تأملی در انتخابات ۲۰۲۴ امریكا
انتخابات ۲۰۲۴ امریكا در كنار همه دلالتهایش، واقعیتِ درحال گسترشی را آشكار ساخت. در این انتخابات رقابت میان ترامپ و هریس، به نمایندگی از دو حزب اصلی ایالاتمتحده امریكا بود. اما رقابت جدیدی شكل گرفت كه در نظر برخی تحلیلگران در رویارویی دو شخصیتِ نزدیك به دو نامزد نمود پیدا كرد. ایلان ماسك و باراك اوباما، مهمترین طرفداران ترامپ و هریس بودند. این دو در رقابتهای انتخاباتی خطوط اساسی دو روند رقیب در آینده جهان را نمایندگی كردند. اوباما در سخنرانیهای خود اصول دموكراتیك، به رسمیتشناسی «دیگری»، رفاه اجتماعی همگانی، پذیرش تمایز و مفاهمه و گفتوگو را به عنوان اصول اساسی یك زندگی ایدهآل، مبنای فراخوانی رایدهندگان قرار داده بود. درحالی كه ایلان ماسك، افقها و چشماندازهای جدیدی برای نظم جهان آینده نشان میداد. آنچه كه ایلان ماسك بدان دعوت میكرد، بزرگترین پتانسیل نهفته در جهان تكنیكی بود. ماسك به چیزی فرامیخواند كه هنوز در حوزههای نظری فلسفی، به وضوح به اندیشه درنیامده است. او نماینده و تجسم اراده قدرتی است كه نیچه آن را در بنیاد حیات آدمی یافته بود و به روایت مارتین هیدگر به صورت گشتل (Gestell) بر زندگی انسان معاصر غالب شده است؛ همان كه در اندیشه فوكو با تلفیق مفاهیمی چون «قدرت»، «اپیستمه» و «تكنیك»، به نحو دیگری به بیان درآمده.
در سرآغاز دوران مدرن، خواست نظم مدرن به صورت اندیشههای هابز و لاك مطرح شد.در درون اندیشههای سیاسی هابز و لاك، دو استعدادِ درون آدمی به صورت دوگونه انسانشناسی، در لایههای زیرین فكر دو متفكر قابل تشخیص بود. مبنای طرح دو فیلسوف عقلِ خودبنیادی بود كه بعد در دكارت و كانت دقیقتر مورد تأمل قرار گرفت. هابز با درك انسانها در قالب گرگهایی در مقابل یكدیگر، طرح لویاتانی دولت را مطرح ساخت، اما لاك با درك انسانها به عنوان موجوداتی پاك و غمخوارِیكدیگر دولتِ متكی بر صلح و عقلانیت را مطرح ساخت. نظم جهان مدرن از آغاز تاكنون با نظر به دو قطب هابزی-لاكی شكل گرفته و دگرگون شده است، اما اكنون گویا در حال گذار به صورت جدیدی از نظم هستیم كه عامل تكنولوژی وارد نظم انسانی در مقیاس جهانی شده است.
مارتین هیدگر تنها متفكری است كه زودهنگام صدای پای تكنولوژی را به عنوان عامل اصلی تنظیم مناسبات انسانی و بلكه تمامی شؤون انسانی درك كرد. او تكنیك را مقدم بر علم دانست و با طرح عبارت «دانش نمیاندیشد» مخاطبان خود را به شگفتی واداشت. اما امروز معنای سخن هیدگر را به صورتی ملموستر درمییابیم. امروز هر دانشجوی معمولی دانشهای مختلف درك میكند، كه دانشها جز با تكنیك بودن، توجیهی برای بقای خود ندارند. دانش بماهو دانش دیگر معنای قابل اعتنایی ندارد. وضع علوم پایه این دریافت را تایید میكند. به بیانی كه در هیدگر و فوكو بسیار به هم نزدیك است، همه علوم حتی علوم انسانی هم تا حد بسیاری در حد تكنیكهای اِعمال قدرت و نظارت، تقلیل پیدا كردهاند. امروز علوم انسانی و فرهنگی، و انحاء رشتههای پژوهشی موسوم به «مطالعات»، از مطالعات اجتماعی، فرهنگی، تا مطالعات نظری و دینی صورت تكنیكهای خواست قدرت پیدا كردهاند. جهان ما جهانِ سلطه تكنیكها در صورت نرم و سخت آن، در مراتب مختلف شده است.
در رقابت اخیر انتخابات ریاستجمهوری امریكا كاندیدای حزب دموكرات به لحاظ نظری بر آخرین تجارب متكی بر اصول فلسفی-نظری فكر مدرن كه میراث نهضت روشنگری است، تكیه میكرد. اوباما دقیقتر از هریس این موضِع را نمایندگی كرد. اما ماسك نماینده موج جدیدی در قلمرو سیاست و فرهنگ است. او اكنون نماد رانه تكنولوژی به مثابه گِشتِل، در عرصه سیاست است. گشتل قالبها، چارچوبها و مسیرهای حركت انسان با مبدئیت تكنولوژی است. در تلقی هیدگری از تكنیك و گشتل، توجهی بنیادی به تفاوت تكنیك در ذات آن، با تكنیك به مثابه ابزار است. قدرت ایلان ماسك تنها به مالكیت مهمترین ابزار تكنیكی (مثل ایكس و اسپیس ایكس) نیست. قدرت اصلی او ناشی از برخورداری از ذهن تكنیكی است؛ همان كه او را ثروتمندترین انسان امروز كرده است. باز به بیان هیدگری او نمود انسان/دازاینی است كه در نسبتی جدید با هستی قرار گرفته، و در این نسبت راسخ است. ایلان ماسك نماد و بلكه خدایگان انسان تكنیكی امروز است. زبان او را هر فرد تن داده به اقتضائات جهان تكنیكی میفهمد. او و همه تكنیكرهای جهان رانه اصلی جهان آیندهاند. تبار ایلان ماسك را میتواند در نوشتههای فرانسیس بیكن، به خصوص نوارغنون یافت؛ آنجا كه اوتوپیایی را ترسیم میكند كه جهان به وسیله دانشمندان اداره میشود، درحالی كه دانش این دانشمندان هنوز برای بیكن قابل تصور نبود. دانشمندان زمان ما، دیگر تلقیای از دانش مانند آنچه افلاطون و ابنسینا و دكارت و هگل داشتند، ندارد. دانشمند زمان معاصر در نسبتی خاص با وجود است كه اساس آن صرفنظر كردن از هستی در معانیای است كه در گذشته فلاسفه از آن پرسیده بودند. به همین جهت انسان گشتل، چندان اهل نظر و اندیشه به معانیای كه فلاسفه كلاسیك در پی آن بودهاند، نیست.
هیدگر در كنار طرح چیستی تكنولوژی، بر پایان متافیزیك و فلسفه تاكید كرده است. امروز ملموستر از گذشته به پایان فلسفه و تفكر نظری متافیزیكی وقوف یافتهایم، اما پایان فلسفه به معنای پایان جستوجو نیست. اگر شأن اصلی انسان آنگونه كه در تفكر یونانی-مسیحی تجربه شده، پرسش از هستی باشد، هنوز این رانه هر چند در صورتی ضعیف، در جریان است، اما آنچه هر چه میگذرد آشكارتر میشود، لزوم تغییر جهت در نحوه طرح پرسش است. فلسفه، علوم انسانی و صورتهای الهیاتی شكل گرفته در محدوده ادیان ابراهیمی برای تفكر درباره مسائل جهان
پیشِ رو ناكافی است. فهم رخدادهای جاری ازجمله نقش رو به تزاید روندهای گشتلی در جهان معاصر نیازمند بازگشت به بنیادها به قصد درك امكاناتی است كه تاكنون به اندیشه درنیامده است. نقش رو به افزایش هوش مصنوعی در زندگی كنونی را هم باید در همین امتداد دید.انسانِ معاصر اگر بخواهد همچنان پرسشگرانه روندهای جاری حیرتزا را دنبال كند، باید درباره بنیاد تكنولوژی و نحوه ورود آن به اندرونیترین لایههای هستی انسان بیندیشد.
جهان با انتخابات اخیر ریاستجمهوری امریكا، در حال سوق یافتن در جهت جدیدی است. در این جهتگیری شاید با مدرنیته به مثابه سنتی پشتسرنهاده شده روبهرو شویم. نشانههای چنین روندی در سخن برخی از اهل سیاست ظاهر شده است.بیسبب نیست كه رییسجمهور فرانسه، مكرون در واكنش به نتیجه انتخابات امریكا به صراحت از خطر پایان اروپای كلاسیك سخن گفت. اروپا با پروژه روشنگری مبدا جهان مدرن شد، اما گویا جهان در حال تغییر جهتهایی است كه اصول فكر مدرن برای درك جهتگیری جدید كفایت نمیكند. فیلسوفان و روشنفكران درباره انتخابات بسیار خواهند نوشت. چنانكه پرفسور سیندیكت در تحلیل نتیجه انتخابات امریكا، با استناد به جمهور افلاطون غلبه نابرابری را سبب انحراف در دموكراسی امریكایی دانست و از خطر فروپاشی اساس دموكراسی گفت. شاید اینگونه تحلیلها هنوز ذهنهای مأنوس با فلسفه و مبانی نظری مدرن را قانع كند، اما واقعیتهای جدیدی در عرصه زندگی ظاهر شده كه این شیوههای تحلیل برای فهم آنها كفایت نمیكند. اروپا با هر آنچه داشته، امروز سرزمینی كوچك با محدودیتها و معضلات فراوان است. بخشهایی از جهان معاصر مانند امریكا كه تبارشان به اروپا میرسد، گویی كه دیگر قصد حمایت از تبار خویش، لااقل در قالبهای گذشته ندارند.
اگر جامعه امریكایی مهمترین واحد تغییرات برای جهان آینده باشد، این جامعه در حال سوق دادن جهان در جهتی جدید است. انتخابات اخیر نشان داد كه نظمی جدید با پادرمیانی تكنیك، در قالبی جدید در حال تكوین است. اگر هنوز تفكر در معنای پرسشِ از هستی و چیستی امور اهمیتی داشته باشد، تفكر معاصر در صورتهای مختلف آن باید پرسش از گشتل ورانههای تغییرات را برجسته سازد. اگر كار فلسفه درك چیستی رانههای حیات، به خصوص حیات انسانی باشد، رانههای ناشناختهای در حال فعال شدناند. این رانهها را هنوز نمیشناسیم. تفكر معاصر در حال تجربه پدیدارهایی برخاسته از رانهها متفاوت است. هیكل اصلی این رانه تكنیك است. تكنیك در حال واژگون ساختنِ همه موضوعات تفكرات نظری-فلسفی كلاسیك برای تحلیل انسان و جهان است؛ هر چند هنوز فلسفه مدرن معبر اصلی برای ورود به عرصه تفكر درباره تكنیك باشد.
شاید در حال تجربه بخش پایانی دورانی باشیم كه نیچه آن را نیهیلیسم نامید. هر چه هست با نشانههایی كه همو داده است، این زمان نیازمند متفكرانی است كه مقهور اراده قدرت نباشند و توان زیستن در شرایط ناپایداری، بیقراری و پایانها داشته باشند.
پژوهشگر فلسفه
نظرات