نسبت دادن و نقش قائل شدن براى غیر خدا

در بسیاری از جوامع مذهبی، حتی در پیشرفته‌ترین کشورهای صنعتی دنیا، به خصوص در ممالک مسیحی که سابقه معجزات و شفابخشی‌های حضرت مسیح در حافظه تاریخی آنان حک شده است، هنوز هزاران نفر در تعطیلات آخر هفته راهی زیارتگاه‌ها می‌شوند تا از روح عیسی مسیح، مریم مقدس و سایر قدیسین شفای دردها و گشایش گره مشکلات خود را طلب نمایند. آنها با توسل به علامت «صلیب» که نشانه‌ای از: پدر و پسر و روح القدس است، در واقع پلی به ساحل نجاتشان می‌کشند.

درحالی که به نقل آشکار قرآن از اعتراف حضرت مسیح در روز قیامت، آن حضرت کوچک‌ترین اطلاعی از عملکرد امت خویش پس از رحلتش نداشته و بی‌خبر از دردها و دعاهای آنها می‌باشد:

«وَإِذْ قَالَ اللّهُ یا عِیسَى ابْنَ مَرْیمَ أَأَنتَ قُلتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّی إِلَـهَینِ مِن دُونِ اللّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا یكُونُ لِی أَنْ أَقُولَ مَا لَیسَ لِی بِحَقٍّ إِن كُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَلاَ أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنتَ عَلاَّمُ الْغُیوبِ مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ مَا أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ رَبِّی وَرَبَّكُمْ وَكُنتُ عَلَیهِمْ شَهِیدًا مَّا دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیتَنِی كُنتَ أَنتَ الرَّقِیبَ عَلَیهِمْ وَأَنتَ عَلَى كُلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ» (مائده: ۱۱۶ و 117)

    و به یاد آر آنگاه که (روز رستاخیز) خدا گوید: ای عیسی فرزند مریم، آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را به جای خدا به اولوهیت (تثلیث) بگیرید؟ عیسی گوید: سبحان اله، مرا نسزد که آنچه سزاوار من نیست اظهار کنم؛ اگر چنین سخنی گفته بودم، به تحقیق تو می‌دانستی؛ به آنچه در نهاد من است دانائی و من از آنچه در ذات توست بی خبرم؛ که دانای رازهای نهان فقط توئی.

    من تنها آنچه را به آن مأمورم کرده بودی (پرستش خدای واحد) به آنها گفتم که: خدای صاحب اختیار من و خود را بندگی کنید؛ و تا وقتی که میان آنها به سر می‌بردم (زنده بودم) مراقب و گواه آنان بودم (تا گرفتار شرک تثلیث نشوند) و چون مرا بر گرفتی (میراندی) تو خود مراقبشان بودی، و توئی که بر هر چیز گواهی.

جالب این که در آیه ۱۰۹ این سوره نیز اعتراف همه رسولان را بر بی اطلاعی از حوادث پس از رحلتشان برای مسلمانان به صراحت بیان کرده تا آنها را زنده جاوید تصور نکنند و حاجاتشان نزد آنان نبرند، سپس از آنجائیکه انتساب چنین کشف و کرامات و شفابخشی‌ها و معجزاتی به حضرت عیسی، به دلیل انجام آن «به اذن الهی» در زمان حیاتش، بیشتر از سایر رسولان بوده است، آیات فوق را مطرح ساخته تا هرگونه شک و شبهه‌ای را از توسل به ارواح از دنیا رفتگان برطرف سازد.

از میان میلیون‌ها نفری که همه ساله با کوله‌باری از حاجت و امید برای توسل به ارواح پاکان و جلب شفاعت آنان به اماکن مقدسه می‌روند، بی‌تردید تعدادی شفا می‌یابند. هر چند تعداد شفا یافتگان به آمار کل زائران بسیار ناچیز است، با این حال مردمی که به طمع ثروتمند شدن به بلیط‌های بخت‌آزمائی دل می‌بندند و به تبلیغات بیش از آمار عادت دارند، طبیعی است که از چنین شانسی برای شفای خود یا عزیزانشان صرف‌نظر نکنند.

اصل قضیه به استناد تجربه و شواهد گزارش شده قابل انکار نیست، اما مسئله بر سر چگونگی و مکانیسم این شفاست. عده‌ای معتقدند همین که شخص با تمام وجود باور می‌کند شفایش به دست کسی است که او را می‌خواند، آثار چنین تلقین مذهبی و تمرکز روحی، چنان آثار شفابخشی را در روح و روان و جسم و جان او پدید می‌آورد. اما اکثریت قریب به اتفاق زائران بدون آنکه نیازی به استدلال علمی یا استناد به کتاب دینی داشته باشند، صرفاً بر اساس تعالیم تاریخی پدران خود و فرهنگ غالب مذهبی، این عمل را به کسی که در آن زیارتگاه آرمیده است نسبت می‌دهند.

موضوع مقاله‌ی حاضر بررسی همین «نسبت دادن‌ها» و«نقش قائل شدن»هائی است که در همه‌ی جوامع مذهبی رواج دارد.

در سایه چنین باوری، هر آنچه وابسته به آن شخصیت باشد تقدس پیدا می‌کند و وسیله‌ای برای توسل و تقرب می‌گردد. بر خاک تربت سجده می‌شود، غبار ضریح تبرک می‌گردد، سنگ‌های مرمر، کاشی‌کاری‌ها، آینه کاری‌ها، گچ‌بری‌ها و گنبدهای زرین زینت دلها می‌گردد و دخیل بستن و دخالت دادن بندگان در امر باری تعالی رواج و رونق پیدا می‌کند. به این ترتیب خرافات اشاعه می‌یابد و حاجات به جای خدای حیّ و قیّوم، به بندگان از دنیا رفته عرضه می‌گردد.

رعایت چنین آداب و تشریفاتی برای حاکمان صاحب قدرت و ثروت البته قابل توجیه است، چرا که هم آنها طالب و تشنه تملق و تعریف و تمجید هستند و هم متملقان را فرصتی برای نزدیک شدن به مراکز قدرت فراهم می‌کند. اما شگفت که این غلو و زیاده‌روی‌ها در باره کسانی انجام می‌شود که خود پرچمدار توحید و قهرمان مبارزه با شرک و شخصیت‌پرستی بوده و عمر پربرکتشان در اخلاص و بندگی خدا سپری شده است.

کاش از هر هزار نفری که برای «حاجت طلبی» در شفای بیماری‌های جسمی به بارگاه آنان می‌روند، ده نفری نیز برای شفای دردهای ایمانی با الهام از مجاهدات توحیدی آنان و ادای احترام و تقدیم سلام و طلب مغفرت و رحمت به زیارت چنین مردانی می‌رفتند، همانها که ما را با کلام خدا و سنت پیامبرش آشنا کردند و راه و رسم مسلمانی را آموختند.

سوابق تاریخى

نیاز به موجودی فراتر از خود، در بیم و امیدهای زندگی، و پناه بردن به آن در حوادث هولناک و ترس و طمع‌های دنیائی، از دورترین ادوار تاریخی همواره همراه بنی آدم بوده است. این حس که در کنار حواس یا ابعاد دیگر روح انسانی، همچون حس قدرت و ثروت، حس کنجکاوی علمی و شناخت و حس هنرهای متنوع حضور و ظهور یافته است، ریشه در اعماق فطرت و نهاد آدمی داشته، عشق وپرستش و نیاز به رشد و تعالی را در پرتو موجودی برتر پدید آورده است.

روان شناسان و دانشمندان علوم انسانی، خداپرستی، دینداری، اخلاق و همه ارزش‌های معنوی انسان را از آثار این بُعد شگفت‌انگیز روح انسانی می‌دانند و در زمینه انحراف و افراط و غلیان این حس تحقیقات گسترده‌ای انجام داده‌اند.

انسان‌های اولیه به دلیل نا آگاهی نسبت به نیروهای طبیعت، حوادث ناگوار را به خشم خدایان و نیروهای ناشناخته‌ای نسبت می‌دادند و به سنگ و چوب و نشانه‌های دیگر پناه می‌بردند. با توسعه و پیشرفت جوامع انسانی، به تدریج ایده‌ها و عناصر ذهنی جانشین بت‌های سنگی شد و خدایان فرضی و فرشتگان خیالی نقش آفرین تصور شدند؛ خدای جنگ، خدای صلح، الهه آب، خاک، آتش، عشق و غیره.

نگاه بشر در این ادوار از نمادهای نزدیک ظاهری به پدیده‌های پنهانی و دورتر تکامل یافت و ستاره و ماه و خورشید مورد پرستش قرار گرفت.

ممکن است تصور شود دوران چند خدائی و مؤثر شناختن نیروهای متعدد در جهان به سر آمده و انسان امروز، اگر به خدائی معتقد باشد، لااقل او را «واحد» می‌شناسد. صرفنظر از مسئله «تثلیث» در مسیحیت و «ثنویت» (دوگانگی) در برخی مذاهب، به نظر می‌رسد همچنان موضوع «توحید» محور منازعات دنیای امروزو مسئله اصلی انسان مدرن در هزاره سوم باشد.

درست است که از بتِ «ایسم‌ها» و «ایدئولوژی»‌های خود ساخته و تئوری‌های خیالی تا حدودی خلاص شده است، ولی قدرت‌های سیاسی و اقتصادی جهانی را تعیین کننده سرنوشت جوامع شناختن، «انسان محوری»، «عقلانیت خود بنیاد» و حقوق بشرِ بدون تکلیف و تعهد را آرمان انسان متعالی تصور کردن، به نوع دیگری، هر چند پیچیده و پر ابهام‌تر، انحراف از توحید است و نقش مستقل قائل شدن برای مخلوقات و نسبت دادن برخی تصورات و تأثیرات تعیین‌کننده برای آنهاست.

از آن جمله است سایه خدا دانستن و فره ایزدی شمردن شاهان، ولایت ویژه قائل شدن برای برخی متولیان دینی، تبعیض و تمایز طبقاتی و اصالت دادن به طبقه‌ای خاص، کشف و کرامات و صفات غیر بشری نسبت دادن به رهبران و امثال این ادعاها که نشانه شرک و دور شدن از مبانی توحیدی است.

بررسى قرآنى

نقطه مشترک همه این انحرافات، نادیده گرفتن نیروی واحد و نسبت دادن توانمندی‌های تصور شده به خدایان متعدد (ارباب انواع) و قدرت‌های پراکنده بوده است. برحسب آنچه قرآن از امت‌های پیشین نقل کرده، اصلی‌ترین تلاش انبیاء، «توحید» یعنی یکتائی نیروهای مؤثردر جهان هستی و توصیه: «لا تعبدوا الا الله» (جز خدای یکتا به هیچ چیز تعبد و تسلیم نداشته باشید) بوده که در رسالت پیامبر خاتم در شعار: « لا اله الا إله تفلحوا» (بگوئید معبودی جز خدای یکتا نیست تا رستگار شوید) تبلور یافته است.

اصطلاحی که قرآن برای چنین انحرافاتی به کار برده است، «تسمیه» یعنی اسم و عنوان و نقش مستقل و من درآوردی!! قائل شدن برای غیر خداست. در زبان فارسی «اسم» را نام ترجمه می‌کنند. یعنی لفظی که بر چیزی گذاشته می‌شود تا آنرا از دیگر اشیاء متمایز سازد. اما در فرهنگ قرآن «اسم» مفهومی را که ما از«صفت» مراد می‌کنیم دارد. «اسماء الهی» یعنی صفات او، نه الفاظ و علامت‌های بی محتوا و بی مسمی!

پس اسم قائل شدن (تسمیه) بر چیزی، نسبت دادن صفات و قابلیت‌های ویژه به آن است که در عالم واقع اصلا وجود ندارد!؟

نسبت دادن نقش‌های انحصاری آفریدگار به فرشتگان، پیامبران، پیشوایان دینی، قدیسین و زمامداران سیاسی، همانطور که ذکر گردید، پا به پای تاریخ پیش آمده است که قرآن به نمونه‌هائی از آن به شرح زیر اشاره می کند:

    ۱ــ پیام یوسف به یاران زندانی

دو تن از زندانیان هم بند با حضرت یوسف، خواب عجیبی دیده بودند که با سابقه بصیرت و نیکوئی که از آن پیامبر پاک سراغ داشتند، خواهش کردند خوابشان را تأویل نماید. یوسف که از هر فرصتی برای ارشاد زندانیان استفاده می‌کرد، اکنون که پای احتیاج، دو بیگانه از حق را نزدش کشانده است، همچون صیادی که در کمین دل‌های رمیده است، از دو یار زندانی تقاضا می‌کند لحظاتی به سخنانش گوش دل سپارند. آنگاه سخنانی ایراد می‌کند که هدف ما از طرح این مبحث می‌باشد:

     سوره یوسف آیه ۴۰  ــ  یا صَاحِبَی السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَیرٌ أَمِ اللّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ  مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِ إِلاَّ أَسْمَاء سَمَّیتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَآؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیاهُ ذَلِكَ الدِّینُ الْقَیمُ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ یعْلَمُونَ

    ای دوستان زندانی من، آیا ارباب‌های متفرق بهترند یا خدای یکتای مسلط بر همه هستی؟ آنچه غیر از خدا عبادت (سرسپردگی و اطاعت) می‌کنید، جز «اسمائی» که خودتان یا پدرانتان این صفات را برای آنها قائل شده‌اید نیستند. صفاتی که خدا هیچ دلیلی برای اثبات آن قرار نداده است. (بدانید) حکم جز برای خدا نیست، فرمان داده است که جز به او سر تسلیم و تعبد نسپارید. این است دین برپا دارنده، اما بیشتر مردم نمیدانند.

     

    ۲ــ مجادله قوم عاد با هود ِ پیامبر

مخالفت قوم «عاد» نیز با حضرت «هود» دقیقاً در ارتباط با مسئله توحید، یعنی تنها او را مؤثر شناختن، و مجادله تعصب‌آمیز قوم عاد، اثبات نقش داشتن عوامل دیگر و مؤثر دانستن آنها بوده است:

    قَالُواْ أَجِئْتَنَا لِنَعْبُدَ اللّهَ وَحْدَهُ وَنَذَرَ مَا كَانَ یعْبُدُ آبَاؤُنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ

   .... أَتُجَادِلُونَنِی فِی أَسْمَاء سَمَّیتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَآؤكُم مَّا نَزَّلَ اللّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ ....

    (منکران) گفتند: آیا آمده‌ای تا ما را به عبادت فقط یک خدا دعوت کنی و (می‌خواهی) آنچه را که پدرانمان می‌پرستیدند رها سازیم!؟

    (هود) گفت:.... آیا با من بر سر «اسمائی» که خودتان یا پدرانتان بر عواملی غیر از خدا گذاشته و آنها را مؤثر در سرنوشت خود می‌دانید مجادله می‌کنید!؟ در حالی که خدا هیچ منطق و دلیلی بر چنین ادعائی نازل نکرده است....

 معاصران پیامبر اسلام نیز با واسطه و شفیع و وسیله تقرب تصور کردن فرشتگان، که آنها را دختران خدا می‌دانستند، بت‌هائی را به یاد و نام آنان بر پا ساخته و حوائج خود را از آنان طلب می‌کردند!! از جمله سه بت اصلی: «لات»، «عزی» و «مناة» (بجای: اله، رب، ملک) که بزرگتر و معتبرتر از بقیه بودند:

    «أَفَرَأَیتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى.... إِنْ هِی إِلَّا أَسْمَاء سَمَّیتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِن یتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَى» (نجم: 19-23)

    آیا به (بت‌های) «لات» و «عزی» توجه کرده‌اید (که چه بی اثرند)!؟ و سومی‌اش «مناة»!؟ .... این عناوین جز اسمائی بی‌مسما (صفاتی خیالی) که خود یا پدرانتان بر معبودهای دروغین نهاده‌اید نیست و خدا چنین توانائی‌هائی به آنها نداده است؛ آنها فقط پیرو گمان و خواسته دلهای خویش هستید، در حالیکه (موجبات) هدایت از جانب پروردگارشان برای آنها آمده است.