ایرانیان در آستانه ورود به عصر تازه و هنگامه جدیدی قرار دارند. هنگامه‌ای كه ظهور دوباره ترامپ و‌ دار و دسته‌اش آن را شكل می‌دهند. این سرنوشت محتوم ایرانیان است كه طی دهه‌های مستمر در كشاكش بیم‌ها و امیدها، تحولات پیش رو را انتظار می‌كشند. از یك طرف بیم‌هایی كه بر اثر راه‌اندازی مكانیسم ماشه ممكن است ایجاد شود و قطعنامه احتمالی آژانس هم زمینه‌های احتمالی آن را فراهم می‌سازد. از سوی دیگر امیدهایی كه دولت اصلاح‌طلب تازه بر صدر نشسته با حضور چهره‌های متخصص و مدیران نخبه ایجاد كرده‌اند. رییس‌جمهوری كه اعلام كرده هر اتفاقی رخ دهد، ایده تنش‌زدایی و گفت‌وگو و مذاكره را ترك نخواهد كرد. در كنار امیدهایی كه بر اثر حضور یك دولت اصلاح‌طلب ایجاد شده، شخصیت خاص ترامپ هم یك وضعیت دیالكتیك را برای ایران و ایرانی به وجود آورده است. ترامپ اساسا یك وضعیت متناقض است. ترامپ در آن واحد هم می‌تواند بیم باشد و هم امید. كارنامه تاریك ترامپ حدفاصل 2016 تا 2020 با ایده فشار حداكثری كافی است تا ایرانیان را نگران حضور او در كاخ سفید كند. در عین حال اظهاراتش درباره اینكه به دنبال تغییر حكومت در ایران نیست و آماده است تا با ایران به یك توافق برد-برد برسد در كنار روحیه كاسبكارانه‌اش برخی را نسبت به آینده حضور او در كاخ سفید امیدوار می‌سازد. یكی از چهره‌هایی كه معتقد است، ترامپ برای ایران یك فرصت است، تقی آزادارمكی، استاد جامعه‌شناسی است كه معتقد است باید از فرصت حضور ترامپ در كاخ سفید نهایت بهره‌برداری را كرد. آزادارمكی با تشریح صحنه سیاسی ایران و فضای بین‌المللی، ترامپ را در میان چنگ و دندان نشان دادن‌های دیپلماتیك اروپاییان و نگاه جنگ‌طلبانه و خصمانه اسراییل یك فرصت می‌داند. این استاد جامعه‌شناسی با واكاوی وضعیت جامعه ایرانی و صف‌كشی نیروهای سیاسی، نسخه منحصربه‌فرد خود را نیز برای عبور از بحران ارایه می‌كند. استفاده توامان از میدان و دیپلماسی راهبردی است كه آزادارمكی به آن اعتقاد دارد. تضاد و تنازعی كه امكان یك توافق آبرومندانه را برای ایران فراهم می‌سازد و شرایط را برای به دست گرفتن وضعیت مطلوب مهیا می‌كند.

 

بعد از حضور پزشكیان در ایران، ترامپ هم در امریكا سكان هدایت ساختار اجرایی را به دست گرفته. رویارویی این دو دیدگاه در ایران و امریكا چه وضعیتی را برای ایران شكل می‌دهد؟

ایران و جامعه جهانی را پس از حضور ترامپ با شرایط جدیدی می‌بینیم. ترامپ، ترامپی است كه تنها اهل معامله نیست، بلكه اهل مجادله هم است. ترامپ مدل 2024 هم مناقشه می‌كند و هم مجادله و هم معامله. ترامپ مدل 2016 زیاد دنبال معامله نبود و بیشتر قصد داشت رو كم كند. به همین دلیل ایران را با فشار حداكثری مواجه ساخت و برای چین چنگ و دندان نشان داد و به اروپا و متحدان امریكا بی‌محلی كرد. از سوی دیگر راهی اسراییل شد و بازی‌های عجیبی را درآورد. اساسا اسراییل امروز محصول ترامپ دیروز است. اما ترامپ امروز با تجربه‌تر شده و قصد دارد امریكای جدیدی را بسازد و نام خود را بر تارك این امریكای جدید بكوبد. ترامپ باید به نجات امریكا فكر كند، چراكه امریكا دچار گرفتاری‌های بنیادینی است كه در آینده بروز می‌كند.

چرا فكر می‌كنید امریكا گرفتاری‌های بنیادینی در سطح جهان دارد؟ این گرفتاری‌ها از چه نوعی است؟

گرفتاری اصلی امریكا وارد شدن مستقیم در مجادلات جهانی است. یكی از این گرفتاری‌ها، گیر كردن پای امریكا در جنگ اسراییل و حماس است. بایدن دقیقا یكی از طرف‌های جنگ در منطقه خاورمیانه شده است. از سوی دیگر در جنگ روسیه و اوكراین رسما درگیر شده است. اگر این روند ادامه داشت، امریكا به طرف جنگ با ایران، سپس با چین، روسیه، حتی اعراب و...حركت می‌كرد. چنین امریكایی در صورت عدم راهبرد مناسب با شكاف‌های عظیمی مواجه می‌شد.من به عنوان امریكاشناس یا مدافع امریكا صحبت نمی‌كنم، بلكه قصد دارم، تصویری از وضعیت داخلی جامعه امریكایی ارایه كنم. امریكایی كه در معرض حوادث مهمی قرار گرفته و ترامپ و ترامپیست‌ها به دنبال بازگرداندن قدرت امریكا هستند.

این بازگشت قدرت امریكا چگونه اتفاق می‌افتد؟ در واقع ترامپ و چهره‌هایی چون ایلان ماسك چگونه قصد دارند این قدرت را به مركز ثقل آن بازگردانند؟

باید همان‌طور كه می‌جنگند، توانایی مذاكره در هر سطحی داشته باشند. اتفاقا به دنبال تحقق آن هستند. از یك طرف درباره مذاكره با ایران و قصد نداشتن برای تغییر حاكمیت و...صحبت می‌كنند و از طرف دیگر از فشار حداكثری می‌گویند! این دو رویكرد است كه جریان ترامپ و ترامپیست‌ها به دنبال اجرای آن هستند. در واقع می‌خواهند در عین اعمال قدرت از وارد شدن به صحنه تنازعات خطرناك خودداری كنند.

حالا ایران در مواجهه با چنین ترامپ و امریكایی چه باید بكند؟

ایران در یك موقعیت متفاوت قرار دارد. در سال 2016 ترامپ گردن كلفتی می‌كرد و چنگ و دندان نشان می‌داد و ایران هم اقتدار خود را نشان می‌داد. ترامپ تحریم می‌كرد، ایران می‌گفت تحریم‌ها مهم نیست و تحریم‌ها را دور می‌زد! امروز اما از یك طرف تحریم‌ها برای ایران بسیار مهم شده و از سوی دیگر جنگی نباید رخ دهد. در عین حال صلح به هر قیمتی هم مناسب ایران نیست. ایران باید یك بازی دو وجهی داشته باشد. در واقع هم بحث میدان را باید در دستور كار قرار دهد و هم دیپلماسی. اعمال این سیاست دو وجهی بسیار حساس است و باید توامان باشد. با یك سیاست واحد كسانی در میدان جنگ باید آماده جنگ باشند (بدون اینكه جنگی در كار باشد) و افرادی هم باید در میدان دیپلماسی آماده مذاكره با هر كشور و هر دولت مشروعی در هر سطحی باشند. اگر این دو راه دنبال شود، می‌توان جامعه ایرانی را از چالش‌های موجود به سلامت عبور داد. اما اگر ایران به جنگ تنها یا مذاكره صرف فكر كند به نتیجه مورد نظر نمی‌رسد. در این مرحله بازی سیاستمداران ایرانی بسیار اهمیت پیدا می‌كند. همان‌طور كه راهبردهای نظامیان هم در این فضا كلیدی می‌شود. نظامیان و سیاستمداران باید توامان با هم یك راهبرد واحد را در دو شكل ارایه كنند تا ایران گرفتار مذاكره در وضعیت بن‌بست یا جنگ بدون بازگشت نشود.

بازی طرف مقابل در چنین شرایط چگونه خواهد بود. مستحضر هستید كه غرب تنها امریكا نیست و كنشگران دیگری هم نقش‌آفرین هستند. نظر شما درباره سایر بازیگران در این معادله چیست؟

اروپا از همین امروز بازی خطرناكی را شروع كرده است. اروپا از منظر دیپلماسی ایران را به گوشه رینگ برده و با ابزارهایی كه دارد، تلاش می‌كند ایران را گرفتار چالش‌های حوزه دیپلماسی كند. قطعنامه احتمالی آژانس و مكانیسم ماشه، ابزارهایی است كه اروپا از طریق آن قصد دارد ایران را در میدان دیپلماسی گرفتار كند. این سكه اما روی دیگری دارد و آن اسراییل است كه آرزو می‌كند ایران را وارد چالش جنگ منطقه‌ای كند. یعنی ایران هم در حوزه دیپلماسی و هم در میدان نظامی با خطراتی روبه‌رو است. در كشاكش این فشارها، ترامپ برای ایران یك فرصت است. ایران باید با كارت ترامپ بازی كند. ترامپ راهی است كه می‌تواند ایران را هم از گرفتاری‌های دیپلماسی و هم فشارهای نظامی اسراییل عبور ‌دهد. البته گفت‌وگو و مراوده با ترامپ به یك هوشمندی و خردمندی نیاز دارد.

نظامیان و دیپلمات‌های ایرانی هر دو برای كنشگری فعال در عرصه بیرونی به انسجام داخلی نیاز دارند. این انسجام چگونه شكل می‌گیرد؟

جامعه ایرانی آماده است و این جامعه هرگز جامعه‌ای جنگ‌طلب نیست. نیروهای ایرانی در این دو ساحت دسته‌بندی شده است. عده‌ای در ایران مخالف جنگ و موافق دیپلماسی‌اند و گروهی دیگری موافق جنگ و مخالف دیپلماسی! البته اكثریت ایرانیان موافق دیپلماسی و مذاكره‌اند. نمایندگان كسانی كه مخالف جنگند باید وارد میدان شوند و این الگو را ترویج كنند و دسته دیگر هم باید از رویكرد مورد نظر خود دفاع كنند. در واقع ایران باید به سمت وضعیت نه جنگ و نه صلح حركت كند و از دل این تضاد و دیالكتیك به یك توافق دست پیدا كند. جامعه ایرانی هم از این وضعیت حمایت می‌كند. ایرانیان طالب جنگ نیستند و خواستار مذاكره و گفت‌وگو هستند. اما گفت‌وگویی سازنده، عادلانه و پویا. بدون تردید جریان ضد جنگ در جامعه جدی است.

در كشاكش این دو دیدگاه، طیف رادیكالی هستند كه معتقدند فضای جامعه كاملا باید بسته شود، رفع فیلترینگ را برنمی‌تابند، می‌خواهند حجاب حداكثری را ترویج كنند این افراد در كدام دسته قرار می‌گیرند؟

این دسته هم طرفداران رویكرد‌های جنگی و رادیكال هستند. آنها هر نوع ایده دموكراسی‌طلبی و آزادی‌خواهی را توطئه غرب می‌دانند. معتقدم دولت از این دسته هم می‌تواند در راستای منافع ملی استفاده كند. ظرفیت نظامی ایران هم یك برگ بازی است، زمانی باید نگران باشیم كه توانایی نظامی تنها برگ بازی ایران باشد. امنیت و ساختن و توسعه و مشاركت در جامعه جهانی هم باید برای ایران مهم باشد. البته صدای رادیكال‌ها در این كشور بیشتر طنین‌انداز است، آنها جامعه را به سمت جنگ و رادیكالیسم و تندروی سوق می‌دهند. به نظرم ایران شرایط ورود به جنگ را ندارد، اما معنی آن، این نیست كه ایران باید تن به سلطه دهد. دولت باید راهی میانه را پیدا كند كه منافع ملی كشور را به گونه‌ای محقق كند كه نه جنگی در بگیرد و نه توافق سلطه‌گرانه‌ای ایجاد شود.

طبقه متوسط ایرانی و نسل‌های نوین ایرانی نقش مهمی را در تحولات كشور ایفا می‌كنند. این طبقه چگونه می‌اندیشد؟

طبقه متوسط همواره به دنبال اعطای فرهنگی با استفاده از نظم بوده است. این طبقه می‌خواهد تغییر مطلوب را با حفظ نظم اجتماعی و ثبات جامعه ایجاد كند. به همین دلیل این طبقه ضد جنگ و ضد بی‌نظمی و به هم ریختن ساختارهای اجتماعی و فروپاشی و...است. امروز هم همین بازی را می‌كند. بعید نیست بخشی از نیروهای سیاسی و سیاست‌ورزان مصلح و توسعه‌خواه به این طبقه تعلق داشته باشند و ارزش‌های این طبقه را ترویج كنند. اگر طبقه متوسط نقش تاریخی خود را ایفا نكند، فضا را در اختیار رادیكال‌ها قرار می‌دهد. خطر این است كه ایران به 100سال قبل بازگردد و همه دستاوردهای مصلحانه، توسعه‌طلبانه و... بر باد رود.

در انتخابات ریاست‌جمهوری اخیر، بیش از 50درصد از ایرانیان در انتخابات شركت نكردند، برخی عنوان می‌كنند این 50درصد عدم مشاركتی‌ها، رویكرد براندازانه دارند و منتظرند در تنازع میان نظام ایران و غرب، كار یكسره شود. اما گروهی دیگر از تحلیلگران این عدم مشاركتی را طرفدار ارزش‌هایی چون دموكراسی‌خواهی و تحول مصلحانه می‌دانند. در مورد منویات عدم مشاركتی‌ها نظری دارید؟

اولا باید گفت كه این طیف 50درصد نیستند و 70 تا 80 درصد جامعه ایران را تشكیل می‌دهند. 20الی 30درصد این طیف در دور دوم انتخابات وارد میدان شدند تا رادیكال‌ها كشور را به دست نگیرند. اگر شرایط به درستی پیش نرود و كشور به بن‌بست برسد، بیش از 80درصد معترض وارد میدان می‌شوند. براندازان آرزو می‌كنند جامعه به بن‌بست برسد و جامعه ایرانی به سمت رادیكالیسم و فروپاشی برود. این خطر در پیش است و باید به آن فكر كرد.

چگونه می‌توان از این خطر عبور كرد و جلوی آن را گرفت؟

باید از فرصت وجود ترامپ استفاده كرد. ترامپ كسی است كه می‌خواهد معادلات را به نام خود حل كند. چطور می‌توان استفاده كرد؟ باید در عین اینكه جنگ را ترك نكنیم، صلح و مذاكره و تنش‌زدایی را اصل قرار دهیم. ترامپ هم همین را می‌خواهد. امروز جمهوری‌خواهان چنین ایرانی را می‌خواهند. دموكرات‌ها هرگز طالب چنین وضعیتی نبوده‌اند، اما جمهوری‌خواهان این وضعیت را می‌خواهند. می‌توان از این فرصت استفاده كرد و جامعه ایرانی را از یك نوع مرحله فرسایش نیروهای سیاسی و اجتماعی و نزدیك شدن به فروپاشی نجات داد.