در کامنتی که دوستانی بر پست چند وقت پیشم در بارهی “ابوزید” گذارده بودند، خواسته بودند مقایسهای بین آراء سه اندیشمند تأثیرگذار ایرانی: شبستری، سروش و ملکیان داشته باشم که پاسخ آن را به بعد موکول کردم. با تکرار چنین طلبی در گفتوگوهای دوستانهی بعدی دیدم باید در حد بضاعت اکنون آن درخواست را اجابت کنم. البته واضح است که خلاصه کردن تمام دغدغههای اندیشهای یک متفکر بدین سادگیها نیست و اینها برداشت کاملاً شخصی بنده از آراء آنان است و کاملاً ممکن است در عالم واقع آن بزرگان چیزی غیر از این باشند که من توصیف میکنم. بنابر این به خاطر نادقتیهای احتمالی از حضور آن بزرگان و نیز خوانندگان پوزش میخواهم. و مشتاق دریافت نقد و نظر دوستان در این خصوص هستم.
ابتدا نوعی دستهبندی توصیفی از آراء آنان:
الف- محمد مجتهد شبستری، متولد ۱۳۱۵؛ دارای تحصیلات حوزوی و دانشگاهی در زمینهی الهیات؛ استاد بازنشستهی دانشگاه تهران. به طور کلی سه دوران را میتوان در حیات فکری ایشان متمایز دانست:
۱-جهتگیریهای فقهی-کلامی سنتی در چارچوب آموزههای حوزههای علمیه شیعه.
۲-نواندیشی دین؛ سعی در بازفهم متن مرجع دین اسلام (قرآن) با تکیه بر یافتههای دانش هرمنیوتیک، تلاش برای ارائهی قرائتی جدید از دین و عبور از قرائتهای رسمی. این دغدغه را میتوان به وضوح در کتابهایی از او: “کتاب،سنت، هرمنوتیک” و “نقد قرائت رسمی از دین” دید. در این مرحله او تلاش دارد با تفکیک عرضیات دین از ذاتیات دین اسلام، بیشتر با تأکید بر فهم تاریخی-عصری از قرآن، قرائتی از دین اسلام ارائه دهد که با دغدغههای انسان مدرن متناسب باشد.
۳-عبور از دینورزی “تاریخی-متنی” و ورود به مرحلهی برساختن ارتباط شخصی با خداوند. در این مرحله که بیشتر با سلسله مقالات او با عنوان “قرائت پیامبرانه از جهان” متبلور شد و بتدریج بلوغ پیدا کرد، او تجربهی پیامبرانه را یک نوع نگاه نسبت به هستی و نوعی دریافت سخن خدا دانست و از منحصر کردن ارتباط آدمیان اعصار پسین با خداوند، در آن سنت فاصله گرفت. به تصریح خودش، در سخنرانیای در پاییز ۸۹، در مؤسسه صراط، او ترجیح میدهد برای سالک این طریق حقیقت، واژهی “موحد” را که رساتر است به کار برد تا واژهی “مسلمان” را که گویی ابهامالود است.
ب- عبدالکریم سروش، متولد ۱۳۲۴ ، دانشآموخته شیمی و داروسازی و سپاس تاریخ و فلسفهعلم. او هیچگاه استاد رسمی دانشگاهی نبود و سالها به عنوان عضو هیأت علمی پژوهشی به تحقیق و تدریس در مراکز علمی و دانشگاهی ایران پرداخت. در دستهبندی آرائ سروش هم میتوان به تعیین حوزههای موازی و همزمان پرداخت و هم به نوعی مرحلهبندی دست زد. او به موازات تفسیر قرآن و نهجالبلاغه و مثنوی، فلسفهعلم هم درس میداد و به تدریس آراء کانت و پوپر میپرداخت و این از موازی بودن لایههای فکری او حکایت میکند. امــا در پروژهی مطالعاتی او صرفاً در امر دین، میتوان مرحلهبندی زیر را قائل شد:
۱- بازخوانی و شرح و تفسیر نوین متون دینی-اسلامی البته بدون عبور از پارادایم سنت. گرایش به عرفان اسلامی، بویژه توأمانی از غزالی و مولوی، به مثابهی بهترین قرائت از سنت پیامبر اسلام (سروش پیش از قبض و بسط)
۲-ورود به عرصهی کلام جدید و تفکیک معرفت دینی از دین، تفکیک فهم متغیر از اصل ثابت دین و استفاده از شگردهای منطقی-تاریخی-هرمنیوتیکی در ارائه قرائتی مدرن از دین (سروش ِ قبض و بسط)
۳- عبور از پارادایم دینداری سنتی و قائل شدن به تعدد و تکثر تجارب ایمانی، عبور از انحصار دینداری در تجربهی پیامبرانه، قائل شدن به تحول و تغییر در اصل دین، قائل شدن به تفکیک ذاتی و عرضی در اصل دین. به تعبیر خودش اگر در مرحلهی قبل او قائل به قبضو بسط در معرفت دینی بود، اینک از قبض و بسط در خود ِ دین خبر داد. (سروش ِ بسط تجربه نبوی) در این مرحله، تجربهی مولانا نه فقط تفسیری بر قرآن و سنت رسولالله، بلکه توسعهی آن تجربه بود. مولانا تجربهی خود را از اسلام و ایمان داشت، اگر چه او میتواند در آغاز کردن سلوک، بهرهور از تجربهی ناب محمدی باشد. باز به تعبیر خود سروش، اگر از او بپرسند مولوی شیعه بود یا سنی، او ترجیح میدهد بگوید مولوی پیرو مذهب مولویه بود. یعنی تجربهی خود از دینداری را داشت. با استفاده از این نقل کلام از سروش من میخواهم اداعا کنم اگر از سروش کنونی بپرسند او بر چه دینی است؟ اسلام، یا …، او خواهد گفت سروش است و حظّ خود را از دینداری تجربتاندیشانهی خود دارد و البته در این رهگذر بسی وامدار بختیاران کامروایی چون محمد و مولانا است.
ج- مصطفی ملکیان، متولد ۱۳۳۵؛ دانشآموختهی فنی و سپس فلسفه و کلام اسلامی، او هیچگاه عضو هیأت علمی دانشگاهی نبود (تا آنجا که میدانم نخواست درس رسمی را برای أخذ مدرک دکتری پی بگیرد)، امــا تا آن زمان که مضایقی برای تدریس او در دانشگاهها ایجاد نکرده بودند، حتی در مقطع دکتری تدریس کرد. او البته نشان داد بیش از اشتها برای درس و بحث رسمی، به تأمل و روشنگری آزاد تعلق دارد.
شاید ملکیان نیز در سلوک شخصی مرحلهی ۱ و ۲ از آنچه در بارهی شبستری و سروش گفته شده را طی کرده باشد، اما در مقام تولید اندیشه، آن فازها را بازتاب نداد. شاید بتوان گفت وجود تجاربی از نوع شبستری و سروش در مقابل دیدگان تیزبین ملکیان او را مستغتی میکرد از تکرار همانها. او این سلوک را نزد خود با فشردگی بیشتر انجام داد. حال اگر بخواهیم سلوک فکری ملکیان را در آینهی آنچه از او به متن تبدیل شده باز بتابانیم، شاید بتوانیم چنین کنیم:
۱- تدریس و ایضاح مفاهیم پایهای از فرهنگ و فلسفه همچون کلام جدید، سنتگرایی، مدرنیته، پستمدرنیته، و مانند آن.
۲-ارائهی پروژهی “عقلانیت و معنویت”. دغدغهی ملکیان بیش از آن که اسلام و حتی دینداری باشد، در درجهی نخست انسان است، و در درجهی بعد بنیادیترین داشتهها و طلب انسان. بنیادیترین داشتهی انسان “عقل” است و نه چیز دیگر و بنیادیترین طلب او “معنابخشی به زندگی” یا “معنویت” است. حال این که این معنویت چگونه حاصل میشود؟ بستگی دارد به اولاً سنخ روانشناختی آدمیان و سپس فرهنگی که در او زیست کردهاند. این ممکن است از رهگذری ایمان به یک دین معین حاصل شود و یا از رهگذر استفاده از چیزی که او با تعبیر “سالاد دینی” از آن یاد کرد.
در آراء این سه اندیشمند نقاط اشتراکی وجود دارد و نقاط افتراقی. من آنها را بدین سان قابل دستهبندی مییابم:
اشتراکات:
۱- این سه متفکر در واپسین منزلگاه فکری از آبشخور روشناندیشی مدرن بهره گرفتهاند، خرد انتقادی خودبنیاد کانتی را میتوان نقطهی اتکاء آنها دانست؛ میتوان آنها را روشنفکر دانست.
۲- این هر سه در دین اندیشیدهاند، دستکم قرائتی از آن را معنابخش و پاسخگوی نیازهای روحی انسان برای نیل به زندگی بهتر میدانند.
۳- این سه، نگاهی انتقادی به قرائتهای رسمی و سنتی از دین داشتهاند.
توضیح:
الف- دین رسمی را باید از دین سنتی منفک دانست. منظور از دین رسمی، قرائتی از دین است که مستظهر به حاکمیت است و دین سنتی آن است که متکی به عقل ِ پیشامدرن است. یعنی اگر چه در شرایط کنونی جامعه ما قرائت رسمی از دین بر خوانش سنتی از ان استوار است، اما چنین نیست که هر کس که خوانش سنتی از دین دارد، مستظهر به حمایت حکومتی باشد.
ب- نقد این سه تن به قرائت رسمی از دین از آن جهت است که فضا را برای دینورزی آزادانه و مؤمنانه مضیق میکند. و نقدشان بر قرائت سنتی از این باب است که قرائت سنتی از دین حاوی پارهای آموزههاست که با درکی که انسان مدرن از چیزهایی مانند حقوق بشر و یا قوانین طبیعی دارد، ناسازگار است.
و امــا افتراقات:
۱- ترمینولوژی: دکتر سروش تعبیر “روشنفکر دینی” را تعبیری واجد معنای محصل میداند و ای بسا بتوان گفت واضع آن یا نقشآفرین در نهادینه ساختن آن است. شبستری ۳ به نظر میرسد سطح نظری خود را در واپسین منزل فراتر از “دین” برده است. او بیشتر روشنفکری موحد است تا دینی. و اما ملکیان، او این تعبیر را (روشنفکری دینی) اساساً فاقد معنای روشن میداند. از نظر او میتوان دیندار روشناندیش داشت و نه روشنفکر دینی. گویی او در این تعبیر بوی نوعی پارادوکس را استشمام میکند. پس سروش اصطلاح روشنفکری دینی را به کار میبرد و تلاش میکند تا شعلهی آن به خاموشی نگراید، شبستری آن را به کار نمی برد و ملکیان آن را نقد میکند.
۲- توجه به متن: سروش خوانش نوینی از متن (بهطور خاص “قرآن”) را وجههی همت خود قرار میدهد. سعی دارد با ارجاع به متن قرائتی سازگار با خرد مدرن از آن ارائه دهد، اگر چه او متن را منحصر در قرآن نمیکند، بلکه مثلاً مثنوی را نیز متنی مبتنی بر الهامات گرانسنگ و شایستهی اعتنا میداند. پس اولاً تجربهی دینی را، اگر چه با نگرشی کثرتگرایانه (پلورالیستیک)، دارای شأن ممتاز در تجربهی ناب از زندگی معنادار میداند، ثانیاً توسل به متن را شرط لازم دینداری و ثالثاً خوانش مدرن از متن را شرط لازم خوانش صحیح و کارآمد از متن. امــا شبستری ۳ با گذار از دینداری “تاریخی-متنی”، ارجاع به متن را اگر چه منتفی نمیکند، اما آن را فقط یکی از مدلهای نگاهمعنامحور از هستی میداند. از نظر او هر انسانی خود باید رابطهی خود-با-خدا را تعریف کند و پس از گوش فرادادن به ندای هستی برین (خداوند) آن را به سبک خود بازتاب دهد. نباید محصول شنیدن سخن خداوند را منحصر در یک متن دانست که در تاریخ خاصی صورت تحقق به خود گرفته و لاجرم واجد محدودیتهای عصر خاص است. شخص مؤمن حسب نیاز میتواند به متن رجوع کند یا نه. شاید بتوان گفت آنچنانکه میتوان شبستری ۳ را از شبستری ۲ جدا کرد، در سروش چنین تفکیک صریحی آسان نیست. شبستری ۲ در مقام استخراج پیامی راستین و فراتاریخی از متن و گفتمان پیامبرانه است. (> نقدی بر قرائت رسمی از دین، مقاله: ویژگیهای گفتمان پیامبر) او در این مرحله آشکارا پیام پیامبر را جاودانه میداند و لبّ آن را چهار چیز اعلام میکند: عقلگرایی، واقعگرایی، محبت و عدالت. اما شبستری ۳ اساساً از دغدغهی تفکیک لُبّ از قشر در میگذرد.
امــا اهتمام ملکیان اساساً تحلیل عقلانی منابع واجد معنا و ملهم معنا است. محصول این تحلیل میتواند تفکیک سره از ناسره باشد. او پرهیزی ندارد از این که در متن اصیل نیز اموری بیابد مستلزم نقد و فروگذاری (تا اینجا در نقطهی عزیمت با سروش ۳ مشترک است) اما وجههی همت ملکیان بیشتر آشکارسازی وجوهی از متن است که با تکیه بر موازین عقل قابل همدلی نیست (مانند بخشهایی از متن که مغایر حقوق بشر است)، تا ارائهی خوانشی خردپسند و ملائم با نیازهای انسان مدرن. او تصریح میکند: به نظر من بر اساس تجربهی تاریخی، دین هم میتواند بزرگترین کمککننده معنویت باشد، و هم بزرگترین مانع و مخرب معنویت باشد. به نظر من بزرگترین دوست و بزرگترین دشمن معنویت دین است. اما بستگی به این دارد که شما چه تلقیای از دین داشته باشید. (> کتاب مشتاقی و مهجوری، نگاه معاصر، ص. ۴۱۹ )
۳- چنانکه در پست پیشین نیز به اشارت گفته شد، پروژهی تا اکنون فرجامین ِ ملکیان “عقلانیت و معنویت” است؛ پروژهی شبستری “اقامهی توحید آزاد” است، یعنی حفظ دغدغهی ایمان و برساخت ارتباط شخصی انسان با خدا؛ و پروژهی سروش “دینورزی تجربتاندیش” است و در این تجربه اهتمام برای تقرب به تجربهی نبوی جایی غیرقابل انکار دارد.
۴- خدا برای سروش “معشوق محتشم” است و نسبت سروش با خدا چنین قابل وصف است: “حدیث بندگی و دلبردگی” (نام کتابی از او، انتشارات مؤسسه صراط)
نسبت شبستری با خدا نسبت ایمان در فضای ابراندود است: «ایمان من چیزی بود که در کف دستم بود و من محکم به آن چسبیده بودم تا از کفم نرود. اما در لحظهای دستانم از هم باز شد … و اکنون چیزی در آن نیست. اما دستانم همچنان به نشانه طلب گشوده است و ایمان برای من در طلب دائمی معنا میشود.» (>مجله مدرسه، شماره ۶ ، زیستجهان مجتهد شبستری، جلال توکلیان)
و حدیث ملکیان با خدا و ایمان دینی چنین است: “حدیث آرزومندی” یا قصهی “مشتاقی و مهجوری” (نام دو کتاب اخیر از ملکیان، نشر مؤسسه پژوهشی نگاه معاصر)
اگر قرار باشد در پایان حس شخصیام را در مقایسهای فشرده عرضه کنم خواهم گفت در میان این سه تن، سروش مسلمانی است رو به سوی دنیای مدرن و دعوت کننده به ایمانی اسلامی اما آزاد و اصیل و سازگار با خرد مدرن و خواست انسان امروز/ ملکیان معناگرایی مدرن است که دلواپس زندگی عقلانی انسانها و کاستن از رنج آنهاست، بیشتر انسانی جهانی است که از قضا مسلمان متولد شده و شبستری در میان این دو تن ایستاده است.
نظرات