شبهۀ ششم:

یکی دیگر از شبهه‌های آن‌ها این است که می‌گویند: میان قرآن و سنت در جاهای زیادی تعارض و تضاد مشاهده می‌شود. و برای این گمان بی‌اساس خود نتیجه‌گیری می‌کنند که هیچ دلیلی برای ملتزم شدن به احادیث نبوی وجود ندارد.

رد این شبهه

علما و دانشمندان فاضل ما در مقابل این شبهۀ تعارضی ایستاده‌اند و آن را جواب داده‌اند، چه این تعارض به گمان آن‌ها میان قرآن و حدیث باشد و چه میان احادیث با بعضی احادیث دیگر، از مثال‌های تعارضی و تضاد میان قرآن و سنت (به گمان آن‌ها) این است که: قرآن به خواندن آنچه که از قرآن ممکن باشد در نماز خوانده شود، قال الله تعالی: ﴿فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ﴾ [المزمل: 20]. هر چه از قرآن برایتان ممکن بود بخوانید.

حدیث نبوی هم می‌فرماید: «لا صلاة الا بفاتحة الكتاب» جز با خواندن فاتحه نماز درست نیست.

در جواب می‌گوییم: این دو روایت هرگز تعارض و تضاد محسوب نمی‌شوند. بلکه این تخصیص عام است، این مسئله هم از بدیهیات علوم شریعت می‌باشد، امر قرآن عام است، سنت نبوی آن را خاص کرده است.

درست مثل آن است این قول خداوند: ﴿وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا﴾ [البقرة: 275]. و خداوند معامله را حلال و ربا را حرام کرده است. این امر در مورد تمام انواع معامله عام است ولی حدیث نبوی می‌آید و انواعی از آن را تخصیص می‌کند، می‌فرماید: «الذهب بالذهب مثلاً بمثل ویداً بید والفضل ربا الخ» طلا به طلا درست مثل هم، دست به دست، و زیاده ربا محسوب می‌شود الی آخر حدیث، که هیچ تعارضی و تضادی وجود ندارد چون سنت بیان تفصیلی است برای آنکه در قرآن به صورت اجمال آمده است، همانطور که این آیه این مطلب را صراحتاً بیان می‌کند:

﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ٤٤﴾ [النحل: 44]. «و قرآن را بر تو نازل کرده‌ایم تا اینکه چیزی را برای مردم روشن‌سازی که برای آن‌ها فرستاده شده است (که احکام و تعلیمات دینی است).»

و از نوع دوم که تعارضی و تضاد حدیث با حدیث است، چیزی است که دربارۀ سنت بودن وضو بعد از خوردن طعامی که با آتش پخته شده است می‌باشد، هر کس گوشت گوسفند را خورد وضو بگیرد و از هر چیزی که با آتش پخته شود وضو بگیرید، سپس حدیث دیگری از پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) آمد که ترک وضو را برای هر چیزی که با آتش پخته شود را دستو داد، در این جا هیچ تضاد و تعارضی وجود ندارد، چون حدیث آخر ناسخ حدیث اولی شده است و آن را نسخ نموده است، سپس هیچ تعارضی وجود ندارد.

و مسائل زیادی وجود دارد که شبهه را ایجاد می‌کند مانند استثناء خاصی از عام، مثل قوله تعالی:

﴿وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا﴾ [آل عمران: 97].

«و حج این خانه واجب الهی است بر کسانی که توانای (مالی و بدنی) برای رفتن بدان‌جا را دارند.»

سپس حدیثی می‌آید تا حج زنان را به شرایطی مقید سازد، به این صورت که باید با زن محرمی وجود داشته باشد: «لایحل لامراه تومن بالله والیوم الاخر ان تسافر سفراً یكون ثلاثه ایام فصاعداً الا ومعها ابوها او ابنها او زوجها او اخوها او ذو محرم منها».

برای هیچ زنی که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشد حلال نیست که سفری کند و این سفر سه روز و یا بیشتر طول بکشد مگر اینکه با یکی از محارم خود مثل پدر، پسر، همسر، برادر و یا یکی از محرم‌های دیگر با او باشد. این استثناء خاصی از عام است، و هیچ تعارض وجود ندارد.

این مسائل و غیره، علمای حدیث و سنت به بررسی و تدریس آن توجه خاصی نموده‌اند و تالیف‌های خاصی در این موارد نوشته‌اند و جواب آن‌ها را داده‌اند.

شبهۀ هفتم:

می‌گویند: کسانی که سنت و احادیث پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) را از اصحاب و تابعین جمع کرده‌اند و حامل آن بودند، سربازان حاکمان و حلقه به گوش پادشاهان در زمان اموی‌ها و عباسی‌ها بودند، آن‌ها احادیثی را برای آن‌ها درست می‌کردند که موافق میل و آرزوی آن‌ها باشد و سبب استحکام پادشاهی آن‌ها شود.

رد این شبهه:

دکتر مصطفی السباعی علی‌رغم باطل بودن این ادعا در کتاب خود به نام «مكانة السنة في التشریع الإسلامي» جواب آن را داده است و می‌گوید: دشمنان اسلام، مثل شیعه‌های تندرو، مستشرقین و ملحدین به این درک و فهم نرسیده و نخواهند رسید که راویان سنت چقدر حتی در زندگی عادی خود از دروغ دور بوده‌اند، و به این درک و فهم نرسیده‌اند که اصحاب چقدر ترس و خوف خدا را در دل داشته‌اند، و چقدر دروغ بستن به زبان پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) را ناپسند می‌دانستند و چقدر از این کار تنفر داشتند، حتی بعضی از آن‌ها این کار را کفر می‌دانست، و کشتن آن را جایز می‌شمرد و توبۀ آن را قبول نمی‌کردند. دشمنان دین اسلام عذر دارند! چون آن‌ها این خصوصیات را در علما و دانشمندان ما درک نکرده‌اند، و کسی که به دروغ گفتن عادت پیدا کند گمان می‌برد مردم از او دروغ‌گوتر هستند، دزد این طور فکر می‌کند که مردم نیز مثل او دزد هستند، چه کسی است که در مورد قومی که بعضی از احکام آن‌ها سنت را انکار می‌کردند علیه آن‌ها به پا خواستند و بعضی از آن‌ها به خاطر این اعتراض و مقابله با آن‌ها دچار شکنجه و ناراحتی شد، چون از حق حمایت کرد، چه کسی می‌گوید: این‌ها دروغ گفتن را برای خود به زبان پیامبر اسلامص مباح دانسته‌اند تا چیزی که از سنت نیست به آن اضافه کنند.

بله قومی که در حکم و قضاوت خود بر مردم و رجالی که احادیث را روایت کرده‌اند هیچ چیزی را جز حق در نظر نمی‌گیرند، نه پدر نه پسر نه برادر نه دوست و نه استاد و پیروی باعث عدول از حق نمی‌شود، این عنوان و نشانۀ دیانت صحیح و پاکی و امین بودن آن‌هاست، و نشانۀ این است که حافظ سنت نبوی شریف هستند و نشانۀ این است که سنت نبوی نزد آن‌ها از آباء و اجداد و اولاد و نوه‌ها مهمتر و با ارزشتر می‌باشد، آن‌ها در تقوی و صداقت و امامت ضرب‌المثل بودند. این شما و این مثال‌هایی از پاکی و نزاهت آن‌ها در مورد حکم بر رجال و مردانی که احادیث را روایت کرده‌اند:

١- کسانی که شهادت و روایت پدران خود را رد کرده‌اند:

امام علی بن المدینی در مورد پدرش از او سوال کردند فرمود: از غیر من در مورد او پرسش کنید، دوباره مساله را از او پرسیدند، سکوت کرد و مدتی خاموش شد سپس سرش را بلند کرد و گفت: مسئله حساسی است و در مورد دین می‌باشد، ایشان ضعیف هستند.

٢- کسانی که پسران خود را تجریح و شهادت و روایت آن‌ها را رد کرده‌اند: امام ابو داود سجستانی صاحب کتاب «السنن» فرمود: پسرم عبدالله دروغگو است، امام ذهبی در مورد پسرش به نام ابوهریره می‌گوید: او قرآن را حفظ کرد، بعداً از آن غافل شد تا اینکه از یادش رفت.

٣- کسانی که برادران خود را تجریح کرده‌اند:

زید بن انیسه گفت: از برادرم یحیی حدیثی را روایت نکنید چون مشهور به دروغگویی است.

٤- کسانی که بعضی از نزدیکان و خویشاوندان خود را تجریح کرده‌اند:

ابوعروبه الحرانی: امام ذهبی در شرح حال حسین بن ابی السربی عسقلانی ابن عروبه گفت: او دایی مادرم است و دروغگو می‌باشد.

٥- کسانی که دامادها و دختران خود را تجریح کرده‌اند:

شعبه‌بن الحجاج گفت: اگر قرار بود از کسی حمایت و دفاع کنم از هشام بن حسان حمایت می‌کردم چون او داماد من است، او حافظه نداشت.

٦- از کسانی که استادان خود را دوست نداشتند:

امام ابن ابی حاتم از عبدالرحمن بن مهدی روایت می‌کند و می‌گوید:

روزی نزد شعبه اختلاف پیدا کردند، گفتند: بین ما و خودت حکمی را تعیین کنید، گفت: من به یحیی بن سعید القطان راضی هستم، پیوسته ماندیم تا یحیی آمد، مساله و حکمیت را به او سپردند، او هم بر ضد شعبه که استاد او بود قضاوت کرد، نزد او درس خوانده بود و نزد او درس را به اتمام رسانده بود، شعبه به او گفت: هیچ کس مثل شما انتقاد نمی‌کند.

ابن ابی حاتم گفت: این نهایت قدر و منزلت برای یحیی‌بن سعید قطان می‌باشد، چون شعبه میان اهل علم او را برای حکمیت انتخاب کرد، ولی عدالت و قاطعیت او در دین و ایمان به جایی رسیده بود که ضد شعبه که استاد و معلم او بود قضاوت کرد. و نزاهت و پاکی ائمۀ حدیث به جایی رسیده بود که آن‌ها شفاعت برادران خود را برای اینکه از تجریح آن‌ها سکوت کنند قبول نمی‌کردند، چطور آن‌ها واسطه و شفاعت را قبول می‌کنند در حالی که آن‌ها پسران، پدران و برادران خود را تجریح می‌کردند، چون از آن‌ها مسائلی را مشاهده کرده بودند که سزاوار این تجریح و طعنه بودند.

اما موقف و موضع‌گیری صحابه‌ها و تابعین بعد از آن‌ها از ائمۀ اسلام در مورد حاکمان و امیران آن وقت و زمان مثال‌های زیادی وجود دارد و برای نمونه موقف و موضع ابی سعید حذری در مورد مروان استاندار مدینه و موقف و نظر ابن عمر در مورد حجاج و موقف امام زهری در مورد هشام بن ملک اموی نمونه‌های بارز و روشنی هستند و کسان دیگری غیر از آن‌ها بسیار زیادند.

شبهۀ هشتم:

این شبهه در مورد اختلاف محدثین در مورد اعتماد و ضعیف شمردن رجال احادیث است.

فرصت‌طلبان و شبهه‌اندازان اختلاف علمای حدیث‌شناس را در مورد اعتماد کردن و یا تضعیف شمردن افراد و راویان احادیث را عیب و ایراد و منهجشان شمرده‌اند، و نتیجه‌گیری می‌کنند که ممکن است کسی را مورد اطمینان قرار دهند در حالی که مورد اطمینان نیست، و کسی دیگر را ضعیف بشمارند در حالی که ضعیف نیست، در نتیجه احادیثی را صحیح می‌شمارند که به درجۀ صحیح نرسیده است، به همین خاطر بسیاری از احادیث را صحیح قلمداد کردند در حالی که صحیح نبودند.

رد این شبهه:

آنچه که حدیث‌شناسان از قواعد و اصول ثابت برای اعتماد و اطمینان از راویان حدیث و یا تضعیف آن‌ها ادعای شبهه‌اندازان را باطل می‌کند. آن‌ها از روی هوا و هوس در مورد عدالت و یا عدم عدالت آن‌ها صحبت نکرده‌اند، بلکه این کار را فقط به خاطر خدا و به خاطر دین کرده‌اند، به همین خاطر این گفتۀ آن‌ها خیلی زیاد است که می‌گویند: این علم دین است دقت کنید که دین خود را از چه کسی می‌گیرید.

علم بسیار بزرگی پیدا شده است و قواعد و پایه‌ها محکمی برای آن گذاشته شده است. و مقیاس و معیار دقیقی برای آن گذاشته شده است که احوال و اوضاع راویان از جهت اطمینان و یا تضعیف آن‌ها کنترل می‌شود. که آن هم «علم جرح و تعدیل» نام دارد، که در میان هیچ ملت و امتی نظیر و شبیهی ندارد.

کسی که کتاب‌های علوم حدیث را مطالعه کند، در مقابل این علم دقیق و مهم مات و مبهوت می‌شود، علمی که امکان ندارد تالیف و پیدا شدن آن به صورت تصادفی و یا اینکه بدون هدف باشد، بلکه برای این علم زحمت‌های فراوانی کشیده شده است، و خستگی‌های فراوانی را متحمل شده‌اند شب زنده‌داری‌های زیادی برای آن کشیده شده است تا به اوج خود رسیده است.

از این علم سه سوال پیدا می‌شود که از خلال آن فاسد بودن و باطل بودن این گمان روشن می‌شود:

اولاً: آن راوی و روایت‌کننده‌ای که حدیثش قبول می‌شود کیست؟

دوماً: چگونه و چطور به آن اطمینان و اعتماد می‌شود؟

سوماً: زمانی که بین اطمینان و تضعیف تعارضی باشد چاره چیست و چه چیزی باعث این تعارضی شده است؟

جواب این سؤال‌ها:

اولاً: حدیث‌شناسان صفات معین و مشخص را تعیین کرده‌اند که هر زمان این صفات در فردی معین همزمان جمع شوند روایت او قبول است و به حدیث او استدلال می‌شود.

ابن صلاح (رحمه الله) می‌گوید: جمهور ائمۀ حدیث و فقه اتفاق نظر دارند و اجماع کرده‌اند که راوی حدیث زمانی به روایتش استدلال می‌شود که عادل و دارای حافظۀ خوب و هوشیار باشد. و به طور مفصل باید راوی حدیث مسلمان، بالغ، عاقل، و از اسباب فسق و چیزهایی که مروت و جوانمردی را از بین می‌برد در امان باشد، هوشیار باشد و دچار غفلت نگردد، دارای حافظۀ خوب باشد، برای نوشته‌هایش بسیار با دقت و هوشیار باشد. و اگر چنانچه حدیث را با معنی روایت می‌کند علاوه بر شرایط ذکر شده باید به آنچه باعث تغییر در معنی می‌شود عالم و آگاه باشد.

این ثقه و اطمینانی است که روایتش قبول می‌شود، و آن است که دو شرط عدالت و حافظه را جمع کرده‌ است.

دوماً زمانی به راوی حدیث اطمینان می‌شود که عدالت او در میان مردم پخش شده باشد، و یا اینکه در میان اهل علم به خیر و نیکی شهرت داشته باشد، و یا اینکه یک فرد عالم و دانشمند یا بیشتر ایشان را تایید و عدالت ایشان را قبول کنند. و حافظه و هوشیاری او به وسیلۀ مقایسه کردن روایت او با روایت کسانی که مورد اعتماد و باور هستند معلوم و مشخص می‌شود.

عدالت راوی قبول می‌شود با اینکه دلایل این عدالت هم بیان نشوند، چون اسباب عدالت زیاد هستند و ذکر و بیان آن‌ها زحمت و ناراحتی فراوانی دارد.

اما تجریح راوی و تضعیف او جز با ذکر دلیل قبول نمی‌شود، چون تجریح راوی با یک چیز حاصل می‌شود، و ذکر و بیان آن شقتی ندارد. با اینکه مردم در مورد اسباب و علل آن اختلاف نظر دارند.

سوماً: زمانی که در مورد یک راوی معین در مورد عدالت و یا تضعیف آن اختلاف وجود داشت، تضعیف آن انتخاب می‌شود به شرطی که توضیح داده شود، با اینکه کسانی که او را عادل می‌دانند زیاد باشند و جمهور علما نیز این نظریه را قبول دارند. چون کسی که به علم جرح آشنایی دارد از کسی که به عدالت آگاهی دارد علم بیشتری دارد که او از آن خبر ندارد کسی که از عدالت راوی بحث می‌کند ظاهر حال او را می‌بیند، ولی کسی که عیب و ایراد راوی را بررسی می‌کند از درون او خبر می‌دهد. که این یک شرط مهمی می‌باشد. حدیث‌شناسان عیب و جرح راوی را قبول نمی‌کردند مگر اینکه کاملاً توضیح داده شود و آن را کاملاً بیان کنند.

دکتر نور الدین عتر می‌گوید:

این قاعده به صورت کلی جرح راوی را هنگام تعارض مقدم نمی‌شمارد، در بسیاری از جاها حدیث‌شناسان عدالت راوی را بر جرح آن هنگام تعارض مقدم نموده‌اند، پس می‌توانیم بگوییم: این قاعده مقید به شرایط زیر می‌باشد:

١-  جرح باید روشن و توضیح داده شود، و شامل تمام شرایط باشد.

٢-  جرح‌کننده نباید فردی متعصب نسبت به فرد مجروح باشد و یا در تجریح نمودن او سخت‌گیری کند.

٣-  کسی که عدالت راوی را ثابت می‌کند باید بیان کند که هر گونه جرح و عیبی از راوی دور است و ادعای خود را با دلیل ثابت کند.

و این دلالت دارد بر اینکه اختلاف انتقادکنندگان به جرح و تعدیل می‌انجامد، به همین خاطر امام ذهبی که در نقد رجال حدیث واقعاً اهل تحقیق و بررسی می‌باشد می‌گوید: هرگز دو نفر از حدیث‌شناسان به این حالت نرسیده‌اند که ضعیفی را مطمئن و مورد اعتماد قرار دهند و یا اینکه فردی مطمئن و عادلی را ضعیف و غیرمطمئن شمارند، چون هر زمان روایت‌کنندۀ ضعیفی مورد اطمینان قرار گیرد، اطمینان از آن فقط به خاطر ظاهر آن بوده است.

حافظ ابن حجر می‌گوید: جرج بر تعدیل مقدم است، و جماعتی این مطلب را به مطلقی گفته‌اند، ولی کسی که اسباب آن را خوب می‌داند باید آن‌ها را بیان کند، چون اگر بیان نشود بر کسی که عدالت او ثابت شده است مقدم نمی‌شود، ولی اگر از طرف کسی که به اسباب جرح عالم نباشد صادر شود به آن اعتبار نمی‌شود. هر زمان کسی که تجریح شده است از شرایط عدالت خالی و تهی باشد جرح در مورد آن قبول می‌شود، به شرطی که این نظر را کسی صادر شده باشد که به اسباب جرح شناخت کامل داشته باشد.

اگر در راوی عدالت وجود نداشته باشد در شرایط مجهول قرار می‌گیرد و اعمال قول مجروح از اهمال آن بهتراست. همانطور که واجب است هنگام اختلاف حال راوی تجریح و تعدیل شده بیان شود، چون این شرح حال باعث نشانه‌هایی می‌شود که هنگام اختلاف در توثیق و تضعیف به ترجیح یکی از آن‌ها کمک می‌کند.

امام ذهبی در مورد اقسام کسانی که در مورد رجال حدیث از جهت سخت‌گیری، یا میانه‌روی، و یا اعتدال در جرح و تعدیل سخن می‌گویند، می‌فرماید:

١- قسمتی از این افراد در جرح افراد سخت‌گیر هستند، برای تعدیل ثابت و پابرجا می‌باشند، با دو غلط و یا سه غلط از راوی چشم‌پوشی می‌کنند و این زمانی است که از فردی مطمئن باشند، اما زمانی که مردی را تضعیف کنند، دقت کن و ببین که آیا با این تضعیف او دیگران هم موافق هستند یا خیر؟ اگر موافق او بودند و هیچ یک از ماهران او را تعدیل نمی‌کردند پس او ضعیف است، و اگر یکی از آن‌ها او را مطمئن و معتبر می‌دانست در مورد او گفته‌اند: تجریح او بدون توضیح قبول نمی‌شود، یعنی کافی نیست مثلاً این معنی بگوید او ضعیف است، و سبب و دلیل ضعف او بیان نشود و دیگران او را مطمئن و عادل بدانند، امثال این افراد بر صحت حدیث آن‌ها توقف می‌شود و به حدیث حسن نزدیکتر هستند. ابن معین، ابو حاتم و جوزجانی سخت‌گیر هستند.

٢- قسمتی هم در مقابل این گروه (اول) هستند، مانند ابوعیسی الترمذی ابو عبدالله حاکم، و ابوبکر بیهقی که سهل‌انگار هستند.

٣- و قسمتی هم مانند امام بخاری، احمدبن حنبل، ابی زرعه، ابن عدی معتدل و با انصاف هستند.

باید بدانیم که حدیث‌شناسان در مورد توثیق و تجریح و تصحیح و تضعیف همین‌طور و کورکورانه قدم بر نداشته‌اند، بلکه طبق قواعد و مقرراتی محکم و مطمئن پیش رفته‌اند، به همین خاطر این احکام در نهایت دقت ظاهر شده‌اند، میان همدیگر کاملاً توافق و اتحاد وجود دارد و هیچ گونه تضاد و شذوذی در آن دیده نمی‌شود، دارای انسجام کامل و بدور از هر تباینی می‌باشد، و هیچ کس نمی‌تواند یک نقد علمی و درستی را متوجه آن سازد. و این شهادت یکی از مستشرقین که دکتر نورالدین عتر در این مورد آن را نقل می‌کند و آن «لیوبولد فایس» گفت: «ما از حد و مرز این کتاب تخطی کرده‌ایم، هنگامی که به صورت تفصیل در مورد روش‌های دقیقی که محدثان اولیه جهت اثبات صحیح بودن هر حدیث، زیاده‌گویی می‌کنیم. و برای آنچه که ما در صدد آن هستیم، کافی است که بگوییم: از این روش‌ها علم جداگانه و کاملی به وجود آمد که تنها هدف آن، جستجوی معانی احادیث پیامبر و شکل و طریق روایت آن‌ها بود.

در حقیقت این علم از لحاظ تاریخی قادر است که سلسله پیوسته‌ای را برای شرح حال مفصل تمامی کسانی که راوی یا محدث هستند، بیابد. شرح حال تمامی مردان و زنانی که تابع بررسی دقیق همه جانبه بودند. و این‌ها فقط زمانی مورد اطمینان محسوب می‌شوند که زندگی و طریقۀ روایت آنها، دقت مدارانه باشد. بنابراین کسی که امروزه بر صحت حدیثی یا تمام احادیث اعتراض کند، این چیزی که او باید ثابت کند».

شبهه‌ی نهم:

همچنین از جمله شبههات آن‌ها این است که نقد محدثان منحصر به نقد اسناد است و شامل نقد متن احادیث نمی‌شود.

گاستون ویت می‌گوید: «محدثان سنت را به درستی می‌آموختند و این آموزش فقط متوجه سند و شناخت راویان و دیدار آن‌ها با هم و شنیده‌های بعضی از آن‌ها از همدیگر می‌شد». سپس می‌گوید: راویان حدیث را به طور شفاهی برای ما نقل می‌کنند و حافظان این احادیث آن را جمع و تدوین کرده‌اند. و این راویان متن حدیث را نقد نکرده‌اند و ما مطمئن نیستیم این حدیثی که به ما رسیده است. همان طوری بوده که پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) ذکر کرده و راویان با حسن نیت خود در اثنای روایت چیزی را به آن نیافزوده‌اند».

رد این شبهه:

عالمان حدیث اهتمام کامل به آموختن متن حدیث داشتند. و حق آن را ادا کردند. و نهایت سعی خود را در توجه به احادیث می‌کردند. به گونه‌ای که بیشتر از آن نمی‌توانستند.

در حقیقت هدفی که آن‌ها در آموختن اسناد و نقد آن‌ها داشتند همان جدا کردن احادیث صحیح و ضعیف و حمایت از حدیث در مقابل چیزهایی بیهوده و تقلبی بود. که این‌ها رابطه محکمی را با نقد متن داشت.

و همچنانکه بیان کردیم، اعتماد کردن به راوی فقط با اثبات عدالت و ثبت کردن او تمام می‌شود. و صحت ثبت کردن روایت‌های راوی فقط با مقایسه آن با روایت‌های راویان مورد اعتماد شناخته می‌شود. آنچه که نزد محدثان ثابت و بی‌مناقشه است این است که صحت اسناد حدیثی ضرورتاً به معنای صحت حدیث نمی‌باشد. چون از جمله شروط حدیث صحیح این است که حدیث شاذو معلل نباشد و شاذو معلول بودن در سند می‌آیند، همچنان که در متن نیز می‌آیند. چون گاهی اسناد حدیثی صحیح بوده ولی در متن آن علت مردودی باشد که صحت حدیث را لکه‌دار کند. و همچنین شاذ بودن نیز این گونه است. و بدین ترتیب بررسی آن‌ها محدود به سندها نبود. و آن‌ها در علل متن‌ها و شذوذ آن‌ها تحقیق می‌کردند و تحقیقات خود را در مورد علل (نقص حدیث) و شذوذ (نادر و بی‌قاعده بودن حدیث) در کتاب‌هایی به اسم «العلل» جمع‌آوری می‌کردند. که این کتاب‌ها بسیار می‌باشد.

و بدین ترتیب علومی ایجاد شد که به بررسی اسناد اکتفا نمی‌کرد بلکه به بررسی اسناد و متن احادیث با هم می‌پرداخت. از جمله: حدیث مقلوب، مضطرب، مدرج، معلل، مصحف، موضوع و احادیثی که بسیار مورد اطمینان باشند (متواتر).

همچنان که علومی ایجاد شد که به بررسی متن، به ویژه متن‌های غریب‌الحدیث، اسباب ورود احادیث ناسخ و منسوخ آن‌ها، مشکل و محکم آن‌ها می‌پرداختند.

و در این مورد محدثان تلاش بی‌نظیری کرده‌اند. از جمله تلاش‌های آن‌ها در بررسی متون احادیث این است که نشانه‌ها و ضوابطی را وضع کردند تا بدون مراجعه به سند حدیث جعلی بودن ان را فهمید از جمله این نشان‌ها و ضوابط:

١- رکیک بودن لفظ حدیث: کسی که از زبان عربی آگاهی داشته باشد، در می‌یابد که ممکن نیست با وجود اصرار راوی این لفظ رکیک از سخنان پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) باشد در غیر این صورت محور رکیک بودن براساس معنی است. هر چند که کلمه رکیکی در الفاظ آن نباشد.

٢- اگر حدیث با نص قرآن یا سنت متواتر مخالف باشد: حدیثی که مخالف نص قرآن باشد مثل حدیث «مقدار الدنیا وانها .... آلاف سنة» «عمر دنیا هزار سال است».

﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّي لَا يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً يَسْأَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ اللَّهِ﴾ [الأعراف: 187]. «راجع به قیامت از تو می‌پرسند و می‌گویند: در چه زمانی قیامت رخ می‌دهد؟ بگو: تنها پروردگارم از آن آگاه است، و کسی جز او نمی‌تواند در وقت خود آن را پدیدار سازد. برای آسمان‌ها و زمین سنگین و دشوار است. قیامت ناگهانی به وقوع می‌پیوندد و بر سر تان می‌تازد. از تو می‌پرسند: انگار تو از قیامت باخبری؟ بگو: اطلاع از آن، خاص پروردگارم است».

و احادیثی که مخالف سنت می‌باشند مانند: احادیثی که در مدح نام‌های محمد و احمد آمده است و می‌گوید کسی که این نام‌ها را داشته باشد وارد جهنم نمی‌شود، در حالی که جهنم نرفتن به اسامی و القاب نیست بلکه به ایمان و عمل صالح می‌باشد.

٣- احادیثی که مشتمل بر گزافه‌گویی و زیاده‌روی باشند. در مورد ثواب زیاد برای کارهای کوچک یا عذاب زیاد برای کارهای کوچک مثل حدیث من قال: «لا اله الا الله، خلق الله من تلك الكلمة طائراً له» «کسی که لا اله الا الله بگوید خداوند از آن کلمه پرنده‌ای برای وی درست می‌کند».

دکتر صبحی صالح مولف کتاب «علوم حدیث و اصطلاحات آن» با تاکید در مورد عدم تفرقه میان محدثان در مورد سند و متن حدیث می‌گوید: «بر ماست که مرتکب حماقت پیوسته مستشرقان و دانشجویان فریب خورده به علم «سودمند»‌شان بشویم. حماقتی که در مورد حدیث نبوی نیز مرتکب شده‌اند. چون میان سند و متن فاصله‌ انداخته‌اند. مثل فاصله انداختن میان دو دشمن که هیچگاه همدیگر را ملاقات نمی‌کنند یا فاصله‌ انداختن میان دو هوو که هیچگاه با هم جمع نمی‌شوند. پس معیارهای محدثان در مورد سند حدیث فقط زمانی از معیارهای آن‌ها در مورد متن جدا می‌باشد که براساس توضیح یا فصل‌بندی و تقسیم باشد و گرنه سند صحیح غالباً منتهی به متن صحیح می‌شود. و غالباً متن معقول و منطقی که مخالف حس سلیم نباشد، از راه درست منحرف نمی‌شود».

علمای حدیث (رحمه الله) متن حدیث را خیلی خوب آموخته بودند، به طوری که با نگاهی به مولفات آن‌ها اندازه آن فهمیده می‌شود و میراث عظیمی را از خود به جای گذاشتند که پرتو آن تا نسل‌های زیادی جریان داشت. و انسان‌های منصف به آن اعتراف می‌کنند. پس گفته گاستون ویت و کینه‌توزانی که شر را برای دین استوار ما می‌خواهند، بی‌ارزش و اعتبار می‌باشد. الحمدلله ما مسلمانان به علمای گرامی خود اعتماد و سعی و تلاش آن‌ها را ارج می‌نهم. و از تلاش‌هایی که در خدمت سنت پیامبر اکرمص بذل نمودند. تشکر می‌کنیم. و به سالم بودن روش و استقامت آن‌ها شهادت می‌دهیم. و اصلاً به طعنه طعنه زنندگان یا سخن کینه‌توزان در مورد آن‌ها توجه نمی‌کنیم. بلکه سخنان آن‌ها را کشف و حیله‌های آن‌ها را رد و اثر آن را پاک می‌کنیم.

و الله متعال صادقانه فرموده است:

﴿بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ١٨﴾ [الأنبياء: 18].

«بلکه حق را به جان باطل می‌اندازیم و حق مغز سر باطل را از هم می‌پاشد. و باطل هر چه زودتر محو و نابود می‌شود. وای بر شما به سبب توصیفی که می‌کنید».

شبهه دهم:

مک دونالد مستشرق و سایر مستشرقین می‌گویند: «هیچ یک از حقایق تاریخی مبتنی بر احادیث نیستند. بلکه احادیث تنها ثبت آشفته و پر اشتباه تاریخی هستند. که بر جعل حدیث دلالت می‌کند».

رد این شبهه:

کسی که احادیث نوشته شده مخصوصاً «صحیحین» را مطالعه می‌کند، انبوه بی‌شمار احادیث نبوی که بیانگر حوادث تاریخی گذشته مثل داستان‌های انبیاء و امت‌های پیشین و شروع خلقت هستند را می‌یابد. همچنانکه احادیث زیادی را که بر اموری که در آینده اتفاق می‌افتند، می‌یابد. مثل حدیث‌هایی در مورد فتنه‌های آینده و غیره که بسیاری از این احادیث صحیح و ثابت بوده‌اند و امت آن را قبول کرده و محتوای آن را تصدیق کرده‌اند. و به همه آن ایمان آورده‌اند چون همان چیزی که رسول اللهص با آن سخن گفته خداوند متعال در مورد آن فرموده است: ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى٣ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى٤﴾ [النجم: 3-4]. «و از روی هوی و هوس سخن نمی‌گویند آن جز وحی و پیامی نیست، که به او وحی می‌شود».

و علمای امت در بیان حقایق تاریخی و اثبات آن‌ها بر این احادیث تکیه کرده‌اند و حتی بعد از قرآن کریم آن را قویترین دلیل می‌دانند. و به همین خاطر کتاب‌های سیره و تاریخ از این احادیث پر است. و در بسیاری از اخبار اهل کتاب بر آن حکم کرده‌اند. پس آن چیزهایی که مؤید آن‌ها حدیث نبوی باشد را قبول و مخالف آن را ردّ می‌کردند. و در آنچه که شاهدی از قرآن و سنت نداشت، توقف می‌کردند. حافظ بن حجر در فتح الباری در معنای این حدیث پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) گفته است: «تصدقوا اهل الكتاب ولا تكذبوهم» «یعنی وقتی از اهل کتاب خبری محتمل را به شما دادند که در واقع صادق نباشد، شما آن را تکذیب می‌کنید یا خیر در واقع دروغ نباشد، شما آن را تصدیق می‌کنید، در این صورت شما به سختی می‌افتید. نهی در مورد تکذیب آن‌ها که مخالف شریعت ما باشد نیامده و همچنین در مورد تصدیق آن‌هایی که موافق شریعت ما باشد. نیامده است». اصحاب پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) در بیان حقایق تاریخی و تایید آن‌ها به کتاب (قرآن) و سنت استناد می‌کردند. بخاری از سعید بن جبیر روایت کرده است که: «به ابن عباس گفتم: نو فای بکالی فکر می‌کند که موسی همان موسی بنی اسرائیل نیست بلکه موسی دیگری است. ابن عباس گفت: دشمن خدا دروغ گفته است ابی بن کعب از پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) روایت می‌کند که: «موسی نبي به عنوان سخنران در میان بنی اسرائیل ایستاده بود و از مردم پرسیده شد که چه کسی داناترین است؟ موسی جواب داد که من داناترینم و خداوند وی را سرزنش کرد که چرا دانایی را به من نسبت نداده است، پس خداوند متعال به او وحی کرد که بنده‌ای از بندگان من در جامعه بحرین از تو داناتر است....»

ابن عباس بر صدق این خبر و حقیقت بودن آن به حدیث پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) استدلال کرده است و نوفا نیز برای کذب آن به حدیث استدلال کرده است. در حالی که آنچه ابن عباس روایت کرده حقیقت تاریخی است که حدیث بر آن دلالت می‌کند.

علاوه بر این کسانی هستند که برای خاموش کردن نزاع اختلافات حقیقت تاریخی به احادیث پناه می‌برند. همچنان که در احکام نیز به آن پناه می‌برند.

بخاری در حدیثی که سند آن به ابن عباس می‌رسد روایت کرده است که: ابن عباس و حُر بن قیس بن حصن فزاری در مورد همراه حضرت موسی جر و بحث می‌کردند. ابن عباس گفت: صاحب و همراه وی خضر بوده است، در این حال ابی بن کعب از کنار آن‌ها گذشت، ابن عباس او را فراخواند و گفت: من و این دوستم در مورد همراه حضرت موسی، همان کسی موسی همراهی وی را خواست، جر و بحث می‌کردیم. آیا تو از پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) چیزی در مورد او شنیده‌ای؟ جواب داد بله، از پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) شنیدم که می‌گفت: «در حالی که موسی میان جمعی از مردم بنی‌اسرائیل ایستاده بود، مردی نزد وی آمد....»

بنابراین بعد از رد این شبهاتی که مستشرقان و پیروان آن‌ها وارد کرده‌اند، یقیناً دانستیم که آن‌ها خیلی زود تمام طعنه‌هایی که متوجه سنت نبوی و همچنین متوجه روش نقد محدثان کرده بودند به شکست انجامید. و عیب این مستشرقان و نقص روش علمی‌شان در تحقیق آشکار شد.

سخن پایانی

به پایان این نوشتار رسیدیم و چیزی که در خلال این نوشتار می‌خواستم، این بود که شبهات مستشرقین و پیروان آن‌ها را بیان کنم و سپس آن‌ها را رد و تکذیب کردم و در فصل اول این کتاب از تعریف لغوی سنت و تعریف اصطلاحی آن از نظر فقهاء و اصولیین و محدثان سخن گفته‌ام و در فصل دوم از مفهوم خاورشناسی و مهمترین هدف‌های آن‌ها سخن گفته‌ام. و در فصل سوم از شبههات این مستشرقان و کسانی که در رکاب آن‌ها هستند، سخن گفته‌ام و این مهمترین موضوع کتاب است که با رد و تکذیب هر شبههه‌ای از شبههات آن به کتاب کمال بخشیدیم. و در خلال این کتاب حقایق و نتایج بسیاری در مورد سنت نبوی و همچنین این خاورشناسان و پیروان آن‌ها برایم روشن شد.

اول: حقایق و نتایج در مورد سنت نبوی:

١- امت اسلامی از آغاز عهد روایت حدیث عنایت خاصی به حفظ آن داشتند. و علما در این مورد از هیچ تلاش فروگذاری نکرده‌اند.

٢- هدف بزرگی که علم مصطلح الحدیث یا علوم حدیث به خاطر آن شکل گرفت، همان مراقبت از حدیث نبوی که پس از قرآن بزرگترین منبع اسلامی است، می‌باشد.

٣- قواعد علوم حدیث قواعد نقد همه جانبه است که تمامی جوانب حدیث را با دقت کامل بررسی می‌کند.

٤- تلاش محدثان در زمینه اجرای روش نقد در رسیدن به هدف حفظ حدیث نبوی به نهایت خود رسیده بود. و این مولفات فراوان آن‌ها در مورد انواع حدیث است که بعضی از آن‌ها به احادیث صحیح یا ضعیف یا جعلی و بعضی انواع مستقل دیگر مثل مرسل و مدرج و غیره اختصاص پیدا می‌کند.

و این مولفات یک برهان عملی است که توجه و عنایتی به اجرای این روش داشته‌اند. تا این میراث نبوی را به صورت پاک و خالص به دست ما برسانند.

دوم: حقایق و نتایج که در مورد خاورشناسان و روش آن‌هاست:

١- خاورشناسان در تحقیقات خود بر نصوص شاذ و منقطع تکیه کرده و منظور و مراد خود را از احادیث جعلی بیان می‌کنند و این روش در بسیاری از تحقیقات آن‌ها وجود دارد. از جمله استدلال خاورشناس مجارستانی (گلدزیهر) مبنی بر اینکه نوشتن حدیث تا قرن سوم به تاخیر افتاد. که از سخن امام احمد (رحمه الله) استفاده کرده که او گفت: «سعید بن ابن عروبه (156 ه‍) اولین کسی است که ابواب حدیثی را در بصره تالیف کرد. که او کتابی نداشته بلکه همه را حفظ می‌کرد». گلدزیهر از این کلام که «او کتابی نداشته» این گونه برداشت کرده که او کتابی تالیف نکرده است».

با وجود این محدثان از حفظیات خود استفاده کرده‌اند و این دلالت می‌کند که محدث حافظی مطمئن است که در روایت‌های حدیثش بر کتاب تکیه نمی‌کند و این دلالت نمی‌کند که محدث از محفوظات خود کتابی تالیف نکرده است. و خود گلدزیهر در اول سخنش تصریح کرد که او «تالیف کرده است». و شواهد این مساله زیاد می‌باشند.

٢-  آن‌ها بر منابعی تکیه می‌کردند که در سطح تحقیق علمی نیستند. مثل کتاب «الاغانی» از ابو الفرج اصفهانی، در حالی که این یک کتاب علمی نیست و کتاب حدیثی هم نیست و فقط در ادبیات و فکاهیات می‌توان بر آن تکیه کرد.

٣-  آوردن نصوص در غیر جای خود و تحمیل این نصوص بر الفاظ آن و کمک نگرفتن از معانی آن.

٤-  خاورشناسان مقدمات جزئی ضعیفی را می‌آورند و از آن‌ها نتایج بزرگ و فراوان می‌گیرند که مناسب با مقدمات نیست و از آن‌ها گرفته نشده است.

٥-  حقایقی را که مخالف نتایج آن‌ها باشد آن را می‌پوشانند و باطل می‌کنند.

و در پایان خداوند قادر متعال را سپاس گفته و بدانچه که شایسته وی است او را ستایش می‌کنم و برسید و سرور ما محمدص که رحمت و مژده دهنده و ترسانندی بر حق می‌باشد. سلام می‌فرستم و بر خاندان و همراهان وی سلام فراوان می‌فرستم.

و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمین

 

فهرست احادیث

1-  اخرجه مسلم في کتاب الزهد 18 (رحمه الله) 129.

2-  اخرجه البخاری في کتاب العلم باب کتابه العلم 1 (رحمه الله) 309.

3-  رواه البخاری في کتاب العلم 1 (رحمه الله) 313.

4-  رواه ابو داود باب کتابه العلم 10 (رحمه الله) 79.

5-  رواه البخاری في کتاب العلم 1 (رحمه الله) 315.

6-  اخرجه البخاری کتاب الاعتصام باب الاقتداء بافعال النبيص برقم 7298.

7-  رواه ابو دود باب الصلاه في النعل 2 (رحمه الله) 353 برقم 636.

8-  رواه النسائی في کتاب مناسک الحج 5 (رحمه الله) 270.

9-  رواه البخاری في کتاب الاذان 3 (رحمه الله) 315.

10- رواه البخاری في کتاب الاعتصام 28 (رحمه الله) 12.

11- اخرجه ابو داود في کتاب العلم 10 (رحمه الله) 79.

12- رواه البخاری في کتاب العلم باب من کذب علی النبيص برقم 106.

 

مراجع:

1-  رساله في الطریق الی ثقافتنا لمحمود محمد شاکر 57.

2-  رساله في الطریق الی ثقافتنا 86.

3-  مذاهب فکریه معاصره لمحمد قطب 597.

4-  اضواء علی السنه المحمدیه.

5-  تدوین السنه د. محمد مطر الزهرانی 76.

6-  السنه ومکانتها من التشریع الاسلامی 61.

7-  السنه ومکانتها من التشریع الاسلامی 66.