اگر خدا مىخواست (که نخواسته)!!؟
مقدمه
ما بالاخره انسانیم و جامعهی بشری و جهان و جمیع امور را از زاویهی منافع و مصالح خود میبینیم و با این ترازو همه چیز را میسنجیم و دلمان میخواهد هستی بر محور تمایلات ما بگردد!؟
خدا را هم با خیالات و اوهام «انسان مدارانه» و قیاس به نفس بشری تصور میکنیم و اگر دیندار هم باشیم، کلمات خدا را در قالب فهم و فرهنگ زمانه خود تفسیر و توجیه کرده و خدائی به گونه انسان در ذهن خود میسازیم.
مصلحتاندیشیهای ما تابع درک و دیدمان از پدیدههای پیرامونی و معیارهای مادی در عمر موقت دنیائی میباشد، که هرچند برای تدبیر امور زندگی بسیار ضروری است، اما با چنین عینکی نمیتوان افقهای ابدیت و آخرت را نظاره کرد و مصلحت با دوامتری را در نظامات فرا دنیائی در نظر گرفت.
چارهای نیست جز فرو نهادن عینک نزدیک بین دنیائی و شفاف ساختن شیشه شناخت آن از گرد و خاک «خود محوری»های تیره کننده و رنگهای ننگ آور یا جنگ آور!!
گام اول آن است که خواستههای خود را از فیلتر خواستههای او عبور دهیم تا غبار قلبمان فرو نشیند و دلمان صاف و صیقل پرتو هدایت را منعکس نماید.
مـشـیت (خواسته نظام مند الهی)
"خواسته"خدا را، که همان قوانین و مقررات و نظامات حاکم بر جوامع انسانی است، در اصطلاح قرآنی "مشیت" مینامند که خداباوران باید خود را با آن هماهنگ سازند.
ممکن است مؤمنی با حسن نیت و قصد قربت به عبادت و عمل صالح بپردازد، اما مشیت خدا را نشناخته، مشیت "خود" را ناخواسته جایگزین کند و نتیجه معکوس بگیرد! پس ضروری مینماید برای یک بار هم که شده، خواستههای خود را به خواسته (مشیت) الهی عرضه کنیم و تطابق یا تعارض آنرا بشناسیم.
مختصر رساله حاضر برای همین تمرین تهیه شده است تا زمینهای باشد برای مطالعات گستردهترِ اهل تحقیق و تدبر در آیات قرآن.
موضوع مشیت که از ریشه "شاء" (او خواست) گرفته شده، با مشتقاتش ۲۳۶ بار در قرآن تکرار شده است، بنابراین از کلمات کلیدی این کتاب محسوب میشود.
همه ما با جملات: "ان شاء الله" و "ماشاء الله" آشنا هستیم، اما شاید کمتر به جمله: "ولو شاء الله" (اگر خدا بخواهد) که حدود ۳۰ بار با ضمائر و زمانهای مختلف در قرآن به کار رفته، توجه کرده باشیم. ظاهراً به نظر میرسد حروف: "ان" و "ولو" (در: ان شاء، ولو شاء) هر دو شرطیه به معنای "اگر خدا بخواهد" هستند، اما در جمله"ان شاء الله، تحقق یافتن موضوع را مشروط به مشیت خدا میکند و در جمله: "ولوشاء الله" نفی مشیتی را از جانب خدا مورد تاکید قرار میدهد. پس معنای " امتناع" و انکار دارد. یعنی خدا چنین نخواسته که شما تصور میکنید، بلکه قضیه درست بر عکس است و اراده او خلاف آن است!!
آیاتی که در آنها جمله: "ولو شاء الله .... ولکن ..." آمده است، دقیقا بیانگر تفاوت عمیق تشخیصها و تمایلات به ظاهر معقول و منطقی ما با " مشیت الهی" میباشد که ذیلا به عمده ترین موارد آنها اشاره میکنیم:
۱- یکسان سازى مردم
تصور و تلاش برای یکدست کردن مردم، با تاریخ بشری همراه بوده است. از آنجائیکه انسانها اغلب خود بین و محدودنگر هستند و خود را عقل کل تصور میکنند! به گمان اینکه همگان بر اشتباهند و حقیقت به تمامه نزد آنان است، تلاش میکنند مردم را زیر چتر واحد باورهای سیاسی، مذهبی، علمی و فرهنگی خود بیاورند و جامعه یکدست بنا کنند! فلسفههای: نازیسم، فاشیسم، کمونیسم، امپریالیسم، و در این اواخر " نظم نوین جهانی" مگر غیر از این است؟
چرا راه دور برویم؟ در وطن خودمان نیز سیاستهای: دولت یکدست، مجلس یکدست، حزب واحد (حزب فقط حزب الله ....) و امثالهم مگر قابل انکار است؟... میگویند: یک خدا، یک کتاب، یک پیامبر، یک دین، یک رهبر و یک سیاست!!... البته اگر آدمها هم مثل تولیدات صنعتی یکسان بودند! این امر به سادگی عملی میشد، اما اشکال اینجاست که اختیار و اراده خداداد این همشکلی را بر نمیتابد! ونتیجه اش هم اینهمه اختلاف و عناد و خشم و خون و خرابی و خسارت در تاریخ بشری است.
بیخود نبود که فرشتگان نیزاز خلیفه شدن خلق جدید، که در زمین فساد میکند و خون میریزد! خدا را از فلسفه این آفرینش بیسابقه مورد استفهام انکاری خود قرار میدهند و او نیز پاسخشان میدهد که من چیزی میدانم که شما نمیدانید (مضمون آیات ۳۰ تا ۳۴ سوره بقره)
اگر فرشتگان از راز و رمز آزادی و " اختیارِ" انتخاب، که کلید آشنائی بر "اسماء" و رشد و کمال آدمی است، آگاه نبودند، چه انتظاری دارید که آدمیان خاک نشین و خود بین، ارزش آزادی را عمیقاً فهمیده باشند؟
تنها قصّه گزینش آدم و موهبت اختیار، که امانت عظیم آدمی است، مغفول واقع نشده است، آیات ذیل که موکداً مخالفت پروردگار را با یکسان سازی اُمّتها بیان میکند، در طول تاریخ نادیده انگاشته شده است:
هـــود ۱۱۸ (در ارتباط با کافران) وَلَوْ شَاء رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلاَ یزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُم ....)
اگر پروردگارت میخواست، همه مردم را امتی واحد (موحد) قرار میداد واین همه اختلاف نمیکردند، مگرآنکه پرودگارت رحمتی کند، و برای همین هم آنها را آفریده است...
نحل ۹۳ (در ارتباط با اختلافات درونی جامعه اسلامی) وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلکِن یضِلُّ مَن یشَاء وَیهْدِی مَن یشَاء وَلَتُسْأَلُنَّ عَمَّا کُنتُمْ تَعْمَلُون
اگر خدا میخواست، حتما شما را یک امت قرار میداد، اما (آزادی انتخاب داد تا درنظام واکنشی اعمال) کسانی به گمراهی و یا به هدایت برسند، و مسلما همه شما مسئول و پاسخگوی اعمال خود خواهید بود.
شورا ۶ تا ۸ (در ارتباط با مشرکین) وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَولِیاء اللَّهُ حَفِیظٌ عَلَیهِمْ وَمَا أَنتَ عَلَیهِم بِوَکِیلٍ
وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَکِن یدْخِلُ مَن یشَاء فِی رَحْمَتِهِ وَالظَّالِمُونَ مَا لَهُم مِّن وَلِی وَلَا نَصِیرٍ
کسانیکه به غیر از خدا اولیائی گرفته اند، خدا مراقب آنهاست و تو وکیل آنها نیستی .... ..... اگر خدا میخواست، همه آنها را امتی واحد (موحد) قرار میداد، ولی (بنا به پدیده اختیار) کسانی را به رحمت خویش در میآورد، اما ظالمان؛ سرپرست و یاوری نخواهند داشت.
مائده ۴۸ (در ارتباط با یهودیان و مسیحیان) .... لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَـکِن لِّیبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُم فَاسْتَبِقُوا الخَیرَاتِ إِلَى الله مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَینَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ
..... برای هر یک از شما (مسلمانان، یهودیان و مسیحیان) آئین و راه روشنی قرار دادیم، و اگر خدا میخواست، شما را امتی واحد قرار میداد، ولی میخواهد در آنچه (اختیار) به شما داده است، شما را بیازماید. ازاین روی در نیکیها بر یکدیگر سبقت بگیرید. مقصد (این مسابقه) به سوی خداست و او در باره اختلافات شما (در آن روز) حکم خواهد کرد (امروز اختلافات را رها کنید و بر محور مشترکات همکاری نمایید).
۲- آزادى دشمنـانِ پیامبــران
تجربه تاریخی بشراز حکومت و قدرت، حکایت از این میکند که زمام دارانِ حاکم مخالفین خود را همیشه سرکوب کرده اند. با چنین قیاس بشری، بسیار طبیعی و منطقی به نظر میرسد که تصور شود وقتی خدا پیامبری و کتابی میفرستد، باید موجبات موفقیت این مقصود را فراهم و مخالفین را نابود نماید!، و اصلا مجال و میدانی به طرح نظریات شرک آمیز ندهد!
بر اساس چنین توهم و تصوری بوده است که این همه جنگهای درون دینی یا برون دینی با دگراندیشان انجام شده است. با همین تصور بوده است که دادگاههای تفتیش عقاید و تیغ سانسور و سر بریدنها و هیمههای آتش ارتداد بپا شده است.
همه اینها خواسته (مشیت) بشری بوده است. اما خداوند هرگز چنین نخواسته و با موهبت " اختیار"، مخالفین انبیاء را هم میدان و مهلت داده تا در این تضاد و تعارض و در کوره ابتلائات زندگی و با درگیری حق و باطل، تکامل روحی انسان تحقق یابد و گوهر وجود آدمی جلوه و جلا پیدا کند.
نگاه کنید به شاهد این سخن در:
انعام،۱۱۲ و ۱۱۳ وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نِبِی عَدُوًّا شَیاطِینَ الإِنسِ وَالْجِنِّ یوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یفْتَرُونَ وَلِتَصْغَى إِلَیهِ أَفْئِدَةُ الَّذِینَ لاَ یؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَلِیرْضَوْهُ وَلِیقْتَرِفُواْ مَا هُم مُّقْتَرِفُونَ بِمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ
و بدین سان برای هر پیامبری دشمنانی از شیطان صفتان آشنا و بیگانه (رو در رو یا منافقانه) قرار دادیم تا با سخنانی به ظاهر فریبنده (در مخالفت با کلام خدا) پیامهائی را به یکدیگر القاء کنند.اگر پروردگارت میخواست، چنین نمیکردند (ولی انسان را مختار آفریده است)، پس آنها را با بافتههایشان به حال خود رها ساز. این (آزادی) برای همین است تا دلهای کسانی که به آخرت باور ندارند، به (گفتار فریبنده) آنان گرایش یابد و آنها نیز (از انتخاب خود) راضی باشند و آنچه میخواهند بکنند!!
مگر غیر از این است که خدا به شیطان برای فریب نسل آدم تا قیامت مهلت داده است تا آدمیان در انتخاب میان دو قطب مثبت و منفی آبدیده شوند!؟
۳- هدایت و ایمان اجباری نیست! ....اما شرک و کفرآزاد است!؟
تلاش بسیاری از متولیان مذاهب بستن اجباری راههای خلاف و خطا و یکطرفه ساختن راههائی است که به زعم آنها به سعادت میانجامد! آیا از این بدیهی تر در فرهنگ و فعالیتهای تبلیغاتی دینی سراغ دارید!؟
نمیگویم همه راهها به یک مقصد منتهی میشود و تفاوتی میان هدایت و ضلالت نیست، چه کسی چنین ادعای خلافی میکند؟... سخن در این است که انتخاب راه اجباری نیست و خداوند به ما که هیچ، به رسولانش نیز چنین مجوزی نداده است. سهل است دائما آنها را از مراقبت و حفاظت از عقیده و ایمان بندگان بازداشته است.
نگاه کنید به آیاتی که با مقابل قرار دادن خواسته (مشیت) ما با مشیت خدا، این تعارض را تبیین کرده است:
نحل ۹ (در بیان اصول کلی) وَعَلَى اللّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ وَمِنْهَا جَآئِرٌ وَلَوْ شَاء لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِین
کار خدا ارائه راه است و بعضی ازراهها منحرف اند، و اگر خدا میخواست همه شما را(به اجبار)هدایت میکرد
سجده ۱۳ (در ارتباط با مجرمین و منکرین) وَلَوْ شِئْنَا لَآتَینَا کُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَلَکِنْ...
اگر میخواستیم هر کسی را (ذاتا)هدایت میکردیم ولیکن ....
انعام ۱۰۷ (در ارتباط با مشرکین) وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا أَشْرَکُواْ وَمَا جَعَلْنَاکَ عَلَیهِمْ حَفِیظًا وَمَا أَنتَ عَلَیهِم بِوَکِیلٍ
اگر خدا میخواست آنها شرک نمیورزیدند، تو را هم محافظ ایمان آنها قرار ندادهایم و وکیل آنها هم نیستی
یونس ۹۹ و۱۰۰-- وَلَوْ شَاء رَبُّکَ لآمَنَ مَن فِی الأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یکُونُواْ مُؤْمِنِینَ وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَیجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لاَ یعْقِلُونَ
اگر پروردگارت میخواست همه اهل زمین ایمان میآوردند، (اما ایمان به انتخاب آنان سپرده شده است). آیا تو مردم را به اکراه به ایمان وادار میکنی!؟
انعام ۳۵ (در ارتباط با تکذیب پیامبر و آزار و اذیت او) در سال ششم هجرت، دوران اقتدار در مدینه!
وَإِن کَانَ کَبُرَ عَلَیکَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِی نَفَقًا فِی الأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِی السَّمَاء فَتَأْتِیهُم بِآیةٍ وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى فَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِینَ
اگر روی گردانی آنها بر تو سنگین وناگوار است (خونسرد و شکیبا باش؛ وگرنه .....) اگر خدا میخواست همه را اجباراً به راه هدایت جمع میکرد. پس در زمره جاهلان (کسانی که احساسات خود را به جای مصلحت حاکم میکنند) مباش!!
۴- چرا خدا دشمنان راه حق را تار و مار نمیکند!؟
مگر خدا بخشنده چشم و گوش و عقل و اندیشه و دست و پای منکران نیست؟... پس چرا این وسائل را که در خدمت انکار او و دشمنی با رسولانش به کار گرفته اند از آنان باز پس نمیگیرد؟.. چرا مسخ و معدومشان نمیکند تا سد راه پیامبران و مؤمنین نباشند!؟
این سئوال را خدا ازما کرده است تا در پاسخش اندیشه کنیم. نگاه کنید به تکرار این سئوال به تعابیر مختلف:
بقره ۲۰ (در باره کافران) در سال ۹ هجرت -وَلَوْ شَاء اللّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّه عَلَى کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ.
و اگر خدا میخواست قطعا شنوائی و بینائی آنان را سلب میکرد. مسلما خدا بر هر کاری تواناست.
یاسین ۶۶ و ۶۷(در باره کافران، مشرکین و مجرمین) وَلَوْ نَشَاء لَطَمَسْنَا عَلَى أَعْینِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّرَاطَ فَأَنَّى یبْصِرُونَ وَلَوْ نَشَاء لَمَسَخْنَاهُمْ عَلَى مَکَانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطَاعُوا مُضِیا وَلَا یرْجِعُونَ
و اگر میخواستیم دیدگانشان را محو میکردیم، آنگاه شتابان آهنگ راه کنند، ولی چگونه میتوانستند دید؟ اگر میخواستیم در جا مسخشان میکردیم که نه توان پیش رفتن داشته باشند و نه بازگشتن.
اعراف ۱۰۰ (در باره کافران تکذیب کننده رسولان) -أَوَلَمْ یهْدِ لِلَّذِینَ یرِثُونَ الأَرْضَ مِن بَعْدِ أَهْلِهَا أَن لَّوْ نَشَاء أَصَبْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَنَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ یسْمَعُونَ
اگر میخواستیم آنها را به کیفر گناهانشان گرفتار میکردیم و بر دلهایشان مهر غفلت مینهادیم، در این صورت اصلا نمیشنیدند!
بقره ۲۲۰ (در باره ظلم به یتیمان) وَلَوْ شَاء اللّهُ لأعْنَتَکُمْ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ....
اگر خدا میخواست، شما را به کیفر پایمال کردن حقوق یتیمان به سختی میانداخت، مسلماً خدا عزتمند و حکیم است.
اســـراء -۸۶ - وَلَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَینَا إِلَیکَ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ بِهِ عَلَینَا وَکِیلاً
اگر بخواهیم آنچه را به تو وحی کردهایم (از خاطرت) میبریم و تو علیه ما وکیلی نمیتوانی یافت.
۵- چرا خدا افشاگرى نمى کند!؟
راه دیگر غیر از قلع و قمع مخالفین یا از کار انداختن ابزار شناخت و خلع سلاح فکری آنها، آگاه ساختن پیامبر و مؤمنین از چهره واقعی منافقین پنهان شده در پس پردههای فریب است. اما گویا این حداقل را هم علیه آنها اعمال نکرده است.
محمد ۳۰ و ۳۱- وَلَوْ نَشَاء لَأَرَینَاکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُم بِسِیمَاهُمْ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ وَاللَّهُ یعْلَمُ أَعْمَالَکُمْ وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنکُمْ وَالصَّابِرِینَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَکُمْ
و اگر میخواستیم آنها (کافران) را به تو مینمایاندیم که (باطن) آنها را از سیمایشان باز شناسی، و از شیوه سخن گفتنشان ماهیتشان را دریابی و خدا بر اعمالتان آگاه است.(اما با آزادی و اختیار) شما را آزمایش میکنیم تا مجاهدان و صابران شما را بشناسیم و عملکردتان را ارزیابی کنیم.
۶- چرا خدا جلوى اختلاف و کشتار میان مؤمنین را نمى گیرد!؟
مسئله "اختیار" و آزادی انتخاب، فقط برای دشمنان بیرونی نیست، در درون جامعه هم پاسداری از وحدت و احتراز از اختلاف و تفرقه به عهده تک تک مؤمنین است و گرنه خداوند از بالادست مومنین مانع اختلاف و کشتارمیان آنها نمیشود!؟
بقره ۲۵۳ (در ارتباط با جنگ و کشتار میان مسیحیان) .....وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِن بَعْدِهِم مِّن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَینَاتُ وَلَـکِنِ اخْتَلَفُواْ فَمِنْهُم مَّنْ آمَنَ وَمِنْهُم مَّن کَفَرَ وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلُواْ وَلَـکِنَّ اللّهَ یفْعَلُ مَا یرِیدُ ......
و اگر خدا میخواست، پیروان بعدی عیسی بن مریم، با این همه معجزات و دلائل روشنی که برای آنها آمده بود، در مقام خصومت و ستیز بر نمیآمدند، ولی (به دلیل " اختیار، اختلاف کردند، به گونهای که) گروهی به ایمان و گروهی به کفر روی آوردند، و اگر خدا میخواست با یکدیگر جنگ نمیکردند، ولی خدا (طبق حکمت اختیار) آنچه بخواهد میکند.
۷- چرا خدا اجازه مى دهد مردم فرزندان خود را فداى اهداف فریبکارانه کنند!؟
انعام ۱۳۷ – وَکَذَلِکَ زَینَ لِکَثِیرٍ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ قَتْلَ أَوْلاَدِهِمْ شُرَکَآؤُهُمْ لِیرْدُوهُمْ وَلِیلْبِسُواْ عَلَیهِمْ دِینَهُمْ وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یفْتَرُونَ
و بدین گونه (متولیان بتکده) قربانی کردن فرزندان در برابر بتها را عبادتی بزرگ درنظر بسیاری ازمشرکین جلوه دادند و با این فریب باطل نابودشان و آئینشان را بر آنها مشتبه ساختند. و اگر خدا میخواست (و مانع آنها میشد) چنین نمیکردند، (ولی انسانها را مختار آفریده است) پس آنها را با این ساختههای ذهنیشان به حال خود واگذار.
وقتی مردمی با جهل و نادانی مرتکب چنین فجایعی میشوند و بادست خود عزیزان دلبندشان را قربانی غلط اندیشیهای تبلیغ شده میکنند، چه کسی و چگونه میتواند مانع این موج جهالت گردد؟ اگر درقبائل قدیم عربستان این جنایتها برای تقرب به بتها میشد، در دنیای متمدن امروز نیز قربانگاههای قدرتمندان سیاست و اقتصاد، ملتها رابه مدد تبلیغات وشستشوی مغزی، قربانی مطامع توسعه طلبی رهبران جاه طلب کرده است و میکند. جنگ میان مردمی که یکدیگر را نمیشناسند، به فرمان کسانی که یکدیگر را خوب میشناسند!!
۸- چرا خدا براى هر ملتی پیامبر مستقلى نفرستاده است!؟
این سئوال را بخصوص ایرانیان رنجیده از اسلام سیاست زده فقاهتی در این زمان مطرح میکنند که چرا ما ایرانیان فارسی زبان باید از پیامبر و کتاب عربی پیروی کنیم؟
البته مسیحیان موبور اروپائی و آمریکائی هم میتوانند بپرسند چرا باید از عیسی مسیح یا حضرت موسی که هر دو اهل مشرق زمین بودند واز کتابی که به زبان عبری نوشته شده است پیروی کنند! اما چرا آنها چنین سئوالی نمیکنند!؟
میدانیم طبق آمار بیش از ۴۵۰۰ زبان زنده و ۵۰۰۰ ملیت در دنیای امروز وجود دارد که در ۱۹۲ کشور ثبت شده در سازمان ملل زندگی میکنند. لحظهای فکر کنید اگر قرار بود هر کدام یک دین داشتند، اختلاف امروزی مذاهب چند برابر میشد!؟
آیا لازم است حقیقتی حتما به زبان و در زمان و به همشهریان ما گفته شود تا مقبول واقع گردد؟
قرآن نیز این سئوال ما را انعکاس داده است:
فرقان ۵۱ ــ وَلَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِی کُلِّ قَرْیةٍ نَذِیرًا
اگر میخواستیم در هر شهری هشدار دهندهای بر میانگیختیم.
ولی جوابش را در آیاتی دیگر داده است که:
قصص ۵۹-- وَمَا کَانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرَى حَتَّى یبْعَثَ فِی أُمِّهَا رَسُولًا یتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِنَا وَمَا کُنَّا مُهْلِکِی الْقُرَى إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ
چنین نیست که پروردگارت مردم شهرها را(بدون هدایت قبلی) هلاک کند، مگر درآنکه در میان مرکز(پایتخت) آنان رسولی فرستاده باشد.
۹- چرا علم به تنهائى کسى را آدم نمىکند!؟
ما عادت کردهایم همانطور که در دانشگاه مقام هر استادی را از درجات علمی و مدارکی که کسب کرده میشناسیم، در باره علمای دینی هم همین طور قضاوت میکنیم؛ چند تا کتاب نوشته، چی تدریس میکند، چقدر مرید دارد و...
درجات آنها را نیز همانند درجات ارتشی تصور میکنیم؛ حجة الاسلام، حجة الاسلام والمسلمین، آیة الله، آیة الله العظمی ....
اما علم در عین آنکه شرط لازم است، کافی نیست. تقوا، به معنای نیروی تسلط بر نفس و خویشتن داری، که در عمل، نه در مقام ظاهر میشود، ملاک معتبر است.
قرآن با نقل داستانی از بزرگ ترین عالم دینی قوم یهود که دین را دکان دنیا کرده بود! به قول قدیمیها، نشان میدهد که: "مُلا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل!؟"
اعراف ۱۷۵ و۱۷۶ - وَاتْلُ عَلَیهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَینَاهُ آیاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَـکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیهِ یلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یلْهَث ذَّلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یتَفَکَّرُونَ
داستان آن کسی (دانشمند دینی) را برآنان بخوان که نشانههای خود رابه او آموخته بودیم، ولی او از حمل این (امانت که آگاهی ازحق ایجاد میکند) شانه خالی کرد (و حفاظ حق را پاره کرد)، در نتیجه شیطان پی گیرش شد (طعمه او گردید) و به تباهی افتاد.اگر میخواستیم (به صرف دانش دینی) او را رفعت میبخشیدیم، اما او تمایل به جاودانگی در زمین (تمتع مادی) کرد و در پی تمایلات نفس خویش بر آمد. (تشنگی او به دنیا) همانند له له زدن سگ تشنه است که از طبیعتش ناشی میشود وعمل (خوبی یا بدی) تو نقشی در آن ندارد.
۱۰- جهل جهانسوز به " امانت اختیار"!
وقتی موضوع " اختیار " و اراده آزاد انسان در انتخاب راه زندگی درست شناخته نشود، همه کار خود را به حساب خدا میگذاریم!
اشکال کار تنها در این نیست که ما " مشیت" خدارا در قالب مشیت " خود" درک و فهم میکنیم، بدتر از آن، تصور مُهر تأیید زدن خدا بر اعمالمان و بنا کردن مکتب و ایدئولوژی و فقه و فرهنگ دینی بر اساس ذهنیات خود ساخته میباشد.
مشرکین با قیاس گرفتن کار خدا با کار حاکمان که هیچ مخالفتی را بر نمیتابند، آزاد بودن خود برای پرستش بتها و تحریم حلالها را به حساب درستی کار خود و سکوت الهی (مشیت مهلت) را علامت رضایت او تلقی میکردند، امروز نیز میدان و مهلت دادنهای رب، رهبرانی را نیز از راه به در کرده است!
انعام ۱۴۸ و ۱۴۹ (و مشابه آن در نحل ۳۵) ــ سَیقُولُ الَّذِینَ أَشْرَکُواْ لَوْ شَاء اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَ آبَاؤُنَا وَلاَ حَرَّمْنَا مِن شَیءٍ کَذَلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِم حَتَّى ذَاقُواْ بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِندَکُم مِّنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِن تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ أَنتُمْ إَلاَّ تَخْرُصُونَ قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاء لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِینَ
مشرکین (برای تبرئه خود) خواهند گفت: اگر خدا میخواست ما و پدرانمان شرک نمیورزیدیم و چیزی را سر خود تحریم نمیکردیم. پیشینیان آنها نیز چنین تصورات واژگونهای داشتند که تنبیه ما را چشیدند. بگو آیا بر این گفتار دلیلی برای عرضه دارید؟آنها فقط پیرو گمانند و جز گزافه نمیگویند. بگو دلایل رسا مختص (راه) خداست و اگر میخواست همه آنها را (اجبارا) هدایت میکرد.
زخرف ۲۰ ــ وَقَالُوا لَوْ شَاء الرَّحْمَنُ مَا عَبَدْنَاهُم مَّا لَهُم بِذَلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یخْرُصُونَ
مشرکین گفتند اگر رحمان میخواست ما این بتها را عبادت نمیکردیم. آنها برای چنین سخنی هیچ دلیل علمی ندارند و فقط حدس میزنند.
نه تنها سنتهای شرک آمیز خود را مصّوب خدا و مرضی او میدانستند، بلکه واسطه بودن فرشتگان را برای ادای حاجات مادی خود عین خواست خداوند میدانستند و به همین دلیل " نبوت پیامبر" را تکذیب میکردند.
مؤمنون۲۴ ..... وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَائِکَةً مَّا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی آبَائِنَا
و اگر خدا میخواست فرشتگانی (برای هدایت) میفرستاد، ما چنین سخنی را از پدرانمان نشنیدهایم!
فصلت ۱۴ قَالُوا لَوْ شَاء رَبُّنَا لَأَنزَلَ مَلَائِکَةً فَإِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ کَافِرُونَ ....
و گفتند اگر پروردگار ما میخواست حتما فرشتگانی میفرستاد، ما به آنچه (نبوتی که ادعا میکنی) منکر هستیم.
زخرف ۶۰ وَلَوْ نَشَاء لَجَعَلْنَا مِنکُم مَّلَائِکَةً فِی الْأَرْضِ یخْلُفُون َ ....
البته اگر ما میخواستیم حتما فرشتگانی بجای شما در زمین جانشین قرار میدادیم.
نظرات
حمید بهشتی
21 آبان 1393 - 12:31در تمامی مقاله ی بد خدا شناسی (آفت دینداری بخش دوم) شما مشیت الهی و خواست خدا را با آیات قرآن توضیح داده اید و تمامی پرسش هایی که مطرح می شوند یا ایراداتی که گرفته می شوند را با ذکر آیه ای پاسخ داده اید. اما آیا خواست خدا به صورتی که قابل شک نباشد، یعنی مشیت الهی در خلقت را نمی توان در مقابل عرضه نمود؟ به گونه ای که کسی نتواند در مقابل آن اما و اگر کند؟ مقصود اینجانب خروج از این است که طرف مقابل بتواند باز هم با اشاره به آیات دیگر قران و صغرا و کبرا چیدن های نقلی ادعاهای خود را تکرار نماید. مشخصا بحث بر سر اجبار و استبداد دینی است و درست با تکیه بر همین آیات که اگر خدا می خواست یا اگر خدا بخواهد چنین و چنان می کند مردم را از خدا و مشیت الهی می ترسانند. درست در مقابل تمامی استدلال هایی که خواست خدا را مبنای ترساندن و اجبار مردم می کنند، این حقیقت که خداوند در هستی قوانین ثابتی را که مبنای روابط و قانونمندی طبیعی می باشند، هرگز تغییر نداده و نمی دهد، نشانگر این است که یک قانون ثابتی در هستی وجود دارد که من آن را قانون علیت عامه می نامم. و درست همن قانون علیت عامه درهستی و طبیعت همواره مصداق دارد. یعنی خدا در خلقت و هستی یک قیدی را برای خود قائل است و آن اینکه هر طور که ما بخواهیم خواست خدا را تفسیر و توجیه کنیم، مسلم این است که مشیت خدا خارج از قانون علیت عامه صورت نمی گیرد. یعنی اگر خدا می خواست چنین و چنان می شد محدود می شود به قانون علیت عامه. و باز یعنی خدا به این قانون دارای اطلاق مطلق که علیت عامه باشد مقید بوده و می توان گفت قانونمدار است. و این یعنی خدا مستبد نیست. زیرا به قانونی که خود مقرر نموده مقید است. از این بحث فلسفی در زمینه خداشناسی مستقیما به یک نتیجه گیری در رفتار اجتماعی می رسیم، آنهم به گونه ای که کسی به سادگی نمی تواند آن را رد کند. مگر اینکه نشان دهد و ثابت کند که قانون علیت عامه جنبه ی اطلاق ندارد. البته کسانی که به خدا معتقد نیستند می توانند بگویند علیت عامه به خدا چه ربطی دارد. اما کسانی که خدا را خالق هستی می دانند نمی توانند خواست خدا را به گونه ای مطرح نمایند که جنبه ی استبدادی داشته باشد.