اشاره: اصلاحوب از دیرباز بنا به عهد پیشین خود مبنی بر «تقریر حقیقت»، در راستای تضارب آرا و ایجاد گفتوگو اقدام به انتشار مقالات و نوشتارهای نویسندگان و کاربران در زمینههای متعدّد ازجمله دین، فرهنگ، اندیشه و... نموده و از خوانشهای متفاوت کنشگران درباب دین، جامعه و فرهنگ استقبال مینماید. نوشتار حاضر، تلاشی است در جهت نقد مقولهی «تاریخمندی»، امید که سبب غنای بحث شود.
روشنفکرانی که یک پایشان در سنّت و پای دیگرشان در مدرنیته است، عقلشان را به مدرنیته باخته و هنوز کورسویی از قلبشان را در سنّت جا گذاشتهاند به هر شیوه و روشی متوسّل میشوند تا شاید با حلّ تناقضات فکری خویش دین و دینداری را از مرگ حتمی که در انتظارش است نجات دهند. تاریخمندی، معرفت بشری و قرائتپذیری نامحدود متن و در نهایت رویای رسولانه ازجمله آخرین تلاشهایی است برای نجات دینداری.
رسالت مشخّص است؛ هم باید عقل و علم مدرن را پاس داشت و هم در سایهی اندک معنویت دینداری که خلأ و کمبود بدون جایگزین بشر مدرن است بایستی کورسویی از امید به حیات پس از مرگ وحضور در بارگاه الهی برای خویش باقی گذاشت. تاریخمندی یکی از تئوریها و نظریّات برای حفظ حدّاقل دینداری و حلّ حدّاکثر تناقضات در اندیشه و افکار روشنفکری است تا شاید در سایهی آن دین را از مرگ حتمیای که در انتظارش است نجات داد. این متن میکوشد تا نقدی متواضعانه بر این مقوله داشته و آن را به منزلهی مهمانی نخوانده و تحمیلی بر اندیشهی اسلامی بر روی شانههای روشنفکران سکولار(=روشنفکران دینی/نواندیشان دینی) روانهی کنیسه و کلیسا در یکی از پایتختهای غربی نماید.
در تاریخمندی روشنفکر میکوشد تا در سایهی نگاهی تاریخی به احکام و قوانین الهی آن بخش از احکام و قوانین الهی بخصوص در عرصهی حقوق کیفری و جزا و همچنین زنان که با علم و عقل مدرن سر ناسازگاری دارد و عقلانیت و علم پوزیتیویستی و حقوق بشر سکولار را میآزارد با حوالت نمودن این احکام به عصر نزول و پنهان نمودن در زیر گرد و غبار تاریخ از تعارض و تناقض نجات دهد؛ زیرا این احکام با عدالت و خیرخواهی خداوند سر ناسازگاری داشته و ظلم و ناراستی را قرین ساحت الهی میکند؛ غافل از اینکه این لطف به پروردگار از سوی جریان روشنفکران فرجامی جز مخدوش شدن توحید و یا حذف پروردگار از اذهان بشری نخواهد شد.
دکتر عبدالکریم سروش بعنوان نظریّهپرداز و یکی از نمایندان اصلی این جریان، وقتی شاهد بسط این تعارضات و تناقضات در متن از آیات احکام به سایر آیات شد، سعی نمود با طرح «رویای رسولانه» یک بار برای همیشه قرآن را نجات داده و با منتسب نمودن قرآن به محمّد (صلّیالله علیه وسلّم) آن هم در خواب و رویا ضمن سلب قدسیّت و حجّیّت از قرآن آن را متنی بشری خواند که محمّد در رویا در اثر قرب الهی برایش حاصل شده است. از نظر دکتر سروش راهی جز این وجود ندارد، زیرا آتش گرفتن آبها، تبدیل عصا به اژدها، روییدن درخت در میان شعلههای آتش را جز در خواب نمیتوان با عقل بشری باور کرد. در ادبیات روشنفکری و در سایهی تاریخمندی ما با خداوندی مواجه هستیم که ثبات نداشته و رنگ میبازد و در هر عصری به رنگی در میآید. تاریخمندی هرچند میکوشد بیعدالتی و ظلم را از خدای معاصر بزداید، ولی خدای عصر نزول را چنان ظالم و غیر عادل تصوّر میکند که تحت تأثیر خرد جمعی عصر نزول بر بیاخلاقیها صحّه گذاشته و آن را در قالب یکسری احکام، تأسیس و یا امضا مینماید؛ اگر بریدن دست دزد غیراخلاقی و ناعادلانه است و با خیرخواهی خداوند در تباین است، چرا این حکم را خداوند در عصر نزول تأسیس یا امضا نموده و بر آن صحّه گذاشته است؟ چرا چنین خدایی بایستی راضی به جور و جفا در حق زنان و قربانی کردن حیوانات عصر نزول باشد و در آخرین کلامش بر آن جور و جفاها مهر تأیید نهد؟ این چه خدایی است که اینگونه تحت تأثیر خرد جمعی عصر نزول آن هم به صورت کاملاً گزینشی قرار گرفته و آخرین کلام وآخرین پیامبرش را پیرو و دنبالهرو عقلانیت عصر نزول قرار میدهد و بسیار جالب است این خدای روشنفکری گاهی به سرش زده و با برخی سنن و روشهای حاکم بر عصر نزول در افتاده و در پای آن انواع مرارتها را به پیامبرش تحمیل مینماید. این رفتارهای دوگانه و چندگانه از خدای روشنفکری که یک بار مرعوب و مقهور عقلانیت عصر نزول گشته و به انواع بیعدالتیها و ظلمها در عرصهی احکام جزا و کیفری تن میدهد و بار دیگر با آن عقلانیت در افتاده و روشها و منشهایشان را در هم میشکند؛ چرا بایستی شایستهی پرستش و اطاعت باشد و اینجاست یا باید سر در گرو دئیسم نهاد و فقط نقش خالق برای خداوند قایل شد و آمریت ایشان را حذف نمود و یا به کل، عطای این خدا را به لقایش بخشید و روی به آتئیسم(خداناباوری) آورد، زیرا به قول یکی از فیلسوفان ملحد همین بیعدالتیها و ظلمها(شرور عالم) پناهگاه الحاد هستند.
پیروی از متن یا پیرو نمودن متن
تاریخمندی، معرفت دینی، بشری خواندن متون دینی و حتّی نفی کلّیّت دین واکنشی است در برابر هجوم افکار مدرن و پست مدرن به جوامع اسلامی که توسّط جمعی از نواندیشان و به تبعیت از فیلسوفان غرب ارائه شده است. در واقع همان رویهی را که متفکّران غربی پس از عصر روشنگری و اصلاح دینی با کتاب مقدّس در پیش گرفتند؛ نواندیشان اسلامی با قرآن و سنّت سرلوحهی اندیشهی خویش نمودند. آن وقت که در غرب آموزههای کتاب مقدّس را در تقابل با عقل و علم مدرن تشخیص دادند و فیلسوفان غرب درصدد بر آمدند با ارائهی نظرات نو و تئوریپردازی به حلّ این تعارضات همّت گمارند، صحبت از دو دفتر تکوین و تشریع به میان آمد، سپس با پیش کشیدن مشابهت این دو دفتر و یا مکمّل بودن آنها سعی شد تا حدّ ممکن آشفتگی فکری اندیشهی غربی را برطرف کنند و در نهایت در سایهی رواج اندیشهی سکولار و اومانیسم(انسانگرایی) چنان نقش دفتر تشریع کمرنگ گشت که رجال دین و دینداران مجبور شدند به هر نظریهای در ساحت متون مقدّس تن دهند، فقط مهمّ آن آرامشی کاذبی بود که قرار است ذهنیّت غربی در خلأ معنویت ناشی از مدرنیته در روزهای یکشنبه، در کلیسا و کنیسه کسب کند.
در بیرون از کنیسه و کلیسا سکّاندار حرکت اندیشهی غربی همان علم و عقل مدرن گشت و معیار و میزان هم برای تصمیمات و قضاوت.
فراگیر شدن علم و عقل مدرن به همراه اصول و مبانی حقوق بشر غربی جوامع اسلامی و متون اسلامی را هم نشانه رفت که یکی از ثمرات آن نظرات و دیدگاههای نواندیشی در ساحت دین به جهت دفاع و یا سازگاری با هجوم مدرنیته بود.
بیشک وقتی معیار و میزان همان عقلانیت و اصول و مبانی غربی است بسیاری از آموزههای دینی نمیتوانند خویشتن را در قالب آن معیار و میزان بگنجانند یا مجبور هستند طرد شوند و یا باید خویشتن را در قالب آن معیار و میزان عرضه کنند. در واقع تاریخمندی بردن متن دینی در همان قالب و چارچوب مدرن است؛ زیرا اندیشهی تاریخمندی مزایای زیادی برای طرّاحان آن دارد؛
-طراحان به کلّی ارتباط خویش را با متن قطع نکرده و همچنان دل در گرو برخی از آموزههای متن به جهت همان معنویت دارند. در واقع به صورت گزینشی برخی گزارههای متن را که با اندیشهی مدرن سازگار است و یا لااقلّ در تضاد نیست انتخاب کرده و دیگر آموزهها را طرد میکنند.
-طرّاحان تاریخمندی به عقلانیت مدرن و علم مشاهدهگر و تجربهگرا پایبند بوده و همچنان میتوانند با صدای رسا خویش را در جبههی مدافعان حقوق بشری فریاد بزنند. هم در جبههی فمنیستها قرار میگیرند، هم مدافع همجنسبازان و همجنسگرایان میشوند و...
-طرّاحان این نظریه با استناد به مواردی از متون دینی(عصری بودن زبان متن) و همچنین الگوبرداری از موارد مشابه در میان علمای اسلامی(تحقّق حقیقت در بستر واقعیت) و خلط آنها با هم با سردرگم کردن ذهن مخاطبان، هم خویشتن را از انتقادات و حملات طیف سنّتی میرهانند و هم سایهی از مقبولیت را برای خویش در میان جمعی از دینداران به ارمغان میآورند و این در حالی است که با طرح تاریخمندی کلّیّت متن از حجّیّت و قدسیّت خارج گشته و راه برای اباحیگری و برخوردهای شخصی و فردی با متن باز میشود.
پیروی از متن یا پیرو نمودن متن
البتّه مقهور و مغلوب شدن در برابر عقلانیت مدرن و علم و دستاوردهای حقوق بشری منتج از آن همیشه منجر به حذف احکام در قالب تاریخمندی نخواهد شد؛ بلکه گاهی خویش را در قالب آرا و تفاسیر و برداشتهای شاذی که با روح شریعت همخوانی ندارد عرضه میکند، که یکی از این برداشتها را در مورد واژهی «ضَرْب» در آیهی ۳۴ سورهی نساء میبینیم به گونهای که قرآن در این آیه برای یکی از مشکلات و معضلات خانوادگی از طریق مراحل گام به گام و به صورت تدریجی ارائهی راه و طریق مینماید که در تفسیر شاذ روشنفکری به یک باره به جای تنبیه زن ناشزه از خفیف به طرف شدید به جهت بازگشتش به مسیر صواب در میانهی راه مرد، یکباره خویشتن را تنبیه کرده و خانه و کاشانه را ترک میکند، غافل از اینکه این آیه در اصل برای بازگشت زنان ناشزه به مسیر عادی و روال طبیعی خانوادگی است نه تنبیه نمودن مرد و حتّی در مورد تعدادی از زنان تشویقشان بر ادامهی نشوز. این برداشت از واژهی ضرب چنان در تفسیر و آرای متأخّرین غریب است که بیشتر شائبهی پیرو نمودن متن در برابر دستاوردهای مدرن را برجسته مینماید. احادیث نبوی در تعیین شیوه و میزان زدن، همگی بیانگر درست بودن تفسیر سنّتی از واژهی ضرب و تقویت آن در مقابل آرای جدیدی است که از سوی جمعی از نواندیشان به تبعیت از جنبشهای فمنیستی و آرمانگراییهای مدافعان حقوق بشری ارائه گشته است.
متأسّفانه آنچه در این میان مغفول واقع میشود، واقعیاتی است که در صحنهی عملی در زندگی اجتماعی و خانوادگی در حال وقوع است و جمع کثیری از افراد بخصوص در غرب که هنوز تجربهی زندگی مشترک را ندارند در سایهی آرمانگراییهای ذهنی خویش و تئورپردازی کتابهای خیالباف درصدد هستند برای جمع کثیری از خانوادهها نسخه پیچیده و پیشفرضهای خویش را بر آنان تحمیل نمایند.
بسیاری زندگی زناشویی و رابطهی بین زن و مرد در خانواده را با شعارهای کتابها و تئوریپردازی چند مدافع حقوق زن اشتباه گرفتهاند؛ در حالی که با رویاپردازی و نظریّهسازی نمیتوان یک زندگی، را اداره کرد.
بارها گفتهام دین در ساحت اجتماعی و خانوادگی برای طیف گستردهای از انسانها با انواع و اقسام ویژگیها نسخه میپیچد که بسیاری از آنان یا شناختی از آرمانخواهی جنبشهای فمنیستی ندارند و یا بدانها میخندد. زندگی خانوادگی را نمیتوان با مفاهیم کتابها اداره کرد در کنج خانهها گاهی ناملایمات زندگی چنان کشتی خانواده را دچار تلاطم میکند که عقلمداری به زیر صفر میرسد و همهی این تئوریها بر باد میرود و تنها چیزی که جایگزین منطق میشود زور بازو و تندی کلام است. قتل «میترا استاد» نمونهی کوچکی از این ناملایمات است که از مردی آرام و دانشآموختهی غرب و اصلاحطلب به نام محمّد علی نجفی یک قاتل میسازد. بنابراین دوستان باید در نظر داشته باشند این رویاپردازیها به درد همین فضای مجازی و گاهی هم به درد دلخوشی در خیال آن هم، در دوران مجرّدی در کنج خانهها و در میان دوستان میخورد نه در زندگی عملی اجتماعی و خانوادگی.
آمار خشونت علیه زنان در تمام جهان در میان دینداران و غیر دینداران بیانگر این واقعیت است که نمیتوان فیزیولوژی زنانه و مردانه و اثرات هورمون تستوسترون را نادیده گرفت.
دین با توجّه به این واقعیات راهکار خویش را به جهت حفظ نهاد خانواده ارائه مینماید؛ به گونهای که گاهی از بین بد و بدتر گزینهی بد را ترجیح میدهد تا خانواده و جامعه را از آثار زیانبار بدتر برهاند. بیشک همهی کسانی که سالها تجربهی زندگی مشترک را دارند به خوبی درک میکنند که؛
اوّلاً؛ آمار خشونت علیه زنان ربطی به دین نداشته و ریشه در فیزیولوژی مردانه فارغ از دیندار و غیر دیندار دارد.
دوّماً؛ اکثریت خشونتها علیه زنان نه به دلیل ناشزه بودن زن که به دلیل قرائتهای مردسالارانه از لفظ ناشزه میباشد.
ثالثاً؛ اکثریت مردان در هنگام دعوا و مشاجرات خانوادگی پایبند به مراحل قرآنی تنبیه زنان ناشزه نبوده و از زدن شروع کرده و پس از جدا نمودن بستر روی به نصایح میآورند و حتّی گاهی افرادی را نیز به جهت قضاوت به حریم خانواده قبل از همهی مراحل راه میدهند.
رابعاً؛ زندگی عملی جمع کثیری از خانوادهها نشان داده است که گاهی «زدن زن» کارساز خواهد بود و زن ناشزه را به مسیر صحیح و درست بر میگرداند. در ضمن فیزیولوژی مردانه مانع است وگرنه گاهی عملکرد مرد هم در خانواده چنان این نهاد را در سراشیبی سقوط قرار میدهد که زدن، کمترین در حقّ او خواهد بود.
شناخت ویژگیهای روحی و روانی و حتّی جسمی مردان و زنان، تفسیر سنّتی از این آیه را بیشتر به واقعیات نزدیکتر مینماید.
تحقّق حقیقت در بستر واقعیت
بیشک استقرار دین الله بر این کرهی خاکی و اینکه بایستی خالقیت و آمریت از آن خداوند باشد و پروردگار از طریق هدایت تکوینی و تشریعی به سامان امور هستی بپردازد از حقایق غیر قابل انکاری است که هر مسلمانی که اندک فهمی از قرآن و سنّت داشته باشد بر آن صحّه میگذارد منتها در این زمینه دو نکته بسیار مهمّ قابل ذکر است که اکثراً از نظرها مغفول میماند و حتّی این غفلت در اکثر مواقع باعث آسیبهای فراوانی بر اندیشه و فکر اسلامی وارد میکند.
نکتهی اوّل؛ تشخیص امر الله
نکتهی دوّم؛ تطبیق امر الله
متأسّفانه در طول تاریخ اسلام امور فراوانی بودهاند که از سوی افراد و حکّام و رجال دین به ناحق و به خاطر هوی و هوس شخصی و ارضای خوی استبدادی به خداوند نسبت داده شده است و در قالب امر تشریعی خداوند بر جوامع اسلامی تحمیل شده است. به نام خدا و رسولش و به کام افراد، ظلمهای فراوانی بر خلق خدا رفته و حقهای بیشماری ضایع گشته است. چنین خود حقپنداری و انتساب آن به خداوند چه در میان مسلمانان و چه در بین مسیحیت و یهودیت یکی از عوامل فساد سیاسی و اقتصادی و به تبع آن گرسنگی و ترس ناشی از این دو فساد فراگیر در جوامع بوده است؛ بنابراین در درجهی اوّل تشخیص امر پروردگار و تمییز آن از خواستها و هوی و هوس افراد بسیار مهمّ و حیاتی است که بیشک تشخیص همهی این امور در حیطه و توان همهی افراد نبوده و همهی کسانی که داعیهدار امر الله هستند بایستی رجوع به اهل ذکر را در تشخیص این امور سرلوحهی خویش قرار دهند.
پس از تشخیص صددرصدی امر پروردگار نوبت تطبیق این امور در بستر واقعیّات زندگی انسانی است که این امور بایستی در شرایط خاصّ اجتماعی و انسانی در حیات انسانها استقرار یابد و بیشک استفاده از امر الله در شرایطی که بستر برای تحقّق آن فراهم نباشد فساد میآفریند. نگاهی به سیرهی رسول الله و همچنین دیگر انبیای الهی بیانگر این حقیقت است که تحقّق امر الله در حیات انسانها نیازمند در نظر گرفتن واقعیّاتی است که در حیات انسانها روی میدهد. تحریم شراب در چندین نوبت، مبارزه و مقابلهی غیرمستقیم اسلام با بردهداری و تشریع برخی احکام در جامعهی مدنی و حتّی عدم قطع دست دزد توسّط حضرت عمر(رضیالله عنه) همگی بیانگر این حقیقت است که برای تحقّق امر پروردگار بایستی واقعیّات زندگی در نظر گرفته شود. بیشک این نیازمندی حقیقت به بستر واقعیت با تاریخمندی احکام و قوانین الهی هیچگونه سنخیتی ندارد که گاهگاهی برخی افراد در این راستا بدان استناد میکنند. در تاریخمندی احکام و قوانین الهی یا همان امر تشریعی پروردگار فقط مختصّ عصر نزول بوده و برای عصر معاصر غیر عادلانه و غیر عقلانی است که بشر مدرن بینیاز از چنین اموری است در حالیکه در این نگاه به احکام و قوانین الهی این احکام فرا زمانی و فرا مکانی نگریسته میشوند منتها احکام و قوانین الهی وابسته به شرایط دعوت در زندگی عملی انسانها تطبیق مییابد و این تناسب میان حقیقت و واقعیت همان است که استاد ناصر سبحانی بر آن صحّه میگذارد و ایشان بر این باور است که در شرایط حاضر(عصر استاد) اکثریت احکام شرایط تحقّق آن برای جامعهی اسلامی فراهم بوده منتها قلیلی از احکام که نیازمند حاکمیّت اسلامی و جمع مؤمنان است شرایط تحقّق آن فراهم نیست بنابراین از نظر ماموستا ناصر ما مسلمانان مکلّف به تطبیق اکثریّت احکام و قوانین الهی در زندگی عملی خویش هستیم و برای بقیّه هم بایستی مقدّمهی تحقّق آن را فراهم نموده و در جهت تحقّق آنها در زندگی خویش بکوشیم.
متأسّفانه اشتباهی هم که بسیاری از مسلمانان دچار آن میشوند و دامی که در آن میافتند همین تشخیص امر پروردگار و سپس تطبیق ان در زندگی عملی است؛ بهگونهای که در یک جامعهی جاهلی که هنوز افراد در اصل توحید مشکل دارند گاهی چنان اذهان را به مسایل فقهی و اختلافی مشغول میکنند و حقّ و باطل را با هم خلط مینمایند که بیشترین لطمه را متوجّه اصل دین و خدا و رسولش مینمایند.
به عنوان مثال در آیهی: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ»
فرستادن رسول با بیّنات و کتاب و میزان در دعوتگری مقدّم بر هر چیزی است و از آنجایی که بسط و اشاعهی عدالت در بین مردم واکنشهایی را از سوی مترفان و مستکبران سبب میشود.
نظرات
بدوننام
03 شهریور 1398 - 07:42بحث ناشزه بودن زن ، عدم فرمانبری زن؛ زدن زن و مانند این ها خود حکایت از مردسالاری دارد.این سخنان خود , بیانگر زمینه ی مردسالار پدید آمدن شان هستند و حکایت از وجود یک بستر و جامعه ی مردسالار دارند. جامعه ای که در آن زن تابع و فرمانبر مرد است.شکل گیری نهاد خانواده در این زمینه و بستر بر اساس همان مفاهیم و دیدگاه مردسالار صورت می پذیرد و قواعد و قوانین آن را هم همان الگوهای مردسالارانه ی زیست اجتماعی تعیین می نمایند.در این بستر بحث فرماندهی و فرمانبرداری و سلطه, نشوز , زدن و تنبیه همسر و مانند این ها معنا می یابد و جامعه قوانین و توجیهات خود را , متناسب با این بستر پدید می آورد.اما در جامعه ای که سعی در گذر از این مرحله ی مردسالار دارد , اندک اندک بسیاری از مفاهیم تغییر می کنند و لذا قواعد پیشین نیز معنای خود را از دست می دهنند و نیازمند بازنگری می شوند.واقعیت خشونت علیه زنان و امثال آن هنوز وجود دارد اما این امور هیچ یک مجوزی برای بازگشت به نگرش ها و جوامع مردسالار را نمی دهند و نمی توان به نام شریعت الهی خواستار بازگشت به سده های پیشین شد.جنبش های برابری طلبانه ی زنان و تغییر نگرش جوامع نسبت به تبعیض های جنسیتی و مانند آن ها را می توان گامی به پیش تلقی کرد که در راستای استیفای حقوق زنان و تحقق عدالت جنسیتی عمل می کنند.نمی توان از این واقعیت که هم چنان خشونت علیه زنان وجود دارد , به این نتیجه رسید که پس زنان هم چنان باید تابع و فرمانبردار مردان باشند و بر اساس همین منطق چنان چه نافرمانی نمودند ( نشوز) , باید تنبیه شوند و لذا نباید در این نگرش های مردسالارانه تغییری ایجاد نمود. چه اشکالی پدید خواهد آمد اگر پدیدار شدن احکام شریعت در باب زنان و روابط خانواده را متاثر از بستر جامعه ای بدانیم که این احکام در آن ها وضع شده است.چگونه است که در زمانه ی حاضر بر اساس واقعیت باید قانون سازی کرد و اجرای قوانین را با توجه به بستر واقعیت انجام داد ( چنان که خود نویسنده محترم نیز اشاره کرده اند و عرصه ی تطبیق را از تحقیق جدا ساخته اند) , اما اگر متفکران به این نکته اشاره نمایند که احکام تشریع شده در صدر اسلام با توجه به بستر واقعیت همان زمان صورت پذیرفته و بر اساس اقتضائات واقعیت آن دوران از سوی شارع صادر گردیده اند و با توجه به تغییر شرایط و واقعیت های اجتماعی و انسانی قابلیت تغییر در آن ها متصور است ، این گفته نامطلوب تلقی شده و زیر سوال بردن توحید و دین و رسالت و معاد و ضروریات اسلام و.... دانسته می شود؟مگر کارکرد نسخ احکام در زمانه ی صدر اسلام چیزی جز در نظر گرفتن بستر واقعیت بوده است؟چرا باید سیالیت قانون گذاری با توجه به بستر زمان و مکانی قانون گذاری برای جامعه ای وجود داشته باشد و برای زمان ها و مکانهای دیگر وجود نداشته باشد و احکام تشریعی تبدیل به سنگواره هایی غیر قابل تغییر شوند؟ آیا فقط جامعه ی زمان پیامبر دچار تغییرات می شد و امکان تغییر احکام در آن وجود داشت و گاهی حکمی وضع می شد و با تغییر شرایط تغییر می یافت و این امر در مورد زمان های دیگر صادق نیست؟ چه کسی گفته است که نظام اجتماعی ( و به تبع آن حقوقی) مردسالار جزیره العرب در هزار و چندصد سال قبل نمونه ی عالی و آرمانی جامعه ی انسانی است که باید در همه ی زمان ها و اعصار بدان بازگشت نمود و دوباره مشابه آن را ساخت؟اگر چنین است چگونه مسلمانان راست کیش به خود اجازه می دهند از دستاوردهای انسانی که در آن اجتماع وجود نداشته است استفاده نمایند؟ برای آن که بتوان دوباره همان نظام اجتماعی -انسانی -حقوقی را بازتولید نمود بایستی تمامی دستاوردهای اجتماعی,انسانی ,سیاسی , تکنولوژیک و ... را که در طول زمان پدیدار شده اند از میان برداشت تا قواعد و قوانین آن اجتماع ایده آل فرضی قابلیت اجرای مجدد یابند و آن انسان ایده آل دوباره در صحنه ی تاریخ ظهور نماید. مطالعه ی تاریخ و سیر تحول اندیشه های اسلامی (از جمله در بعد حقوقی و فقهی)
بدوننام
03 شهریور 1398 - 07:53جوامع انسانی در مدتی که منتظرند تا تحقق حقیقت بر بستر واقعیت صورت پذیرد , باید از کدام قوانین پیروی نمایند؟این قوانین از چه منبعی صادر می شود؟یعنی تا هنگامی که بستر برای اجرای احکام قطع ید سارق , زدن زن ناشزه و مانند این ها فراهم می شود جامعه ی مسلمان خودباخته ( یا به تعبیری جاهلی) از کدامین احکام و قوانین باید پیروی کند؟به عبارتی , تا موقعی که دعوتگران و اندیشمندان زحمت فراهم کردن بستر لازم برای اجرایی شدن این احکام را می کشند , جامعه چه باید بکند؟
بدوننام
03 شهریور 1398 - 08:26نویسنده باید متوجه این نکته باشد که جستجوی روح شریعت , تحقق حقیقت در بستر واقعیت , هدایت تکوینی و تشریعی ,تشخیص امرالله و تطبیق امرالله و قس علیهذا.... خود از تلاش هرمنوتیکی اندیشمندان مسلمان برای تفسیر و تطبیق تعالیم واندیشه ها با روح زمانه و واقعیت های جدید پرده بر می دارد.وگرنه شما در هیچ کجای قرآن و سنت نخواهید یافت که سخن از مثلا هدایت تکوینی و تشریعی(یا امثال این مفاهیم) رفته باشد (که بر ساخته ی اندیشمندان برای به دست دادن تفسیر روزآمد از تعالیم دین بوده و در پاسخ به نیازهای فکری زمانه پدید آمده اند).بر ساختن این مفاهیم و تفاسیر امری انسانی است که می تواند در فهم بهتر دین و تعالیم آن, موفق عمل کند یا نکند.در حقیقت اقتضائات زمانه و نو شدن زمانه و طرح پرسش های جدید باعث پدیدارشدن این مفاهیم جدید در حوزه ی دین شناسی و تفسیر دین می شود.به نظر نمی رسد که هیچ یک از این مفهوم سازی ها و تفاسیر در وهله ی اول در صدد مسخ دین و دینداری صورت پذیرفته باشد و انکار خداوند و توحید یا نبوت و... را مدنظر قرار داده باشند.لذا باید نحوه ی برخورد ما در وهله ی اول همدلانه و در جهت فهم آن ها باشد و در مرحله ی بعد بایستی به نقد منصفانه ی آن ها روی آورد.و سپس به شکل مستدل نشان داد که رویکردی را که ما پذیرفته ایم و مفاهیمی را که ما برای تفسیر دین برگرفته ایم بهتر و موفق تر از رقیب عمل کرده و در عرصه ی عمل نیز گره گشاترند.اگر مثلا مفاهیم "تشخیص و تطبیق امرالله" بهتر "از تاریخمندی متون دینی" در عرصه ی تفسیر دین و پیاده سازی تعالیم دینی عمل می کنند به شکل مستدل نشان داده شود و نقاط قوت تفسیری که مابرگرفته ایم و نقاط ضعف تفسیر طرف مقابل بیان شود.اما قبل از وارد شدن به این مرحله ما باید آگاه باشیم که هم ما و هم رقیب ما , هردو, در حقیقت تفاسیر انسانی خودمان را عرضه می کنیم و که هیچ یک مقدس و حقیقت مطلق نیستند.در این صورت است که امکان گفتگو فراهم خواهد آمد و حقایق طرفین به اشتراک گذاشته شده و شاید حتی از سنتز آن ها حقیقت والاتری خود را بر طرفین آشکار سازد.وگرنه هر کس می تواند به راحتی مدعی شود که حقیقتی که در اختیار دارد از جمله "حقایق غیر قابل انکاری است که هر مسلمانی که اندک فهمی از قرآن و سنّت داشته باشد بر آن صحّه میگذارد".این گونه برخورد از عدم توجه به تلاش تفسیری (هرمنوتیکی) آدمیان برای فهم حقیقت بر می خیزد و دیگر این که فرد حس می کند در مقام دانای کل , حقیقت مطلق و مطلق حقیقت را در اختیار دارد و دیگری هیچ بهره ای از آن دارا نیست.
بدوننام
03 شهریور 1398 - 09:56مثال های ارائه شده نشان می دهد که دین مساوی احکام گرفته شده است واین خود نوعی تقلیل گرایی است.دین بسیار وسیع تر از احکام شرعی است.تعالیم دینی عرصه ی وسیعتری را شامل می شود.
بدوننام
03 شهریور 1398 - 10:06تاریخمندی متن به معنی تاریخمندی تمام جنبه ها و تعالیم دین نیست.
بدوننام
03 شهریور 1398 - 10:18نویسنده باید به طور مستند نشان دهد که کدام یک از روشنفکران و نواندیشان دینی از مرگ دین و دینداری سخن گفته اند و تئوری تاریخمندی را برای نجات دین از مرگ حتمی که انتظارش را می کشد ارائه کرده است.
بدوننام
03 شهریور 1398 - 10:32فرستادن مفاهیم ناخوانده و تحمیلی، بر دوش روشنفکران و نواندیشان دینی، که نویسنده آنها را سکولار می داند، به سرزمین اصلی شان در یکی از پایتخت های غربی به نظر نمی رسد کار متواضعانه ای باشد.شاید بایستی تعریف دیگری از تواضع ارائه نمود.
بدوننام
03 شهریور 1398 - 10:57تغییر احکام ، با تغییر شرایط رخ میدهد و ربطی به تغیرپذیری یا ثبات خداوند ندارد همانطور که نسخ احکام را کسی به معنای بی ثباتی خداوند نمی داند.
بدوننام
03 شهریور 1398 - 11:11از نویسنده محترم باید پرسید که آیا برده داری عادلانه است ؟آیا مطلوب است؟چرا خداوند آن را در آخرین پیام و آخرین دینش به کلی ملغی نمی سازد؟آیا در نظر گرفتن شرایط جامعه و جوامع هزارسال قبل و عدم الغای برده داری به معنی ظالم بودن خداوند یا بی ثباتی و متلون بودن اوست؟طنز روزگار این است که برده داری توسط مسلمانان لغو نگردید و بلکه توسط همان سکولاران و غربیان برانداخته شد و از آن جالب تر اینکه امروز عده ای به نام اسلام مدافع برده داریند و درصدد احیای آن برآمده اند ، درست با همان استدلال عدم تغیر رای الهی.از آن جا که در آخرین دین الهی و در آخرین پیام الهی برده داری لغو نگردیده است لذا آنان هم چون شرایط فراهم آمده است به دنبال احیای حکم الهی برده داری اند .
بدوننام
03 شهریور 1398 - 12:24از کجا به ارتباط تاریخمندی متن با اباحیگری پی بردید؟برخورد فردی و شخصی با متن یعنی چه؟...گویا قلم به سرعت برکاغذ می غلطد و فرصت بازاندیشی به آن چه می نگارد فراهم نمی آید.
بدوننام
03 شهریور 1398 - 12:44بسیاری از واقعیات امروز نتیجه ی آرمان ها و رویاپردازی های دیروز است.برای انسان قرن اول و دوم هجری برافتادن سیستم برده داری یک خیالپردازی بیش نیست اما امروز امری پذیرفته شده است.چه بسا بسیاری از آن چه امروز خیال و رویاپردازی در فضای مجازی می دانید با تلاش فعالان و روشنفکران به واقعیت های فردا تبدیل شوند.صدسال قبل سخنی از حق رای زنان نبود حتی درهمان کشورهای سکولار ، اما امروز زنان نیز صاحب رای به حساب می آیند.تغییرات امروز نتیجه تلاش هزاران انسان است که در طول تاریخ حتی از جانشان نیز گذشته اند.اندیشه ی سنتی بجای یافتن راه هایی برای برون رفت از وضعیت هایی که به خشونت علیه دیگری می انجامد به دنبال یافتن توجیهاتی برای احکامی است که دیگر امکان اجرای آن ها در جوامع امروز وجود ندارد یا لا اقل اجرای آنها مطلوب نیست و از سوی جامعه با مقاومت مواجه می شود.فکر سنتی بجای این که به دنبال ساختن جامعه ای باشد که در آن با حذف علل پدیدآورنده ی دزدی ،بروز این پدیده را به حداقل برساند به دنبال ایجاد جامعه ای است که در آن بتوان دست دزد را قطع نمود.
بدوننام
03 شهریور 1398 - 12:53شناخت ویژگی های روحی و روانی زن و مرد از منظر علم و عقل مدرن مد نظر بوده یا از منظر علم و عقل سنتی؟این نتیجه گیری که خشونت علیه زنان ریشه در فیزیولوژی مردانه دارد محصول عقلانیت و علم مدرن است یا سنتی؟
بدوننام
03 شهریور 1398 - 01:34در موضوعی مثل برده داری معتقدید که اسلام اگرچه به صراحت به لغو برده داری امرنکرده اما درصدد زمینه سازی برای حذف آن بوده است.چرا در موضوعات دیگر از جمله مساله زنان به حذف تدریجی خشونت علیه زنان و یا اعطای برابری حقوقی به آنان معتقد نمی شوید؟تا چندی پیش بخش احکام برده داری موجود در کتب فقه و حدیث در مدارس و حوزه های دینی تدریس می شد.اما امروز می گویند که اسلام درصدد حذف برده داری بوده است اما واقعیت این اجازه را نمیداده است.یعنی در حیطه تشخیص امرالله معتقدند که شارع در صدد حذف برده داری بوده و آن را مطلوب نمی دانسته و لذا امر الهی بر لغو برده داری تاکید دارد اما در حیطه تطبیق امرالله چون واقعیت زندگی و جوامع اجازه نمی داده لذا حکم لغو برده داری به تاخیر افتاده تا موقعی که شرایط فراهم شد و امرالهی شرایط تحقق یافت و با واقعیت تطبیق یافت( البته مشیت الهی این بود که این امر توسط غیرمسلمانان تحقق یابد).چرا در مساله زنان و امثال آن(احکامی که مورد اعتراض روشنفکران یا سکولارهاست) قائل به این حذف تدریجی تبعیض ها و خشونت ها نیستید و در مقابل آن مقاومت می کنید؟چرا به این نتیجه نمی رسید که خداوند می خواست به تدریج شرایط تبعیض آمیز درباب زنان را حذف کند و مثلا جنبش های زنان برای احقاق حقوقشان را تلاشی برای تطبیق امرالله در نظر نمی گیرید؟این منطق دوگانه چه دلیلی دارد؟چرا بااینکه حکم صریحی(نص) مبنی بر لغو برده داری از جانب شارع وجود ندارد معتقدید که خواست الهی لغو برده داری بوده است و این امر را دال بر بی ثباتی خداوند نمی دانید و چرا با وجود نبود نصی بر لغو برده داری در کتاب و سنت این موضوع را پذیرفته و حتی توجیه دینی میکنید و بخشی از تاریخ و فقه را که حول این مساله پدید آمده نادیده می گیرید اما در برابر تغییر در جنبه ها و احکام دیگر مقاومت کرده و سخن از عقل باختگی در برابر مدرنیته و مخدوش شدن توحید و حذف خدا و...به میان می آورید!؟هنگامی که در برابر واقعیت لغو برده داری سرخم کرده و آن را توجیه می کنید که دین تان خدشه ای بر ندارد چرا تلاش دیگران برای تغییر احکامی که مانند برده داری خواهان لغو و تغییر آن ها هستند با مقاومت شما مواجه می شود و از ظالم و ناعادل بودن خداوند عصر نزول در اندیشه روشنفکران و بی ثباتی و رنگ عوض کردن و مانند آن سخن میرانید؟
بدوننام
03 شهریور 1398 - 05:30در تئوری تاریخمندی، احکام متاثر از زمان و زمینه ای در نظرگرفته می شوند که در آن تشریع می شوند(واقعیت های موجود و حاکم در جامعه ی عصر نزول).چون حکم بایستی متناسب با زمینه ای باشد که برای آن تشریع می شود و هدفی را که به خاطر آن تشریع شده برآورد ، لذا تغییر زمینه وزمانه ، می تواند موجب تغییر حکم شود.هرگاه حکم ، هدفی را که برای آن وضع شده برنیاورد باید آن حکم را با حکم جدید جایگزین نمود. در دیدگاه مقابل ، احکام خاصیت فرازمانی-مکانی (غیرتاریخی) دارند و لذا زمانه و زمینه در شکل گیری حکم تاثیری ندارد یا اگر هم دارد در بقا یا رفع حکم موثر نیست و چون حکم فارغ از زمینه و زمانه تشریع شده است لذا برای همه ی زمان ها و مکان ها صادق بوده و باید اجرا شود. در این میان چنانچه جامعه یا شرایط تغییر کرده و اجرای حکم را برنمی تابید باید آن را به تاخیر انداخت و تلاش کرد تا دوباره جامعه را به سمت شرایطی سوق داد که این احکام قابلیت اجرا داشته باشند. در این دیدگاه به نظر میرسد احکام مطلوبیت ذاتی دارند و به عنوان امرالله (امر یا حکم الهی) و به شکل تعبدی باید مورد اطاعت و اجرا قرار گیرند. به نظر میرسد در دیدگاه دوم میان احکام عبادی و اجتماعی دین تفکیکی صورت نمی پذیرد و همان شأن و جایگاهی که برای احکام حوزه ی عبادیات قائلند را به احکام اجتماعی دین نیز تسری می دهند. در حالیکه به نظر میرسد بهتراست میان این دو بعد از احکام دینی تمایز نهاد.در حالیکه به نظر میرسد احکام عبادی در جهت تزکیه و تعالی فرد تشریع شده باشند ، هدف اصلی احکام اجتماعی را می توان رتق و فتق امور جامعه مومنان و رفع خصومت ها دانست. در دیدگاه اول چنان چه یک حکم اجتماعی تناسب خود را با واقعیت از دست بدهد و دیگر گره گشا نباشد ، یا اینکه راه دیگری پدید آید که به شکل کم هزینه تری هدف مورد نظر را برآورده سازد ، حکم پیشین را می توان تعدیل نموده و یا تغییر داد.وگرنه ماهیت اصلی اش که رفع مشکلات جامعه ی مومنان است را از دست داده و چه بسا خود به یک مشکل بدل شود. این موضوع همچنین حکایت از ماهیت متغیر جامعه ی بشری دارد و ارتباطی به تغییرپذیری و بی ثباتی ذات الهی ندارد.برقراری چنین ارتباطی چیزی جز خلط مبحث نیست.در حالیکه خداوند به عنوان منشا صدور احکام اجتماعی دین ،فراتر از زمان و مکان (تاریخ) قرار دارد ، اما توجه به این نکته لازم است که این احکام برای بشری وضع شده است که محصور در حصار زمان و مکان(تاریخ) است.نباید خصلت فراتاریخی منشا صدور حکم به خود حکم بسط داده شود.حکم از منشا فراتاریخی صادر می شود و در تاریخ نزول می یابد و لذا خصلت تاریخی پیدا می کند. وضع احکام اجتماعی با در نظرگرفتن شرایط زمان-مکان و نیز شرایط حیات انسانی صورت می گیرد.شرایط حیات اجتماعی شکل ثابت و فراتاریخی ندارد تا احکام آن خصلت لایتغیر و فراتاریخی پیداکنند. در نظربگیریم که مثلا اگر زمینه ی مردسالار جوامع بشری تغییر یافت و رابطه ی سلطه گر-سلطه پذیر در رابطه ی زن و مرد دگرگون شد ، تکلیف احکامی که بر مبنای جامعه ای مردسالار و بر اساس روابط مردسالارانه بین زوجین وضع شده اند چه می شود؟ در این وضعیت دو گروه دو راه در پیش خواهند گرفت .گروه اول به تغییر احکام متناسب با بستر جدید و نوع روابط جدید می اندیشد و گروه دوم سعی می کند تا جامعه را به سمتی سوق دهد که نظام مردسالار پیشین دوباره برسرکارآید تا احکام پیشین قابلیت اجرا پیداکنند.
تابع احسن
31 مرداد 1398 - 11:48با سلام ضمن احترام به نویسنده؛ متن آقای سلیمانزاده مبهم و غامض است و به روشنسازی مفهومی واژهی"تاریخمندی" که درستش "تاریخمندی متون دینی یا شرح و تفاسیر متون دینی یا معرفت دینی" است، نپرداخته است. یعنی مخاطب نمیداند که منظور نویسنده از این مفهوم چیست؟ ایشان فقط به ذکر مصداقهایی از این مفهوم پرداختە که به هیچ وجه، وافی به مقصود نیست. افزون بر اینها نویسندە جانب عدالت، انصاف و داد را مراعات ننموده و از همان ابتدا با یکسونگری و بصورتی جانبگرایانه و متعصبانە و خودحقمحورانه، اسب تازی خویش را در میدان تاخته است. در این نوشتار حتی دریغ از عرضەی کمترین سند و دلیل منطقیای که حقطلب را به حق رهنمون سازد و شوربختانه نوعی به هیچ انگاشتن مخاطب در آن موج میزند. انتظار میرود ضمن احترام به صاحبان نظریهها، بصورتی منطقی و با به کاربردن طرق استدلال بهویژە استدلال قیاسی و یا استدلال بهترین تبیین موجود با ارایەی ادله، شواهد و قراین درصدد نقد مدعیات مخالف بر آمد. متأسفانە در این نوشتار هجمەگونه، هیچیک از استانداردهای محققانەنویسی و مراعات بیطرفی و پایبند بودن به اصول نگارش و منطق استدلال رعایت نشده است. گفتەاند؛ بدترین دفاع، بد دفاع کردن است! انتظار آن است که نویسنده محترم در قالبی تحلیلی با روشنسازی مفاهیم و با ارائەی پیشفرضهای طرف نقد شونده و نیز با دلیل، مدعیات خویش را بر کرسی نشاند. موفق و موید باشید
مهمان
02 شهریور 1398 - 05:06در قسمت مطالب مرتبط،مقاله ای که معرفی شده با عنوان تاریخمندی مفهومی پوشیده و مبهم ، تفسیر خوبی از تاریخمندی متن مقدس ارائه داده.بویژه که نویسنده اش نصرحامدابوزید هست.
بدوننام
31 مرداد 1398 - 10:14هدایت تشریعی چگونه امور هستی را سامان می بخشد؟ اداره ی امور آدمیان بر روی کره ی خاکی با اداره ی امور هستی گویا خلط شده است.
بدوننام
31 مرداد 1398 - 10:53برای کسانی که در جامعه ی سنتی و قبیله ای زیست می کنند و هنوز خود و جامعه شان وارد فضای مدرن و وضعیت مدرن نشده اند و هنوز در هوای جهان پیشامدرن تنفس می کنند ، شاید قوانین و قراردادهای سنتی و کهن همچنان موثر افتد اما مشکل از هنگامی آغاز خواهد شد که پای در جهان مدرن بنهیم.سخن از همخوانی واقعیت و حقیقت میرود اما توجه به این نکته نیز ضروری است که واقعیت و حتی حقیقت در ازمنه ی گوناگون امکان تغییر دارند.لذا واقعیت مدرنیته و وضعیت مدرن خود را به گونه ای دیگر بر ما تحمیل می نماید و حقایق خاص خود را نیز تولید میکند.وضعیت مدرن ، و تنفس در هوای عصرمدرن به گونه ای نیست که شما بتوانید خود را از آن کنار بکشید یا آن را نادیده بگیرید و سپس سعی کنید در زمانه ی مدرن با واقعیت های عصر پیشامدرن زندگی کنید.برای ادامه زندگی به روش جوامع پیشامدرن باید یا روش بنیادگرایان و داعش و طالبان و... را در پیش گرفت و یا اینکه به کلی از جوامع امروزین که در آن ها زیست میکنیم کناره گرفته و به نقطه ای دورافتاده مهاجرت کرده و جامعه ای به دور از هیاهوی جوامع مدرن و اقتضائات زیست مدرن ایجاد کنیم تا بتوانیم مطابق ارزش ها و قواعد جوامع پیشامدرن که مطلوب ماست زندگی نماییم.در ذهنیت جوامع سنتی ، جهان مدرن همان دنیای پیشین است که تنها ابزاری به آن افزوده شده و جایگزین پاره ای ابزارهای سنتی گردیده است.این نگاه نمی تواند به این قضیه توجه یابد که با اضافه شدن یک ابزار جدید به یک فرهنگ، ما فرهنگ قبلی را به اضافه ی یک ابزار جدید نخواهیم داشت بلکه فرهنگی جدید خواهیم داشت.این فرهنگ جدید اقتضائات جدیدی به همراه خواهد داشت که نحوه ی زیستن و تفکر ما را تغییر خواهد داد.لذا نحوه ی تعامل بشر با این فرهنگ جدید و مقتضیات آن مانند گذشتگانش نخواهد بود.این فرهنگ و فضای جدید پرسش هایی از لونی دیگر ایجاد میکند ولذا پاسخ هایی از رنگی دیگر می طلبد.پاسخ هایی که در انبان فرهنگ گذشته یافت نخواهد شد.بحث خودباختگی در مقابل مدرنیته و پذیرش ارزش های آن نیست بلکه سخن از زیستن در جهانی نوین است که فرهنگ متفاوتی را تولید کرده و تعامل از گونه ای دیگر را می طلبد.تئوری ها و نظریه هایی که اشاره شده در پاسخ به پرسش های گذشتگان مطرح نگردیده اند بلکه در پاسخ به مقتضیات زیستی جهان مدرن و پرسش های آن ارائه گردیده اند.باید به اندیشمندان و علمایمان یادآوری کنیم که بر روی جهان جدید گشوده باشند و اگر خواهان برقراری ارتباط با انسان اینجایی و اکنونی هستند نظر لطفی نیز به اندیشه های جدید داشته باشند و از غار خودبسندگی به درآیند و اندکی این تصور وتصویر بی نیاز از غیر بودن را به کناری نهند و روحیه ی جستجوگری را در خود تقویت نمایند شاید حقیقتی را نیز در نزد دیگران یافتند.
مهمان
01 شهریور 1398 - 10:54علیرغم ادعای متواضعانه بودن نقد، لحن نوشتار به هیچ وجه متواضعانه نیست.نگاه از بالا به پایین و لحن نامناسب نوشتار ، چونان کسی که تمامی حقیقت را در کیسه دارد و رقیب را به تمسخر میگیرد جایی برای ادعای تواضع باقی نمی گذارد.
بدوننام
01 شهریور 1398 - 10:58ارتباط نظریات روشنفکران با مخدوش کردن توحید و حذف پروردگار نیز ادعایی بسیار کلان و نامدلل است.این بعد را هم نویسنده باید بشکافد تا مخاطب دلایل چنین ادعایی را درک نماید.
بدوننام
01 شهریور 1398 - 11:15یکی از نشانه های عدم آشنایی با هرمنوتیک و خوانش های گوناگون متن و بحث هایی که در این زمینه انجام گرفته است و اینکه موضوع تاریخمندی در اندیشه متفکران موسوم به روشنفکر دینی به خوبی درک نشده ، همین ادعای «احکام الهی» است که در سراسر نوشتار مشهود است و نقش آدمیان در شکل گیری این احکام و تحول آن ها نادیده انگاشته می شود .و از سویی نادیده گرفتن تاریخ تحول اندیشه و معرفت دینی و تاریخ شکل گیری مذاهب و فرق، که قبض و بسط هایی را که در اندیشه دینی رخ داده است نمایان می سازد ، موجب می شود که از تشخیص صد در صدی امر پروردگار سخن رود و به آسانی تلاش های متفکران دیگر در راستای فهم امر الهی نادیده گرفته می شود و برداشت استاد سبحانی به عنوان ملاک برداشت صحیح امر الهی ، از جانب نویسنده پذیرفته می شود و حال آن که نظر استاد ، یک نظر در میان آرای متفکران اسلامی است که می تواند موافقان و مخالفانی داشته باشد.
مهمان
02 شهریور 1398 - 12:41بحث تاریخمندی متن بحث تازه ای نیست.این بحث محصول مدرنیته و پیامدهای آن هم نیست و ارتباطی به خودباختگی روشنفکران مسلمان در برابر عقلانیت و علم مدرن نیز ندارد.بلکه بحثی قدیمی است که از سده های نخست اسلامی میان متفکران مسلمان در قالب بحث قدیم و حادث بودن متن مقدس رواج داشته است.حادث دانستن یا مخلوق دانستن متن مقدس در راستای همین بحث تاریخمندی متن مقدس به زبان امروزیست.
بدوننام
02 شهریور 1398 - 05:29باید پرسید که هدف از اوامر الهی چیست؟آیا این احکام و قوانین الهی فی نفسه هدف هستند یا وسیله اند برای تحقق هدفی دیگر؟مثلا قطع دست دزد هدف بالذات است و باید در صورت محقق شدن شرایط به اجراگذاشته شود یا این مجازات خود جهت تحقق هدف دیگری تشریع شده است و مثلا چنانچه آن هدف را به توان از مسیر دیگری محقق ساخت این حکم را می توان اجرا نکرد؟به نظر میرسد نظر نگارنده با توجه به تاییدی که از جانب استاد سبحانی نقل کرده اند بر قسم اول می باشد، یعنی احکام شرعی را مطلوب بالذات می دانند. در حالیکه این امر نظر برخی از علماست و برخی دیگر خلاف این رای را دارند.اینکه برخی احکام را مقطعی فرض کنیم و به دنبال جایگزینی برای آن ها باشیم که با شرایط زیست جدید هم خوانی داشته باشد ، به معنی ازبین رفتن دین یا نادیده گرفتن خداوند و دین او نیست بلکه توجه به مقاصد تشریع احکام است.