی خویش نمودند. آن وقت که در غرب آموزه‌‌های کتاب مقدّس را در تقابل با عقل و علم مدرن تشخیص دادند و فیلسوفان غرب درصدد بر آمدند با ارائه‌ی نظرات نو و تئوری‌پردازی به حلّ این تعارضات همّت  گمارند، صحبت از دو دفتر تکوین و‌ تشریع به میان آمد، سپس با پیش کشیدن مشابهت این دو دفتر و یا مکمّل بودن آنها سعی شد تا حدّ ممکن آشفتگی فکری اندیشه‌ی غربی را برطرف کنند و در نهایت در سایه‌ی رواج اندیشه‌ی سکولار و اومانیسم(انسانگرایی) چنان نقش دفتر تشریع کمرنگ گشت که رجال دین و دینداران مجبور شدند به هر نظریه‌ای در ساحت متون مقدّس تن دهند، فقط مهمّ آن آرامشی کاذبی بود که قرار است ذهنیّت غربی در خلأ معنویت ناشی از مدرنیته در روزهای یکشنبه، در کلیسا و کنیسه کسب کند.

در بیرون از کنیسه و کلیسا سکّاندار حرکت اندیشه‌ی غربی همان علم و عقل مدرن گشت و معیار و میزان هم برای تصمیمات و قضاوت.

فراگیر شدن علم و عقل مدرن به همراه اصول و‌ مبانی حقوق بشر غربی جوامع اسلامی و متون اسلامی را هم نشانه رفت که یکی از ثمرات آن نظرات و دیدگاه‌‌های نواندیشی در ساحت دین به جهت دفاع و یا سازگاری با هجوم مدرنیته بود.

بی‌شک وقتی معیار و میزان همان عقلانیت و اصول و مبانی غربی است بسیاری از آموزه‌‌های دینی نمی‌‌‌توانند خویشتن را در قالب آن معیار و میزان بگنجانند یا مجبور هستند طرد شوند و یا باید خویشتن را در قالب آن معیار و میزان عرضه کنند. در واقع تاریخمندی بردن متن دینی در همان قالب و چارچوب مدرن است؛ زیرا اندیشه‌ی تاریخمندی مزایای زیادی برای طرّاحان آن دارد؛

-طراحان به کلّی ارتباط خویش را با متن قطع نکرده و همچنان دل در گرو برخی از آموزه‌‌های متن به جهت همان معنویت دارند. در واقع به صورت گزینشی برخی گزاره‌‌های متن را که با اندیشه‌ی مدرن سازگار است و یا لااقلّ در تضاد نیست انتخاب کرده و دیگر آموزه‌‌ها را طرد می‌کنند.

-طرّاحان تاریخمندی به عقلانیت مدرن و علم مشاهده‌گر و تجربه‌گرا پایبند بوده و همچنان می‌توانند با صدای رسا خویش را در جبهه‌ی مدافعان حقوق بشری فریاد بزنند. هم در جبهه‌ی فمنیست‌‌ها قرار می‌گیرند، هم مدافع همجنس‌بازان و ‌همجنس‌گرایان می‌شوند و...

-طرّاحان این نظریه با استناد به مواردی از متون دینی(عصری بودن زبان متن) و همچنین الگوبرداری از موارد مشابه در میان علمای اسلامی(تحقّق حقیقت در بستر واقعیت) و خلط آنها با هم با سردرگم کردن ذهن مخاطبان، هم خویشتن را از انتقادات و حملات طیف سنّتی می‌رهانند و هم سایه‌ی از مقبولیت را برای خویش در میان جمعی از دینداران به ارمغان می‌آورند و این در حالی است که با طرح تاریخمندی کلّیّت متن از حجّیّت و قدسیّت خارج گشته و راه برای اباحیگری و برخوردهای شخصی و فردی با متن باز می‌شود.

پیروی از متن یا پیرو نمودن متن

البتّه مقهور و مغلوب شدن در برابر عقلانیت مدرن و علم و دستاوردهای حقوق بشری منتج از آن همیشه منجر به حذف احکام در قالب تاریخمندی نخواهد شد؛ بلکه گاهی خویش را در قالب آرا و تفاسیر و برداشت‌‌های شاذی که با روح شریعت همخوانی ندارد عرضه می‌کند، که یکی از این برداشت‌‌ها را در مورد واژه‌ی «ضَرْب» در آیه‌ی ۳۴ سوره‌ی نساء می‌بینیم به گونه‌ای که قرآن در این آیه برای یکی از مشکلات و‌ معضلات خانوادگی از طریق مراحل گام به گام و به صورت تدریجی ارائه‌ی راه و طریق می‌نماید که در تفسیر شاذ روشنفکری به یک باره به جای تنبیه زن ناشزه از خفیف به طرف شدید به جهت بازگشتش به مسیر صواب در میانه‌ی راه مرد، یکباره خویشتن را تنبیه کرده و خانه و کاشانه را ترک می‌کند، غافل از این‌که این آیه در اصل برای بازگشت زنان ناشزه به مسیر عادی و روال طبیعی خانوادگی است نه تنبیه نمودن مرد و حتّی در مورد تعدادی از زنان تشویقشان بر ادامه‌ی نشوز. این برداشت از واژه‌ی ضرب چنان در تفسیر و آرای متأخّرین غریب است که بیشتر شائبه‌ی پیرو نمودن متن در برابر دستاوردهای مدرن را برجسته می‌نماید. احادیث نبوی در تعیین شیوه و میزان زدن، همگی بیانگر درست بودن تفسیر سنّتی از واژه‌ی ضرب و تقویت آن در مقابل آرای جدیدی است که از سوی جمعی از نواندیشان به تبعیت از جنبش‌‌های فمنیستی و آرمانگرایی‌‌های مدافعان حقوق بشری ارائه گشته است.

متأسّفانه آن‌چه در این میان مغفول واقع می‌شود، واقعیاتی است که در صحنه‌ی عملی در زندگی اجتماعی و خانوادگی در حال وقوع است و جمع کثیری از افراد بخصوص در غرب که هنوز تجربه‌ی زندگی مشترک را ندارند در سایه‌ی آرمانگرایی‌‌های ذهنی خویش و تئورپردازی کتاب‌‌های خیالباف درصدد هستند برای جمع کثیری از خانواده‌‌ها نسخه پیچیده و پیشفرض‌‌های خویش را بر آنان تحمیل نمایند.

بسیاری زندگی زناشویی و رابطه‌ی بین زن و مرد در خانواده را با شعارهای کتاب‌‌ها و تئوری‌پردازی چند مدافع حقوق زن اشتباه گرفته‌اند؛ در حالی که با رویاپردازی و‌ نظریّه‌سازی نمی‌‌‌توان یک زندگی، را اداره کرد.

بارها گفته‌ام دین در ساحت اجتماعی و خانوادگی برای طیف گسترده‌ای از انسان‌‌ها با انواع و اقسام ویژگی‌‌ها نسخه می‌پیچد که بسیاری از آنان یا شناختی از آرمانخواهی جنبش‌‌های فمنیستی ندارند و یا بدان‌‌ها می‌خندد‌. زندگی خانوادگی را نمی‌‌‌توان با مفاهیم کتاب‌‌ها اداره کرد در کنج خانه‌‌ها گاهی ناملایمات زندگی چنان کشتی خانواده را دچار تلاطم  می‌کند که عقل‌مداری به زیر صفر می‌رسد و همه‌ی این تئوری‌‌ها بر باد می‌رود و تنها چیزی که جایگزین منطق می‌شود زور بازو و تندی کلام است. قتل «میترا استاد» نمونه‌ی کوچکی از این ناملایمات است که از مردی آرام و دانش‌آموخته‌ی غرب و اصلاح‌طلب به نام محمّد علی نجفی یک قاتل می‌سازد. بنابراین دوستان باید در نظر داشته باشند این رویاپردازی‌‌ها به درد همین فضای مجازی و گاهی هم به درد دلخوشی در خیال آن هم، در دوران مجرّدی در کنج خانه‌‌ها و در میان دوستان می‌خورد نه در زندگی عملی اجتماعی و‌ خانوادگی.

آمار خشونت علیه زنان در تمام جهان در میان دینداران و غیر دینداران بیانگر این واقعیت است که نمی‌‌‌توان فیزیولوژی زنانه و ‌مردانه و اثرات هورمون تستوسترون را نادیده گرفت.

دین با توجّه به این واقعیات راهکار خویش را به جهت حفظ نهاد خانواده ارائه می‌نماید؛ به گونه‌ای که گاهی از بین بد و بدتر گزینه‌ی بد را ترجیح می‌دهد تا خانواده و ‌جامعه را از آثار زیانبار بدتر برهاند. بی‌شک همه‌ی کسانی که سال‌‌ها تجربه‌ی زندگی مشترک را دارند به خوبی درک می‌کنند که؛

اوّلاً؛ آمار خشونت علیه زنان ربطی به دین نداشته و ریشه در فیزیولوژی مردانه فارغ از دیندار و غیر دیندار دارد.

دوّماً؛ اکثریت خشونت‌‌ها علیه زنان نه به دلیل ناشزه بودن زن که به دلیل قرائت‌‌های مردسالارانه از لفظ ناشزه می‌باشد.

ثالثاً؛ اکثریت مردان در هنگام دعوا و مشاجرات خانوادگی پایبند به مراحل قرآنی تنبیه زنان ناشزه نبوده و از زدن شروع کرده و پس از جدا نمودن بستر روی به نصایح می‌آورند و حتّی گاهی افرادی را نیز به جهت قضاوت به حریم خانواده قبل از همه‌ی مراحل راه می‌دهند.

رابعاً؛ زندگی عملی جمع کثیری از خانواده‌‌ها نشان داده است که گاهی «زدن زن» کارساز خواهد بود و زن ناشزه را به مسیر صحیح و درست بر می‌گرداند. در ضمن فیزیولوژی مردانه مانع است وگرنه گاهی عملکرد مرد هم در خانواده چنان این نهاد را در سراشیبی سقوط قرار می‌دهد که زدن، کمترین در حقّ او خواهد بود.

شناخت ویژگی‌‌های روحی و روانی و حتّی جسمی مردان و زنان، تفسیر سنّتی از این آیه را بیشتر به واقعیات نزدیک‌تر  می‌نماید.

تحقّق حقیقت در بستر واقعیت

بی‌شک استقرار دین الله بر این کره‌ی خاکی و این‌که بایستی خالقیت و آمریت از آن خداوند باشد و پروردگار از طریق هدایت تکوینی و تشریعی به سامان امور هستی بپردازد از حقایق غیر قابل انکاری است که هر مسلمانی که ‌اندک فهمی از قرآن و سنّت داشته باشد بر آن صحّه می‌گذارد منتها در این زمینه دو نکته بسیار مهمّ قابل ذکر است که اکثراً از نظرها مغفول می‌ماند و حتّی این غفلت در اکثر مواقع باعث آسیب‌‌های فراوانی بر اندیشه و فکر اسلامی وارد می‌کند.

نکته‌ی اوّل؛ تشخیص امر الله

نکته‌ی دوّم؛ تطبیق امر الله

متأسّفانه در طول تاریخ اسلام امور فراوانی بوده‌اند که از سوی افراد و حکّام و رجال دین به ناحق و به خاطر هوی و هوس شخصی و ارضای خوی استبدادی به خداوند نسبت داده شده است و در قالب امر تشریعی خداوند بر جوامع اسلامی تحمیل شده است. به نام خدا و رسولش و به کام افراد، ظلم‌‌های فراوانی بر خلق خدا رفته و حق‌‌های بیشماری ضایع گشته است. چنین خود حق‌پنداری و انتساب آن به خداوند چه در میان مسلمانان و چه در بین مسیحیت و‌ یهودیت یکی از عوامل فساد سیاسی و اقتصادی و به تبع آن گرسنگی و ترس ناشی از این دو فساد فراگیر در جوامع بوده است؛ بنابراین در درجه‌ی اوّل تشخیص امر پروردگار و تمییز آن از خواست‌‌ها و هوی و هوس افراد بسیار مهمّ و حیاتی است که بی‌شک تشخیص همه‌ی این امور در حیطه و توان همه‌ی افراد نبوده و همه‌ی کسانی که داعیه‌دار امر الله هستند بایستی رجوع به اهل ذکر را در تشخیص این امور سرلوحه‌ی خویش قرار دهند.

پس از تشخیص صددرصدی امر پروردگار نوبت تطبیق این امور در بستر واقعیّات زندگی انسانی است که این امور بایستی در شرایط خاصّ اجتماعی و انسانی در حیات انسان‌‌ها استقرار یابد و بی‌شک استفاده از امر الله در شرایطی که بستر برای تحقّق آن فراهم نباشد فساد می‌آفریند. نگاهی به سیره‌ی رسول الله و همچنین دیگر انبیای الهی بیانگر این حقیقت است که تحقّق امر الله در حیات انسان‌‌ها نیازمند در نظر گرفتن واقعیّاتی است که در حیات انسان‌‌ها روی می‌دهد. تحریم شراب در چندین نوبت، مبارزه و مقابله‌ی غیرمستقیم اسلام با برده‌داری و تشریع برخی احکام در جامعه‌ی مدنی و‌ حتّی عدم قطع دست دزد توسّط حضرت عمر(رضی‌الله عنه) همگی بیانگر این حقیقت است که برای تحقّق امر پروردگار بایستی واقعیّات  زندگی در نظر گرفته شود. بی‌شک این نیازمندی حقیقت به بستر واقعیت با تاریخمندی احکام و قوانین الهی هیچگونه  سنخیتی ندارد که گاهگاهی برخی افراد در این راستا بدان استناد می‌کنند. در تاریخمندی احکام و ‌قوانین الهی یا همان امر تشریعی پروردگار فقط مختصّ عصر نزول بوده و برای عصر معاصر غیر عادلانه و غیر عقلانی است که بشر مدرن بی‌نیاز  از چنین اموری است در حالیکه در این نگاه به احکام و قوانین الهی این احکام فرا زمانی و فرا مکانی نگریسته می‌شوند منتها احکام و قوانین الهی وابسته به شرایط دعوت در زندگی عملی انسان‌‌ها تطبیق می‌یابد و این تناسب میان حقیقت و‌ واقعیت همان است که استاد ناصر سبحانی بر آن صحّه می‌گذارد و ایشان بر این باور است که در شرایط حاضر(عصر استاد) اکثریت احکام شرایط تحقّق آن برای جامعه‌ی اسلامی فراهم بوده منتها قلیلی از احکام که نیازمند حاکمیّت اسلامی و جمع مؤمنان است شرایط تحقّق آن فراهم نیست بنابراین از نظر ماموستا ناصر ما مسلمانان مکلّف به تطبیق اکثریّت احکام و قوانین الهی در زندگی عملی خویش هستیم و برای بقیّه هم بایستی مقدّمه‌ی تحقّق آن را فراهم نموده و در جهت تحقّق  آنها در زندگی خویش بکوشیم.

متأسّفانه اشتباهی هم که بسیاری از مسلمانان دچار آن می‌شوند و دامی که در آن می‌افتند همین تشخیص امر پروردگار و سپس تطبیق ان در زندگی عملی است؛ به‌گونه‌ای که در یک جامعه‌ی جاهلی که هنوز افراد در اصل توحید مشکل دارند گاهی چنان اذهان را به مسایل فقهی و اختلافی مشغول می‌کنند و ‌حقّ و باطل را با هم خلط می‌نمایند که بیشترین لطمه را متوجّه اصل دین و خدا و رسولش می‌نمایند.

به عنوان مثال در آیه‌ی: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ»

فرستادن رسول با بیّنات و کتاب و ‌میزان در دعوتگری مقدّم بر هر چیزی است و از آنجایی که بسط و اشاعه‌ی عدالت در بین مردم واکنش‌‌هایی را از سوی مترفان و ‌مستکبران سبب می‌شود.