معرفی اشاعره:
فرقهای کلامی اسلامی است که به ابوالحسن اشعری نسبت داده میشود. وی علیه معتزله قیام کرد. اشاعره، برهانها و دلایل عقلی و کلامی را به عنوان وسیلهای جهت مناظره با رقیبانی چون معتزله و فیلسوفان برای اثبات حقایق دینی و عقیدهی اسلامی به شیوهی «ابنکلاب» به کار میگیرند.
تأسیس اشاعره و برجستهترین شخصیتهای آن:
•ابوالحسن اشعری: او ابو الحسن علی بن اسماعیل از نوادگان ابو موسی اشعری (رح) است. وی در بصره در سال ٢٧٠ ه به دنیا آمد و سه مرحله از زندگانی فکری خویش را گذراند:
-مرحلهی اول: این مرحله را نزد ابوعلی جبایی؛ شیخ معتزله در عصر خود زیست و علوم وی را یاد گرفت تا اینکه جانشین و مورد اعتمادش گردید. ابوالحسن به مدت چهل سال رهبری معتزله را برعهده داشت.
-در این مرحله پس از 15 روز ماندن در منزل، بر مذهب اعتزال که قبلاً از آن دفاع میکرد، شورید. در این مدت در منزل مشغول فکر کردن و مطالعه بود و از خدای متعال درخواست خیرخواهی نمود و استخاره کرد تا اینکه اطمینان یافت و بیزاری خود را از اعتزال اعلام نمود و برای خودش سبک و روش جدیدی بنیان نهاد که در آن طوری به تأویل نصوص پرداخت که گمان میکرد با احکام عقل سازگار است. در این سبک برای اثبات صفات هفتگانهی«حیات، علم، اراده، قدرت، شنوایی، بینایی و کلام» از روش عبدالله بن سعید بن کلاب پیروی کرد. اما در مورد صفات خبریه مانند «وجه، دستها و پا و ساق» آن را طوری تأویل نمود که با احکام عقل سازگار باشد و این همان مرحلهای است که هنوز هم اشاعره بر این باورند.
-مرحلهی سوم: از خصوصیات این مرحله، اثبات همهی صفات برای خدای متعال بدون تعیین کیفیت و تشبیه و تعطیل و تحریف و تبدیل و تمثیل و مشابهت از سوی اشعری است. وی در این مرحله کتاب «الإبانة عن أصول الدیانة » را به رشتهی تحریر درآورد و در آن عقیده و منهج سلف به رهبری امام احمد بن حنبل را بر عقاید و روشهای دیگر ترجیح داد. وی تنها به نوشتن این کتاب اکتفا نکرد؛ بلکه کتابخانهی بزرگی، حدود ٦٨ تالیف را در دفاع از سنت و شرح عقیدهی اهل سنت از خود به جای گذاشت. ابوالحسن اشعری در سال ٣٢٤ ه وفات یافت و در بغداد به خاک سپرده شد و بر جنازهاش اعلام گردید: «امروز یاور سنت وفات یافت.»
•پس از وفات ابوالحسن اشعری، مذهب اشعری بدست ائمهی مذهب و بنیانگذاران اصول و ارکانش، چندین تغییر و تحول را پشت سر نهاد و اجتهادات و راه و روشهایشان در اصول مذهب و عقایدشان متعدد و گوناگون شد. این تحولات، تنها بدین علت بود که در آغاز مذهب اشعری بر پایهی یک روش و منهج ریشهدار که دارای اصول اعتقادی روشن باشد، بیان نشده بود و چگونگی تعامل و ارتباطش با متون شرعی مشخص نبود، بلکه موضعگیریها و اجتهاداتشان بین موافقت با مذهب سلف و به کارگیری علم کلام برای تایید و اثبات عقیدهی اشعری و رد عقاید معتزلی در نوسان بود. از بارزترین نمونههای این تحولات عبارتند از:
-نزدیک بودن به اهل کلام و اعتزال
-ورود به عالم تصوف و پیوند و ارتباط مذهب اشعری با آن.
-ورود به عالم فلسفه و قرار دادن آن به عنوان بخشی از مذهب.
•از برجستهترین امامان مذهب اشعری عبارتند از:
-قاضي أبو بكر الباقلاني: (328ـ402هـ) (950ـ1013م) نام او محمد بن الطيب بن محمد بن جعفر، از بزرگترین علمای کلام است. وی به ویرایش و تصحیح رسالهها و پژوهشهای اشعری پرداخت و پیرامون مقدمات دلایل عقلی توحید سخن گفت و بسیار در آن مبالغه کرد؛ زیرا این مقدمات در هیچ کتابی و سنتی نیامده بود. سپس دیدگاهش به مذهب علمای سلف انجامید و در کتاب خویش، تحت عنوان «تمهيد الأوائل وتلخيص الدلائل»همهی صفات؛ مانند وجه و دستها را در معنای حقیقی خود اثبات نمود و انواع تأویلات به کار رفته از سوی اهل تأویل را باطل اعلام کرد. او در بصره به دنیا آمد و در بغداد زندگی کرد و در همانجا وفات یافت. عضد الدوله او را به عنوان سفیر خود به سوی پادشاه روم فرستاد و در قسطنطنیه با دانشمندان مسیحی در حضور شاه روم مناظراتی را برگزار کرد. تالیفات وی عبارتند از:
1-إعجاز القرآن
2-الإنصاف
3-مناقب الأئمة
4-دقائق الكلام
5-الملل والنحل
6-الاستبصار
7-تمهيد الأوائل
8-كشف أسرار الباطنية.
-أبو إسحاق الشيرازي: (293ـ476هـ) (1003ـ1083م). نامش إبراهيم بن علي بن يوسف فيروز آبادی شيرازی است. علامهی اهل مناظره در فیروزآباد فارس دیده به جهان گشود و به شیراز انتقال یافت و سپس به بصره و در سال 415 هـ به بغداد رفت. نبوغ وی در فقه شافعی و علم کلام شکوفا شد و مرجع طلاب و مفتی امت در عصر خود گشت و در جدل و مناظره به صاحب برهان قوی شهرت یافت. نظام الملک، مدرسهی نظامیه را در ساحل دجله برایش بنا کرد تا در آن تدریس کند و آن را اداره نماید.
تالیفات وی عبارتند از:
1-التنبيه والمهذَّب در فقه
2-التبصرة در أصول فقه شافعي
3-طبقات الفقهاء
4-اللمع در أصول الفقه وشرح آن،
5-الملخص
6-والمعونة در جدل.
-أبو حامد الغزالي: (450ـ505هـ) (1058ـ1111م) نامش محمد بن محمد بن محمدغزالي طوسي است. وی در روستای طابران طوس خراسان دیده به جهان گشود و در همان جا وفات یافت. امام غزالی به نیشابور، بغداد، حجاز، سرزمین شام و سپس به مصرکوچ کرد و سپس به سرزمین خویش برگشت.
•غزالی راه و روش باقلانی را در پیش نگرفت؛ بلکه در برخی آرا و نظریات، خصوصاً در موضوعات مربوط با مقدمات عقلی در استدلال با اشعری مخالف بود. وی علم کلام را نکوهش کرد و در کتابهای «المنقذ من الضلال» و « التفرقة بین الإیمان و الزندقة» ثابت نمود که دلایل این علم، انسان را به یقین نمیرساند. غزالی غرق شدن در علم کلام را حرام شمرد و در این باره گفت: «اگر بحث و جدل در این موضوع را ترک کنیم، حتماً برای ما روشن خواهد شد که ورود به این علم حرام است.» ایشان به تصوف رو آورد و معتقد بود که تنها راه شناخت، تصوف است. وی در آخر حیاتش از راه مطالعهی صحیح بخاری به سنت پیامبر(ص) بازگشت.
-ابو اسحاق إسفراینی (ت418هـ) (1027م). نام وی إبراهيم بن محمد بن إبراهيم بن مهران، أبو إسحاق است. اسفراینی در فقه و اصول تبحر داشت و ملقب به رکن الدین بود. او اولین نفر از فقها است که چنین لقبی را بدست آورد. او در اسفراین شهری بین نیشابور و گرگان زیست، سپس به نیشابور رفت. در آنجا مدرسهای برایش بنا شد و در آن مشغول تدریس گشت. پس از آن به خراسان و برخی از شهرهای عراق کوچ کرد؛ تا این که در جهان اسلام شهرت یافت. ابو اسحاق کتاب بزرگی در علم کلام به نام «الجامع في أصول الدين والرد على الملحدين » تالیف نمود. ابن خلکان میگوید: این کتاب را در پنج مجلد دیدهام. ابواسحاق اسفراینی در روز عاشورای سال 410 هـ در نیشابور در سن هشتاد و چند سالگی دار فانی را وداع گفت. سپس به اسفراین انتقال یافت و در آنجا به خاک سپرده شد.
-إمام الحرمين أبو المعالي الجويني: (419ـ478هـ) (1028ـ1085م) نامش عبد الملك بن عبد الله بن يوسف بن محمد الجويني است. فقیه شافعی مذهب در شهر جوین از نواحی نیشابور دیده به جهان گشود. سپس به بغداد و از آنجا به مکه کوچ کرد و 4 سال در آنجا زیست. پس از آن، به مدینهی منوره رفت و به افتا و تدریس پرداخت. سپس به نیشابور بازگشت. نظامالملک وزیر آن زمان، مدرسهی نظامیه را برایش بنا نهاد. بزرگترین دانشمندان آن زمان در درسهای او حاضر میشدند. وی نزدیک به 30 سال بدون مزاحم و رقیب ماند و در آنجا از مذهب اشعری دفاع نمود. بنا بر این بلند آوازه گردید. او در پایان عمرش به مذهب سلف برگشت. جوینی در رسالهی نظامیهی خویش گفته است: « دیدگاه مورد پسند ما که بواسطهی آن مطیع و فرمانبردار خدا میشویم همان عقیدهی پیروی از علمای سلف صالح میباشد؛ زیرا دلیل قاطع بر اجماع امت، حجت است.» اظهارات جوینی در کتاب «غياث الأمم في التياث الظلم» بازگشت به روش سلف صالح را تایید میکند. هرچند این کتاب به بیان فقه سیاسی اسلامی اختصاص دارد، در آن اظهار داشته است که:« آنچه در مورد مقصود این کتاب، لازم به یادآوری میباشد این است که امام به متفق ساختن عموم مردم در پیروی از مذاهب سلف صالح حرص میورزید، پیش از این که هواهای نفسانی نمایان شود و دیدگاهها منحرف گردند؛ زیرا علمای سلف (رض) دیگران را از پرداختن به مسائل پیچیده و مبهم و تعمق و نگریستن در ژرفای مشکلات بازمیداشتند.»
قرطبی در شرح مسلم نقل میکند که جوینی به یارانش میگفت: یاران ما به علم کلام مشغول نشوید. اگر میدانستم که علم کلام مرا به چنین وضعیتی گرفتار میکند، به آن مشغول نمیگشتم.» جوینی ( رح ) در نیشابور وفات یافت. وی در زمان وفاتش 400 طلبه داشت.
از تالیفات امام جوینی عباتند از:
1-العقيدة النظامية في الأركان الإسلامية
2-البرهان في أصول الفقه
3-نهاية المطلب في دراية المذهب در فقه شافعي
4-الشامل در أصول الدين.
•فخر رازي (544هـ ـ 1150م) (606هـ ـ 1210م): نامش أبو عبد الله محمد بن عمر الحسن بن الحسين التيمي است. وی در روستای رازی طبرستان به دنیا آمد. رازی ملقب به فخر الدين و مشهور به ابن الخطيب و فقيه شافعي مذهب است. صاحب کتاب «وفیات الأعیان » در بارهی وی میگوید: وی یگانه در عصر خود و منحصر به فرد بود و در علم کلام و معقولات بر اهل زمانش برتری یافت. امام فخر رازی در مرحله اخیر زندگی خویش زبان گویای مذهب اشعری بود. او کلام را با فلسفه آمیخت. افزون بر این، ایشان یک قاعده و اصل کلی داشت که در آن به عقل ارزش میداد و آن را بر ادلهی شرعی مقدم میدانست. ابن حجر در کتاب«لسان الميزان» (4/426 ـ 429)در بارهی او میگوید: وی پیرامون برخی از موضوعات که پایههای دین به شمار میروند شکاندازیهایی دارد که حیرت آور است. او شبههی دشمنان را با دقت بیان میکرد و سپس مذهب اهل سنت را در نهایت سستی ایراد مینمود. اما وی ناتوانی عقل را دریافته بود؛ از این رو وصیت و سفارشی کرد که اعتقاد نیک وی را نشان میدهد. او در اواخر عمر خویش ضرورت پیروی از آیین سلف صالح را یادآور شد و اعلام کرد که او پس از تحقیق و بررسی علم کلام، روش و آیین سلف صالح را پذیرفته است. وی در این باره میگوید: در مورد مذاهب کلامی و مکاتب فلسفی خوب اندیشیدهام، دیدم که آنها به هیچ دردی نمیخورند و نزدیکترین راهها برای رسیدن به حقیقت، راه قرآن است. من برای اثبات، آیههای (الرحمن على العرش استوى) و (إليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه) و برای نفی،آیههای (ليس كمثله شيء وهو السميع البصير) و (ولا يحيطون به علماً)را میخوانم. سپس با اظهار حسرت و پشیمانی میگوید: «هر کس تجربهام را تجربه کرده باشد به شناخت و معرفت من دست مییابد.» (الحموية الكبرى از ابن تيميه)
از مشهورترین کتابهای امام فخر رازی در علم کلام عبارتند از:
1-أساس التقديس درعلم كلام
2-شرح قسم الإلهيات من إشارات ابن سينا
3-اللوامع البينات في شرح أسماء الله تعالى والصفات
4-البيان والبرهان في الرد على أهل الزيغ والضلال
5-كافية العقول.
افکار و عقاید اشاعره:
•منبع دریافت و فراگیری از دیدگاه اشاعره: برحسب نیاز قوانین و اصول علم کلام، از کتاب و سنت استفاده میشود؛ به همین دلیل آنها به هنگام تعارض و تضاد عقل با نقل، عقل را مقدم میدانند. امام رازی در مورد قانون کلی مذهب در کتاب «اساس التقدیس» و آمدی و ابن فورک و علمای دیگر نیز صراحتاً چنین گفتهاند.
-عدم پذیرش احادیث آحاد در موضوع عقیده: زیرا اینگونه احادیث، باعث کسب علم یقینی نمیشود؛ اما برای استدلال در مسائل سمعیات یا چیزهایی که با قوانین عقلی مخالف نیست، هیچ اشکالی ندارد. تأویل برخی از احادیث متواتر واجب است و مخالفت با این امر چیزی بدیهی است؛ زیرا سلف صالح از اصحاب و تابعین در قرنهای خوب گذشته چنین معتقد بودند، به طوری که پیامبر(ص) فرستادگانی به صورت انفرادی برای تبلیغ اسلام میفرستاد، همچنان که معاذ را به سوی مردم یمن فرستاد و نیز پیامبر فرموده است: «خوشا به حال انسانی که سخنم را بشنود و آن را حفظ کند و به خاطر بسپارد و آن را آن گونه که شنیده، بیان نماید.» و نیز حدیث تحویل قبله و غیره، دلایلی بر ادعای ما است.
-مذهب عدهای از آنان؛ مانند غزالی و جامی تصوف است که در منبع و ماخذ کسب آگاهی، کشف و ذوق را بر نص شرعی مقدم میدانند و نص را طوری تأویل میکنند که با آن موافق باشد. چنین امری را بر اساس یکی از اصول تصوف - یعنی« حدثنی قلبی عن ربی»( قلبم از سوی پروردگارم با من سخن گفت.)- علم لدنی مینامند. این مطلب در «الرسالة اللدنیة 1/114- 118 از مجموعة القصور العوالی، و کبری الیقینیات؛ تالیف محمد سعید رمضان البوطی، الإهداء – 32- 35 به وضوح دیده میشود.
•اشاعره اصول عقیده را بر اساس منبع کسب و دریافت علم به سه بخش تقسیم میکنند:
-منبع بخش اعظم بابهای عقیدهی اشعری تنها عقل است. باب صفات، یکی از آنهاست. صفاتی را که با عقل ثابت میشود، عقلیه مینامند. این بخش از دیدگاه اشاعره وابسته به وحی نیست و عقل به وجوب آن حکم میکند. اما صفات دیگر که از راه کتاب و سنت ثابت میشود، صفات خبری نام دارند و آنها آن را تأویل میکنند.
-بخش دوم از منبع کسب علم مانند رؤیت خدای متعال، عقل و نقل با هم است که میان پیروان اشاعره هیچ اختلافی در مورد آن نیست.
-منبع کسب علم در ارتباط با سمعیات مربوط به غیبیات امور اخروی مانند عذاب قبر و صراط و میزان، تنها روایت و حدیث است. عقل در مورد محال بودن چنین اموری داوری نمیکند. حاصل کلام این که اشاعره در باب صفات خدا عقل را حَکَم قرار میدهند و در موضوع اثبات آخرت عقل را تعطیل میکنند و در مورد رؤیت، به کارگرفتن عقل و نقل را مساوی میدانند؛ اما در مورد مذهب اهل سنت و جماعت، اصلاً هیچ منافات و ناسازگاری بین عقل و نقل و یا مقدم دانستن عقل در زمینهای و ترک آن در زمینهای دیگر وجود ندارد؛ بلکه تنها برای شروع موضوع نقل پیش از عقل به کار گرفته میشود.
•اشاعره در موضوع اثبات وجود خداوند متعال با مذهب سلف صالح مخالفت کردهاند و در مورد استدال به وجود خدای متعال با بیان نظرزیر با فلاسفه و متکلمین موافق هستند: «جهان هستی حادث و جدید است و باید هر چیز نو یا یدیدهای، پدید آورنده و آفرینندهای قدیمی داشته باشد. بارزترین صفات قدیم مخالفتش با چیزهای نو و پدیدهها و حلول نکردن در مخلوقات است. از تفاوتهای قدیم با جدید این است که قدیم، جوهر و جسم نیست و در جهت یا مکان مشخصی قرار ندارد.» آنان با توجه به این نظریه، اصولی مانند انکار صفاتی مثل رضا و غضب و إستوا برای خدا به دلیل شبههی نفی حلول حوادث یا پدیدهها در وجود قدیم استنتاج کردهاند؛ آنهم تنها به خاطر پاسخ به کسانی است که به قدیمی بودن مخلوقات یا جهان هستی معتقدند؛ در حالی که راه و روش سلف صالح برای استدلال بر اثبات وجود آفرینندهی سبحان ومتعال همان راه و روش قرآن کریم است.
•توحید از دیدگاه اشاعره همان نفی دوگانگی و تعدد در ذات خدا و نفی بخشپذیری و ترکیب و تجزیه شدن یعنی نفی کمیت پیوسته و جدا پذیری اواست. آنها در این باره میگویند: بدون شک خدا در ذات خود یکتای تقسیم ناپذیر و در صفاتش یکتای بی مانند و در کارهایش یکتای بی شریک است. به همین سبب، آنان «اله» و معبود را این گونه تعبیر میکنند که او آفریننده یا توانای بر اختراع و نوآوری است. اشاعره صفات وجه و دستها و چشم را انکار میکنند؛ زیرا چنین باوری از دیدگاه آنان، دلالت بر ترکیب و جزء پذیری دارد. عقیدهی اشعریان در این مورد با مفهوم توحید از منظر اهل سنت و جماعتِ سلف صالح و پیروانشان بسیار مخالف است. بدین ترتیب، اشاعره توحید را در اثبات ربوبیت خدای عز و جلّ خلاصه میکنند نه در الوهیتش.
و اینچنین اشاعره در معنی توحید با اهل حدیث اختلاف دارند؛ زیرا اهل حدیث معتقدند که توحید اولین واجب بر بندگان است. توحید از دیدگاه آنان یعنی یگانه دانستن خدا در ربوبیت و الوهیت و نامها و صفاتش به شیوهای که خدای متعال آن را برای خودش ثابت نموده یا پیامبرش (ص) برای ایشان ثابت کرده است و همچنین به معنی نفی و نپذیرفتن چیزی است که خدا آن را برای خودش نفی نموده و یا پیامبر(ص) آن را بدون تحریف یا تعطیل یا بیان کیفیت یا تمثیل نفی کرده است.
-از دیدگاه اشاعره، اولین واجب و تکلیف به هنگام رسیدن انسان به سن تکلیف همان آگاهی از علم کلام یا قصد آن، سپس ایمان آوردن است و تنها شناخت فطری کافی نیست. اشاعره در مورد کسی که چنین ایمان نیاورد، برای گناهکار دانستن و کافر دانستنش با هم اختلاف دارند.
در حالی که اهل حدیث بر این باورند که اولین واجب بر مکلفان به دلیل کتاب و سنت و اجماع همان عبادت خدای عزّ و جلّ و یکتای بیهمتا و توحید الوهیت است. شناخت خدای متعال امری فطری و حک شده در نفسهاست.
-اشاعره صفات خبری مانند وجه و دستها و چشم و پا و انگشتان و بلندی و إستوا را تأویل میکنند و علمای جدید اشعری، معانی آنها را به خدای متعال میسپارند؛ زیرا میگویند چنین عقیدهای واجب است و موجب منزه دانستن خدا از صفات مخلوقات میگردد. اشاعره به تأویل آیات صفات اکتفا نمیکنند، بلکه دامنهی باب تأویل را گسترش میدهند؛ به شیوهای که اکثر نصوص مرتبط با ایمان را فرا میگیرد؛ خصوصاً در مورد اثبات افزایش یا کاهش ایمان و موضوع عصمت پیامبران. اما مذهب سلف صالح این است که آنان نصوص شرعی را بدون تأویل – به معنی تحریف آن – یا تفویض ثابت میکنند؛ خواه نصوص مربوط به صفات باشد یا غیره.
•دیدگاه اشاعره در مورد ایمان بین فرقهی مرجئه – که میگویند برزبان آوردن شهادتین بدون عمل برای صحت ایمان صحیح است – و جهمیه – که میگویند برای صحت ایمان تصدیق قلبی کافی میباشد – قرار دارد. شیخ حسن ایوب از علمای معاصر بر این باور است که تصدیق کننده با قلب از نظر خدا نجات یافته است؛ هرچند که شهادتین را بر زبان نیاورد(تبسيط العقائد الإسلامية 29ـ32) و شیخ بوطی نیز موافق چنین نظری است. (كبرى اليقينيات 196). این دیدگاه در بارهی ایمان با مذهب اهل حدیث مخالفت دارد. آنان میگویند: ایمان گفتار و کردار و باور است. از سویی دیگر با بسیاری از نصوص قرآن کریم از جمله آیهی زیر مخالف میباشد: (أم حسب الذين اجترحوا السيئات أن نجعلهم كالذين آمنوا وعملوا الصالحات سواءً محياهم و مماتهم ساء ما يحكمون) [الجاثية:21].« آیا کسانی که مرتکب گناهان و بدیها میشوند، گمان میبرند که ما آنان را همچون کسانی به شمار میآوریم که ایمان میآورند و کارهای پسندیده و خوب انجام میدهند و زندگی و مرگ و دنیا و آخرتشان یکسان میباشد؟ ( اگر چنین بیندیشند ) چه بد داوری میکنند! » بر اساس این عقیده ابلیس باید از نجاتیافتگان از عذاب جهنم باشد؛ زیرا او از کسانی بود که با قلبهای خود به خدا ایمان داشتند و...
•اشاعره در بارهی موضوع تکفیر سردرگم و آشفتهاند؛ گاهی میگویند هیچ کس را تکفیر نمیکنیم و گاهی میگویند: کافر نمیدانیم؛ مگر کسی که او را کافر شمردیم و گاهی اموری را ذکر میکنند که موجب فاسق دانستن یا اهل بدعت بودن میشود یا اموری که باعث فاسق دانستن یا بدعت گزار شدن نمیشود، مثلاً کسی که علو یا بالا بودن ذاتی خدا را ثابت میکند یا شخصی که ظواهر نصوص را در نظر میگیرد، کافر میپندارند و میگویند: پذیرفتن ظواهر نصوص از اصول کفر است.
اما اهل سنت و جماعت معتقدند که تکفیر حق خدای متعال است و تنها شامل کسی میشود که شرعاً سزاوار آن میباشد و در تعمیم آن بر کسی که کفرش با اثبات شروط و عدم موانع ثابت میگردد، تردیدی ندارند.
•اشاعره براین باورند که در حقیقت قرآن کلام خدا نیست؛ بلکه کلام ذاتی خدا است و کتابهایی که قرآن در آن نوشته شده، مخلوق هستند. مؤلف کتاب «الجوهرة» میگوید: «تنها در موضوع تعلیم و آموزش میتوان گفت که قرآن مخلوق است»... اما دیدگاه اهل سنت و جماعت در این باره این است که: قرآن کلام خدا و غیر مخلوق است و خدای متعال با کلامی که شنیدنی است و فرشتگان آن را میشنوند وجبرئیل و موسی (ع) آن را شنیدهاند و مخلوقات نیز در روز قیامت آن را خواهند شنید، صحبت میکند. خدای متعال میفرماید: (وإن أحدٌ من المشركين استجارك فأجره حتى يسمع كلام الله).[ توبه:6] « اگر یکی از مشرکان از تو پناهندگی طلبید او را پناه بده تا کلام خدا را بشنود.»
•ایمان و اطاعت از خدا به واسطهی توفیق الهی است و کفر و نافرمانی به خاطر ناتوانی و درماندگی از سوی او انجام میپذیرد. توفیق الهی همان ایجاد قدرت برای اطاعت و بندگی و ناتوانی و درماندگی از نظر وی همان ایجاد قدرت برای انجام گناه و نافرمانی است و از دیدگاه برخی از پیروان اشعری، آسان نمودن اسباب خیر همان توفیق الهی و ضد آن همان ناتوانی و درماندگی است.
•هر موجودی صحیح است که دیده شود، و خدا موجودی است که دیدنش صحیح است. در قرآن آمده است که مومنان در آخرت او را میبینند. خدای متعال میفرماید: (وجوه يومئذٍ ناضرة إلى ربها ناظرة) [القيامة:22].« در آن روز چهرههایی شاداب و شادانند. به پروردگار خود مینگرند.» اما اشاعره معتقد است که جایز نیست که دیدن خدا در جهت و مکان و یا در قالب شکل و تصویری و یا رودرو انجام پذیرد؛ چرا که چنین چیزی غیرممکن است. چنین نظریهای موجب نفی علو و بلندی خدای متعال و جهت و حتی نفی دیدن خودش میباشد. نظر امام فخر رازی در تعبیرش از رؤیت خدای متعال به توسعه و انکشاف علمی، بسیار به دیدگاه معتزله در مورد رؤیت نزدیک است.
•اشاعره نشانههای نبوت را در معجزاتی منحصر میدانند که شامل امور خارقالعاده میشود. چنین عقیدهای با معتزله همخوانی دارد؛ هرچند در کیفیت نشانهها و دلایل خود بر صداقت پیامبر (ص) با آنها اختلاف دارند. در حالی که جمهور بر این باورند که دلایل ثبوت نبوت برای پیامبران بسیارند و یکی از آن نشانهها و دلایل، معجزات است.
•هرگاه صاحب گناه کبیره بدون توبه از دنیا خارج شود، حکم و سرنوشتش با خدای متعال است، یا با رحمت خویش او را میآمرزد و یا پیامبر (ص) برایش شفاعت میکند. این عقیده موافق مذهب اهل حدیث است.
•اشاعره معتقد است که قدرت و توانایی انسان، هیچ تاثیری در ایجاد فعل و یا صفتی از صفاتش ندارد و خدای متعال عادت را به خلق و آفرینش فعل برابر با توانایی بنده جاری کرده است؛ پس فعل و عمل هر کسی، خلق خدا و کسب آن از جانب انسان است؛ زیرا انجام و وقوع فعل همراه و برابر با توانایی بنده است. محققان کسب را از محالات کلام شمردهاند و آن را در مخفی و پیچیده بودن مفهوم به صورت ضربالمثل بیان میکنند. در این ضربالمثل میگویند: «فلان موضوع از نظریهی کسب اشعری مخفیتر است.» امام الحرمین؛ یکی از شاگردان اشعری براین عقیده نماند و نظر اهل حدیث را پذیرفت و خود اشعری نیز در کتاب «الإبانة» از این نظریه برگشت.
•اشاعره میگویند لازم نیست همهی افعال خدا دارای حکمت و تعلیل باشد؛ از سوی دیگر میگویند که خدا برای هر پیامبری به خاطر اثبات صداقت پیامبر (ص) معجزهای قرار میدهد. با این وصف، میان نفی حکمت و غرض و قرار دادن معجزه از سوی خدا برای اثبات پیامبری نوعی تناقضگویی به شمار میآید.
•اشاعره در ایمان به احوال و اوضاع برزخ و امور اخروی مانند حشر و نشر و میزان و پل صراط و شفاعت و بهشت و جهنم با اهل سنت و جماعت دیدگاه یکسانی دارند؛ زیرا این امور از جملهی موضوعاتی است که پیامبر راستگو (ص) آنها را بیان نموده و نصوص کتاب و سنت آنها را تایید کردهاند. اشاعره با این کار خود، امور اخروی را جزو نصوص سمعی قرار دادهاند.
•دیدگاه اشاعره در مورد صحابه به ترتیب خلافتشان با دیدگاه اهل سنت و جماعت یکسان است. آنان میگویند: آنچه در بین یاران پیامبر(ص) رخ داده، به خاطر اشتباه و یا اجتهادی بوده است؛ بنا بر این باید از طعنه زدن و بدگویی نسبت به آنان خودداری نمود؛ زیرا بدگویی از آنان یا کفر یا بدعت یا فسق به شمار میآید. اشاعره معتقدند که خلافت در میان قریش میباشد و نماز خواندن پشت سر نیکوکار و بدکار جایز است و قیام علیه رهبران ستمگر مجاز نیست. آنان در مورد عبادات و معاملات نیز با اهل حدیث موافق هستند.
•اشعری علاوه بر پرداختن به نقد آرا و نظریات معتزله با همان اسلوب کلامی خودشان به رد دیدگاههای فلاسفه و قرامطه و باطنیه و گروههای دیگری پرداخت.
•اشعری در آخرین کتابش به نام «الإبانة عن أصول الدیانة» از بسیاری از آرا و نظریات کلامیاش به روش علمای سلف در اثبات و عدم تأویل برگشت. اشعری (رح) میگوید: دیدگاه و کلام و دیانت ما همان پیروی از کتاب پروردگارمان و سنت پیامبرمان (ص) و چیزهایی است که صحابه و تابعین و ائمهی حدیث روایت میشود و ما به آن پایبند و ملتزم هستیم. ما پیرو نظریات ابو عبدالله احمد بن محمد بن حنبل – خداوند چهرهاش را شاداب و مقامش را والا و پاداشش را زیاد گرداند – هستیم و هر گفتاری و دیدگاهی مخالف آن باشد با آن مخالفت میکنیم؛ زیرا او امام فاضل و رئیس و سروری کامل است که خدا حق را بوسیلهی او روشن ساخت و بواسطهی او گمراهی شکاکان را برطرف نمود، پس رحمت خدا بر امام پیشتاز و بسیار بزرگوار باد.
•مکتب و مدرسهی فکری اشعری در جهان اسلام همچنان بر حیات دینی غلبه دارد؛ اما شیخ ابوالحسن ندوی در بارهی آنان میگوید: «مدرسهی فکری اشاعره حیات و پویایی و نشاط فکری خود را از دست داده و در عصر اخیر اثر و تولید فکریاش، بسیار ضعیف شده است و آثار پیری و درماندگی در آن ظاهر گشته است.» اما چرا؟
-زیرا تقلید بر افکار شاگردان این مدرسه سایه افکنده و علم کلام نزد آنان به علمی تبدیل شده است که بدون تجدید نظر در اسلوب از همدیگر نقل میکنند.
-به خاطر وارد کردن اصطلاحات و اسلوب فلسفی در علم کلام، اثر ناگواری در فکر اسلامی گذاشتهاند؛ زیرا این اسلوب موجب علم قطعی و یقینی نمیشود و بدین علت اشاعره به خاطر تاثیرپذیری از فلاسفه، به درستی از مذهب اهل حدیث و مذهب علمای سلف پیروی نکردهاند؛ هرچند فلسفه را انکار کردهاند و حتی امام غزالی در کتاب خویش به نام «تهافت الفلاسفه» با فلاسفه مبارزه نموده است و شاگردش قاضی ابن عربی در بارهی او میگوید:« شیخ ما ابوحامد وارد عمق افکار فلاسفه شد؛ سپس خواست که از آن خارج شود؛ اما نتوانست.»
-ابن تیمیه در کتاب «درء تعارض العقل و النقل » همهی مذاهب اسلامی را که از کتاب و سنت منحرف شدهاند، مورد نقد و بررسی قرار نمیدهد و آرای کلامی آنان را رد میکند و اشتباهاتشان را مشخص مینماید و تاکید میکند که برای رسیدن به حقیقت توحید و صفات و امور عقیدتی دیگر، تنها اسلوب قرآن و سنت، یک اسلوب یقینی است.
ریشههای فکری و عقیدتی
•همچنانکه در نظریات ابوالحسن اشعری در مرحلهی دوم دیدیم، عقیدهی اسلامی بر اساس آنچه در قرآن و سنت وجود دارد و مطابق منهج و روش ابن کلاب میباشد، زیربنای آرای کلامی اشعری و موضوعاتی است که با احکام عقل سازگار میباشد.
•امامان مذهب اشاعره پس از ابوالحسن اشعری در برخی از افکار و معتقدات از فرقهی جهمیه در ارجاء و تعطیل و از معتزله و فلاسفه در نفی برخی از صفات و تحریف نصوص و نفی علو خدا و صفات خبری و از جبریه در موضوع قدر متاثر شدهاند.
•اشاعره در برخی موضوعات - که با عقایدشان تناسب دارد – از عقیدهی اهل حدیث متاثر هستند.
انتشار مذهب اشعری و اماکن نفوذ:
مذهب اشعری در دورهی وزارت نظام الملک – که اشعری المذهب و در امپراطوری سلجوقیان دارای نفوذ و تاثیرگذار بود – گسترش یافت و به همین دلیل عقیدهی اشعری یک عقیدهی شبهرسمی گردید که از حمایت و پشتیبانی دولت برخوردار بود.
مدرسهی نظامیه بغداد و نیشابورموجب توسعه و قوت بخشیدن به مذهب اشعری شدند؛ زیرا رهبران و پیشگامان این مذهب آنها را اداره میکردند. مدرسهی نظامیه در بغداد در آن زمان بزرگترین دانشگاه اسلامی در جهان اسلام بود. علاوه بر این مهدی بن تومرت مهدی موحدین و نورالدین محمود زنگی و سلطان صلاحالدین ایوبی این مذهب را برگزیدند و اقدام به نشر و توسعه آن نمودند. از سویی دیگر اکثر علما؛ خصوصاً فقهای شافعی و متاخرین مالکی به آن اعتماد کردند؛ به این علت مذهب اشعری در سراسر جهان اسلام گسترش یافت و تاکنون در بیشتر کشورهای اسلامی رایج است و دانشگاهها و آموزشگاههای متعددی دارد.
از آنچه گذشت، روشن میشود:
اشاعره یک فرقهی کلامی، منسوب به ابو الحسن اشعری است که در مرحلهی دوم حیات فکری خود علیه معتزله قیام کرد و پیروان خود را بر اساس روش ابنکلاب به اطاعت از کتاب و سنت فرا خواند. این فرقه با عقل، تنها هفت صفت را برای خدای متعال ثابت میکند (حیات و علم و قدرت و اراده و سمع و بصر و کلام ) و در مورد صفت بقا با هم اختلاف دارند؛ اما صفات اختیاری و متعلق به مشیت خدا؛ مانند خشنودی و خشم و شادی و آمدن و نزول را نفی کردهاند؛ در حالی که صفات خبری خدای متعال را تأویل مینمایند یا معنای آن را تفویض میکنند. علمای متاخر اشاعره به برخی از افکار مخالف با عقیده اهل حدیث ایمان دارند. در حالی که اسلوب قرآن و سنت با فهم سلف صالح تنها اسلوب یقینی برای رسیدن به حقیقت توحید و صفات و امور عقیده و دین است؛ اما به طور کلی عقیدهی اشاعره به عقیدهی اهل حدیث نزدیک است. خصوصاً پیشکسوتان اشاعره عراق مانند ابو الحسن اشعری و باهلی و ابن مجاهد و باقلانی و غیره به اهل حدیث نزدیکترند تا افکار فلاسفه و معتزله و اشاعرهی خراسان مانند ابوبکر بن فورک و... اشاعره در دفاع از سنت و حق در برابر باطنیه و فرقههای گمراه و فلاسفه و برملا کردن اسرارشان درخور ستایش هستند؛ هرچند با توجه به روشن شدن امور در عصر حاضر، لازم است که ازعقاید مخالف با اهل حدیث دست بردارند و به آنان بپیوندند.
-------
مراجع و منابع برای مطالعهی بیشتر:
أ ـ مراجع مذهب اشعری:
ـ أساس التقديس ـ فخرالدين الرازي.
ـ الشامل ـ إمام الحرمين أبو المعالي الجويني.
ـ الإرشاد إلى قواطع الأدلة في أصول الاعتقاد ؛ إمام الحرمين أبو المعالي الجويني.
ـ الرسالة اللدنية من مجموعة القصور العوالي ـ أبو حامد الغزالي.
ـ الإنصاف فيما يجوز اعتقاده ولا يجوز الجهل به ـ قاضي أبي محمد ابن الطيب الباقلاني.
ـ لمع الأدلة في قواعد عقائد أهل السنة والجماعة ؛أبي المعالي الجويني.
ـ شرح الباجوري على الجوهرة ؛باجوري.
ـ تبسيط العقائد الإسلامية ـ حسن أيوب.
ـ الله جل جلاله ـ سعيد حوى.
ـ أركان الإيمان؛ وهبي سليمان غاوجي.
ـ كبرى اليقينيات ـ محمد سعيد رمضان البوطي.
ب ـ مراجع وكتب غير مذهب اشعری:
ـ الإبانة في أصول الديانة ؛أبي الحسن الأشعري.
ـ مقالات الإسلاميين واختلاف المصلين؛أبي الحسن الأشعري.
ـ شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة؛ أبو القاسم هبة الله بن الحسن بن منصور الطبري اللالكائي.
ـ سير أعلام النبلاء ؛ذهبي.
ـ درء تعارض العقل والنقل ؛ابن تيمية.
ـ العقيدة التدمرية ؛ابن تيمية.
ـ العقيدة الأصفهانية ؛ابن تيمية.
ـ العقيدة الواسطية ؛ابن تيمية.
ـ تبيين كذب المفترى؛ابن عساكر.
ـ الصفات الإلهية في الكتاب والسنة النبوية، د.محمد أمان بن علي الجامي.
ـ منهج الأشاعرة في العقيدة ؛سفر الحوالي.
ـ موقف ابن تيمية من الأشاعرة؛ د.عبد الرحمن صالح المحمود.
ـ منهج أهل السنة والجماعة، ومنهج الأشاعرة ؛خالد بن عبد اللطيف بن محمد نور.
نظرات