«پیروی از هوی و هوس» در لغت تنها زمانی مشخّص میشود که هوی بهدرستی تعریف شود.
هوی چند معنا دارد؛ ازجمله:
١. گرایش نفس انسان به سوی چیزهایی که آرزو میکند.
٢. درخواست نفس برای دستیابی به چیزهایی که دوست دارد.
٣. محبّت به چیزی و غلبهی آن بر قلب انسان.
٤. عشق ورزیدن به چیزی و چیره شدن آن بر قلب انسان. (لسان العرب، ابن منظور، ١٥/٣٧٢)
درحقیقت، این چند معنا، مضمونی نزدیک به هم دارند، اگرچه واژگان و جملههایشان با هم متفاوتند. معنای نخست و دوم، هوی و هوس را در مراحل آغازینش بهصورت میل و ارادهی قلبی بدون چیرگی بر دل نشان میدهد؛ معنای سوم، گویای آن است که هوی و هوس محبت یا غلبهی قلبی است که با کمی تلاش و کوشش احتمال کندن آن از دل وجود دارد. اما معنای چهارم نشان میدهد که هوی و هوس نوعی عشق و سرگشتگی است که بر قلب چیره شده؛ و آن را در سیطرهی خود درآورده است؛ از اینرو، کندن آن از قلب جز با مجاهدهی درازمدت و سپری شدن زمانی بلند ممکن نیست.
چون تمامیِ این معناها میتواند هم در راه خیر به کار رود، هم در راه شر، علمای لغت گفتهاند: اگر هوی بهطور مطلق ذکر شود، معنای شر یا امر نکوهیده از آن برداشت میشود؛ اما اگر قصد خیر داشته باشیم، لزوماً باید همراه با صفت یا قرینهای بیاید؛ مانند: هوی و هوس پسندیده و هوای موافق با حق. (لسان العرب، ابنمنظور، ١٥/٣٧٢) درپایان تعریف لغویِ هوی باید گفت، که پیروی از هوی و هوس در لغت به معنای رفتن به دنبال هوای نفس و میل و آرزوی نفسانی و آنچه دوست دارد و به آن عشق میورزد، میباشد.
پیروی از هوی و هوس در اصطلاح؛ در اصطلاح شرعی و دعوی، منظور از پیروی از هوی و هوس، دنبالهروی از آرزوها و گرایشهای نفسانی یا تسلیمشدن دربرابر احساسات، بدون حاکم کردن عقل، مراجعه به شرع یا تفکر در سرانجام کار است.
حقیقت پیروی از هوی و هوس در معیار اسلام
در دیدگاه اسلام، پیروی از هوی و هوس به طور کلّی نکوهیده نیست؛ بلکه بخشی از آنکه در معنای اصطلاحی آمد، نکوهش شده است. قرآن کریم نیز با عنایت به همین بخش فرموده:
«فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَن تَعْدِلُوا» [نسا: ١٣٥]
(پس از هوی و هوس پیروی نکنید! که [اگر چنین کنید، از حق] منحرف میشوید [و به باطل میافتید].)
«وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ» [ص: ٢٦]
(از هوای نفس پیروی مکن! که تو را از راه خدا منحرف میسازد.)
«وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى ﴿٣﴾ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى» (نجم: ٣-٤)
(و از روی هوی و هوس سخن نمیگوید. آن [چیزی که با خود آورده، و با شما در میان نهادهاست] جز وحی و پیامی نیست که [از سوی خدا بدو] وحی و پیام میگردد.)
«وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى﴿٤٠﴾ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى» [نازعات: ٤٠-٤١]
(و امّا آن کس که از جاه و مقام پروردگار خود ترسیده، و نفس را از هوی و هوس بازداشته باشد، بیگمان بهشت جایگاه [او] است.)
«وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ » [اعراف: ١٧٦]
(امّا ما اگر میخواستیم مقام او را با این آیهها بالا میبردیم؛ و [دانشاش را مایهی سعادت وی قرار میدادیم؛ امّا اجبار برخلاف سنّت ماست. پس او را به حال خود رها ساختیم؛] لیکن او به زمین آویخت؛ [و به پستی گرایید و به سوی آسمان هدایت بالا نرفت؛] و از هوی و هوس خویش پیروی کرد.)
«وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ» [قصص: ٥٠]
(آخر چه کسی گمراهتر و سرگشتهتر از آن کسی است که [در دین] از هوی و هوس خود پیروی کند؛ بدون اینکه رهنمودی از جانب خدا [بدان شده] باشد؟)
پیامبر گرامی- صلّى الله عليه وسلّم - نیز فرموده است: «وإِنَّهُ سَیَخْرُجُ مِن أُمَّتِی أقوَامٌ تَجاری بِهِم تِلکَ الأَهوَاءُ کَمَا یَتَجَارَی الْکَلْبُ لِصَاحِبِهِ» [١]
(از امّتم قومهایی پدید خواهند آمد که هوی و هوس در آنان سرایت میکند؛ همانگونه که بیماریِ هاریِ سگ در صاحبش سرایت میکند.)
اسباب پیروی از هوی و هوس
پیروی از هوی و هوس اسباب و دلایلی فراوانی دارد، که در زیر به برخی اشاره شده است:
١. مهار نکردن هوی و هوس از دوران کودکی: گاهی پدر و مادر به فرزندشان از دوران کودکی علاقهای افراطی و دلسوزیای فراتر از حد نیاز میبخشند؛ آنگونه که بر رشدِ سازوکارهای فطری و شرعیِ فرزندشان که برای تعدیل تمایلات و رغبتها لازم است پیشی میگیرد. همزمان با رشد و بلوغ، کشش به این رغبتها و آرزوها نیز در او بزرگ میگردند؛ حتّی اگر با شرع مخالف هم باشد؛ زیرا هر کس با هر ویژگیای که رشد کرده، با همان پیر خواهد شد، مگر کسی که خدا صلاحش را بخواهد. در کتاب (منهج التربیة الاسلامیة= روش تربیتی در اسلام) از محمّد قطب آمده است:
مادری که با شنیدن گریهی کودک به او شیر میدهد، تا ساکت شود، یا اینکه توان ندارد گریهی او را بشنود، درواقع به کودک زیان میرساند؛ زیرا نمیگذارد کودک خواستههایش را مهار کند؛ و در کودکی به او عادت نمیدهد، که خود را کنترل نماید. پس در سنین بالاتر نیز به مهار عواطفش عادت نخواهد کرد. وضعیت زندگی به کدامیک از ما اجازه میدهد به همهی خواستههای خود برسیم؟! افزون بر این، مسلمان باید بیاموزد که نفس خود را مهار کند. این کار از دوران خردسالی آغاز میشود؛ زیرا کسی که نتواند گرایشهای نفسانیاش را کنترل کند، هرگز توان ندارد در راه خدا جهاد نماید. کسی که شهوتها و خواستههای درونیاش را نتواند مهار کند، چگونه میتواند در راه خدا جهاد نماید؟ حتّی اگر این خواستهها در دایرهی مباحاتی باشد که رسیدن به آن هیچ گناهی ندارد؛ اما اگر او را از جهاد باز دارد، گناه میشود:
«قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ ۗ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ» [توبه: ٢٤]
(بگو: اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و قوم و قبیلهی شما، و اموالی که فراچنگاش آوردهاید، و بازرگانی و تجارتی که از بیبازاری و بیرونقیِ آن میترسید، و خانههایی که بدانها علاقهمندید، اینها در نظرتان از خدا و پیغمبرش و جهاد در راه او محبوبتر باشد، در انتظار باشید که خداوند کار خود را میکند. [و عذاب خویش را فرو میفرستد.] خداوند نافرمانبرداران را [به راه نیکبختی] هدایت نمینماید.)
همهی مسایلی که در این آیه آمده است، در ذات خود حرام نیستند؛ اما زمانی که باعث شوند انسان از جهاد در راه خدا کناره گیرد، و در ترازوی قلب، کفهشان بر دوستیِ خدا و رسول و جهاد در راه خدا سنگینی کند، فسق و حرام بهشمار میآیند. پس برای استقامت بر اساس معیار و میزان خداوندی، چه راهی بهتر از مهار این گرایشها و دست کشیدن از آنها وجود دارد؟ بهویژه هنگامی که چنین گرایشهایی انسان را از حرکت به سوی خدا باز میدارد؟
خودداری و کنترل گرایشهای درونی قابلیتی است که انسان باید خود را بر آن تمرین دهد؛ و عادتی است که باید آن را بیاموزد. هرچه از دوران کودکی، خود را بدان تمرین دهد، در آینده بهتر و بیشتر خواهد توانست مهار نفس را در دست گیرد؛ و هنگامی که با رویدادهای ناگهانی روبرو شد، این توان را با خود دارد.
٢. نشستن با اهل هوی و هوس و همراهی با آنان: عواطف و انگیزههای انسان در اثر همنشینی و همراهی تقویت میشود؛ بنابراین هر کس با هواپرستان همنشینی کند، ناگزیر از عادتهای بدشان تأثیر میپذیرد؛ بهویژه اگر شخصیتی ضعیف داشته باشد. سلف صالح به این مهم پی برده بودند؛ به همین سبب، از نشست و برخاست با هواپرستان، حتّی تعامل با آنان بهشدّت هشدار میدادند. از ابوقلابه نقل است که میگفت: با هواپرستان منشینید! و با آنان جدال مکنید! زیرا من ایمن نیستم که آنان شما را در گمراهیِ خود غرق نکنند؛ و شما را در نیکیها به شک نیندازند.[٢] (الأثر، سنن دارمی)
از حسن و ابنسیرین نقل است که گفتهاند: با اهل هوی و هوس منشینید! با آنان جدال مکنید! و سخنی از آنان نشنوید![٣] (الأثر، سنن دارمی)
٣. ضعف شناخت واقعیِ نسبت به خدا و آخرت: هر کس شناختاش به خدا ضعیف باشد، نداند که فرمانروایی، تنها از آن خداوند است، بازگشت و سرانجام همگان به سوی اوست، و او سریعترین حسابرس است آنگونه که خود خبر داده:
«ثُمَّ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ ۚ أَلَا لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ» [انعام: ٦٢]
(هان! [بدانید که در چنین روزی] فرمان و داوری از آن خداست و بس؛ و او سریعترینِ حسابگران است.)
چنین انسانی حق پروردگارش را به نیکی بهجا نمیآورد؛ درنتیجه هرچه میخواهد، انجام میدهد؛ بیتوجه به اینکه خداوند خشمگین میشود یا خشنود؟ او را نجات میدهد یا نابودش مینماید؟ خداوند از گمراهان و دروغپردازان سخن گفته، تا تصریح نماید سبب گمراهیِ این گروه و تکذیب آنان، آگاهی نداشتن از خداوند، درنتیجه ناسپاسی بابت نعمتهای اوست:
«وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ عَلَى بَشَرٍ مِّن شَيْءٍ » [انعام: ٩١]
(کافران، خدا [و رحمت و حکمت او] را چنانکه باید نشناختهاند، وقتی که میگویند: «خداوند هیچ چیزی بر هیچ کسی فرو نفرستادهاست. [و انسانی را به پیغمبری برنگزیده.])
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ ۚ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن يَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ ۖ وَإِن يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئًا لَّا يَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ۚ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ ﴿٧٣﴾ مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ» [حج:٧٣-٧٤]
(ای مردم! مثلی زده شده است. [با دقّت] بدان گوش فرا دهید. آن کسانی را که جز خدا به کمک میخوانید و پرستش مینمایید، هرگز نمیتوانند مگسی را بیافرینند؛ [حتّی] اگر هم همگان [برای آفرینش آن] دست به دست یکدیگر دهند؛ حتّی اگر هم مگس چیزی را از آنان بستاند و برگیرد، نمیتوانند آن را از او بازپس گیرند؛ و برهانند. هم طالب [که مگس ناچیز است] هم مطلوب [که بتان سنگی یا معبودان دروغیناند] درمانده و ناتواناند. آنان خدای را آنگونه که باید نشناختهاند. [چراکه سنگها و دیگر آفریدگان عاجز و ضعیف را همتای خدا میسازند.] بهراستی خدا توانا [بر هر کاری و] چیره [بر هر چیزی] است. [چراکه همهی کائنات را آفریدهاست. او همچون بتان و معبودان دروغین نیست، که بر آفرینش مگسی توانایی ندارند.])
٤. کوتاهی دیگران در انجام وظیفهشان دربرابر هواپرستان: اگر اهل هوی و هوس ببیند، که دیگران رفتارهایش را تحسین میکنند، یا دربرابرش خاموشند، و با هیچ روشی آن را انکار نمیکنند، او هم به رفتارهایش ادامه میدهد؛ و در آن زیادهروی میکند؛ تا جاییکه هوی و هوس بر قلب او چیره میشود؛ و تمام رفتارهایش را فرا میگیرد. شاید راز تأکید اسلام در رویارویی با منکرات و خاموش نماندن دربرابر آن البته با شیوهی مناسب و بهطور پیاپی در همین نکته باشد؛ زیرا غالب منکرات نتیجهی دنبالهروی از هوی و هوس است. خداوند تبارک و تعالی فرموده:
«وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ ۚ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» [آل عمران: ١٠٤]
(باید از میان شما گروهی باشند که [تربیت لازم را ببینند؛ و قرآن و سنّت و احکام شریعت را بیاموزند؛ و مردمان را] به نیکی دعوت کنند؛ و امر به معروف و نهی از منکر نمایند؛ و آنان خود رستگارند.)
« ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ ۖ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ۚ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ ۖ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ» [نحل: ١٢٥]
([ای پیغمبر!] مردمان را با سخنان استوار و بجا و اندرزهای نیکو و زیبا به راه پروردگارت فراخوان! و با ایشان به شیوهی هرچه نیکوتر و بهتر گفتگو کن! چراکه [بر تو تبلیغ رسالت الاهی است با سخنان حکیمانه و مستدلّانه و آگاهانه؛ و به گونهی بس زیبا و گیرا و پیدا؛ و بر ما هدایت و ضلال و حساب و کتاب و سزا و جزاست.])
«أُولَئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللَّهُ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُل لَّهُمْ فِي أَنفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِيغًا » [نسا: ٦٣]
(و اندرزشان بده و با گفتار رسایی که به [اعماق] درونشان رسوخ کند، با آنان سخن بگوی! (و پیامد کردارشان را بدیشان گوشزد نما!])
٥. دوستیِ دنیا و فراموش کردن آخرت: کسی که دنیا را دوست بدارد، و به آن بچسبد، و آخرت را به فراموشی بسپارد، تمام تلاش خود را برای برآورده کردن لوازم آن بهکار خواهد گرفت؛ حتّی اگر مخالف برنامهی خداوند باشد. این همان هواپرستیست؛ و خداوند همین حقیقت را سبب اصلیِ دنبالهروی از هوی و هوس دانسته:
«إِنَّ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ ﴿٧﴾ أُولَئِكَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ» [یونس: ٧-٨]
(بیگمان کسانی که [به روز رستاخیز و زندگیِ دوباره ایمان ندارند؛ و] دیدار ما را انتظار نمیکشند، و به زندگیِ دنیوی بسنده میکنند، [و گمان میبرند که جهان دیگری پس از این جهان وجود ندارد،] و به این جهان دل میبندند، [و برای جهان دیگر، تلاش نمینمایند،] و از آیههای [قرآنی و نشانههای جهانیِ] ما غافل و بدان بیتوجّه میمانند، چنین کسانی جایگاهشان دوزخ است، به سبب کارهایی که میکنند.)
نشانهها و پیامدهای هواپرستی
پیروی از هوی و هوس، نشانههای زیانبار و پیامدهای نابودکنندهای دارد، که در زیر به برخی اشاره شده است:
١. ناقص بودن یا از بین رفتن طاعت و فرمانبرداری: برای انسان هوسران بسیار دشوار است، که از دیگران،چه خداوند آفریننده باشد یا بندگان آفریده شده، فرمان ببرد. غرورش به او اجازه نمیدهد چنین کاری کند ؛ زیرا هوی بر قلبش چیره گشته؛ و مهار نفساش را در دست گرفته است. او به اسیری میمانَد، که نفسش او را به سوی کبر و غرور میراند. خداوند نیز دو قلب در درون هیچ انسانی ننهادهاست. یا باید از پروردگارش فرمان بَرد، یا از هوای نفس و شیطان. حال که مطیع پروردگارش نیست، پس ناگزیر مطیع هوای نفساش است.
٢. بیماریِ قلب، سخت شدن و مرگ آن: کسی که مطیع هوای نفس است، سراپا غرق گناه و معصیت میشود. این خود پیامدهای خطرناکی برای قلب دارد؛ زیرا نخست قلب را بیمار، سپس آن را سخت مینماید؛ آنگاه به مرگ و نابودی میکشاند. پیامبر ارجمند- صلّى الله عليه وسلّم - در حدیثی فرموده است: «إن المؤمن إذا أذنب ذنبا كانت نكتة سوداء في قلبه فإن تاب ونزع واستغفر صقل منها قلبه وإن زاد زادت حتى يعلو قلبه فذلك الران الذي ذكره الله في كتابه: «كَلاَّ بَلْ ران على قلوبهم ماكانوا يكسبون»»[٤]
(هرگاه بندهی مؤمن گناهی مرتکب شود، لکهی سیاهی در قلباش پدید میآید. اگر توبه کند و آمرزش بخواهد، و از گناه دست بکشد، قلباش پاک میشود. اگر به گناه ادامه دهد، سیاهیِ قلب نیز بیشتر میشود؛ تا اینکه بر تمام آن چیره میگردد. این همان زنگی است که خداوند دربارهی آن فرموده: «هرگز! هرگز! کردار و تلاش [پلشت و زشت] ایشان دلهایشان را زنگ زده کردهاست. [و همچون زنگاری بر قلبهایشان نشسته؛ و سوراخهای هدایت را بر روی ایشان بسته است.]) ([سنن ابن ماجه)
اگر قلب که اصل و اساس و جوهرهی وجودی انسان است بمیرد، چه چیزی برایش باقی خواهد ماند؟ تنها پوست و استخوان. یا بهتر است بگوییم بخش خاکیِ انسان باقی میماند، که بیارزش است؛ و در میزان خداوندی هیچ جایگاهی ندارد. چه زیبا فرموده است رسول گرامی اسلام- صلّى الله عليه وسلّم -: «إِنَّ اللهَ لَا يَنْظُرُ إِلَى أَجْسَادِكُمْ، وَلَا إِلَى صُوَرِكُمْ، وَلَكِنْ يَنْظُرُ إِلَى قُلُوبِكُمْ.» [٥]
(خداوند به صورتها و پیکرهای شما نمینگرد؛ بل به دلها و کردارتان نگاه میکند.) (صحیح مسلم، به روایت ابوهریره)
٣. کوچک شمردن گناهان: کسی که تابع هوای نفس است، قلبش سخت میشود؛ و همانگونه که اشاره کردیم، قلباش میمیرد. هنگامی که قلب سخت و سنگ گردد، گناهان در نظر انسان کوچک شمرده میشود. پیامبر- صلّى الله عليه وسلّم - در این باره فرمودهاست: «إنَّ المؤمنَ یَرَی ذُنُوبَه کَأَنَّهُ قَاعدٌ تَحتَ جَبلٍ یَخافُ أَنْ یَقَعَ عَلَیْهِ وَ إِنَّ الفَاجِرَ یَرَی ذُنُوبَهُ کَذُبابٍ مَرَّ عَلَی أَنِفِه فَقَال بِهِ هَکذَا...»[٦]
(انسان مؤمن گناهاش را مانند کوهی میبیند، که گویی میخواهد بر سرش فرو ریزد؛ اما انسان فاجر گناهاش را مانند مگسی میبیند، که بر دماغش میگذرد؛ و با اشارهی دست آن را میراند.) (صحیح بخاری به روایت عبدالله بنمسعود)
کوچک شمردن گناهان و معاصی عین خسران و زیان و نابودی است.
٤. بیثمر بودن پند و اندرز: انسان هواپرست بر شهوتهایش سوار، و بندهی خواستههای نفسانی شده است. چنین انسانی چگونه میتواند به پند و نصیحت دیگران گوش فرادهد؟ و ارشاد و راهنمایی در او کارگر باشد؟ قومی که به همدیگر اندرز نمیکنند، و پندپذیر نیستند، هیچ خیر و برکتی در میانشان وجود ندارد.
«فَإِن لَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءَهُمْ » [قصص: ٥٠]
(پس اگر [این پیشنهاد تو را نپذیرفتند و] پاسخت نگفتند، بدان که ایشان تنها از هواها و هوسهای خود پیروی میکنند!)
٥. بدعتگذاری در دین: انسان هواپرست همانند دیگر انسانها میل دارد شخصیتش را مطرح کند. او برنامهی خدا را برای رساندناش به این هدف، مناسب نمیبیند؛ پس به آن تن نمیدهد و راهی ندارد جز اینکه در پی روشی باشد از روی هوی و هوس.
نوآوری گمراهی است؛ و هر گمراهی آتش به همراه دارد. پیامبر گرامی- صلّى الله عليه وسلّم - در این باره فرموده است:
«إِیَّاکُم وَ مُحدَثاتِ الأُمورِ فَإِنَّ کُلَّ بِدعةٍ ضَلالَةٌ وَ کُلَّ ضَلالةٍ فِی النَّارِ.»[٧]
(زنهار از چیزهای جدیدی که در دین داخل میکنید! چراکه هر نوآوری گمراهی و هر گمراهی در آتش خواهد بود.) (بخشی از حدیث طولانی از سنن ابیداود)
٦. سرگردانی و عدم راهیابی به راه راست: انسان هواپرست با بندگی دربرابر شهوات و گرایشهای نفسانیِ خود از منبع هدایت و توفیق الاهی رویگردان شده است. چنین انسانی چگونه موفق خواهد شد؟ و چگونه راه راست را خواهد یافت؟ خداوند تبارک و تعالی فرمودهاست:
«أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن يَهْدِيهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ ۚأَفَلَا تَذَكَّرُونَ» [جاثیه: ٢٣]
(هیچ دیدهای کسی را که هوی و هوس خود را به خداییِ خود گرفتهاست؟ و با وجود آگاهی [از حق و باطل، آرزوپرستی کرده؟ و] خدا او را گمراه ساخته؛ و بر گوش و دل او مهر گذاشته؛ و بر چشماش پردهای انداختهاست؟! پس چه کسی جز خدا [درحالی که خدا هم از وی رویگردان است] میتواند او را راهنمایی کند؟ آیا پند نمیگیرید؟ و بیدار نمیشوید؟)
٧. گمراه کردن دیگران: نشانهها و پیامدهای زیانبار هواپرستی، تنها به انسان هواپرست محدود نمیشود؛ بلکه اغلب به دیگران نیز سرایت میکند؛ بهویژه انحراف از راه راست و دور شدن از مسیر صواب، آسان و جذاب است؛ و خداوند نیز این مسأله را یادآوری نموده:
«وَإِنَّ كَثِيرًا لَّيُضِلُّونَ بِأَهْوَائِهِم بِغَيْرِ عِلْمٍ» (انعام: ١١٩)
(بسیاری از مردم، با هواها و هوسهای [کج و نادرست] خود، بدون آگاهی [از درستیِ آنچه میگویند و بدون دلیل بر آنچه در راه آن میکوشند، دیگران را] سرگشته و گمراه میسازند.)
٨. ایجاد پراکندگی و ازهم پاشیدگی در صفوف: اگر شهوتپرستان و اهل هوی و هوس در فعالیتهای اسلامی رخنه کنند، آن را به سوی تفرقه و پراکندگی میکشانند؛ زیرا اصل و سرچشمهی اطاعت و فرمانبری در نزد آنان، بیارزش و ضعیف است. اگر فعالیت اسلامی به چنددستگی و پراکندگی دچار شود، به لقمهی چربی برای دشمنان تبدیل خواهد شد. بیگمان این مهمترین نقطه ضعفیست که دشمنان برای دست یافتن به آن در تلاشند، تا به واقعیت تبدیل شود؛ بدین ترتیب، خواهند توانست فعالیت اسلامی را درهم کوبند؛ یا دستکم آن را خدشهدار سازند و سالها عقب نگه دارند.
٩. محروم شدن از یاریِ خداوند: سنت خداوند درمیان آفریدگاناش بر این است، تا زمانی که شایستهی یاریِ خداوند نباشند، هیچ یاری و تأییدی از خداوند دریافت نخواهند کرد. زمانی که خداوند آنان را به قدرت رساند، چنان میشود که خود دربارهشان میفرماید:
«الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ» [حج: ٤١]
([آن مؤمنانی که خدا بدیشان وعدهی یاری و پیروزی دادهاست] کسانی هستند که هرگاه در زمین ایشان را قدرت بخشیم، نماز را برپا میدارند و زکات را میپردازند؛ و امر به معروف، و نهی از منکر مینمایند.)
بیگمان انسان هواپرست با معصیت و نافرمانی از خدا و پیامبر و فرمانروایان مسلمان، مسلمانان را از این یاری و تأیید الهی برای فعّالیّت اسلامی محروم خواهد کرد. پندها و اندرزهای عمر بنخطاب به لشکریان اسلام و سربازان مسلمان هنگام فتوحات اسلامی هنوز در گوشها طنینانداز است. وقتی که سعد بنابیوقاص را بر عراق گمارد، به وی فرمود: ای سعد بنوهیب! از اینکه داییِ پیامبر خدا و صحابیِ او هستی، مغرور مشو! خداوند بدی را با بدی پاک نمیکند؛ بلکه بدی را با خوبی پاک میسازد. خداوند را با هیچکس نسبتی نیست، مگر با اطاعت و فرمانبری از او. همهی انسانها، اعم از: شریف و حقیر نزد خداوند یکساناند. خداوند پروردگارشان و آنان هم بندگان اویند. در عافیتطلبی از هم برتری مییابند؛ و با اطاعت از خداوند به پاداش او نایل میشوند. ببین پیامبر خدا از روزی که مبعوث شد، تا روزی که ما را بدرود گفت، به چه کاری میپرداخت؟ تو هم به همان پایبند باش! اصل همان است. این اندرز من به تو است. اگر آن را رها کنی و از راه منحرف شوی، کردارت تباه میشود؛ و از زیانکاران خواهی بود. (البدایة و النهایة، حافظ ابنکثیر ٣٦/٣٥ -٣٧)
ایشان همچنین برای سعد و سربازان همراهش نوشت:
من تو و سربازان همراهات را به تقوای خدا در هر حال دعوت میکنم؛ زیرا تقوای خدا بهترین جنگافزار برای سرکوب دشمن و کارآمدترین ابزار و نیرنگ در جنگ است. من به تو و سربازانات سفارش میکنم که بیشتر از دشمن، از گناهانتان بترسید؛ زیرا گناهان لشکر بیمناکتر از دشمنشان است؛ و مسلمانان برای عصیان و نافرمانیِ دشمن دربرابر خداوند است که بر آنان پیروز میشوند. اگر این چنین نبود، ما توان مقابله با آنان را نداشتیم؛ زیرا نه شمار ما با آنان برابر است، نه ابزارهای ما با ابزارهای آنان؛ ما اگر به واسطهی فضل و برتریِ خود بر آنان پیروز نشویم، با نیروی نظامی از پس آنان برنخواهیم آمد. بدانید که شما در مسیرتان مراقبانی از جانب خداوند دارید، که از کردههای شما آگاهند. پس از آنان شرم داشته باشید! و درحالی که در راه خدا حرکت میکنید، از او نافرمانی مکنید! نگویید دشمن بدتر از ماست؛ و بر ما چیره نخواهد شد. چه بسا قومهایی که انسانهای بدتر از خودشان، بر آنان چیرگی یافتهاند. هنگامی که بنیاسراییل خداوند را خشمگین نمودند، کافران مجوس بر آنان پیروز شدند؛ و خانههایشان را تفتیش و جستجو کردند. وعدهی خداوند انجامشدنی است. از خدا بخواهید دربرابر نفستان، شما را یاری کند؛ همانگونه که دربرابر دشمن از او یاری میطلبید. از خداوند میخواهم ما و شما را بر نفسهایمان پیروز کند. (بدایه و نهایه، حافظ ابنکثیر: وصایا)
١٠. رفتن به دوزخ و چه بد جایگاهی! هر کس به پیامدهای ناگوار شهوتپرستی گرفتار آید، جایگاه او دوزخ خواهد بود. خداوند نیز ما را از آن برحذر داشتهاست:
«فَأَمَّا مَن طَغَى ﴿٣٧﴾ وَآثَرَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا ﴿٣٨﴾ فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوَى» [نازعات: ٣٧-٣٩]
(امّا آن کسی که طغیان و سرکشی کرده، و زندگیِ دنیا را [برگزیده باشد، و بر آخرت] ترجیح داده باشد، بیگمان دوزخ جایگاه [او] است.)
پانوشتها و ارجاعات
[١]. سنن ابی داوود: ج 7، ص 6، شماره 4597. آلبانی آن را صحیح دانسته؛ مشکاة المصابیح: ج 1، ص 61، شماره 172.
[٢]. سنن الدارمی: ج 1، ص 387، شماره 405. محقق کتاب (حسین سلیم اسد الدارانی) آن را صحیح دانسته.
[٣]. سنن الدارمی: ج 1، ص 391، شماره 415. محقق کتاب (حسین سلیم اسد الدارانی) آن را صحیح دانسته؛ همان.
[٤] . سنن ابن ماجه: ج 5، ص 316، شماره 4244. آلبانی آن را حسن دانسته؛ صحیح الترغیب والترهیب: ج 3، ص 122، شماره 3141.
[٥] . صحیح مسلم: ج 4، ص 1986، شماره 2564.
[٦] . صحیح بخاری: ج 8، ص 67، شماره 6308.
[٧] . سنن ابی داوود: ج 7، ص 17، شماره 4607. آلبانی آن را صحیح دانسته؛ مشکاه المصابیح: ج 1، ص 58، شماره 165.
نظرات