برای رسیدن به فهمی عمیق از یک علم و تنوع بخشیدن به آن و کاربردی کردن در ابعاد دیگر می‌توان از روابط ظریفی که در بین علوم وجود دارد، استفاده کرد و از وجه تشابه آن علوم با دیگر علوم به تعبیری زیباتر رسید و در پیشبرد اهداف از آن بهره مند شد. این گفتار گامی است در جهت تطبیق یک قاعده‌ی فقهی با یک قاعده‌ی تربیتی و بسط دادن آن در تمامی ابعاد حیات شخصیت.

 بحث از حیات است که در واقع حد و حدودی برای آن قابل تصور نیست، شخصیت انسان هم همین‌گونه است. همان‌گونه که آب را می‌توان جویی یا چشمه‌ای یا رودی و یا دریایی تصور کرد، برای شخصیت انسان هم حالت‌های متفاوتی هست اما دریا بودن و شخصیتی به وسعت دریا داشتن کار هر کسی نیست. آبی که به وسعت دریا رسیده باشد، هیچ چیزی نمی‌تواند شکل آن را تغییر دهد و با کوچک‌ترین تحریک بیرونی آن را به تلاطم وا دارد.

«إن الماء إذا بلغ القلتين لم يحمل الخبث»

این قاعده‌ی فقهی در مورد پاک بودن آب در اندازه مشخص است (192 کیلوگرم) که وقتی به این حد و اندازه رسید دیگر پاک است و هیچ نجاستی را به خود نمی‌گیرد و در این حالت است که قدرت پاک‌کنندگی هم پیدا می‌کند، اما اگر آب کمتر از حد قلتین باشد به راحتی با کوچک‌ترین نجاستی ویژگی پاک‌کنندگی خود را از دست می‌دهد. حتی اگر چیزی هم که در آن حل می‌شود نجس نباشد مثل چای و ... صفات وکیفیت آب را تغییر داده و استفاده از آن را برای وضو مکروه می‌کند اما اگر آب به مقدار قلتین برسد، دیگر نجاست آن را ناپاک نمی‌کند. حال اگر این نجاست را به وقایع زندگی و ضرباتی که بر پیکر روح و شخصیت انسان وارد می‌شود، تشبیه کنیم به یک نقطه اشتراک در این دو موضوع می‌رسیم و آن تشبیه شخصیت انسان به آبی که به حد قلتین رسیده که در اصطلاح امروزی به بحثی تحت عنوان توسعه شخصیتی می‌رسیم که این توسعه مستلزم بالا بردن ظرفیت‌های وجودی انسان و ابعاد شخصیتی اوست و همچنین گذر از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب که خود دارای مراحلی است که انسان با پیدا کردن خود و خدای خود و شناخت هر چه بیشتر از جایگاهش در نظام هستی به آن می رسد. در نتیجه هدف‌مند حرکت کرده و به شخصیتی وزین و استوار تبدیل می‌شود؛ که در ظروف و شرایط مختلف، به شخصیتی متعادل و مطلوب دست یافته که موانع و عوائق در مسیر این فرد نمی‌تواند مانع او از رسیدن به اهدافش شود؛ و بر او اثر گذارد و او را به مرگ شخصیتی برساند. هم‌چنان که حیات شخصیتی انسان در دو بعد سر و دل که «عقل» در سر و «هدی» در دل، انسان را رو به کمال و توسعه شخصیتی می‌رساند، اگر دو بال عقل و دل اصلاح شوند انسان در آسمان عبودیت به پرواز در می‌آید که برای اصلاح این عقول و قلوب باید هر دو به یاری همدیگر بشتابند و با برنامه‌ای درست که از جانب پروردگار می‌باشد مراحل تربیت را طی کرده تا به آن ظرفیت وجودی برسد. ابتدا با خالص کردن نیات خویش برای خداوند و تکیه کردن به او و دوم بندگی او نه کس دیگری، به طوری‌که همه اقوال و اعمال لله و بالله باشند و آن‌گاه است که انسان به حالتی می‌رسد که فقط با یاد خدا آرامش می‌گیرد و بدون او آرامش خود را از دست می دهد و برای چیزی غیر از این در دنیا آرامش حقیقی خود را از دست نمی‌دهد. آرامشی که گمشده روان‌های امروزی است، آرامشی که خوشبختی واقعی را در آن می‌توان جست جو کرد. خوشبختی که مردم در مسیرهای دیگری به دنبال آن هستند، در حالی که خوشبختی در وجود خودشان است که باید خدای خویش را پیدا کنند تا به آنجا رسند که سبک‌بال و بی‌معصیت در آسمان عبودیت به پرواز درآیند.

به دیگر بیان، اگر انسان به آن توسعه شخصیتی رسید، هرگاه تنشی به او وارد شود ممکن است به تشنجی دیگر تبدیل شود؛ مانند آب که نجاست داخل آن می‌شود، اما دیگر نجس نمی‌شود و تشنج هم به مرحله بحران نمی‌رسد؛ اما اگر شخصیت انسانی توسعه نیافته بود، با هر تنشی در زندگی اعم از تنش‌های فکری، روحی، اجتماعی و ... به راحتی به مرحله تشنج و حتی مرحله‌ی بحران می‌رسد و قالب تهی می‌کند و به بن‌بست می‌رسد مانند آب کمتر از قلتین، هنگامی که نجاست در آن داخل شد دیگر نمی‌توان آن را از آب جدا کرد. پس با بالا بردن ظرفیت وجودی و توسعه ابعاد مختلف شخصیتی و با درست و دقیق انجام دادن تکالیف بندگی و ارتباطی قوی با خالق هستی و همچنین با نظارت لحظه به لحظه انسان بر خود که با واردات طیبه به ذهن و افکارش آرامش ببخشد، شخص می‌تواند اثرپذیری فهیم و اثرگذاری فعال باشد.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

منابع:

1-بلوغ المرام فی ادلة الاحکام/ ابن حجر عسقلانی

2-المنطلق/ محمد احمد راشد