رسانه‌ی اخلاقی اشکال‌برانگیز است به همین خاطر فعالان عرصه‌ی رسانه معمولاً از آن احتراز می‌کنند و برخی از آنان ترجیح می‌دهند از رسانه‌ی متعدد استفاده کنند چنان که گریش در یکی از مقالات خود آورده است. این در حالی است که دیگران بیشتر واژه‌ی "حرفه‌ای" را که یک تعبیر رایج است به کار می‌برند.مشکل رسانه‌ی اخلاقی به دو مسأله باز می‌گردد: 

نخست: گستردگی واژه‌ی رسانه که به معنای سنتی شامل کار در رادیو و تلوزیون و فیلم و نمایشنامه و روزنامه و اینترنت می‌شود چنان که رسانه‌ی اخباری، اطلاع‌رسانی و سرگرمی را نیز در بر می‌گیرد. اکنون با رسانه‌ی جدیدی سر و کار داریم یعنی معنای رسانه گسترش یافته است و نمی‌توان از رسانه‌ی اخلاقی با این وسعت و تنوع سخن گفت زیرا معیارهای ارزیابی هر یک با دیگری تفاوت دارد. 

دوم: اصطلاح رسانه‌ی اخلاقی به یک مسؤولیت اخلاقی اشاره دارد که ابزارهای انتقال پیام را ابزارهای اخلاقی قرار می‌دهد و این چیزی است که در حوزه‌ی مسؤولیت رسانه جای نمی‌گیرد. زیرا ابزارهای رسانه، ارزیابی یا پیام‌های اخلاقی را شامل نمی‌شود .رسانه مسؤول نقل حقیقت یا واقعیت است و به انتقاد از مسؤولان حکومتی می‌پردازد یا فرض بر این است که باید این گونه باشد. 

سوم: بسیاری از سؤالاتی که در حوزه‌ی کار رسانه‌ای وجود دارد رفتار اخلاقی را بر نمی‌تابند؛ دیدگاه‌ها نیز در آن متفاوت است. افزون بر این برخی از اصولی که معمولا در اخلاق رسانه وجود دارد جای بحث است مانند مفهوم بی‌طرفی، عینیت، استقلال، توازن، مصلحت عمومی.

تعبیر حرفه/حرفه‌ای با وجود اشکالی که متوجه آن است در واقع به معنایی وسیع‌تر از معنای رسانه‌ی اخلاقی اشاره می‌کند زیرا کار حرفه‌ای گاهی در دایره‌ی اخلاق جای نمی‌گیرد به این معنا که مفهوم اخلاقی را شامل نمی‌شود. با وجود آن که حرفه‌ای و اخلاقی به حوزه‌ی معیار باز می‌گردند اما هر کار معیاری، اخلاقی نیست اما اخلاق یکی از بخش‌های معیاری است. وقتی می‌گوییم: این کار حرفه‌ای یا غیر حرفه‌ای است بدون شک آن را به در محک عرف و آداب کار حرفه‌ای قرار داده‌ایم در حالی که در کار اخلاقی ما به دنبال درست و نادرست و سره و ناسره یا زشت و زیبا به معنای اخلاقی هستیم. 

آری بخش‌هایی از رسانه منوط به ارزیابی اخلاقی است و معمولا در مبحث اخلاق رسانه جای می‌گیرد که یکی از شاخه‌های اخلاق کاربردی است (که شامل زمینه‌های مختلف مانند مانند زیست‌شناسی، مشاغل و محیط زیست می‌شود).

در اینجا یک سری اصول و ارزش‌های اخلاقی تعیین می‌شود تا عملکرد صاحبان این مشاغل را کنترل کند و در حالات معین خوب از بد یا صحیح از خطا را مشخص کند مانند نشان دادن تصاویر قربانیان یا انتشار اطلاعات افراد که گاهی به نقض حریم خصوصی منجر می‌شود. 

تا آنجا که می دانم ایده‌ی کنجاندن اخلاق در کار رسانه‌ای به سال 1926 باز می‌گردد یعنی زمانی که انجمن ویراستاران روزنامه‌های آمریکایی برای ایجاد معیار اخلاقی اقدام کردند سپس مؤسسات بزرگ رسانه‌ای منشورهای خاصی را برای خود تدوین کردند. اتحادیه‌ی بین‌المللی روزنامه‌نگاران در سال 1954 منشور خود را تدوین کرد (بعدا در کنفرانس جهانی سال 1986 اصلاح شد) در سال 1973 مؤسسه‌ی سیگما دلتا شی  (Sigma Delta Chi)منشور ویژه‌ی خود را نوشت (سپس در مراحل بعدی و در سال‌های 1984 و 1987 و 1996 آن را اصلاح کرد) در سال 1994 مدیریت ویراستاران آسوشیتدپرس منشور اصلاحی خود را تصویب کرد و انجمن روزنامه‌نگاران حرفه‌ای منشوری را تصویب کرد که هزاران نفر از نویسندگان و ویراستاران اخبار بر اساس آن عمل کردند. 

بیشتر این اخلاقیات پیرامون اصول کلی است مانند: جستجوی حقیقت، دقت در کار، کاستن از زیان، استقلال کاری، مسؤولیت‌پذیری، پاک‌دستی و بی‌طرفی. در لابلای این اصول کلان بخش بزرگی از اخلاقیات جای دارد که تلاش می‌کند کار را تنظیم کند و معیارهایی برای ساماندهی کار روزنامه‌نگاران و اصحاب رسانه‌ قرار دهد. 

اما تأیید این ارزش‌ها به معنی آن نیست که کار رسانه‌ای به کار اخلاقی تبدیل شود زیرا در اینجا چند مشکل وجود دارد: 

مشکل اول: مسافتی که بین تأیید اصول عمومی و اجرای این اصول در عالم واقعیت و در حالات جزئی وجود دارد. زمانی که یک اصل در واقعیت کاربرد داشته باشد، حوزه‌ی وسیعی به روی بسیاری از جزئیات و اختلافات باز می‌شود و احیانا راه را برای کلاه‌برداری هم آماده می‌کند. امروزه در حوزه‌ی اخلاق پزشکی همین اشکال وجود دارد به همین خاطر می‌توانیم بین دو رویکرد تفاوت قائل شویم: یک رویکرد که به تأیید اصول کلی تمایل دارد و به کارکنان انعطاف‌پذیری می‌دهد تا در حالات جزئی با اجتهاد خود عمل کنند و رویکرد دیگری که این اصول را ناکافی می‌داند. بنابراین باید با هر یک از این حالات جداگانه برخورد کرد. مسائل مربوط به اخلاق پزشکی را می‌توان تا اندازه‌ای بر حوزه‌های کاربردی مانند رسانه و سیاست جاری کرد حالات جزئی در آن پیچیدگی‌هایی دارد که بدون احاطه به جزئیات نمی‌توان آن را به لحاظ اخلاقی ارزیابی کرد.

اشکال دوم: در اجرای این اصول هیچ اهرم فشاری وجود ندارد جز خود مؤسسه‌ی رسانه (که به برخی از  مشکلات آن اشاره خواهم کرد) و وجدان کاری در این حوزه. 

اشکال سوم: برخی از اصول تأیید شده در این منشورهای اخلاقی جای اشکال است مانند مفهوم استقلال که در تمام منشورها آمده است و می‌رود با توجه به عواملی که بر واقعیت مؤسسات رسانه‌ای حکم می‌کند یک مفهوم آرمانی باشد. این مسأله را می‌توان در سه عامل اصلی خلاصه کرد:

نخست: انقلاب فناوری که بسیاری از مشکلات فلسفی و اخلاقی را به وجود آورده است؛ مشکلاتی که نقش رسانه‌ها تنها در یک ابزار خلاصه نمی‌شود بلکه آنها را تولید کننده‌ی پیام و مضمون می‌داند. افزون بر این رسانه‌ها بخشی از میدان سرمایه‌گزاری هستند و به مؤسسات سرمایه‌گزاری تبدیل شده‌اند و منوط به سیاست مؤسسات بزرگ مالی یا کشورها یا مالکین هستند. به همین خاطر ژاک دریدا باور دارد که اخبار ساخته می‌شود. او می‌گوید: اخبار داده نمی‌شود بلکه به طور مؤثر تولید می‌شود و به وسیله‌ی مجموعه‌ای از ابزار فریبنده و خیالی و به روشی پارادایمی، بر اساس اولویت‌ها و به صورت گزینشی بررسی و تفسیر می‌شوند. اخبار در خدمت قدرت‌ها و مصالحی است که گیرندگان خبر و عوامل خبری از آن آگاهی کافی ندارند. 

دوم: رسانه‌ها برآیند پیروزی لیبرالیسم و گشایش نظام‌های سیاسی است که رسانه را به یک قدرت‌ تبدیل کرده است که به روش‌های مختلف عمل می‌کند بدون این که ارزش‌های اخلاقی حاکم به جز قوانین بازار را مراعات کند. 

عامل سوم: ادغام سیستم رسانه‌ای در قدرت سیاسی به روش‌های مختلف؛ زیرا کسی که اطلاعات را در اختیار دارد بر رسانه حاکم است و نمی‌توان رسانه را از مؤسسات و شرکت‌ها و کشورهایی بزرگی که امروزه بر آن چنبره انداخته‌اند آزاد یا جدا کرد. 

نوام چامسکی و ادوارد هیرمن به موانع موجود در برابر رسانه‌های آمریکایی اشاره کرده‌اند و مفهوم استقلال را کاملا زیر سؤال می‌برند. این موانع عبارتند از: مالکیت، تبلیغات تجاری، منابع رسمی، نقد، ایدئولوژی و... رسانه‌های آمریکایی در تصرف گروه‌ اندکی از غول‌های رسانه‌ای و شرکت‌های بزرگ هستند و هر چند مستقل باشند نمی‌توانند مسائلی را که به زیان منافع مالکان‌شان است منتشر کنند. تبلیغات تجاری بخش بزرگی از درآمد رسانه را تشکیل می‌دهد و شکل پوشش خبری معمولا بر گردش اطلاعاتی که پیشتر با نگرش‌ها و سیاست‌های مشخص و گروه‌های فشار کنترل شده است تأثیر منفی می‌گذارد. اما از جهت منابع منبع مهم خبر همان منبع رسمی است و محافظت از گردش اطلاعات و ارتباط با منابع مستقیم به نوعی جاذبه و تعارف نیاز دارد. از نگاه چامسکی و هیرمن رسانه‌های آمریکایی از نقد جهات رسمی و منتقد نگران هستند و باعث می‌شود قدری خودسانسوری کنند اگر چه این کار به معنی آن نیست که استقلالی وجود ندارد. 

رسانه بخشی از کار فرهنگی است بلکه میدان مهمی برای نمایش اختلاف گسترده‌ی فرهنگی است اگر چه قواعد و اخلاق حرفه‌ای در حالت کلی یکسان است. به همین خاطر برخی از مقولاتی که وظیفه‌ی رسانه یا خبرنگار را نقل حقیقت یا به تصویر کشیدن واقعیت می‌دانند به رویکرد انتقادی نیاز دارند. مفاهیمی چون حقیقت یا واقعیت در عمل نسبی هستند و برای توضیح می‌خواهم بین سه مفهوم تفاوت قائل شوم؛ مفاهیمی که حوزه‌ی دستکاری و تأویل و تفسیر به وسیله‌ی رسانه را تشریح می‌کند یا به خاطر عواملی که در اینجا از آن به تمایز فرهنگی نام می‌بریم و نشانه‌ی جوامع رسانه است در مورد آن اختلاف وجود دارد. این سه مفهوم عبارتند از صورت‌های واقعیت، اجزای واقعیت و واقعیت مهم.  

درباره‌ی صورت‌های واقعیت باید گفت که تمایز فرهنگی گاهی واقعیت را به صورت‌های گوناگون نشان می‌دهد و این چندگانگی از اختلاف پوشش خبری یک واقعیت از یک شبکه تا شبکه‌ی دیگر آشکار می‌شود. معمولا زمینه، اختلاف یا تفسیری که با روایت واقعیت آمیخته است نقش مهمی در تعدد این صورت‌ها دارد. بنابراین سخن از رسانه‌ی اخلاقی در نهایت به ارائه‌ی یک روایت ختم نمی‌شود چون دیدگاه‌های گوناگونی وجود دارد که با یک‌دیگر در تضاد هستند به ویژه در سطح بین‌المللی و تا زمانی که رسانه‌ها موازنه‌ی نیروها و رقابت و درگیری داخلی و بین‌المللی را منعکس می‌کنند وضعیت این گونه است. 

درباره‌ی اجزای واقعیت باید گفت که تمرکز بر یک بخش از واقعیت نمی‌تواند، روایت آن را دروغ محض قرار دهد همچنان که نقل عین واقعیت هم نیست. زیرا نقل بخشی از واقعیت گاهی در تصویر کلی واقعیت تأثیر می‌گذارد و آن را متفاوت از واقعیت نشان می‌دهد حتی چشم‌پوشی از اجزای واقعیت گاهی آن را به واقعیت دیگری تبدیل می‌کند که خلاف آن واقعیت است. بخشی از یک تابلوی هنری، کل تابلو نیست و اگر یک نظر مسأله‌ساز است آرای مختلف هم از جهت حقانیت این آراء یا اعتبار آنها مسأله‌ساز هستند. گاهی اوقات نظر دیگر در صورتی که وجود نداشته باشد اختراع می‌شود افزون بر این گاهی به خاطر این که نظر دیگری است اهمیت پیدا می‌کند. به این ترتیب رسانه از حوزه‌های ارزیابی یا معیاری عبور می‌کند و به سیاست تحریریه‌ای تبدیل می‌شود که توسط متولیان نهادهای مختلف تدوین شده است.  

اینجاست که می‌بینیم آنچه رسانه‌ها ارائه می‌کنند کل واقعیت نیست زیرا هر کار رسانه‌ای ضرورتا جزئی و گزینشی است. گاهی به مجسمه‌سازی شباهت دارد که هر بخشی را که مناسب نمی‌بیند حذف می‌کند یا به کاریکاتوریستی می‌ماند که بخشی از اجزاء یا صفات را برجسته می‌کند و بخشی را به حاشیه می‌راند در نتیجه تصویر خنده‌دار و طنزگونه جلوه می‌کند. این مسئله به مثابه یک مجموعه سیاسی و فرهنگی است که در کیفیت پرداختن به رخدادها و واقعیت‌های مهم و غیر مهم به لحاظ پوشش رسانه‌ای جلوه می‌کند. تعیین آن گاهی زیر نظر عوامل اقتدارگرا یا محلی است. پس پوشش رسانه‌ای به طور فراینده‌ای تحت تأثیر پیشینه‌ی فرهنگی و تعصباتی است که هر مؤسسه‌ی رسانه‌ای را به سمت خود سوق می‌دهد. 

تمایز فرهنگی در حد "مهم‌تر" متوقف نمی‌شود بلکه در سطح گسترده‌تر قاموسی از مفاهیم و مصطلحات است به ویژه در درگیری‌ها و انقلاب‌ها اصطلاحاتی مانند تروریسم، شهید، سرپیچی، کودتا، انقلاب و... این مفاهیم و اصطلاحات تفاوت برداشت‌ها، منافع، ارزش‌ها و موضع‌گیری‌های سیاسی را نشان می‌دهد. به همین خاطر کاریکاتورهای توهین‌آمیز (دانمارکی سپس فرانسوی) جای اختلاف بود و دو برداشت مختلف را نشان می‌داد: برخی معتقد بودند که این کار بخشی از آزادی بیان است و برخی دیگر آن ناقض اصل احترام به معتقدات می‌دانستند. همچنین اختلاف بر سر کودتا در مصر و برکناری رئیس جمهور منتخب در سال 2013 که آیا کودتا بود یا انقلاب؟ یا توصیف حرکت‌های اعتراضی بر ضد رژیم‌ها تمرد است یا انقلاب؟ اختلاف در خصوص توصیف قربانیان جنگ با رژیم صهیونیستی که آیا شهید هستند یا کشته؟ همه‌ی اینها اختلاف در ارزش‌هایی را نشان می‌دهد که سیاست‌های شغلی مورد نظر مسؤولان یک شبکه نسبت به دیدگاه‌ها و منافع سیاسی را نشان می‌دهد و در آن راهی برای ارائه‌ی دیدگاه‌ها یا ارزیابی اخلاقی وجود ندارد.