اگر به زبان دینی، شایسته است که «مؤمن «دقیق النظر» (ریزبین) باشد؛ جز به استواری سخن نگوید؛ بر ظن و گمانهزنیهای بیوجه خود دامن نزند؛ در جبههگیریها جانب پارسایی (تقوا) و بیطرفی (انصاف) را فرو نگذارد؛ «گوش» باشد، بیش از آنکه «زبان» باشد و برای فهم و عمل به بهترینها مجاهدت کند؛ کلامش متین، نرم و دلیلمند باشد؛ با هر تصمیم تفکّر نماید و در عاقبت هر عمل اندیشه کند؛ ژرفاندیش باشد و ظواهر امور فریبش ندهد. از ریشهیابی (تفقّه) در امور بازنایستد؛ دانشهای اکتسابی (علم المسموع) را بیبهره از دانشهای طبیعی و سرشتین (علم المطبوع) فرانگیرد؛ برّرسی گفته (ما قال) را بر گوینده (من قال) برتری ندهد؛ حق را از اهل باطل پذیرفته و باطل را از اهل حق نپذیرد و به باطل، لباس حق نپوشاند و در نهایت، آشکارا، حق را آشکار کند، آنگاه لازم نیست این آموزهها ترجمانی فقاهتی داشته باشد؟ آیا لوازمِ فقهی این آموزههای دینی، این «بایدها» و «نبایدها» وجود دارد؟
اگر ساختار پرداخت ما به موضوعات فقهی متقارن و بهروز بود آنگاه انتظار میرفت چیزی بیش از چند برابر احکام فقهی موضوعاتی همچون «ارث» و «مطهرات» درباره «گفتوگو» و «سخنگفتن» میداشتیم. «چند برابر» را از این جهت میگویم که برای نمونه در آیه شریفه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا»﴿احزاب/٧٠﴾ امرِ روشنِ صریحی دربارهی «سداد گفتار» وجود دارد. یا در آیاتی دیگر، «مُرجفین» به معنای افرادی با قول لرزان مورد ملامت قرار گرفته اند. «بیان» همچون فکر و نیت، از مقوله افعال باطنی نیست تا موضوعِ احکام فقهی نباشد و از اینرو میتوان به صراحت گفت که به نظر میرسد بسط فقهی درباره مقولات همچون «گفتوگو» و «بیان» یا از اساس صورت نگرفته یا به قاعده نیست.
«تفکر نقادانه» مُبیّن و مروّج امروزین معیارهای روششناختی و استانداردهای تفکر سنجشگرانه است. تفکر نقادانه دربردارنده شماری آمادگیها، دانشها و مهارتها ست که شخص را در بررسی ریزبینانهی باورها، گفتهها و شنیدهها ورزیده میکند. چنین فردی سنجیدهتر فکر میکند و برای نمونه، مهارت درخوری در بررسی ادّعاها، کشفِ پیشفرضها و شفّافسازی مفاهیم دارد. تفکر نقادانه مهارتهای شخص را در توجه به مواردی از قبیل وضوح، درستی، دقت، عمق، ربط داشتن، اهمیت موضوع و... برمیانگیزد تا فرد این استانداردها و سنجهها را درباره چگونگی اندیشیدنش بهکار گیرد. منبع معرفت شناختی تولید و بسط تفکر نقادانه عقلیتجربی است و از اینرو از نظر نگارنده اگر دانشهای عقلی و تجربی در عقل فقاهتی اعتبار و حجّیّتی دارند، آنگاه میتوان دستکم به عنوان یک چارچوبهی اولیه از آنها به عنوان گامی به سوی تدوین «فقه سخنگفتن و فقه گفتوگو» به معنای احکامِ سخنگفتنِ سنجیده و نسنجیده استفاده کرد. در نظر نگارنده حکم نهایی در این موضوع وابسته به بررسی این سه ارتباط مطرح شده است.
نظرات