إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ

إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ

سایت رسمی جماعت دعوت و اصلاح

  • بشر به دنیا که می‌آید، ذهنش خالی و فاقد دانش است؛ امّا دلش صندوقچه‌ای پر از کشش است؛ کشش به سوی انواع لذّت‌ها و منافع؛ این نوع کشش‌ها را غرائز می‌گوییم که خور و خواب و خشم و شهوت و جاه و غرور و انواع دیگری را شامل می‌شود؛ بشر در محاصره‌ی این غرایز مانند قایق کوچکی در میان یک دریای متلاطم و توفانی است که هر لحظه به سویی رانده می‌شود؛ این غرایز و جذّابیت‌ها اعمّ از قدرت و ثروت و شهوت و زینت، بسیار نیرومندند و مهار آنها جدّیت و هوشیاری و زحمت بسیار می‌خواهد:

  • انقلابها غالباً محصول موجی از خشم متراکم و توفنده در جهت براندازی و ویرانگری رژیم حاکم اند و طبقات حاکم را دگرگون می کنند؛ براندازی که در انقلابها "پیروزی" نامیده می‌شود، اتفاقاً آغاز ماجراست؛ براندازی خشم و فریاد و مقاومت می‌خواهد؛ اما ساختن و آباد کردن جوامع، پیچیده ترین کار دنیا و نیازمند دانش تخصصی، تعالی شخصیت، تجربه کافی، سطحی معقول از سیری و دارندگی، واقع‌نگری، سوابق مسافرت به کشورهای متنوع و متعدد، ظرفیت و تعادل روانی، مقبولیت کافی برای انرژی‌بخشی

  • حوادث تلخ و تأسّف‌برانگیز سراوان و کشته شدن غم‌انگیز سوخت‌بران بلوچ، بار دیگر آفت‌زایی توسعه‌ی نامتوازن و عوارض نابرابری در توزیع ثروت و فرصت را نشان داد و اندوهی عمیق را به ژرفای جان دغدغه‌داران عدالت و توسعه‌ی کشور چشاند! حکمرانی در یک جامعه‌ی دارای بافت متنوّع، گو اینکه پیچیدگی‌‌ها و دشواری‌‌‌های خاصّ خود را دارد، امّا فرمول و منطق خاصّ خود را دارد.

  • چند روزی است کلیپی در شبکه‌های اجتماعی پخش می‌شود که در آن یکی از  مجریان مشهور شبکه‌ی دوم تلویزیون، با مشاهده‌ی لباس کوردی میهمان خود، از آن به عنوان لباس چوپانی یاد می‌کند و این توصیف، تلقی به توهین شده و اعتراضات و متٲسفانه توهین‌های متقابلی برانگیخته است. در این باره چند نکته قابل توجه است:

    نخست: از منظر فلسفی و دینی، چوپانی نیز یک شغل مفید و چوپانان نیز همچون سایر اقشار، برخوردار از حرمت انسانی‌اند.

  • بیشتر که بمانی بیشتر می‌بینی؛ زمانی بود محبّت و وفا را هم‌بسته می‌انگاشتم؛ اکنون می‌بینم که چنین نیست و گاهی دل‌باختگی به قیمت ترک وفا تمام می‌شود.
    لطفاً پیوستگی داماد به خانواده‌ی همسر و گسستن از خانواده‌ی پدری را تداعی نفرمایید که اوّلاً مصداقی آماده و قدیمی است و ثانیاً هنوز چنین داغی بر قلبم ننشسته‌است!
    مقصودم این‌بار چیزی دیگر و حقیقتاً درآمیخته به شائبه‌ی سیاسی است!
    اجتماع انسان‌ها نیازمند مدیریت است؛ مدیریت جامعه بر عهده‌ی سازمان حکومت است؛ امّا اگر این درمان خودش درد و رنج‌افزا شد، چه؟! آیا جور حاکم به از هرج‌و‌مرج است؟! یا اصلاً از در تقدیس باید وارد شد و هر عیبی را که از حاکم سر زد باید هنر و ستودنی انگاشت؟!

  • بار دیگر درخت شوم تعصب و دگرستیزی میوه داد و این بار از شبکه پنج سیمای جمهوری اسلامی و از زبان یک مداح، به خلفای راشدین و مادر مؤمنان حضرت عایشه صدیقه-رضی الله عنهم - توهین شد؛ مدّاحی که در اصل خودش نیز قربانی تربیت غلط و لذا پیش از همه مستحق ترحّم است!
    نوع تعامل با مخالفان فکری-سیاسی و هویت‌های متفاوت، یکی از وجوه بنیادین نگرش و فرهنگ اجتماعی است که ربط مستقیمی به سطح رشد فکری و فرهنگی دارد؛ توسل به توهین و دشنام، شاخصه فرهنگ‌های بدوی و  حقیرانه‌ترین شیوه تعامل با مخالفان و ترکیبی از کینه‌ی پایدار و توهّم مالکیت حقیقت است؛راست است که فرهنگ جوامع بشری به انواع علل فردی و اجتماعی، نوعاً  پالودگی و پیراستگی ناب ندارند

  •  در شرایطی که به گفته‌ی تحلیلگران، هنوز پختگی ملّیّت در ایران به حدّ کافی نرسیده و حس تعلّق به بزرگترین «ما» در کشور، کم و ضعیف است و احساس مسؤولیت نسبت به اموال ملّت شدیداً آسیب دیده و اخبار متناوب اختلاس‌ها در سطوح مختلف، نشان می‌دهد که اموال عمومی و بیت‌المال، نوعی خوان یغما انگاشته می‌شود، تن سپردن داوطلبانه‌ی حافظان محیط زیست به شعله‌های آتش در مریوان، قابلیت این را داشت که به عنوان نمادی از تعلّق ناب و مسؤولیت‌شناسی راستین و تابلویی گویا از شکوفایی مدنی، معرّفی و تمجید شود؛ ایثارگری مدنی در شرایطی که سلامت و امنیّت کشور دستخوش بیماری فرهنگی-اداری است، هیچ کمتر از ایثارگری نظامی

  • چندی پیش نزد دوستی ارجمند بودم؛ چنان که افتد و دانی، رفاقتِ درآمیخته با شرم و رواج توهّم تقابلِ صراحت با صمیمیّت، آدمی را به نوعی پوشیدەگویی و کنایەبافی می‌کشاند؛ کنایەهایی که گاه فقط محصول خلّاقیّت و مهارت بافندگی خودِ گوینده و عاری از کدهای مشترک فرهنگی است و بیچاره مخاطبِ بی‌گناه، اگر مقصود را در نیابد به بلاهت و دیرفهمی نیز متّهم می‌شود!

    این دوست ما نیز که هم خود را به زحمت افکنده بود و هم مرا، پس از پُشتک و واروی فراوان، پرده از خیرخواهی و مقصود خویش برگرفت و به من که عضو یک جماعت/حزب هستم، رساند که تحزّب با مسلمانی و اخوّت اسلامی منافات دارد

  • این روزها، فصل امتحانات و پایان‌ بخش آموزشی فعالیت مدارس است؛ فعالیتی که قاعدتاً باید معطوف به پرورش شخصیت دانش‌آموزان و بسترسازی برای آماده شدن آنان جهت حضور مسؤولانه و سازنده در اجتماع باشد.

    مدرسه و معلم گرچه در شرایط کنونی به علت سوء مدیریت و نگاه سطحی و ابزاری، جایگاه خود را جز در ادبیات سیاسی و رسانه‌های رسمی، از دست داده‌اند، اما به دلیل نقش بنیادین و اولیه در تربیت نیروی انسانی آن هم در مقطع سرنوشت‌ساز شخصیّت‌پذیری بشر، هنوز هم زیربنا و مادر توسعه کشورها هستند؛ شایان یادآوری است که به نظر بسیاری از روانشناسان، نگرش‌های اصلی و ستون‌های شخصیت انسان در محدوده ده سال اول زندگی شکل می‌گیرد.

  • زنان در ارزش انسانی، سرشت بشری، ابزارها و توان شناخت، مسئولیّت‌ مدنی، صلاحیّت‌ امر به معروف و نهی از منکر، امکان ترقّی‌ معنوی و لیاقت دریافت خطاب الهی با مردان مساوی‌اند و تفاوت در برخی خصوصیّات‌ روانشناختی یا فیزیولوژیکی را نباید به تفاوت ارزشی تبدیل کرد؛ زن و مرد، نه در برابر یکدیگر، بلکه در کنار هم و به تعبیر نبوی «شقائق» یعنی همتای هم‌اند و در پویش مسیر شکوفایی و کمال، همدوش‌ و نیازمند یکدیگرند؛ هر دو باید به شأن انسانی و ارزش الهی یکدیگر احترام بگذارند از نگاه ابزارگرایانه به یکدیگر پرهیز کنند؛ نه زن ابزار مرد است و نه مرد ابزار زن. مرد و زن، دو نوع جنس انسان‌اند و هر دو به یکسان از روح که مایه‌ی امتیاز انسان از دیگر مخلوقات است، برخوردار هستند؛