شبهۀ ششم:
یکی دیگر از شبهههای آنها این است که میگویند: میان قرآن و سنت در جاهای زیادی تعارض و تضاد مشاهده میشود. و برای این گمان بیاساس خود نتیجهگیری میکنند که هیچ دلیلی برای ملتزم شدن به احادیث نبوی وجود ندارد.
رد این شبهه
علما و دانشمندان فاضل ما در مقابل این شبهۀ تعارضی ایستادهاند و آن را جواب دادهاند، چه این تعارض به گمان آنها میان قرآن و حدیث باشد و چه میان احادیث با بعضی احادیث دیگر، از مثالهای تعارضی و تضاد میان قرآن و سنت (به گمان آنها) این است
شبهۀ چهارم:
از شبهههای دیگری که آن را مطرح میکنند این است که احادیثی وجود دارد و به گمان خود میگویند پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) تایید میکند که نباید به سنت نبوی بعنوان حجت و دلیل نگاه کرد و باید همه چیز به کتاب خدا قرآن ارجاع شود.
از این اخبار و احادیث این است که پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) یهودیها را دعوت کرد و با آنها صحبت نمود سپس خطبهای ایراد کردند و گفت: در آینده احادیثی از من بیان میشود، پس هر چه از آن به شما رسید و با قرآن موافقت داشت از طرف من بوده و آنچه با قرآن مخالفت داشت از من نبوده و نیست. آنها گفتند
در تاریخ اسلامی ما بعضی اوقات گروهها و طایفههایی منحرف و گمراه پیدا شدهاند که سنت و استدلال به آن را انکار میکنند، بعضی از آنها سنّت نبوی را به کلی و صراحتاً انکار میکند و ادعا مینماید که تماماً طرد شود به گمان خود که بشریت نیازی به آن ندارد و بوسیلۀ وجود قرآن از آن بینیاز هستیم، و دستهای دیگر به قسمتی از سنّت استدلال میکند و قسمتی و نوعی را قبول ندارد، که بدون شک و گمان هردو گروه از جادۀ صحیح منحرف شدهاند، اولین کسی که در مقابل این مذاهب منحرف به پا خاست و این نظریه را ردّ کرد و شبهههای آنها را در هم کوبید و پوچ و بیاساس کرد امام شافعی (رحمه الله) بود.
مقدّمه:
پیامبر خدا - علیه الصلوات والبرکات- هدف نهاییِ بعثت خود را با این جمله مشخّص فرموده است:
[إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ صَالِحَی الأَخْلَاقِ][١]
(من برای کامل کردن فضایل اخلاقی مبعوث شدهام.)
گویی رسالتی که حرکت خود را در مسیر تاریخ زندگی آغاز کرده و صاحب آن رسالت، تلاشی چشمگیر را برای گسترش آن متحمّل شده و مردم را پیرامون آن گرد آورده است، به چیزی بالاتر از تقویت فضایل انسانی و ترسیم افقهای کمال نمیاندیشد و این رسالت میخواهد انسانها با بصیرت به سوی فضایل اخلاقی گام بردارند.
«پیروی از هوی و هوس» در لغت تنها زمانی مشخّص میشود که هوی بهدرستی تعریف شود.
هوی چند معنا دارد؛ ازجمله:
١. گرایش نفس انسان به سوی چیزهایی که آرزو میکند.
٢. درخواست نفس برای دستیابی به چیزهایی که دوست دارد.
٣. محبّت به چیزی و غلبهی آن بر قلب انسان.
٤. عشق ورزیدن به چیزی و چیره شدن آن بر قلب انسان. (لسان العرب، ابن منظور، ١٥/٣٧٢)
عَنْ أَبِی هُرَیرَةَ - رضي الله عنه - قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ عليه الصّلوات والبركات:
«كُلُّ سُلاَمَى مِنَ النَّاسِ عَلَیهِ صَدَقَةٌ، كُلَّ یوْمٍ تَطْلُعُ فِیهِ الشَّمْسُ: تَعْدِلُ بَینَ الاِثْنَینِ صَدَقَةٌ، وَتُعِینُ الرَّجُلَ فِى دَابَّتِهِ فَتَحْمِلُهُ عَلَیهَا أَوْ تَرْفَعُ لَهُ عَلَیهَا مَتَاعَهُ صَدَقَةٌ، وَالْكَلِمَةُ الطَّیبَةُ صَدَقَةٌ، وَكُلُّ خَطْوَةٍ تَمْشِیهَا إِلَى الصَّلاَةِ صَدَقَةٌ، وَتُمِیطُ الأَذَى عَنِ الطَّرِیقِ صَدَقَةٌ»[١]
(از ابی هریره- رضي الله عنه -روایت شده است که گفت: پیامبر-عليه الصّلوات والبركات- فرمودند
عَن أبِی عَمرو ـ و قیل: أبی عَمرَة ـ سُفْیان بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الثَّقَفِىِّ قَالَ قُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ قُلْ لِى فِى الإِسْلاَمِ قَوْلاً لاَ أَسْأَلُ عَنْهُ أَحَدًا غَیرَكَ. قَالَ - عليه الصّلوات والبركات-: «قُلْ آمَنْتُ بِاللَّهِ فَاسْتَقِمْ.»[١]
(از ابی عمرو [و نیز] گفته شده: از ابی عمرة، (سفیان بن عبدالله الثقفی) روایت شده است که فرمود: به پیامبر- عليه الصّلوات والبركات- عرض کردم: «دربارهی اسلام چیزی به من بگویید که از کس دیگری جز شما نپرسم پیامبر- عليه الصّلوات والبركات- فرمودند: «بگو به خدا ایمان آوردم؛ سپس بر این گفتهی خود استقامت و پایداری نما.»)
کپی رایت © 1401 پیام اصلاح . تمام حقوق وب سایت محفوظ است . طراحی و توسعه توسط شرکت برنامه نویسی روپَل