کاری از گروه پژوهشی استان کردستان. 

مقدّمه: 

خانواده اولين پايه‌گذار شخصيت و ارزش‌ها و معيارهاي فكري كودكان است؛ و نقش مهمّي در تعيين سرنوشت و سبك زندگي كودكان را در آينده ايفا مي‌كند. واكنش كودك نسبت به محيط زندگي خود به طبع تحت تأثير موازين اجتماعي و فرهنگ حاكمه بر خانواده‌اي است كه در آن تولّد يافته است، در حقيقت خانواده كوچكترين واحد اجتماعي، و در عين حال بزرگترين و اساسي‌ترين نماد پرورش و تربيت اخلاقي انسان از ديدگاه اسلام و قرآن به شمار مي‌رود.

در ميان اعضاي خانواده، مادر نخستين گذرگاه كودك به زندگي اجتماعي است. يعني : مادر نخستين شخصي است كه با كودك نه تنها در دوران جنيني بلكه تا پايان عمر، رابطه مستقيم دارد و اين رابطه‌، در ابتدا يك رابطه‌ي زيست‌شناختي است، و به تدريج به روابطه روانشناختي و جامعه‌شناختي هم منجر مي‌شود. 

مادر اولين فردي است كه نيازهاي زيستي و فيزيولوژيكي كودك را ارضا مي‌كند تا جايي كه كودك بعد از تولد تا يكسالگي هم فكر مي‌كند كه هنوز بخشي از وجود مادر است. از ميان انواع متعدد روابط انساني مؤثر در رشد و تكامل كودكان، شخصيت مادر نقش اساسي دارد؛ و چگونگي گرايش‌ها و نگرش‌هاي مادر نسبت به امر حاملگي يا بچه‌دارشدن، همسر و ساير اعضاي خانواده و همچنين نگرش او نسبت به زندگي اجتماعي و نقش خود به عنوان يك مادر و مهم‌تر از همه گرايش او به فرزند و درك نيازهاي مادي و معنوي فرزندش و پذيرش و كنترل او، بسيار مهم و اساسي است. 

كي‌نيا معتقد است هيچ خدمتي ضروري‌تر و حياتي‌تر و مقدس‌تر از خدمت مادري نيست، مادر بايد تمام وقت مادر بماند. مادران نميه وقت، آينده فرزندان خود را فداي درآمد ناچيزي از خدمات عمومي مي‌كنند. هيچ درآمدي آينده‌ي سعادت بخش فرزندان را به جاي محبت مستمر و مراقبت مادر تأمين نمي‌‌كند. اين خدمت و مراقبت تمام وقت مادران است كه هرگز قابل ارزيابي نيست. به همين دليل از لحاظ جرم‌شناسي حضور مادر در كانون خانواده، ابتدايي‌ترين ضرورت يك خانواده‌ي سالم است. 

پس مي‌توان نتيجه گرفت شكل‌گيري شخصيت كودك در شش سال اول زندگي برگرفته از الگوهاي رفتاري اعضاي خانواده، به خصوص مادر است، و مفهوم خانه براي كودك همان مكاني است كه در آن ياد مي‌گيرد كه چگونه زندگي كند و از زندگي چگونه لذت ببرد. 

هويت زنانه 

حال با توجه به اهميت جايگاه زن در حوزه‌هاي مختلف زندگي اعمّ از خصوصي و عمومي جاي خود دارد كه به بررسي هويت زنانه، هم در عرصه‌ي علمي و هم در عرصه‌ي ديني نظري بيفكنيم : 

امروزه مسئله‌ي زنان به صورت يك علم در آمده است و در دانشگاه‌هاي معتبر جهان مانند علوم ديگر تدريس مي‌شود؛ زيرا اين زنان هستند كه عرصه خانواده و اجتماع را به هم پيوند مي‌زنند و هرچه خانواده‌هاي يك جامعه سالم‌تر باشد جامعه نيز خود به خود به سوي سلامت رواني حركت مي‌كند تا جايي كه علوم سياسي درباره‌ي زنان اين گونه بيان مي‌كند كه زنان بدون آگاهي صحيح و سازمان سياسي قدرتمند نمي‌توانند از قيد و بندهايي كه عرف هر جامعه بر آنها تحميل كرده است، رهايي يابند و از آنجا كه آگاهي‌هاي انسان نسبت به توانمندي‌هايش محدود است تا زماني كه زنان به نوعي خودشناسي و اعتماد به نفس نرسند نمي‌توانند جايگاه خود را در جامعه پيدا كند. 

بنابراين مسأله‌ي زنان برخلاف تصور ساده‌انگارانه‌ي اوليه‌اي كه مي پندارد زندگي و استيفاي حقوق زنان يك مسئله‌ي شخصي و خانوادگي است، ديده مي‌شود كه يك مسئله‌ي كاملاً عمومي و حتّي تمدني است به طوري كه نه تنها خانواده و اعضاي آن بلكه سياست، اقتصاد، اجتماع و حتي باورها، آداب و سنن، مواريث و به طور كلي فرهنگ قومي، ملي و ديني جامعه را نيز به چالش كشانده و از همه مي‌خواهد موضع خود را در برابر آن مشخص نمايند. 

آنچه كه مهم است اين است كه مسئله‌ي زنان ريشه در اعماق تاريخ دارد و اگر مسئله و موضوع آنها تا اين سال‌ها به اين صورت مطرح نشده به خاطر غيبت زن را صحنه‌ي هستي نبوده بلكه به خاطر حضور اضافي و بيش از اندازه‌ي مسائل موجودات ديگر بوده كه عرصه را بر طرح و ارائه موضوعات مربوط به زنان را به تنگنا كشانده است. 

در حقيقت اگر چه مسئله‌ي زن و مطالبه‌ي حقوق او در دوران جديد، رشد و سرعت فراواني داشته است با اين حال با مراجعه ساده و گذرا به تاريخ ملل و اقوام مختلف در تمدن‌هاي قديمي مي‌توان دريافت كه زن و حضور او در جامعه همچنان بوده است. به همين خاطر همين منابع تاريخي الگوهايي از مواجهه و تعامل با اين مسئله وجود دارد كه گاهي در نوع خود تأمل برانگيزند و مي‌توان همين رويكردها را پايه و توجيهي براي طرح جديد اين مسئله قلمداد نمود. از اين رو بر خلاف اين تصور ساده و در عين حال افراطي كه معتقد است زن فقط در جوامع دين‌سالار با مشكل مواجه است يا فقط در جوامع سنّتي و ارتجاعي در عذاب است يا اين كه فقط در متون قُدسي ديني مورد توهين و تحقير واقع شده است. واقعيت اين است كه در همه‌ي جوامع از بامداد تاريخ تاكنون زن و موجوديتش مورد سؤال و مناقشه بوده و هست. انگار بشر همواره با نيمي از وجودش مشكل داشته است و البته هيچ تضميني وجود ندارد كه اين مشكل در آينده نيز حل و فصل شود. از اين لحاظ با رويكردي دوگانه درباره‌ي هويت زنان مواجه مي‌شويم كه شامل دو بخش است : 

1ـ هويت جنسيديد جنسي به زنان

2ـ هويت انسانيديد انساني به زنان 

1ـ تعريف هويت جنسي : هويت جنسي نوعي آگاهي است كه فرد به موجوديت دختر بودن يا پسر بودن خود واقف مي‌شود و اين امر را در خود دروني ساخته و بدين واسطه شاخصه‌ي روانشناختي مهمي در اشخاص ايجاد مي‌شود و بعد از 2 سالگي در او نهادينه شده و تا آخر عمر هم ثابت باقي خواهد ماند. 

با نگاهي گذرا مي‌توان گفت هويت جنسي همان تمدني بود كه زنان فاقد هرگونه آزادي بودند و اراده‌ي آنها سلب شده بود. به گونه‌اي كه كمترين حق و صلاحيتي نداشتند و در بازارها خريد و فروش مي‌شدند و در اين باره ارسطو معتقد است كه زن موجودي ناقص است و طبيعت آنجا كه از آفريدن مرد ناتوان مي‌شود، زن را مي‌آفريند و زنان و بردگان از روي طبيعت محكوم به اسارت هستند و به هيچ وجه سزاوار شركت در كارهاي عمومي نيستند. 

در تمدّن رومي نيز زنان از همه‌ي حقوق مدني خود محروم بودند. حتي شوهر قادر بود در زمينه‌ي پاره‌اي از اتهامات دستور اعدام زنش را صادر كند. پدر نيز از قدرت فوق‌العاده‌اي برخوردار بود تا جايي كه مي‌توانست دخترانش را به قتل برساند يا آنها را خريد و فروش كند و زن و تمامي اموالش جزء دارايي شوهر شمرده مي‌شد و در همه‌ي امور زن، آن‌گونه كه مايل بود دخل و تصرف مي‌كرد. 

در تمدّن هندي زنان از حق انتخاب همسر محروم بودند، چه رسد به اين كه به حق جدايي و طلاق بينديشند در حقيقت پيمان ازدواج براي زنان به منزله‌ي پيمان بردگي بود هر چند قبل از آن هم برده‌ي پدرانشان بودند به گفته‌ي برخي از اسطوره‌هاي هندي هنگامي كه خداوند اراده كرد زن را بيافريند متوجه شد كه مواد لازم براي خلق او هنگام آفرينش مرد تمام شده است از اين رو او را از ته‌مانده‌ي موادي كه از خلقت مرد باقيمانده بود، آفريد. در اين فرهنگ متمدن زن را موجودي نفرين شده و وباي كشنده جامعه مي‌پنداشتند. 

در كتاب‌هاي چين باستان زن را سيل دردآوري مي‌خواندند كه جامعه را مي‌شويد و سعادت و سرمايه آن را مي‌برد. از اين رو، مرد، زن را شرّي عظيم مي‌دانست كه با ميل خود او را نگه مي‌داشت و هرگاه كه اراده مي‌كرد به شيوه‌اي كه خود مي‌پسنديد از دست او خلاص مي‌شد. 

در ميان يهوديان نيز وضع از اين بهتر نبود. يهوه آخرين بند از فرمان هاي دهگانه‌اش زنان را در رديف چهارپايان و اموال غيرمنقول قرار داده است. اين قوم مانند همه‌ي اقوام جنگجو،‌ زن را مايه‌ي مصيبت و بدبختي مي‌دانستند. به گونه‌اي كه وجود او را فقط از آن جهت تحمل مي‌كردند كه يگانه منبع توليد سرباز بود. آنها زنان را كثيف و پليد مي‌پنداشتند تا جايي كه اگر زني دختري بدنيا مي‌آورد، نيازمند غسل دوباره بود. اما پسر كه به عهده‌ي خود با يهوه مي‌باليد هميشه در نماز خود تكرار مي‌كرد : «خدايا از تو سپاسگزارم كه مرا كافر و زن نيافريدي.»! 

يكي از دانشمندان روانشناس به نام «ژان ژاك روسو» معتقد بود كه زن طبيعتاً ضعيف است و ايده‌هاي خود را در حدي وسيع بسط نمي‌دهد. به نظر او مطالعه‌ي حقايق مجرد، از عهده‌ي آنان خارج است و تمام تحصيلات آنها بايد جنبه‌ي عملي داشته باشد. زيرا ابداع و ابتكار از عهده‌ي آنها خارج است. در جايي ديگر مي‌گويد : «زن فقط به خاطر مرد وجود دارد. يعني براي اين خلق شده است كه پسند او واقع شود و از او اطاعت كند» و معتقد است آنهايي كه از مساوات زن و مرد طرفداري مي‌كنند، پرت مي‌گويند. و در نتيجه معتقد بود كه كل آموزش زنان بايد توجه به مردان باشد. 

و نمونه‌ي پاياني در اين بخش يادآوري دوران عصر جاهليت است كه در آن جاهليت تا حدّي بود كه دختران بي‌گناه را بيرحمانه زنده به گور مي‌كردند و خداوند در قرآن كريم با تحريم زنده به گور كردن دختران و نكوهش شديد آن مي‌فرمايد:

«وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ» تكوير/9ـ8

«وقتي كه از آن دخترك زنده به گور پرسيده شود * به كدامين گناه كشته شده است؟ »

در نهايت مي‌توان بيان كرد كه نقل اين گونه اقوال و رويكردها تا حدود زيادي مسئله هويت جنسي و جايگاه آن را در انديشه‌ي بشري براي ما نمايان ساخت و از آنجا كه در بحث ما مسئله‌ي هويت انساني زنان مطرح است، به بيان رويكردهاي ديني و توحيدي مي‌پردازيم.

2ـ بررسي هويت انساني 

در سايه‌ي تعاليم دلسوزانه و حكيمانه پيامبر اكرم γ زنان به عنوان يك موجود تمام عيار انساني مخاطب دعوت ايشان قرار گرفتند و زماني كه مردان مجاهد در ركاب پيامبر به جنگ و جماد مي‌رفتند. اين زنان بودند كه در پشت جبهه‌هاي جنگ به نقل و روايت، آيات و احاديث مي‌پرداختند و در يك كلام جامعه‌ي زمان خود حضوري همه جانبه داشتند. در دين اسلام زنان مسلمان مانند مردان در برابر همه‌ي تعاليم دين، همتا و هم‌پاي همديگر به شمار مي‌آيند و كرامت زنان عضو جدايي ناپذير كرامت و عزتي محسوب مي‌شود كه خداوند براي همه‌ي انسان‌ها قرار داده و فرموده است:

«وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا» اسراء/70

«براستي ما فرزندان آدم را بسيار گرامي داشتيم و آنها را در برّ و بحر سوار كرديم و از هر غذايي لذيذ و پاكيزه آنها را روزي داديم و آنها را بر بسياري از مخلوقات خود برتري و فضيلت كامل بخشيديم.»

در اين آيه، اينگونه برداشت مي‌شود كه خداوند شخصيت انساني را مورد تكريم قرار داده و پايه‌گذار اصيل، بي‌اُفت و بيمه‌شده‌ي نهضت آزادي انسان‌هاست؛ و اجازه نمي‌دهد كه يكي از دو نيمه‌ي آن ـ اعمّ از زن و مرد ـ در دام افراط و تفريط يا خودكامگي و خودباختگي گرفتار شود. حال با اين نگرش اسلامي و قرآني مي‌بينيم كه جايگاه زنان در جاي خود كمتر از مردان نيستند و اين اسلام است كه در سايه‌ي حفاظي مانند حجاب، آزادي عمل زنان را دو چندان كرده تا جايي كه خداوند در قرآن در سوره‌ي احزاب آيه‌ي 33 چنين مي‌فرمايند:

«وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَىٰ ۖ وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّـهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» احزاب/33

از آيه اين گونه بر مي‌آيد كه بانوان با مجهز شدن به حفاظ عفّت و خودداري از تبرّج و خودآرايي با اطمينان خاطر مي‌توانند از خانه خارج شوند و حتي طبق اين آيه «تبرّج» در داخل خانه براي بانوان ممنوع نيست و آنان مي‌توانند به دلخواه در محيط خانه‌ي خود لباس بپوشند و آرايش نمايند. البته بايد اين نكته را در نظر داشت كه جامعه‌ي اسلامي از زن انتظار جلوه‌گري ندارد، بلكه مي‌خواهد وجود زن موجب جلوه‌گري و تظاهر موجوديت اطرافيان او بشود. و اين مطلب در حقيقت اوج كمال زنان را مي‌رساند، و مي‌توان گفت كمال زن فقط فضائل اخلاقي اوست كه اثرات نيك آن جامعه را مديون خود قرار داده است و چنانچه نيك بنگريم جز در گروه زيرين جامعه، اين موجود برجسته را نمي‌توان جستجو كرد. آري اين همان هويت انساني زنان است كه به آنها اجازه مي‌دهد كه بار ديگر خود را ارزيابي كنند؛ و با ياري خداوند پا به پاي مردان در عرصه‌هاي اجتماعي قدم نهاده و نيمه‌ي فلج شده جامعه را بازسازي سازند و چرخ‌هاي بزرگ عدالت اجتماعي را با نيرويي مضاعف به حركت در آورند. 

علّت عدم مشاركت زنان در فعاليت‌هاي جمعي 

بدون شكّ، بحث درباره‌ي پاره‌اي از مسائل و مشكلات فكري و عيني بشري با وجود اهميتي كه دارند در بيشتر موارد به صورتي مبهم، رازآلود و پرسش‌گونه آغاز مي‌شود، كه بيش از هر چيز نشان از عدم وجود معيارهاي پذيرفته شده براي بحث درباره‌ي آن موضوع و يا نبود زمينه‌ي نظري كافي براي كاوش در جوانب متعدد آن مي‌باشد. چرا كه در بسياري از موارد، با آن كه در مجامع مختلف درباره‌ي يك مسئله به وفور و حتي به سادگي بحث مي‌شود. اما در حقيقت نتيجه‌ي مطلوب و كارسازي از آن به دست نمي‌آيد، زيرا هرگز باعث و گفتگو درباره‌ي پيامدهاي ظاهري يك مسئله نمي‌توان مدعي شد كه آگاهي لازم و سازنده‌اي از اصول و بنيادهاي دروني مسئله حاصل شده است. 

بحث و بررسي درباره‌ي مسئله‌ي زنان و گفتگوهاي متعدد و متنوعي كه در اين زمينه صورت گرفته است. نمونه‌ي واضح و گويايي از اين مطلب به شمار مي‌آيد. حال با تمام آگاهي‌هاي محدود به بيان برخي از مسائل و مشكلاتي كه باعث عدم مشاركت زنان در فعاليت‌هاي جمعي مي‌شود؛ مي‌پردازيم : 

1ـ مسائل بيروني زنان : الف) وجود عرف و قوانين دست و پاگير حاكم بر جامعه مانند : ندادن 

حق انتخاب در پاره‌اي از امور به زنان ـ قبول نكردن فرهنگ تنها مسافرت كردن زنان و ...

ب) عدم باور و اطمينان كافي به تواني‌هاي زنان مانند : حق قضاوت 

عدم

ج) وجود مسئوليت‌هاي‌ قالبي تعريف‌شده براي‌زنان نظير : (بچه‌داري، خانه‌داري، مشاركت و پخت و پز) كه نتيجه‌ي آن دچار شدن زنان به آفت روزمرگي است.

د) برداشت غيرعلمي و غير منطقي از ويژگي‌هاي زنان. مانند : ديد ضعف جسمي به زنان و در نظر نگرفتن تفاوت‌هاي فردي آنان.

2ـ مسائل دروني زنان : الف) اعتماد به نفس پايين و داشتن حس سرخوردگي كه نتيجه‌ي آن بالا رفتن ميزان اضطراب و نداشتن تمركز روحي.

ب) نبود تجربه كافي و آگاهي لازم، عدم وجود فضاي مناسب براي كسب اين مهارت‌ها.

3ـ ويژگي‌هاي رواني : الف) بيشتر كارهاي زنان ناشي از غريزه و بينش آنها به دنيا بوده است و

 در حقيقت اين قلب و بينش زنان است كه قانون اساسي و مسلم در نوع نگرش به جهان را مشخص مي‌كند. 

ب) قوه تخيل : قوه تخيل جزو وجود زن محسوب مي‌شود و زنان در هر لحظه احتياج مبرم به تصميماتي فوري و به كار بردن اين نيرو را احساس مي‌كنند در واقع نيروي تخيل در زنان عموميت داشت. وفورش بدرجات محسوس‌تر از مردان است، و اين امر بدين معناسب كه قوه‌ي تخيل و حس هماهنگي بين اجزا نزد زنان تا حدود زيادي جانشين تدبير و تعقّل مردانه مي‌گردد. 

ج) از لحاظ روانشناسي قضاوت ديگران براي زن اهميتي شايان داشته و از اين حيث آفت‌ خود نمايي و آرايش ظاهري، در ميان زنان فقط براي جلب قضاوت و تحسين ديگران است. حال اگر فعاليت زنان در اجتماع يك نوع كشش طبيعي در نهاد آنان باشد، پيروي از اسلوب روزانه و عزت نفس و جلب نظر ديگران هم جزو ذات آنان خواهد بود. اما مشكلي ديگر كه در اينجا مطرح اغلب مشاهده شده كه زنان در علومي كه تحصيل نموده يا صنعتي كه فرا گرفته‌اند مانند مردان محكم و استوار بوده‌اند. اما اگر تجرد خود را از دست داده و صاحب كودكي شوند. متأسفانه از كارهاي فكري به ميزان زيادي دست كشيد و مشغول نگهداري از كودكان مي‌شوند. 

4ـ ويژگي‌هاي فيزيولوژيكي زنان : (حاملگي و شرايط خاص جسمي ويژه‌ي زنان) باعث 

مي‌شود كه در پاره‌اي از اوقات زنان نتوانند آن گونه كه بايد در عرصه اجتماع خود را نشان دهند. 

بيان ديدگاه دكتر قرضاوي درباره‌ي عدم مشاركت زنان 

به نظر ايشان علت مطلوب‌نبودن سطح فعاليت‌هاي اسلامي زنان اين است كه مردان دائماً سعي دارند جهت‌دهي به زنان را در كنترل خود داشته باشند و به زنان فرصت كافي نمي‌دهند كه اظهار وجود نمايند و استعدادها و توانمندي‌هاي خود را به منصه‌ي ظهور برسانند و به دور از تحكّم مردان، سررشته‌ي امور را در دست بگيرند. 

معضل فعاليت اسلامي زنان اين است كه همه‌ي كارهاي زنان را مردان اداره مي‌كنند و اسرار دارند كه همواره زمام امور زنان در دست آنان باشد. لذا به زنان اين فرصت را نمي‌دهند كه استعدادهايشان در اثر كار و تجربه و در طي حركت تكامل‌يافته و از ميان آنها كساني به سطوح رهبري برسند. چون مي‌خواهند سلطه‌ي خود را حتي در اجتماعات زنانه بر زنان تحميل نمايند و از شرم و حياي زنان جوان و ملتزم سوء استفاده مي‌كنند و نمي‌گذارند حرفشان را بزنند و اجازه نمي‌دهند اداره‌ كنند امور خود باشند. 

در پايان لازم است كه زنان نسبت به مسائل جسمي و روحي خويش شناخت بيشتري كسب كنند تا در اين دنياي متمدن احساس مسرت و اعتماد به نفس بيشتري كنند و بدين واسطه بهتر از هر كارشناسي به تجزيه و تحليل عواطف و احساسات خويش پرداخته و نتيجه‌ي ارتقاي سطح فكري عمومي به نسبت والايش زنان است. 

و السلام 

فهرست منابع : 

1ـ درآمدي بر مطالعات خانواده، نوشته : جان برناردز؛ ترجمه : حسين قاضيان

2ـ زن، دين، اخلاق از دو نظرگاه مختلف، نوشته : دكتر نوال السعداوي و دكتر هبه رئوف عزت، ترجمه : زاهد ويسي 

3ـ روانشناسي رُشد، نوشته : دكتر علي‌اكبر شعاري‌نژاد

4ـ روانشناسي زن، نوشته : جينا لمبروزو، مترجم : پري حسام شهريس

5ـ بهداشت رواني، نوشته : دكتر محمدعلي احمدوند

6ـ روانشناسي تربيتي، نوشته : دكتر علي‌اكبر سيف

7ـ درآمدي بر انسان‌شناسي، نوشته : كلود ريوير، مترجم : ناصر فكوهي 

8ـ روانشناسي دعوت اسلامي، تأليف : دكتر محمد زين‌الهادي، ترجمه : احمد حكيمي

9ـ اخلاق‌شناسي سروش، نوشته : حسين كاجي

10ـ مباني جامعه‌شناسي جوانان، نوشته : برنهارد شفرز، ترجمه : كرامت الله راسخ

11ـ اصول و فنون راهنمايي و مشاوره، نوشته : يوسف اردبيلي 

12ـ فقه خانواده در جهان معاصر، نوشته : دكتر وهبه الزحيلي، مترجم : عبدالعزيز سليمي

13ـ شيوه‌هاي تغيير و اصلاح رفتار، نوشته : ريموند ميلتن برگر، ترجمه : دكتر علي فتحي آشتياني و هادي عظيمي آشتياني.

14ـ آنچه كه هر جوان بايد بداند، تأليف : عبدالله ناصح علوان، مترجم : مولود مصطفايي

15ـ روانشناسي زنان، تأليف : ژانت هايد، ترجمه : بهزاد رحمتي 

16ـ استفاده از مقالات دكتر يوسف قرضاوي