نقش مثال در توضیح و تفسیر مباحث انکار ناپذیر است، و همواره مثال یکی از موجزترین و موثرترین روشها برای تاثیر گذاری بر افراد به شمار آمده و در جایی که سایر روشها از بیان مراد آدمی عاجز بودهاند و مخاطب را از دستیابی به فهم مراد سخنگو باز میدارد، مثال این راه را سهل و آسان میکند، حتی برخی از محققان به کار بردن کلمه (ضرب) را در مورد مثال و استفاده از تعبیر ضربالمثل به دلیل تأثیر پر نفوذی دانستهاند که تمثیلات بر روح و روان آدمی بر جای میگذارد. یکی از محققان در این باره میگوید: کلمه (ضرب) در مورد مَثَل، به معنی ایقاع و بیان است و این کلمه را برای زدن مَثَل از آنجا گرفتهاند که تأثیر نفسانی و انفعال و هیجانی که از آن در خاطر حاصل میشود مِثل آن است که در گوش شنونده سخن را بکوبند، چنانکه اثر آن در قلب وی نفوذ کند و به اعماق روح او وارد گردد. و اساساً هدف تمثیلات قرآن جدا از اهداف کلی قرآن نیست و روشن است که هدف اصلی و غایی در قرآن چیزی جز هدایت نیست. به طور کلی همه شریانهای آیات قرآن به قلب هدایت میانجامد.
از جمله اهداف مهم و ارزشمند تمثیلات قرآنی توجه دادن به ارزشها و ضد ارزشها و رهنمود ساختن آدمی، به ارزشها والای اخلاقی و انسانی و باز داشتن وی از زشتیها و پلشتیها است. بر این اساس خداوند میفرماید:
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا عَبْدًا مَمْلُوكًا لَا يَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ وَمَنْ رَزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ يُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَجَهْرًا هَلْ يَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ * وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَبْكَمُ لَا يَقْدِرُ عَلَى شَيْءٍ وَهُوَ كَلٌّ عَلَى مَوْلَاهُ أَيْنَمَا يُوَجِّهْهُ لَا يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِي هُوَ وَمَنْ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ» [سورة النحل٧٥–٧٦]
در این آیات دو مثال میزند، که به صورت کلی از دو گروه سخن به میان آورده است. که در یک تقسیمبندی کلی میتوان به انسانهای مذموم و انسانهای مطلوب تقسیم کرد. مثال اول که مربوط است به مالک روزی رسان در برابر بندهی درماندهی ناتوانی که چیزی ندارد و کار و کسبی نمیکند. در این مثال انسان مذموم را به بردهی مملوکی تشبیه میکند که توانایی هیچ چیز را ندارد، نه قدرت تکوینی چندانی دارد، زیرا در چنگال مولایش همیشه اسیر است و از هر نظر محدود، و نه قدرت تشریعی، زیرا حق تصرف در اموال خود و همچنین سایر قراردادهای مربوط به خویش را ندارد.
بعضی از مفسرین برآنند که (عبد مملوک) کنایه از نفسی دارد که تابع هوی خود است، و شیطان نفس را ستایش کنند، و تابع شهوات خود گردنند و دنیا و مال را عبادت مینمایند.
در مقابل آن خداوند از انسانی مطلوبی مَثَل میزند که به او رزق نیکو و انواع پاکیزه بخشیده است، این انسان با داشتن امکانات فراوان، پنهان و آشکار از آنچه در اختیار دارد، انفاق میکند. ابن عباس رضی الله عنه میفرماید: این آیه تمثیل انسان مومنی است که خداوند امکاناتی به او عطاء کرده و رزق نیکو را نصیبش نموده، هم خود از نعمات استفاده میکند وهم آشکارا و پنهانی به دیگران میبخشد.
در مثال دوم خداوند از انسان مذمومی مثال میزند که این شخص مذکور در این مثال دارای چهار صفت کاملا منفی است: گنگ مادرزاد بودن، ناتوانی مطلق، سربار صاحبش بودن و هنگامی که به دنبال کاری فرستاده شود هیچ گام مثبتی بر نخواهد داشت. این صفات چهارگانه که در عین حال علت و معلول یکدیگرند، ترسیمی از یک انسان صد در صد منفی است، که وجودش منشأ هیچ خیرو برکتی نمیباشد، و سربار جامعه و یا خانوادهی خویش است. و به تعبیر دیگر انسان مذموم در این تمثیل شخصی است منفی و ناتوان، و سخن حق بر زبان نمیراند و توانایی انجام کاری ندارد، میگیرد، اما نمیدهد و مصرفکننده است و کاری به تولید ندارد و باری است بر دوش دیگران و بار کسی را بر دوش نمیگیرد، استعدادهایش راکد مانده است و هر کجا که برود خیر و منفعتی به دست نمیآورد و به هیچ کس فایدهای نمیرساند.
و در مقابل انسان مطلوبی را مثال میزند که از دو صفت برخودار است: ۱- دعوت مستمر به عدل و داد ۲- داشتن روش مستقیمی و برنامه صحیح و خالی از هر گونه انحراف، هر چند این دو صفت خود بیانگر صفات دیگری است. این دو صفت بیانگر ریشه اصلی خوشبختی یک انسان یا یک جامعه انسانی است که در داشتن برنامه صحیح عقیدتی و دعوت به اجرای اصول عدالت، آن هم نه به صورت یک برنامه موقت، بلکه بنا به مفهوم جمله یأمر بالعدل باید یک برنامه مستمر و همیشگی باشد، زیرا فعل مضارع معنی استمرار را میرساند. صفت دومی که در مورد انسان مطلوب ذکر شده قرار گرفتن بر صراط مستقیم است، راهی (صراط) نامیده میشود که دارای پنج ویژگی باشد: راست و مستقیم باشد، به هدف منتهی شود، نزدیک و کوتاه باشد، گنجایش همه رهروان را داشته باشد، به عنوان راه رسیدن به هدف مشخص شده باشد. به صورت کلی انسان مطلوب، فردی مثبت و تلاشگر است. خود صالح است و در اصلاح دیگران نیز میکوشد، به حق زبان به سخن میگشاید و به دادگری دستور میدهد و بر صراط مستقیم گام برمیدارد، راهی روشن که انسان را به هدف میرساند و از انحراف به چپ و راست مصون نگه میدارد. و آنگاه هم که دیگران به حق و عدل فرا میخواند، آن را در زندگی خویش عملی میکند و به همین خاطر است که بر صراط مستقیم قرار دارد.
مراجع:
- امام ابن القیم جوزیة، امثال قرآنی
- حمید محمد قاسمی، تمثیلات و جلوههای تربیتی آن
- امام ابن القیم جوزیة، مدارج السالکین
- یوسف قرضاوی، اسلام و تمدن معاصر
نظرات