داشتن فهم صحیح از مفهوم خیر و شر که به قضا و قدر مربوط میشود در زندگی فردی و اجتماعی، بسیار مؤثر است. این که انسان خود را مختار ببیند و احساس مسؤلیت کند یا برعکس، خود را موجودی مجبور و بی اراده تصور کند، دارای اهمیت فراوانی است. از طرفی روحیه و روش فردی که به انسان به عنوان موجودی بی اختیار و دست بسته مینگرد که در سرنوشت خود تأثیری ندارد، با کسی که خود را حاکم بر سرنوشت خویش میداند، متفاوت است. اولی همچون موجودی پر و بال شکسته است که جبر و بی ارادگی را در عمق جان خویش احساس میکند و انگیزهای برای تلاش در خود احساس نمیکند؛ اما شخص دوم همچون پرندهی آزاد و سبک بالی ست که عزم پرواز دارد و برای هر تلاشی آماده است. از نظر اجتماعی هم، شخص اول تسلیم هر گونه ظلم و جوری میشود و به خود، حق اعتراض نمیدهد؛ چرا که آن را اعتراض به قسمت و تقدیر الهی میداند و در برابر آن صبر کرده و هیچ تلاشی در جهت رفع آن نمیکند. و ظالمان هم به بهانهی قضا و قدر، از خود رفع مسؤولیت کرده و به ظلم خود ادامه میدهند و مظلومان نیز به همین بهانه سکوت میکنند. بنابراین داشتن بینش صحیح در این زمینه، دارای اهمیت بسیاری است.
اما واقعیت چیست؟ هيچ امري از امورات در اين دنيا نيست مگر اينكه وقوعش در چهار چوب اسباب و مسببات رخ میدهد به جز يك استثنا كه آن هم معجزه نام دارد.
به اين معنی كه اگر يك ناراحتي يا مصیبتي يا بيماري و... برای انسان پيش میآید، براي يافتن علت آن اولين كاري كه انسان انجام ميدهد بهتر است به جای الله، به خودش رجوع بكنه! و به جای پاك كردن صورت مساله و انداختن آن مساله به گردن تقدير و امتحان و... ريشههای اين مشكلات را در خودش جست و جو بكند!
الله تعالی ميفرمايد: " ما أصابَكَ مِن حَسَنَةٍ فَمِنَ الله وَ ما أصابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَفسِك!
خوبي از طرف الله و بدی از طرف انسان است كه به او میرسد.
البته بايد اين مساله رو به دو بخش تقسيم بكنيم؛
بعضی از مصایب و مشكلات هستند كه انسان هیچ نقشي در ايجادش ندارد، آن وقت هست كه میتوان گفت شری که متوجه فرد شده، آزمايشی از سوی الله است و این آزمایش برای پختگی و تکامل فرد و جامعه ضروری، و مایهی سعادت است.
" وَلَنَبْلُوَنَّكُم بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ ۗ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ": و قطعاً شما را با چیزی از ترس و گرسنگی و کاهش مالها و جانها و میوهها آزمایش میکنیم. و مژده بده به صبر کنندگان
" الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُون: آنها که هرگاه مصیبتی به ایشان برسد میگویند: ما از آن الله ایم، و به سوی او باز میگردیم".
" اولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ ۖ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ: اینها هستند که درودها و رحمتی از پروردگارشان بر ایشان است و اینانند هدایتی افتگان[ البقره/155،156،157]
نتیجه اینکه قرآن به ما یاد میدهد که هنگام مصیبت اعم از ضرر و زیان در تجارت و مال و یا مصیبت جانی و یا مصیبت در اموالی همچون میوه و زراعت و هر مصیبت دیگر بجای جزع و فزع و پاره کردن گریبان و یا خیلی خرافات و کارهای بیجا و زشت اولا صبر و شکیبایی از خود نشان دهیم دوم اینکه این ذکر زیبا را بگوییم...
" إنّا لِلّه و إنّا اِليهِ راجِعون"
الله متعال برای این افراد سه جایزه در نظر گرفته؛
1. درود و صلوات خویش برآنها
2. رحمت خویش برآنها
3. اینکه این افراد جزء هدایتی افتگانند
دستهای از مصايب و مشكلات هستند كه دليلش اگر ريشه يابي بشود به خود انسان برمیگردد، مثل بسیاری از بیماریها که نتيجه كم كاري، عدم دقت و بي خيالی و... است و اصلا ربطي به قضا و قدری ا آزمايش الهي ندارد! و اين كم كاريها دست به دست هم داده و سنت و قوانين الهي بر آن شخص جاري شده و در نتيجه آن شخص گرفتار شده، و قوانين الله هم در اين هستي با كسي تعارف ندارند و الله به خاطر هيچ كس( مگر معجزه) قوانينش را تغيیر نمیدهد: " و لَن تَجِدَ لِسُنَّتِ الله تَبديلا"
اما در مواردی خود انسان با اعمالی که انجام میدهد، زمینهی بروز شر را ایجاد میکند، چون تمام حوادث کاینات زیر نظام سبب و مسبب و علت و معلول صورت میگیرد. گاهی اوقات، گناهان علت گرفتار شدن انسان در بلاها و مصیبتها هستند؛
امام ابن قیم رحمه الله میفرماید: " گناهان، نعمتها را از بین میبرد و برکت را نیست و نابود میسازد".
از عقوبتهای گناهان این است که نعمتها را از بین میبرد و نقمت و مصیبتها را به دنبال میآورد، زیرا هیچ نعمتی جز بخاطر گناه از بنده فاصله نمیگیرد و هیچ نقمت و مصیبتی جز به سبب گناه جایگزین نعمت نمیشود آن چنانکه امام علی بن ابی طالب( رضی الله عنه) میفرماید که: " هیچ بلا و مصیبتی جز به سبب گناه نازل نشده و جز بوسیله توبه نیز برطرف نمیگردد".
و الله متعال نیز میفرماید: " وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ:
«هر مصیبت و بلایی که به شما میرسد، به خاطر کارهایی است که خود کردهاید. تازه الله از بسیاری( از کارهای شما) گذشت میکند( که شما از آنها توبه نمودهاید وی ا با کارهای نیک آنها را از نامهی اعمال زدوده و پاک کردهاید »[ شوری/۳۰]
همچنین میفرماید: " ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلَى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ۙ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ"( أنفال:۵۳) " این بدان خاطر است که الله ، هیچ نعمتی را که به گروهی داده تغییر نمیدهد مگر این که آنان حال خود را تغییر دهند( و دیگر شایستگی نعمت الله را نداشته باشند و بلکه سزاوار نقمت گردند) و بیگمان الله شنوای( اقوال و) آگاه( از افعال مردمان) است".
الله متعال بدین گونه خبر داده که نعمتهایی که به کسی داده را تغییر نمیدهد مگر اینکه او خودش را تغییر( منفی) دهد، طوری که طاعت الله را به معصیتش و شکر او را به کفرش و اسباب رضایتش را به اسباب خشم وی تغییر دهد، پس اگر این چنین تغییر کرد، آن تغییرات هم بر سرش میآید که کیفری مناسب اوست و الله متعال به بندگانش ظلمی نمینماید.
اما اگر شخص، معصیت را به طاعت تغییر دهد الله عزوجل نیز عقوبتش را به سلامت، و ذلتش را به عزت تغییر میدهد.
شاعر چه نیکو سروده است که:
إذا كنت في نعمة فارعها فإن الذنوب تزيل النعم
اگر در نعمتی بودی قدرش را بدان، چرا که گناهان، نعمتها را از بین میبرد.
همچنین از عقوبت های گناه اینست که برکت عمر، برکت روزی، برکت علم، برکت عمل و برکت طاعت را از بین میبرد. و در کل، برکت دین و دنیا را نیست میکند طوری که برکتی در عمر، دین و دنیای کسانی که الله را نافرمانی میکنند نمیبینی و برکت جز به سبب گناهان مردم از بین نرفته است چنانکه الله متعال میفرماید: " وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ" اگر مردمان این شهرها و آبادیها( به الله و انبیاء) ایمان میآوردند و( از کفر و معاصی) پرهیز میکردند،( درگاه خیرات و) برکات آسمان و زمین را بر روی آنان میگشودیم( و از بلایا و آفات به دورشان میداشتیم)." [ أعراف/۹۶]
و نیز میفرماید: " وَأَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ" اگر آدمیان و پریان بر راستای راه(ی کتاپرستی و فرمانبرداری از اوامر و نواهی الهی) ماندگار بمانند، آب زیاد( و نعمت فراوان) بهرهی ایشان میگردانیم. هدف این است که ما آنان را با این نعمت فراوان بیازمائیم." [ جن/۱۶-۱۷]
براستی که بنده بخاطر ارتکاب گناه از روزی محروم میشود. در حدیث آمده است که:
" روح القدس این معنا را در قلب من القا کرد که هیچ کس مزه مرگ را نخواهد چشید مگر آنکه پیش از آن، رزق و روزیاش را در این دنیا تمام و کمال دریافت کرده باشد. حال که چنین است تقوای الهی پیشه کنید و در جستجوی روزی، زیبا رفتار کنید چرا که آنچه نزد الله متعال است جز بوسیله طاعت به دست نمیآید، و الله آرامش و شادی را در رضایت وی قین قرار داده و اندوه و ناراحتی را در شک و خشم".
فراخی رزق و روزی و عمل، به فراوانی آن نیست و طول عمر نیز به فراوانی ماهها و سالها نیست بلکه فراخی روزی و طول عمر به برکت آنهاست
با اين تعريف از خير و شر، همه مريضيها و بي پوليها و دردسرهای زندگي و بحرانهای موجود در جهان و جنگ و هر چه بدي هست را نمیشود آزمايش الهی نامید. بلکه خير و شر نتيجه اعمال انسان هستند نه آزمايش الهی! آزمايش الله فقط جنبه خير دارد نه شر!
در این آیات به معني خیر و شر بهتر پی میبریم:
وَلَقَدْ أَرْسَلنَا إِلَى أُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ:
(ای پيغمبر ! ناراحت مباش كه پيغمبران زيادي را) ما به سوي ملّتهایی كه پيش از تو بودهاند گسيل داشتهايم( و هنگامي كه علم طغيان برافراشته و سرپيچي ورزيدهاند) آنان را به سختيها و زيانها گرفتار و به شدائد و بلايا دچار ساختهايم تا بلكه خشوع و خضوع نمايند( و توبه كنند و به سوي خداي خود برگردند ).
فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ:
آنان چرا نبايد هنگامي كه به عذاب ما گرفتار ميآيند ، خشوع و خضوع كنند( و بيدار شوند و اندرز گيرند و با تضرّع و زاري دست دعا به سوي باري بلند كنند و آمرزش خواهند؟) ولي دلهايشان سخت شده است و( نرود ميخ آهنين بر سنگ ! و علاوه از قساوت قلب) اهريمن( هم) اعمالي را كه انجام ميدهند برايشان آراسته و پيراسته است.
فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُواْ بِمَا أُوتُواْ أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ:
هنگامي كه آنان فراموش كردند آنچه را كه بدان متذكّر و متّعظ شده بودند( و آزمون ناداري و بيماري كارگر نيفتاد ، آزمون ديگري جهت بيداري ايشان به كار برديم و) درهاي همه چيز( از نعمتها) را به رويشان گشوديم تا آن گاه كه( كاملاً در فراخي نعمت غوطهور شدند و) بدانچه بديشان داده شد ، شاد و مسرور گشتند( و باده ثروت و قدرت ايشان را گرفت و سرمست و مغرور شدند و ناشكري كردند و) ما به ناگاه ايشان را بگرفتيم( و به عذاب خود مبتلا كرديم) و آنان مأيوس و متحيّر ماندند( و به سوي نجات راه نبردند ).
فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُواْ وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ:
( بدين ترتيب) نسل ستمكاران ريشهكن شد ، و ستايش تنها پروردگار جهانيان را سزا است( كه با نقمت و نعمت مردمان را تربيت ميكند ، و روي زمين را از فساد ظالمان پاك ميسازد)"[ انعام/42،43،44،45]
الله میفرماید: ما آنها را به بأساء( بلا و مصيبت خارج از جسم شخص ، مانند : تنگدستي ، زيان مالي ، مرگ فرزندان) گرفتيم كه البته مشخص هست دچار شدن به بأس در بسیاری از موارد، نتيجه عمل خود ماست ! و با توجه به اينكه اراده الله در امورات مربوط به سرنوشت انسان تابع اراده انسان است!ی عنی انساني كه خود خواهان بأس هست الله هم او را به بأساء دچار ميكند! در جاي ديگر قران میخوانيم( فلما زَاغُوا أَزَاغ الله قلوبهم) آنها گمراه شدند و الله هم قلوبشان را گمراه كرد.
در نتيجه، اين گمراهي، آزمايش نيست بلكه عمل انسان هست كه او را مبتلا كرده ولي آن چيزي كه الله از ما انتظاردارد اين هست( لعلهم يتضرعون! ) بعد از اينكه ما به اراده خود ازلحاظ مالی، جانی، و... متضررشديم، ارادهی الله بلافاصله انسان را متضرر میكند و اين قانون الله است، اما الله انتظار دارد ما از اين ضرر، درس بگيريم و آزمايش از اين نقطه شروع میشود( و لكن قست قلوبهم! ) اما ما نه تنها متنبه نشديم بلكه شقي قلب تر شديم و به خدا بر نگشتيم و شايد اين را بلاي خداوند دانستيم! در حالي كه عمل خود ماست اما ماندن در اين وضعيت بد، منجر به فراموشي الله شد( فلما نسوا ما ذكروا به). در واقع الله انتظار داشت انسانها با گير كردن در بلا ياد او بيفتند( با اينكه نتيجه عمل خودشان بود)! مثل معلمي كه شاگردش با نخواندن درس مردود میشود اما معلم يك نمره هم به او نمي دهد تا قبول بشود بلكه متنبه شده و به طرف معلم و علم برگردد!
اما چون انسان اين نوع امتحان را نپسنديد نوع ديگرش اين است( فتحنا عليهم أبواب كل شي)
آزمايش از نوع مشكلات، نوعی آزمايش براي رجوع به الله تعالی ست و آزمايش از نوع نعمت و دارايي هم نوعی آزمایش برای به جا آوردن شکر و سپاس از الله است. البته كه دارايي و نداشتن مشكل مالي و سلامتي هم نتيجه عمل خود انسان هست( در بيشتر موارد)، اما بنده باید آن لطف را از جانب او بداند، چون در كل هر چیزی از آن الله است و اين هم دقيقا مثل داشتن مشكلات، نيازمند يك عكس العمل خوب نسبت به الله است ! و و در این مواقع ااو از بنده اش انتظار تواضع دارد! اما( حتي اذا فرحوا بما اوتوا) به جاي تواضع و رجوع و شكر نعمت سلامتي و دارايي طوری خوشحال شدند که انگار در ذات، نعمت مال آنهاست! درست است كه آنها با سعي خود آن را به دست آورده اند، اما اين إمكانات را الله در اين زمين و در وجود ما گذاشته، پس در اصل، مال الله است.
در نتيجه خير و شر، وضيعتهای خوب و بدي هستند كه انسان با عمل خودش در آنها قرار میگيرد و آزمايش الهی فقط به بعد از دچار شدن به خير و شر برمي گردد، نه اينكه الله، خير و شر را بدون حساب و كتاب برای انسان پيش بياورد و بگوید امتحان هست!
در مورد آیهی " وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ): ما با شر و خير شما را آزمايش ميكنیم( و نبلوکم بالشر و الخير)، توجه بفرمایید در هيچ جاي قرآن نفرموده: من شر و خير را برای انسان ايجاد كردم. [ أنبیاء/35]
و اگر در آياتی که قبلا اشاره شد، دقت كنيم میبینیم که تمركز آیات به عكس العملهای انسان بعد از وقوع شر و خير به وسيله خودش هست ! نه روي خود شر و خير؛( لعلهم يتضرعون)
( فَلَو لا اذ جاءهم باسنا تضرعوا و لكن قست قلوبهم)
( حتي اذا فرحوا و... )
در واقع خيلي جزئي به ابتلا شدنها اشاره کرده، ولي بيشتر روی عكس العملها تاكيد میكند! پس اين عكس العملها، آزمايش الله است نه آن بلايي كه سر انسان میآید. چون نتيجهی عمل خود انسان است.
مثال معلم را در نوع دوم هم میتوان آورد؛ دانش آموزي هم درسش را خوب میخواند، در نتيجه ٢٠ میگيرد و آنقدر مغرور میشود كه معلم و درس را فراموش میكند و خودش را همه كاره میداند تا جايي كه معلم گوشش را ميگيرد( حتى إذا فرحوا بما أوتوا أخذناهم بغتة فإذا هم مبلسون فقطع دابر القوم الذين ظلموا والحمد لله رب العالمين) و میگوید كه اگر من نبودم و درس نميدادم و علم در اختيارت نمي گذاشتم تو هيچ وقت نميتوانستي ٢٠ بگيري! پس معلمت را فراموش نكن!
در مورد اینکه آیا خیر و شر هر دو از جانب اللّه است؟یا خیر از جانب اللّه و شر از جانب نفس انسان هست؟ سید قطب در تفسیر( قل کل من عندالله) میگوید:
" همه چیز از جانب اللّه است و آنچه بر این زمین روی میدهد و نیک و بدی که در زندگی به مردم میرسد، نتیجهی ناموس و قانون کلی است که اللّه برای جهان قرار داده و سنتی است که هیچ تخلف و تغییری در آن راه ندارد. و در مورد آیهی بعدی که میفرماید:" ما أصابک من حسنةٍ فمن اللّه و ماأصابک من سیئة فمن نفسک"
میگوید: چطور میتوان میان این دو سازگاری ایجاد کرد؟
همین مشیت و سنت و خواست الهی مقتضی آن است که آدمی اراده ای داشته باشد و راهی که او را به نیکی ابدی میرساند با همین اراده انتخاب شود. در آن هنگام که از راه اول میرود اللّه از او خشنود است و آن نیکی را که خواستار آن بوده در دسترس وی میگذارد، و بدین ترتیب، نیکی و حسنهای که به او میرسد از اللّه است. و چون به راه دوم میافتد از اللّه دور میشود و به بدی و سیئه میرسد و این کار خود او میشود...
و هر دو تای اینها در پایان کار از جانب اللّه است، چرا که بنا بر سنت و مشیت وی جریان میافتد، و همین مشیت الهی است که سنت او را در جهان جاری میسازد، پس چون از دو نظر مختلف به مطلب توجه میشود، مشخص میشود که هیچ تعارضی بین دو نص وجود ندارد".
بنابراین،( كل من عند الله) آن قانون و نظام و اصطلاحاً سنتي است كه الله بر اين عالم حاكم كرده، و يكي از آن سنتها هم اين است كه اگر انساني در مسير شر گام بردارد؛ دچار شر میشود و اين از جانب الله است! نه اينكه خود شر از جانب او باشد! بلكه مبتلا شدن به شر در دايره قوانين او صورت ميگيرد؛
" وَإِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُوا هَذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُوا هَذِهِ مِنْ عِنْدِكَ قُلْ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّه...":
اگر نيكي به ایشان برسد میگویند از جانب الله، و اگر شري به ایشان میرسيد میگفتند از جانب پيامبر است! و الله تعالی در جواب شان میفرماید: همهاش از جانب من هست! هم خير و هم شر بی حساب و كتاب نيست بلكه مكانيسم اجرا شدن خير و شر از جانب الله است. اصلا شر با الله سازگار نيست كه نعوذ بالله شر را از جانب او بدانيم، الله كه سر چشمهی خوبیها و خير هست.
پس نتیجه میگیریم که قدر از لحاظ اجباری و اختیاری بودن به دو بخش تقسیم میشود:
قدر اجباری، تقدیر الهی است که خارج از ارادهی انسان میباشد موضوعاتی مانند پدر و مادری که فرد چه کسانی خواهند بود؟ زن بودن و مرد بودن، و... مثالهایی از قدر اجباری هستند، سوال کردن اضافی در مورد این نوع قدر بی معناست زیرا این نوع سؤالات تمام شدنی نیستند و انسان دربارهی آنها مورد بازخواست قرار نمیگیرد، زیرا همهی اینها خارج از ارادهی او صورت میگیرد و فقط به ارادهی اللّه بستگی دارد.
قدر اختیاری، در بردارندهی اعمالی است که فرد با استفاده از اراده و خواست خود آنها را انجام میدهدی عنی وقوع آنها به ارادهی انسان بستگی دارد و آنچه که انسان در مورد آن مورد بازخواست قرار میگیرد، این نوع قدر است. برای مثال؛ اللّه تعالی بعنوانی که قانون کلی مقدر کرده که اگر دانش آموزی مطالعه کرده و شرایط لازم برای قبولی را فراهم کند، قبول خواهد شد و اگر دانش آموزی شرایط لازم برای قبولی را فراهم نکرده باشد، مردود خواهد شد. اگر دانش آموز تلاش کرده و قبول شود تقدیر اللّه در این جهت بوده و اگر تلاش نکرده و مردود شود خود دانش آموز، مسؤل است.
نکتهی ظریفی که باید مد نظر قرار داد این است که ما ارادهی جزیی خود را بکار میگیریم مثلاً در مورد بیماریها، پیشگیری و مراقبتهای بهداشتی، اما آنچه که مهم است ارادهی کلی الله است. ما وظیفهی خود را انجام میدهیم اگر نتیجه داد توفیق الله هست. برای همین ما نمیتوانیم بگوییم: « من تلاش خود را کردم، مطمئنا موفقیتم حتمی است. توفیق از آن اللّه است.
مثلا ما باغچهمان را آب میدهیم، اگر این کار را نکنیم باغچهمان خشک میشود، اینجا ما مسوول هستیم. اما اگر آبیاری کنیم، وظیفه مان را بجا آورده ایم. اللّه اگر بخواهد آن را رشد میدهد و اگر بخواهد پژمرده میسازد.
اگر اللّه آن را رشد داد ما بخاطر الطاف اللّه تعالی، از او سپاسگزاری میکنیم و اگر اللّه نتیجهی تلاش ما را نداد، باز تجلیهای رحمت او را میطلبیم و صبر میکنیم و نافرمانی و ناسپاسی نمیکنیم.
بنابراین، از آنجا که هر چیزی در نتیجهی تقدیر اللّه بوقوع میپیوندد، اگر مؤمن بخواهد با نسبت دادن هر چیزی به اللّه از مسؤلیت تمامی اعمالی که انجام داده، شانه خالی کند، اختیار انسان در مقابلش ظاهر شده و میگوید: " تو با خواست و ارادهی خودت ترجیح دادی این کار عملی شود، درنتیجه خودت مسؤلی" در این لحظه وقتی نفس میگوید:" مادام من مسؤل هستم، پس تمامی نیکیهایی که انجام داده ام از خودم است". «قدر» در مقابل نفس ظاهر شده و میگوید: " حد و حدود خودت را بدان، تو نیستی که اینکارها را انجام دادهای، بلکه توفیق الله بوده"، در نتیجه قدر، نفس را از تکبر و غرور میرهاند.
پس حق تعالی، نیکیها را خلق و عطا میکند. اگر بنده این معنا را درک نکند و نیکیها را از جانب خود تصورکرده و آنها را به نفس خود نسبت دهد، مغرور شده و دچار کبر میشود، درهای شکررا به سوی خود بسته و ممکن است در گمراهی بیفتد. بنابراین، انسان حق ندارد این نیکی هاو زیباییها را به خودش نسبت دهد. اما انسانیکه سرمایههای خدادادی مثل عقل، حافظه، بینایی، دوست داشتن و.... را درمسیرهای بدی که الله راضی نیست بکار گیرد، مطمئنا مسؤل این اعمال بد بوده و سزاوار مجازات خواهد بود چرا که" إنَّ اللهَ لای ظلِمُ النّاسَ شَیئاً وَ لکِنَّ النّاسَ أنفُسَهُمی ظلِمونَ: هیچ ستمی به مردم نمیکند؛ ولی این مردماند که به خویشتن ستم میکنند."[یونس/ 44]
این موضوع را با مثال زیر بهترمیتوانیم بفهمیم:
فرض کنیم دولت بهی کیاز کارکنانش مقدار کافی پول داده و او را مسؤل ساختی که مجتمع آموزشی قرار داده است. اگر این کارمند، دستور داده شده را دقیقا بجا آورد نمیتواند با نسبت دادن آن به خودش بگوید:" من خودم این مجنمع آموزشی را درست کردم" ولی اگر آن کارمند، بجای درست کردن مجتمع آموزشی، میخانهای درست کند و ازطریق زندگی انسان های زیادی را به خطر بیندازد، حق ندارد بگوید:" دولت مسؤل تمامی این کارهاست، چون سرمایهی این میخانه را دولت داده است". در هردو حالت، سرمایه را دولت داده، اگرآن سرمایه در مسیر اوامر دولت بکار گرفته شود تمامی شرف از آن دولت خواهد بود. ولی زمانی که در مسیری برخلاف اوامر دولت بکارگرفته شود، مسؤل تمامی شرو فسادی که به وجود میآید، کسی خواهد بود که آن سرمایه را در مسیر نادرست استفاده کرده است.
پس وظیفهی ما این است که به عبادت و بندگی الله مشغول شویم، در حفظ جان، مال، عقل، صحت و سلامتی و آبروی خود و دیگران تلاش کنیم تا در حد امکان آنها را از دست ندهیم و سرمایه های خدادادی را در مسیری که رضایت الله تعالی در آن است بکارگیریم.
منابع
قرآن کریم
تفسیر نور، مصطفی خرم دل
کلیات رساله نور، بدیع الزمان سعید نورسی
فی ظلال القرآن، سید قطب
نظرات