در تاریخ اسلامی ما بعضی اوقات گروه‌ها و طایفه‌هایی منحرف و گمراه پیدا شده‌اند که سنت و استدلال به آن را انکار می‌کنند، بعضی از آن‌ها سنّت نبوی را به کلی و صراحتاً انکار می‌کند و ادعا می‌نماید که تماماً طرد شود به گمان خود که بشریت نیازی به آن ندارد و بوسیلۀ وجود قرآن از آن بی‌نیاز هستیم، و دسته‌ای دیگر به قسمتی از سنّت استدلال می‌کند و قسمتی و نوعی را قبول ندارد، که بدون شک و گمان هردو گروه از جادۀ صحیح منحرف شده‌اند، اولین کسی که در مقابل این مذاهب منحرف به پا خاست و این نظریه را ردّ کرد و شبهه‌های آن‌ها را در هم کوبید و پوچ و بی‌اساس کرد امام شافعی (رحمه الله) بود. خداوند جزای خیر ایشان را بدهد که یک فصل خاصی را در کتاب خود به نام (الأم) به این مبحث تخصیص داده است، که در آن مناظرۀ بین خود و میان کسی که سنت را به کلی رد می‌کند بیان کرده است. همانطور که در کتاب خود الرساله یک فصل طویلی را در مورد حجیّت خبر آحاد بیان نموده است. نزدیک بود گروه‌هایی که دلیل سنت را به کلی انکار می‌کردند و یا به آن طعنه می‌زدند و از بین بروند. حتی گروهی از مستشرقین و أذناب آن‌ها در سرزمین عربی و اسلامی پیدا شدند و همچنین کسانی دیگر برای از بین بردن دین اسلام و نابود کردن اصول و پایه‌های آن از هیچ تلاشی کوتاهی نکردند، و این مستشرقین در مورد تمام جوانب دین اسلام صحبت به میان آوردند که برای آن‌ها هم پنهان نشد که بعد از قرآن کریم، سنّت نبوی منبع و دلیل دوم قانون اسلام می‌باشد. به همین خاطر شروع به طعنه‌زدن به آن و تشویه و شبهه‌اندازی نمودند، و تقریباً از نصف دوم قرن نوزدهم تا ربع اول قرن بیستم مستشرقین و افکار آن‌ها در اوج خود بود. چون حکومت‌های غربی آن را از بین برده بودند، آن‌ها در مورد هر چه که به دین اسلام مربوط می‌شد حرف می‌زدند هم در مورد تاریخ و فقه و تفسیر و حدیث و ادب و تمدن مباحثه و گفتگو می‌نمودند، حتی بحث و بررسی عالم اسلامی در مؤسسات فکری و تربیتی و روش‌های تعلیمی آن‌ها برگزیده می‌شد. و خیلی از مسلمانان به شاگردی این مستشرقین در آمدند و بسیاری از این مستشرقین بر عقل و فهم بعضی از مسلمانان‌ تاثیر گذاشتند و به نوشته‌ها و تدریس‌های آن‌ها فریب خوردند، به گمان اینکه بر اساس موضوعی و بی‌طرفی و با انصاف و یک بحث علمی نوشته شده‌اند به همین خاطر به دنبال نوشته‌ها و آثار آن‌ها رفتند، و ادعاهای آن‌ها را بیان می‌کردند بدون اینکه هیچ دلیل و حجتی داشته باشند بلکه آن‌ها را از روی هوی و هوس زیاد کرده بودند، همۀ این گروه‌ها این سم‌پاشی‌ها را به نام بحث و بررسی و معرفت و دانش و انتقاد آزاد انجام می‌دادند در حالی که دورترین کسانی بودند که از علم و دانش صحیح دور بودند و از بحث و بررسی درست و نقد و انتقاد پاک و سالم فاصله داشتند، به همین خاطر کتاب و نوشته‌های این دسته از شاگردان مستشرقان در مورد اسلام به صورت عمومی و در مورد حدیث پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) به صورت خصوصی از نوشته‌ها و کتاب‌های خود مستشرقین برای ایجاد شبهه و تشکیک در منبع‌های شریعت اسلام کمتر و بی‌تاثیرتر نبودند. به یاری خدا در این بحث شبهه و تشکیک‌های این مستشرقین و پیروان آن‌ها را رد می‌کنیم، اما قبل از هر چیز به تعریف سنت می‌پردازیم سپس از مفهوم استشراق و اهداف آن سخن می‌گوییم در خاتمه بعضی از نتایج آن را مورد بررسی قرار می‌دهیم از خداوند توفیق را خواستاریم.

تعریف سنت نبوی

اول: سنت در لغت

به معنی راه و روش است، حال آن راه و روش پسندیده باشد یا خیر، برای مثال به فرمودۀ پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) توجه کنید: «مَن سنَّ سنَّةً حسنَهً كانَ لهُ أجرُها وأجرُ مَن عملَ بها إلی یَومِ القیامةِ ومَن سَّن سنّةً سیّئَة كانَ علیهِ وزرُها ووزرُ مَن عملَ بها إلی یومِ القیامِة» صحیح رواه مسلم في کتاب الزکاه و سنن الدرامی.

هر کس راه و روش پسندیده و نیکویی را ابداع و پایه‌گذاری کند، پاداش آن و پاداش تمام کسانی که تا روز قیامت به آن عمل می‌کنند به او خواهد رسید و بر عکس هر کس راه و روش ناپسند و بدی را قرار ده گناه آن و گناه تمام کسانی که تا روز قیامت به آن عملی‌کنند به او می‌رسد. حدیث صحیح است که امام مسلم در کتاب الزکات آن را آورده است و درسنن الدرامی نیز وارد شده است.

دوم: سنت در اصطلاح

سنت در اصطلاح را هم محدثین هم اصولیین هم فقهاء تعریف کرده‌اند. علمای محدث به این صورت نسبت را مورد بررسی قرار داده‌اند که رسول خدا، امام هدایت‌دهنده، نبي رسول، آن کسی که پروردگار به ما خبر داده است که ایشان اسوه و الگوی ماست، به همین خاطر آن‌ها (محدثین) تمام چیزهایی که به پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) ارتباط داشته است مثل فرموده‌ها، افعال و تقریرات[1] آن‌ها را نقل کرده‌اند، بدون اینکه حکم شرعی را ثابت کنند یا خیر، همانطور که اخبار و شمایل و داستان‌ها و صفات اخلاقی و خلقتی ایشان را بیان کرده‌اند. که کتاب‌های حدیث این مطالب را کاملاً بیان کرده است و تلاش مستمر محدثین و حدیث‌شناسان این مطالب را ثابت کرده است.

از این جهت آن‌ها سنت را به این صورت تعریف می‌کنند:

هر چیزی که از قول و فعل و تقریر و یا صفات اخلاقی و خلقتی قبل از بعثت یا بعد از بعثت از ایشان به جا مانده باشد سنت نام دارد.

اما علمای اصول، سنت را به این صورت مورد بررسی قرار می‌دهند که پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) قانون‌گذاری است که پایه‌ها را قرار می‌دهد، راه را برای مجتهدین بعد از خود روشن می‌سازد، و برای مردم روش زندگی را بیان می‌کند، از آن جهت به اقوال و افعال و تقریرات ایشان توجه می‌کنند که احکام افعال بندگان را از جهت حرام بودن، یا واجب بودن و یا مباح بودن و غیره در بر می‌گیرد، به همین خاطر آن‌ها سنت را چنین تعریف می‌کنند:

آنچه که از پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) از قول و فعل و تقریر نقل شده باشد سنت نام دارد.

مثال قول: «إنّما الأعمال بالنیات» هر کاری که انجام می‌شود بستگی به نیّت آن فرد دارد.

مثال فعل: آنچه که از افعال پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) در نمازها و مناسک حج و غیره که به ما رسیده‌اند.

مثال تقریر: اجتهاد صحابه‌ها در مورد نماز عصر در غزوۀ بنی قریظه آن زمان که فرمود: «لا یُصلینَّ أحدُكم العصرَ إلاّ في بنی قریظَةَ» رواه البخاری في کتاب المغازی (15 294 – شماره 4119).

هر یک از شما باید نماز عصر را در میان طایفۀ بنی قریظه بخواند. بعضی از اصحاب ظاهر فرمودۀ پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) را در نظر گرفتند به همین خاطر نماز را به تاخیر انداختند و تا زمانی که وقت آن تمام نشد آن را به جا نیاوردند، و بعضی هم این طور فهمیدند که منظور و هدف پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) تشویق اصحاب برای شتاب و عجلۀ کار بوده است، به همین خاطر در وقت خود نماز خواندند قبل از اینکه به بنی قریظه برسند، این قضیه به پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) رسید ایشان هم هردو گروه را تایید نمود.

اما علمای فقه سنت پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) را به این صورت مورد بررسی قرار می‌دهند که اقوال و افعال از حکمی از احکام شرعی خارج نمی‌شوند، از این جهت تعریف سنت نزد ایشان چنین است: هر چه پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) به صورت امر غیر جازم و غیر قطعی دستور داده باشد، و یا آنچه که از پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) ثابت شده باشد بدون اینکه فرض یا واجب باشد، و یا آنچه که در انجام دادن آن اجر و ثواب وجود داشته باشد و یا در ترک آن عتاب و سرزنش نه انتقام وجود داشته باشد، سنت دقیق مقابل واجب و غیر آن است از احکام پنج‌گانه نزد علمای فقه بعضی اوقات سنت مقابل بدعت است، مثلاً گفته می‌شود: هر زمان کسی طبق سنت پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) عمل کند می‌گویند بر سنت پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) می‌باشد. و یا گفته می‌شود فلان کس بدعت کار است، زمانی که خلاف سنت عمل نماید. و همچنین لفظ سنت نزد فقهاء برای آنچه که صحابه‌ها بر آن بوده‌اند اطلاق می‌شود، چه آن عمل در قرآن موجود باشد یا خیر، چون آن‌ها پیروان سنّتی بوده‌اند که برای آن‌ها ثابت بوده است، برای ما نقل ‌نشده است و یا اجتهادی نبوده که آن‌ها بر آن اجماع کرده باشند و کسانی که پیش از آن‌ها بوده‌اند آن را نقل کرده باشند. چون پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) می‌فرمایند: «علیكم بسنّتی وسنّةِ الخلفاءِ الراشدین المهدیین مِن بعدی عضّوا علیها بالنواجِذِ» بر شما لازم است که سنّت من و سنّت خلفای راشدین بعد از من را رعایت کنید و با چنگ و دهان آن‌ها را محکم بگیرید و به آن‌ها عمل کنید.

این‌ها معانی سنّت هستند، و یا تعریف آن می‌باشند، و منظور از سنّت در اصطلاح علما، منظور هر عالمی از هر علمی باشد اهتمام و توجه ویژه‌ای متناسب با علم خود به سنّت داشته است و آن را که در علوم مد نظر داشته‌اند سنّت آن را تثبیت کرده است بدون اینکه با آن‌ها تعارضی و مخالفت داشته باشد. در واقع همه این علوم در خدمت سنّت نبوی بوده‌اند و در راستای آسان نمودن شناخت آن و حمل کردن به آن بوده‌اند، از بزرگترین اهدافی که این علوم نسبت به آن قیام کرده‌اند جمع‌آوری سنّت نبوی و پاک نمودن و جدا کردن صحیح آن از چیزهایی که به دروغ وارد آن شده است می‌باشد. بعد از آن دفاع از سنت در مقابل کسانی که ضد سنّت نبوی فتنه‌گری و مقابله و مخالفت می‌کنند و سعی بر تشویه اذهان عمومی و شبهه‌افکنی دارند.

استشراق، مفهوم و اهداف آن

استشراق یک اتجاه و جهت‌گیری فکری است که به صورت عمومی تمدّن شرقی و به صورت خصوصی تمدن اسلامی و عربی را مورد بحث و بررسی قرار می‌دهد. که در ابتدای پیدایش آن فقط به بررسی اسلام و زبان عربی می‌پرداخت. سپس وسعت پیدا کرد تا تمام شرق را مورد بحث و بررسی قرار دهد هم از لحاظ زبان و تقالید و آداب و رسوم، پس از مستشرقین علمای غربی هستند که توجه زیاد و ویژه‌ای به اسلام و زبان عربی و لغات شرقی و أدیان و آداب آن‌ها دارند. و در حقیقت بحث‌ها و کتاب‌ها و مقالاتی که این مستشرقین دربارۀ اسلام نوشته‌اند و ارائه داده‌اند بسیار بزرگ و زیاد هستند که هدفشان از نوشتن این کتاب‌ها و مقالات و بحث‌ها مسائل زیر می‌باشد:

اولاً: حمایت از انسان غربی تا نور اسلام را ببیند، به آن ایمان آورده حامل پرچم اسلام باشند و در راه آن تلاش و مجاهده کنند همانطور که مسیحی‌ها در شام، مصر، شمال آفریقا، اسپانیا، قبلاً به آن گرویدند، زمانی که این نواحی داخل اسلام شد مردمان آن دسته دسته و گروه گروه داخل اسلام شدند و از دعوتگران این دین پاک شدند، از آن دفاع و حمایت نمودند، عجیب‌تر از این به طور عجیب و غریبی به زبان عربی روی آوردند، به طوری که زبانشان زبان عربی شد، و از میان آن‌ها بسیاری از عالمان بزرگ پیدا شدند.

دوماً: شناخت مشرق زمین از جهت، زمین، آب، نقشه، کوه‌ها رودها و زراعت و کشاورزی و میوه‌ها، مردم ساکنین، علم و دانشمندان، دینی و عقاید و عادات و آداب و رسوم و زبان و .... بررسی شود، همۀ این‌ها به خاطر این بود که چگونه به آن‌ها رسیده شود، به طوری که دیار و سرزمین اسلام به سرزمینی ترسناک و مخوفی تبدیل شده بود، به طوری که هیچ کس نمی‌توانست چند قرنی از این سرزمین‌ها عبور کند، و بحث و گفتگو و درگیری‌ها بر سر مرزها و حد و حدود آنچه که به مصلحت و صلاح اسلام و مسلمین بود قطع می‌کرد و نیروهای شرور را مقهور و مطرود می‌کرد.

ولی این نیروها از تدبر و تفکر و تلاشی در مورد سرزمین‌های اسلامی را از دست ندادند که استشراق اولین کسانی بودند که پرچم این راه را بدست گرفتند و پیشقدم شدند، مستشرق آمریکایی روبرت‌بین در مقدمۀ کتاب خود به نام «شمشیر مقدس» می‌گوید: ما اسباب و وسیله‌های قومی و مهمی را برای مدارسه و بررسی عرب در اختیار داریم و توانایی شناخت بر راه و روش آن‌ها را داریم، آن‌ها (عرب‌ها) تمام دنیا را تحت تاثیر قرار دادند، دفعۀ دیگر هم می‌خواهند همین کار را انجام دهند، در واقع آتشی را که محمد آن را شعله‌ور نموده است به طور مستمر در حال درخشش می‌باشد، و هزارها دلیل و سبب برای این اعتقاد و باور وجود دارد که این شعله هرگز خاموش نخواهد شد.

امیر «کایتانی» که یک ایتالیایی است می‌گوید: (امیر کایتانی کسی است که با خرج خصوصی خود 3 قافله و گروه بزرگ را آماده کرد تا مناطقی را که اسلام قبلاً آن را فتح و به تصرف خود در آورده بود باز گردانند و آن را به جغرافیایی ترسیم کرده بود و تمام نقش‌ها و اخبار و روایاتی را که در این باره از این فتوحات سخن گفته است جمع‌آوری کرده است و تاریخ فتوحات اسلام را در 9 مجله بزرگ خلاصه نموده و به عنوان (حولیات الإسلام) آن را بیان کرده که سال چهلم هجری به آن رسیده است. این امیر که تمام ثروت و سامان خود که بسیار هم بوده است در این ابحاث صرف و خرج کرده است، به طوری که کاملاً مفلس گشت و هیچ ثروتی برایش نماند، در مقدمۀ کتاب خود (حولیات الإسلام) می‌گوید: هدفش از این کار این است که سر مصیبت اسلام را که میلیون‌ها پیرو دین مسیحیت را در نواحی مختلف از این دین خارج کرده و به دین اسلام گرویده‌اند و آگاه شود، که پیوسته امروز هم به رسالت محمد ایمان می‌آورند و هنوز هم ادامه دارد و دین او را قبول می‌نماید که سر این مصیبت را بفهمد، یعنی سر اسلام را، و نقطه قوت آن را.

مستشرق دیگر آلمانی به نام پل اشمیت کتابی را می‌نویسد که شامل عناصر نیروهای پوشیده در عالم اسلامی و اسلام را در بر می‌گیرد و کتاب خود را به نام «الإسلام قوة الغد العالمیة» (اسلام قوت و نیروی آیندۀ جهان) نام‌گذاری می‌کند. این فرد چرا این کتاب را نوشته است؟ و چرا به مدارس و بررسی آن اقدام نموده است؟

او نمی‌ترسد که بطوری علنی و آشکار هدفش را اعلام نماید، هدفی که آگاه کردن اروپاییان است که از این نیرو و قوت غافل و ناآگاه هستند که صدا و زنگ خطر برای اروپا می‌باشد، صدایی است که تمام نقاط اروپا را در بر می‌گیرد، دعوتی است برای اتحاد اروپا برای مقابله با این سیاست، بطوری که باعث شد بیدار باشد و خواب را از چشمانش برهاند.

از این بررسی‌ها مفهوم استشراق و بعضی از اهداف آن‌ها روشن می‌شود که به اسلام و شخص حضرت محمد ص طعنه می‌زنند و سنّت نبوی شریف را هدف قرار می‌دهند. در اینجا به قلب موضوع می‌رویم که آن هم شبهه‌ها و تشکیک‌هایی هستند که این مستشرقین و شاگردان آن‌ها آن را مطرح می‌نمایند، ما هم به اذن خدا به ردّ آن‌ها می‌پردازیم.

شبهه‌ها و تشکیک‌هایی در مورد سنت نبوی و از بین بردن آن

شبهۀ اول:

از شبهه و تشکیک‌هایی که بعضی از تندروان مستشرق از قدیم الایام آن را مطرح کرده‌اند، که این ادعا بر یک گمان فاسد و واهی بنا شده است و آن این است که احادیث پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) مدت دویست سال نوشته نشد و به صورت غیر مکتوب ماندگار شد، سپس بعد از این مدت طولانی حدیث‌شناسان تصمیم گرفتند که آنرا جمع‌آوری کنند، که تعداد زیادی از مستشرقان این شبهه را مطرح کرده‌اند از جمله: گولد زیهر، شبرنجر، دوزی، و گولد زیهر یک فصل مخصوصی را دربارۀ تدوین حدیث در کتاب خود به نام «دراسات إسلامیه» نوشته است، و در مورد صحت وجود صحف‌های زیادی در زمان حضرت محمدص شک و تردید مطرح می‌نماید. و «شبرنجر» در کتاب خود به نام «الحدیث عند العرب» می‌گوید: که زمان شروع تدوین و نوشتن احادیث در قرن دوم هجری بوده است، و سنت فقط به روش شفاهی و گفتار بود. اما «دوزی» این‌ها را انکار می‌کند و به گمان خود آن را باقی مانده و ما ترک مجهولی از احادیث پیامبر می‌نامد. در واقع مستشرقین با این شبهه‌اندازی‌ها و تشکیک‌ها می‌خواهند فقه و اطمینان مردم را نسبت به سنت نبوی و حفظ آن در سینه‌ها کم کنند و همچنین می‌‌خواهند صحت احادیث را مورد سوال ببرند و اتهام درست کردن آن‌ها را ایجاد کنند و می‌خواهند بگویند که نویسنده‌ها چیز‌هایی جمع‌آوری کرده‌اند که موافق هوا و آرزوی آن‌ها بوده است از فلانی شنیدم می‌گوید از پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) شنیده‌ام، به صورتی که فتنه و بلا به ظاهر شدن تقسیمات و گروه‌های سیاسی انجامید، بعضی از گروه‌ها به گذاشتن احادیث دروغین پرداختند بطوری که ثابت می‌کردند که این‌ها حق هستند، و در مقابل، عالمان حدیث شناس هم به بررسی احادیث و اقسام آن قیام کردند و آن را به انواع و اقسام زیادی تقسیم کردند، بر این اساس مشکل است حکم شود که این حدیث صحیح است و یا این حدیث موضوع و دروغ است.

که رد نمودن این شبهه و تشکیک از چند جهت ممکن و میسر است:

1- تدوین و نوشتن احادیث در همان ابتدای زمان حضرت رسول اکرمص شروع شد، که شامل اقسام زیادی از احادیث شد. و آنچه که در مورد راویان احادیث و شرح حال آن‌ها نوشته شده است و کتاب‌های زیاد را شامل می‌شود ثابت می‌کند که حدیث‌های زیادی نوشته شده و به صورت وسیعی آن را یادداشت کرده بودند

2- نوشتن احادیث تصورات جداگانۀ ابحاث مربوط به هم یعنی به صورت فصل به فصل و باب به باب، صورت و تقسیماتی بسیار پیشرفته و موفقیتی در نوشتن احادیث می‌باشد. و این تدوین و نوشتن قبل از سال دویست هجری اکثر احادیث نوشته شده بود و در اوایل قرن دوم بین سال‌های 120 الی 130 هجری به اتمام رسید، جمعی از تالیف‌کنندگان این کتاب‌ها در نیمۀ سدۀ دوم فوت کردند، مثل جامع الحدیث تالیف معمربن راشد.

جامع سفیان الثوری، هشام بن حسان، ابن جریج، و غیره .....

3- علما و دانشمندان علم حدیث برای قبول نمودن احادیث شریط و شروط‌های معینی را تعیین نموده‌اند، که این شروط در طول همۀ زمان‌ها این ضمانت و اطمینان را بوجود آورده است که احادیث با اهانت و خیلی مطمئن مورد قبول قرار گیرند، به صورتی که دقیقاً به همان صورت که از پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) روایت شده به همان صورت نوشته شده است.

شرایطی وجود دارد که مربوط به راوی حدیث می‌باشد مثل نهایت صداقت، عدالت، امانت‌داری، نیروی کامل حافظه صورت نوشته یا حفظ آن یا به هردو صورت، به صورتی که همان‌طور که حدیث را شنیده آن را بیان کند. و یا شرایطی را برای احادیث صحیح و حسن و ثقه و اطمینان به راوی گذاشته و قرار داده‌اند. و همچنین شرایطی برای اسناد حدیث و سلامت آن از موانع و عیب‌های ظاهری و باطنی و تطبیق این شروط با احادیث را مقرر نموده‌اند که شک و شبکه‌ای را باقی نمی‌گذارد.

4- علمای حدیث ضمن این که برای صحّت احادیث و راویان آن شروطی را مقرر نموده است برای احادیث مکتوب و نوشته شده نیز شرایطی را گذاشته است که متاسفانه این معترضین که افکار کودکانه دارند از آن شروط بی‌خبرند، محدثین برای روایت حدیث مکتوب و نوشته شده همان شروط احادیث صحیح را گذاشته‌اند، به همین خاطر در کنار هر حدیث سلسله‌وار سند کتاب از روایت کننده إلی آخر تا به مولف می‌رسد نوشته می‌شود. و همچنین شنیدن آن به اثبات می‌رسد. که این روش حدیث‌شناسان منهج بسیار محکم و قوی برای پاک نمودن روایات و نوشته‌های مستند می‌باشد.

5- بحث و گفتگو در مورد اسناد احادیث بعد از دویست سال گذشت از زمان پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) شروع نشده است، همانطور که مخالفان بیان کرده‌اند، بلکه صحابۀ کرام از همان اوایل آن را بررسی کردند، از زمانی که فتنه و بلای سال 35 هجری روی داد برای اینکه احادیث نبوی از دسیسۀ دشمنان مصمون بماند بررسی اسناد شروع شد. که مسلمانان نمونۀ ممتازی برای جهانیان نسبت به بررسی اسناد شدند، به طوری که از نواحی مختلف و دور برای بحث و بررسی در مورد اسناد احادیث مسافرت می‌کردند.

6- محدثین از مسائلی که واضعین احادیث و اهل بدعت و مذاهب سیاسی انجام می‌دادند غافل نبودند و کامل از افتراهای آن‌ها آگاه بودند، بلکه برای مقابله با آن‌ها برای حفظ سنت نبوی با به کار بردن انواع وسایل علمی و کافی با آن‌ها مقابله پرداختند و عجله و سرعت گرفتند. قیدها و ضوابطی را برای راویان مبتدع معین نمودند و اسباب و علامت‌هایی را برای احادیث دروغین و موضوع بیان کردند.

7- این تنوع زیاد برای احادیث فقط به خاطر قبول یا رد آن نیست بلکه علاوه بر آن بحث راویان آن و سند و متون احادیث نیز مد نظر می‌باشد. که این دلیل عمق نظر و فهم محدثین می‌باشد. آنچه که دلیل علم دقیق و محکم آن‌ها است همان تقسیمات و انواع احادیث می‌باشد، بلکه علمی که در آن تقسیمات و متنوع نباشد، علم محسوب نمی‌شود. با این توضیح پوچی این شبهه و تشکیک آشکار می‌شود و روشن می‌شود که چقدر از واقعیت و موضوع بحث خارج است.

شبهۀ دوم:

از شبهه‌ها و تشکیک‌هایی که پیروان و أذناب مستشرقین بیان می‌کند این است:

اگر چنانچه سنت نبوی ضروری و برای زندگی مهم بود خداوند آن هم را مانند قرآن محفوظ می‌کرد همانطور که می‌فرماید: ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ٩﴾ [الحجر: 9]. ما قران را نازل کردیم و ما خود از آن محافظت خواهیم کرد، و همانند قرآن به پیامبر امر و دستور می‌داد که آن را بنویسد. و یا نظر آن‌ها در مورد حدیثی که پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) می‌فرماید: «ألا وإنی أوتیت القرآن ومثله معه» آگاه باشید به من قرآن داده شده است و مثل آن نیز به من عطا شده است. اگر چنانچه این حدیث صحیح بود، پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) از کتابت و نوشتن احادیث نهی نمی‌فرمود، بلکه به نوشتن آن دستور می‌داد همانطور که قرآن نوشته شد، و شایسته نبود که نصف آن چه که برای مردم وحی شده در میان مردم بدون نوشتن رها شود. چرا اصحاب نصف وحی را ننوشتند و آن را ترک کردند؟ پس با این سهل‌انگاری تمام آن‌ها گناهکار می‌شوند.

ردّ این شبهه و تشکیک:

همانطور که خداوند برای شریعت و دین بقاء و حفظ آن را اراده کرده است به همان صورت خواسته است که بندگان خود را بیشتر از طاقت و توان خود به زحمت و تکلیف بیندازد و اراده نکرده است که دچار زحمت و مشقت شوند، خیلی واضح و معلوم است که عرب‌ها امت و ملتی بی‌سواد بودند و نوشتن و کتابت در میان آن‌ها خیلی کم و نادر بود، به طوری که قرآن بر روی پوست درخت خرما و استخوان و پوست حیوانات نوشته می‌شد که در نهایت سختی و مشقت صورت می‌گرفت، در حالی که پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) بعد از مبعوث شدن به پیامبری بیست و سه سال در میان آن‌ها زندگی می‌کرد به همین خاطر تکلیف آن‌ها به نوشتن احادیث کاری بسیار سخت و دشوار بود. چون احادیث شامل تمام گفتار و افعال و احوال و تأییدات ایشان می‌شد. و به خاطر اینکه این کارنیاز به فارغ شدن تعداد زیادی از آن‌ها داشت و از طرفی هم اصحاب کرام نیاز داشتند برای مصالح و لوازم زندگی سعی و تلاش کنند و همۀ آن‌ها هم نوشتن را خوب بلد نبودند، بلکه نویسندگان در بین آن‌ها انگشت شمار بودند جمع شدند آن‌ها هم برای نوشتن قرآن ضروری بود و نمی‌خواستند به چیز دیگری مشغول شوند تا کاری بسیار درست و مطمئن را انجام دهند و حرفی از آن ناقص نشود، به همین خاطر تمام توان خود را برای نوشتن قرآن که به تدریجی صورت می‌گرفت منحصر کرده بودند.

و یکی دیگر از سبب‌ها و علت‌هایی که سبب شد سنت نبوی نوشته نشود ترسی اختلاط و قاطی شدن قرآن و حدیث بود مخصوصا که وحی در حال نازل شدن بود و هنوز قطع نشده بود.

از طرفی هم آنچه که برای حافظین قرآن کریم روی داد برای حافظین سنت نبوی رخ نداد، شهید شدن حفاظ قرآن کریم شدّت گرفت، ولی کسانی که احادیث را از پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) روایت می‌کردند بسیار بودند و قبل از اینکه تابعین احادیث را از آن‌ها بگیرند شهید شدن آن‌ها شدت نگرفته بود.

یکی دیگر از موانع جمع سنت نبوی متنوع بودن وقایع و حوادث آن بود که جمع کردن آن را به یقینی ممکن نمی‌ساخت.

و جمع کردن سنت نبوی و نوشتن آن در کتاب‌هایی قبل از اینکه کار قرآن به اتمام برسد سبب می‌شد مردم به این کتاب‌ها روی آورند و قرآن را ترک کنند، لذا به انتشار احادیث فقط به صورت روایت کردن لفظی اکتفا نمایند. علاوه بر این دلایل قرآن از این نظر هم از سنت جدا می‌شود که تلاوت و خواندن قرآن عبادت محسوب می‌شود، و روایت آن فقط با معنی آن کافی نیست بلکه حافظین آن باید لفظ نازل شده را نیز روایت کنند، اگر چنانچه قرآن فقط در حافظه‌ها می‌ماند و نوشته نمی‌شد از زیاد کردن به آن و یا ناقص کردن آن هیچ گونه امنیتی وجود نخواهد داشت در حالی که مقصود از سنت معنی و مفهوم آن است نه لفظ آن، به همین خاطر خداوند تلاوت و خواندن آن را عبادت به شمار نمی‌آورد و عبارات و الفاظ آن را معجزه قرار نداده است، و روایت معنی آن جایز است و این خود برای مسلمانان سهل و ساده می‌باشد.

پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) تمام دین را به صورت کامل بیان و ابلاغ کرد، قال الله تعالی:

﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ٦٧﴾ [المائدة: 67].

«ای فرستادۀ (خدا، محمد مصطفی) هر آن چه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است (به تمام و کمال و بدون هیچ گونه خوف و هراسی به مردم) برسان (و آنان را بدان دعوت کن) و اگر چنین نکنی، رسالت خدا را (به مردم) نرسانده‌ای (و ایشان را بدان فرا نخوانده‌ای).»

وجود سنت نبوی در کنار قرآن کریم نشانۀ تبلیغ کامل پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) برای امت اسلامی است. و آن چنان که دشمنان گمان می‌برند پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) نصف آنچه که برای او وحی شده کنار نگذاشته است، بلکه تمام مردم می‌دانند اصحاب کرام از حافظۀ قوی، قلب‌های نیرومند، زیرکی و زکاوت قابل توجهی برخوردار بودند، که این صفات آن‌ها را برای حفظ سنت و تبلیغ آن یاری می‌کرد، این کار هم به خاطر تشویق پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) بود که در یکی از احادیث می‌فرماید: «نضراللهُ امراءً سمعَ مني مَقالةً فَحَفَظها فأداها كما سَمِعَها فرَبَّ مبّلِغ أوعی مِن سامع» خداوند چهره و صورت آن کسی را زیبا و شاداب گرداند که سخنی را از من می‌شنود، سپس آن را حفظ می‌کند، و آنچنان که شنیده است آن را برای مردم بیان می‌کند، چون بسیاری از بیان‌کنندگان و مبلغین از شنوندۀ آن دارای حافظۀ خوبتر و قوی‌تر هستند.

آنچه را که پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) از حفظ سنت و تبلیغ آن می‌خواست و اتمام رسید و با این کار دین خدا را به صورت کامل و بدون نقص بیان کرد.

شبهه و تشکیک سوم:

یکی دیگر از شبهه‌ها و شک‌هایی که مستشرقین و پیروان آن مطرح می‌نمایند فهم آن‌ها از فرمودۀ خداوند و این آیه می‌باشد:

﴿مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ﴾ [الأنعام: 38].

«در کتاب هیچ چیز را فرو نگذاشته‌ایم.»

و یا قوله تعالی:

﴿وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ٨٩﴾ [النحل: 89]. «و ما این کتاب (آسمانی) را بر تو نازل کرده‌ایم که بیان‌گر همه چیز و وسیلۀ هدایت و مایۀ رحمت و مژده‌رسان مسلمانان است.»

می‌گویند: این آیات و امثال آن‌ها دلیل واضح و روشنی هستند که قرآن شامل تمام چیزها می‌شود و تمام امور دین را در بر می‌گیرد و تمام احکام را شامل می‌شود، به طوری که نیاز به هیچ چیز دیگری نمی‌باشد، در غیر این صورت قرآن مفرِّط (غیر کامل) می‌شود و هر چیز و همه چیز را بیان نکرده است، پس در این آیات خلاف مشاهده خواهد شد.

رد این شبهه و باطل نمودن آن:

جواب این شبهه و تشکیک این است: منظور از کتاب در این آیه ﴿مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ﴾ [الأنعام: 38]. قرآن نمی‌باشد، بلکه مراد و منظور لوح المحفوظ است، چون لوح المحفوظ است که همۀ چیزها را در بر می‌گیرد، و شامل و در بر گیرندۀ تمام احوال مخلوقات می‌باشد و کوچک و بزرگ، نهان و آشکار، ماضی و حال و آینده، به صورت خیلی کامل به دلیل سیاق آیه در آن موجود می‌باشد. همانطور که می‌فرماید:

 ﴿وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُكُمْ مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ﴾ [الأنعام: 38].

«و هیچ جنبنده‌ای در زمین و هیچ پرنده‌ای که با دو بال خود پرواز می‌کند وجود ندارد مگر اینکه گروه‌هایی همچون شمایند.»

یعنی رزق و اجل و اعمال آن‌ها نوشته شده است، همانطور که رزق و اجل و اعمال شما همه در لوح المحفوظ نوشته شده است. که هیچ چیز از آن برای خداوند پوشیده نیست.

و اگر چنانچه تسلیم شویم و بگوییم منظور از کتاب در این آیه قرآن می‌باشد، معنی آن چنین می‌شود که: خداوند هیچ چیز را از امور دین و احکام آن را در این قرآن جا نگذاشته و همه را به صورت واضح و کافی بیان نمونه است. ولی ممکن است این بیان کردن به صورت نص باشد مثل اصول دین و عقیده به آن و یا قواعد احکام عمومی، مثلاً خداوند در کتاب خود نماز، زکات، روزه، حج، حلال بودن معامله حلال بودن ازدواج، حرام بودن ربا، فساد و فاحشه، حلال بودن خوردن طیبات، حرام بودن خوردن جنایت، همه این موارد را به صورت اجمال و عمومی بیان کرده است، و توضیح و تفصیل و وارد شدن به جزئیات آن را برای رسول خود حضرت محمدص ترک کرده است.

به همین خاطر زمانی که به مطرف بن عبدالله بن الشخیر گفته شد: «لا تُحَدِّثونا إلاّ بالقرآن قال: واللهِ ما نَبغیِ بالقرآن بدلاً ولكن نرید من هو أعلم منا بالقرآن».

جز قرآن از هیچ چیز دیگری برای ما سخن مگو، ایشان گفت: قسم به خدا، واضح‌تر و آشکارتر از قرآن چیزی دیگری نداریم ولی ما کسی را می‌خواهیم که از ما نسبت به قرآن بیشتر آگاهی داشته باشد.

از عمران‌بن حصین روایت شده است، به مردی که این شبهه را مطرح می‌کرد گفت: شما مردی احمق و نادان هستی! آیا شما در قرآن پیدا می‌کنی که نماز ظهر چهار رکعت است و قرائت آن به صورت سری است و جهری نمی‌باشد؟ پس نماز و زکات و امثال آن‌ها را مطرح نمود، بعداً گفت: آیا این‌ها را در کتاب خدا به صورت تفسیر شده می‌بینی؟ کتاب خدا این مسائل را مبهم گذاشته و سنت نبوی آن را توضیح و تفسیر نموده است. و یا اینکه توضیح و بیان قرآن به روش حواله نمودن به یکی از أدلۀ دیگر می‌باشد، همان أدله‌ای که قرآن آن را بیان کرده و بعنوان حجت و دلیل برای مردم آن را معبتر و به رسمیّت می‌شناسد.

هر حکمی که سنت، اجماع، قیاس و غیره از دلایل معتبر آن را بیان کنند در واقع قرآن آن را بیان کرده است، چون قرآن به آن‌ها رسمیت و اعتبار داده است و عمل به آن‌ها را واجب کرده است. پس روشن می‌شود که تمام احکام شریعت به قرآن مرتبط هستند و ریشه در آن دارند.

هر زمان به سنت نبوی تمسّک می‌جوییم و به آن عمل می‌کنیم در حقیقت به قرآن و کتاب خدا عمل کرده‌ایم، به همین خاطر زمانی که عبدالله بن مسعودس گفت: «لعن الله الواشمات والمستوشمات والمتنمصات والمتفلجات للحسن، المغیرات خلق الله» خداوند لعنت کند کسانی که خال‌کوبی می‌کنند و یا خواستار خال‌کوبی هستند، خداوند لعنت کند کسانی را که موها را می‌کنند و یا دندان‌ها را برای زیبایی فاصله می‌دهند و با این کارها خلقت خدایی را تغییر می‌دهند.

این حدیث به یکی از زن‌های طایفۀ بنی اسد به نام ام یعقوب رسید، ام یعقوب نزد عبدالله‌بن مسعود آمد و گفت: اطلاع یافتم که شما بصورتی که ذکر شد لعنت کرده‌ای، ابن مسعود جواب داد: چگونه کسی را که پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) آن را لعنت کرده است او را لعنت نکنم؟ مگر با قرآن چه فرقی دارد؟ ام یعقوب گفت: هر آنچه در قرآن وجود دارد خوانده‌ام آنچه را که تو می‌گویی در آن وجود ندارد! ابن مسعود گفت: اگر واقعاً آن را خوانده بودی آن را می‌یافتی! آیا نخوانده‌ای؟ ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾ [الحشر: 7]. چیزهایی را که پیغمبرص برای شما (از احکام الهی) آورده است اجراء کنید، و از چیزهایی که شما را از آن باز داشته است، دست بکشید.

ام یعقوب گفت: بلی، ابن مسعود گفت: پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) از آن نهی کرده است. روایت شده است که امام شافعی (رحمه الله) در مسجد الحرام نشسته بود گفت: از هر چیزی که از من سوال کنید از کتاب خدا (قرآن) به آن جواب خواهم داد! مردی گفت: در مورد کسی که در حال احرام است و زنبوری را به قتل می‌رساند نظرت چیست؟ امام جواب داد اشکالی ندارد و هیچ چیزی بر او نیست. آن مرد گفت: این جواب در کجای قرآن قرار دارد؟ جواب داد: ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ ﴾ سپس حدیثی را از پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) به روایت از ترمذی بیان کرد: «علیكم بسنتي وسنه الخلفاء الراشدین من بعدي» بر شما لازم است به سنت من (پیامبر) و سنت و روش خلفای راشدین که بعد از من می‌آیند ملتزم باشید و به آن‌ها عمل کنید. بعد از آن از عمرس نیز روایت نمود که فرموده است: کسی که در حال احرام است جایز است زنبور را به قتل برساند. از قرآن به سوال ایشان جواب داد.

امام خطابی می‌گوید: خداوند خبر داده است که هیچ چیز از امور دین باقی نمانده است مگر اینکه در قرآن بیان شده است، ‌اما این بیان به دو صورت است: بیان آشکار و روشن که به صورت نص صریح بیان شده است. بیان خفی و پوشیده که در ضمن تلاوت و معنی آن نهفته شده است. این قسمت آخر بیان و تفصیل آن به پیامبر (صلّی الله علیه وسلّم) موکول شده است. و این است معنی این آیه:

﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ٤٤﴾ [النحل: 44]. «و قرآن را بر تو نازل کرده‌ایم تا اینکه چیزی را برای مردم روشن‌سازی که برای آنان فرستاده شده است و تا اینکه آنان (قرآن را مطالعه کنند و دربارۀ مطالب آن) بیندیشند.»

هر کس قرآن و سنت را همزمان بگیرد در واقع هردو صورت بیان قرآن را گرفته است، با این توضیح گمراهی شبهه‌اندازان و فهم غلط و پوچی تشکیک آن‌ها روشن می‌گردد، و روشن می‌شود که میان حجت بودن سنت نبوی و اینکه قرآن هر چیزی را بیان کرده است منافات و تضادی وجود ندارد.

ادامه دارد...