صلاحالدین عباسی، نام ناآشنایی در عرصهی فکر و اندیشهی دینی کردستان نیست، وی سال ۱۳۳۷ در خانوادهای دیندار که پدر گرامیاش نیز یکی از عالمان دینی بود، در بوکان چشم به جهان گشوده است. مهندس عباسی با اینکه تحصیلکردهی رشتهی کشاورزی است، ولی از همان دوران نوجوانی و جوانیاش که مصادف با انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ بود، در خدمت به اسلام و اندیشهی دینی به تعلیم جوانان دیارش همت گماشت.
عباسی علاوه بر اینکه دستی در روزنامهنگاری دارد و بیش از ۱۲۰ مقاله به زبانهای کردی و فارسی در نشریات و جراید منتشر نموده است، به تألیف، ترجمه و پژوهش در حوزههای اعتقادی، فرهنگی، تاریخی و... نیز مشغول بوده است. آثار منتشرشدهی وی عبارتنداز:
۱-کردها و... (تألیف)
۲-کردها و سرزمینشان (ترجمه)
۳-کردستان چگونه آزاد شد؟ (تحقیق و پژوهش تاریخی)
۴-اختاپوس صهیونیسم (ترجمه)
۵-خانهی ویران و وجدان بیمار (ترجمه، منتشر شده در هفتهنامهی پیام کردستان)
به عنوان نخستین پرسش مایلم از شما بپرسم که جایگاه آزادی اندیشه و بیان در شریعت اسلامی و تاریخ دعوت صدر اسلام را چگونه میبینید؟
آزادی واژهای چند بعدی است و شامل مفاهیم و معانی زیادی است. آزادی از آن مفاهیمی است که در طول تاریخ برای انسان مطرح بوده است. همچون دین، خدا و عالم غیب. در هر برههای از تاریخ تعریف خاصی از آزادی ارائه شده است، هر اندیشمندی دیدگاه خاصی از آن بروز داده است، متفکری مثل آیزایا برلین ۲۰۰ تعریف برای آزادی بیان کرده است. آزادی اکنون با پسوندهای متعددی روزانه بر سر زبان همه است مثل آزادی بیان، اندیشه، جنسی، مدنی، زن، اقتصادی، مذهبی و....
همهی ادیان بر آزادی بر اساس شرایط زمانی و..... تأکید داشتهاند. اسلام، به عنوان آخرین دین، به آزادی اهمیت و جایگاه خاصی داد. اسلام برای نهادینه کردن دیدگاه آزادی، برنامهای خاص و پیچیدهای را داشت. در اجرای این برنامه مقطع اندیش نبود. برای آن مدت زمانی محدود را در نظر نگرفت. بر اساس برنامه و منطقی خاص، برای نهادینه کردن آزادی، در انسان و جامعه کوشش کرد. اسلام موانع مهم آزادی را در روان و عقل انسان جستجو میکرد و از همانجا هم برای آزاد شدن انسان برنامه ریزی میکرد. در سیستم طبقاتی و قبایلی آن دوران، که زنان و کودکان و بردگان تابع قوانین و سنتهای خاصی بودند، اسلام جدا از توجه به همهی اقشار جامعه به این سه، توجه بیشتری نمود. در این گفتگوی کوتاه جای آن نیست که به این برنامهها بپردازم، اما نتیجهی اجرای این متدها بیانگر موفقیت آن بود. کمتر از دو دهه بعد از ظهور اسلام نسلی در جهان پیدا شد، که بدون تعارف با ظاهری عادی و ساده و حتی ژنده در بارگاه سلاطین و فرماندهان غرق در تجملات و نگهبان حضور مییافت، و دعوت به آزادی میکرد. آزاد شدن از بندگی، رهایی از جهانبینیهای بسته و محدود. نسلی در جهان پیدا شد که در مقابل خلیفهای که دو امپراطوری بزرگ زمان خود را به زانو در آورده بود میایستاد و میگفت حق سخن گفتن نداری مگر آنکه اثبات عدالت کنی. نسل عصیانگری تربیت شده بود که دیوار همهی زندانهای درون و بیرون، ظاهر و باطن را شکسته بود. سیستمی سیاسی ابداع شد که در تاریخ قبل خود سابقه نداشت. در طول تاریخ قبل اسلام سابقه نداشت که رئیس کشور توسط مردم، همهی مردم اعم از زن و مرد انتخاب شود. در یونان، که سرچشمهی دموکراسی قلمداد میشود، تعریف مردم به اشراف محدود میشد. در روم مجلس سنا که متشکل از اشراف و نجیب زادگان و ملاکین بود قیصر را انتخاب میکرد و معمولاً موروثی میشد. اما برای اولین بار در تاریخ سیاسی بشریت پیامبر (ص) برای خود، در مقام رهبر سیاسی و اجتماعی، جانشینی انتخاب نکرد. آن را به مردم واگذار کرد. آنها هم بعد از مناقشه و مجادلاتی شدید بر یک نفر توافق و در مکانی عمومی و سپس در مسجد با وی بیعت کردند. مردم بدون در نظر گرفتن پایگاه طبقاتی، اقتصادی یا خانوادگی در این انتخاب شریک بودند. زن و مرد با وی بیعت کردند. کافی است اولین سخنرانی اولین جانشین رسول خدا را شنید، کافی است مناقشات سقیفهی بنی ساعده را بازبینی کرد، تا فهمید که این آزادی تا چه حدی مورد نظر بود. متأسفم، فرصت نمایش این سخنرانی ده خطی نیست. متأسفم که تاکنون به این سند مهم توجه نشده است. متأسفم، که قرنها حاکمیت سیستم موروثی در حوزهی تمدن اسلامی، این سند آزادی را بایکوت کرد. متأسفم که این اولین سند دموکراسی تاریخ، در لایههای پیچیدهی تعصبات مذهبی و دینی و مناقشات سیاسی، به فراموشی سپرده شد. جانشین منتخب دوم نیز با جملهی مشهورش که، چگونه آزادی را از مردم سلب میکنید در حالی که آزاد به دنیا آمدهاند، بر این حق مردم پافشاری بیشتری کرد. اسلام با بیان اینکه پذیرش دین خدا اجباری نیست و هر کسی در انتخاب آن آزاد است راه را برای سایر آزادیها گشود.
برای درک جایگاه آزادی در اسلام، در همهی موارد فکری و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و....، نیاز به مطالعه و بررسی مجددی است. دیدگاه ما متأسفانه متأثر از دیدگاه شرقشناسانهی خاورشناسان است. مستشرقینی که خود ریشه در انگیزاسیون کلیسای قرون وسطی داشتند. بیشترشان با اهداف و مواضع خاص به بررسی اسلام پرداختند. دینداران ما هم متأثر از دیدگاه فقهی و فقاهتی اسلام هستند و اسلام را فقط به عنوان یک دین میشناسند. در حالی که در صدر اسلام اصحاب رسول خدا، هرچند خود به شدت متدین بودند، اسلام را به عنوان دین به مردم معرفی نمیکردند. دینی که جانشین زردشتیگری، مسیحیت، یهودیت یا بودائیسم شود. بلکه اسلام را به عنوان یک سیستم اجتماعی، سیاسی، اقتصادی میشناساندند که در کشورهای فتح شده، یا با ادبیات آن زمان آزاد شده، ملتها مجبور به اجرای آن سیستم بودند. در حالیکه ملل شکست خورده، مجبور به قبول اسلام به عنوان یک دین نبودند، در جامعه مجبور به اجرای سیستم سیاسی و حکومتی آن بودند. به همین دلیل حکومت اسلامی نه تنها در دوران خلفای راشدین، در دوران امویها و عباسیها و عثمانیها نیز، دارای جمعیت انبوهی از شهروندان زردشتی و مسیحی و یهودی و بودایی و... بود. این اقلیتها در اجرای مراسم مذهبی و احداث یا مرمت اماکن مقدس خود آزاد بودند. محدودیتی برای بکار بردن زبانهای متفاوت در گفتار و نوشتار نبود. عربی بودن زبان قرآن و پیامبر اسلام مانع نبود که نویسندگان و شعرای فارس و ترک و کرد به زبان خود ننویسند. حتی آزاد اندیشان و علمای سایر ادیان و تمدنها از ستم متولیان رسمی دین یا حکام ستمگر به حوزهی تمدن اسلامی میگریختند و آزادانه در نظامیههای بغداد و نیشابور و... به تدریس یا تلمذ میپرداختند. سابقه نداشته که مسلمانان صدر اسلام فردی را وادار به پذیرش آئین خود نمایند یا به کلیسا و کنیسه و آتشکدهها و مقدسات سایر ادیان تعرض کرده باشند. خوشبختانه بیشتر مکاتبات و پیماننامههای آن دوران در دسترسند که پیمان شخص عمر ابن خطاب با حاکم بیت المقدس و پاسخ رد به تقاضای اسقف شهر مبنی بر ادای نماز در کلیسای بزرگ شهر از نمونههای غیر قابل انکار آن دوران است.
اگر آزادی اندیشه و بیان نبود، در ده قرن اول تمدن اسلامی این تمدن به این سرعت به آن پیشرفت و ترقی دست نمییافت. کتابخانههای بشریت مملو از کتابهای هزاران شاعر و ادیب و پزشک و ستارهشناس و شیمیدان و ریاضیدان و مورخ و اقتصاددان و.... نمیشد، که علاوه بر تیراژ بیشمار کتابهای تفسیر و حدیث و عرفان و تصوف و فقه و.... اکنون در دسترس میباشند. آزادی اندیشه و بیان در چنان سطحی بود که نحلههای فکری گوناگون و متضاد بسیاری با همدیگر مداوم در حال مجادله و بحث بودند. گروهها و اندیشمندانی به عنوان اشعری و معتزلی و ماتریدی و شافعی و مالکی و حنفی و باطنی و ظاهری و جهمی و خوارج و مرجئه و... در چهارچوب اندیشهی اسلامی و گروههای مسیحی و یهودی و زندیق و طبیعتی و مادی گرا و.... در چهارچوب غیر اسلامی، که نه فقط در مدارس و مراکز علمی با همدیگر در مباحثه بودند بلکه این بحثها در سطح جامعه هم رواج داشت و در موارد بسیاری این بحثها با حضور خلیفهی مسلمین یا حکام منطقهای منعقد میشد. هرچند در تاریخ اسلامی موارد ناخوشایندی در موارد تضارب آرا وجود دارند اما این موارد نادر و به تعداد انگشتان دست نمیرسند که در طول صدها سال امری عادی است. کشتار سنیها و شیعهها در دوران صفویان نمونهای از آنهاست. اما آنچه در حوزهی تمدن اسلامی از صدر اسلام تا دو قرن پیش در موضوع آزادی اندیشه و بیان مشاهده میشود بدون شک جالب و تعجبانگیز است. اگر به دوران قبل از دوران صنعتی و اختراع چاپ نگریسته شود، تعداد کتابهایی که در موارد شعر و ادبیات و علم و دین و فلسفه و تاریخ وجود دارند و بر اساس حوزههای تمدنی اسلامی و مسیحی و یونانی و یهودی و بودایی و برهمایی و زردشتی چیده شوند قفسههای تمدن اسلامی جای خالی نخواهند داشت و هزاران کتاب به زبانهای مختلف در آنها مشاهده خواهند شد. اما در قفسههای سایر حوزههای یا کمتر از یکصد کتاب مشاهده یا خالی خواهند بود. این پدیده اگر بیانگر آزادی اندیشه و بیان نباشد چه نامی بر آن میتوان نهاد.
احزاب و جماعتهای اسلامی عمدهی جهان اسلام چه دیدگاه و موضعی نسبت به آزادیهای عمومی دارند؟
به دنبال انحلال امپراطوری عثمانی به عنوان آخرین سیستم خلافت و ظهور پدیدهی تحزب و تشکل در اروپا و آشنایی مسلمانان با این پدیده ضرورت تأسیس احزاب و تشکیلاتهای متنوع در میان مسلمانان احساس شد. اولین تشکلها در حوزهی تمدن اسلامی با دخالت و تشویق مستقیم و غیرمستقیم غربیها به وجود آمد. غربیها موضوع بیداری ملتها و ایجاد دولتهای کوچک بر اساس ناسیونالیسم عرب را در راستای بیداری ملل تشویق میکردند تا از جان گرفتن امپراطوری عثمانی جلوگیری نمایند. چرا که وجود کشوری وسیع و پر جمعیت با در اختیار داشتن منابع عظیم نفت و آبراهههای استراتژیک برای دولتهای کوچک اروپایی خطرناک میشد. روشنفکران و علمای اسلامی زود متوجه اهمیت تشکیل حزب شدند. با استفاده از مدلهای حزبی فرانسوی و انگلیسی، و سابقهی ذهنی تئوریک، تشکلهایی مثل اخوان المسلمین و حزب التحریر را تأسیس کردند. با توسعهی تشکلهای مارکسیستی از طریق کمینترن بین الملل، احزاب اسلامی گرایش به این شیوه تشکل پیدا کردند. چرا که جدا از جذابیت مبارزاتی که سازمانهای مارکسیستی داشتند، نحوهی سازماندهیشان برای مبارزه علیه دیکتاتورهای دست نشاندهی غرب مناسبتر بود. در چین و کشورهای آمریکای مرکزی و لاتین موفقیتهایی کسب کرده بودند. نمیخواهم زیاد وارد جزئیات شوم فقط میخواهم این نتیجهگیری را بکنم که تجربهی ایجاد تشکلات در هر نوعش ریشهای غیر اسلامی، سرمایهداری و عمدتاً مارکسیستی دارد و بیشتر تابعی از آن متغیرها بوده است. اما در رابطه با موضع آنها نسبت به آزادیهای عمومی باید گفت که موضع پراکتیک کلیهی احزاب نامشخص است و تنها موضع تئوریک خود را اعلام نمودهاند. اگر تجربهی افغانستان اعم از طالبان و احزاب جهادی کنار نهاده شود، سایر احزاب هنوز در هیچ جای تمدن اسلامی قدرت سیاسی را کسب نکردهاند تا در مورد موضعشان نسبت به آزادیهای عمومی اظهار نظر شود. یک نکته را نباید فراموش کرد که زمینهی فکری احزاب اسلامی مختلف است. نمیتوان مواضع تشکلهایی مثل اخوان المسلمین و حزب التحریر و جماعت اسلامی و النهضه و القاعده را به این بهانه که همه در چهارچوب تئوریک اسلام قرار دارند یکی دانست. هرچند تفکر سلفی با تمام اشکالش در تاریخ و تجربهی طالبان در افغانستان ثابت کرده که در صورت کسب قدرت، آزادیهای عمومی را پایمال خواهند کرد. باید منتظر بود تا چهرهی حکومتهای تشکیل شده برخاسته از بهار عرب بیشتر آشکار شود.
وضعیت آزادی اندیشه و بیان در تعامل درونی سازمانی احزاب و جماعتهای اسلامی و روابط اعضا با رهبرانشان را چگونه ارزیابی میکنید؟
علی رغم آنکه در پاسخ سؤال قبلی اشاره کردم که تشکلهای اسلامی از نظر سازماندهی بیشتر تحت تأثیر تشکلهای مارکسیستی بودهاند و سانترالیزم دموکراتیک یکی از پایههای سازماندهی تشکلات مارکسیستی بود، در سازمانهای عمدهی اسلامی رابطهی اعضا با کادر رهبری و بالعکس، یا رابطهی اعضا با هم دموکراتیکتر از سازمانهای مارکسیستی است. این بر میگردد به پایههای فکریای که تشکلهای اسلامی بر آن قرار گرفتهاند. اینکه مؤمنان برادر هم هستند (انما المؤمنون إخوة) و اینکه با همدیگر با رحم و شفقت هستند (رحماء بینهم) مسلمین را چنان بار آورده است که در تشکلهای خود اوج کرامت و فداکاری با همدیگر را اعمال نمایند. رابطهای که در بین اعضای جمعیت مکتب قرآن ایران وجود دارد میتواند الگوی شایستهای حتی برای جامعه باشد. اما از نظر آزادی اندیشه و بیان، تاریخ تا کنون شاهد تصفیههای خونین یا انشعابات عمده در احزاب اسلامی بزرگ مثل اخوان المسلمین یا حزب التحریر یا النهضه نبوده است. تجربهی جدیدی هم که در میان احزاب اسلامی شاهدش هستیم، حزب اتحاد اسلامی کردستان (یهکگرتوو) است، که در آخرین کنگرهاش دبیر کل این تشکل که به نوعی از بنیانگذاران آن هم بوده جای خود را به فرد دیگری داد. این آزادمنشی در تاریخ احزاب اسلامی و غیر اسلامی منطقه نادر بود. این پدیده میتواند دلیلی بر وجود آزادی اندیشه و بیان در تعاملات درون سازمانی این تشکلها باشد. اما با همهی این احوال روابط اعضای احزاب اسلامی با رهبران از ویروسهای متنوعی رنج میبرد، که در اینجا به دو نوع آن اشاره میکنم. بعد از حملهی مغول، تفکر صوفیه که خود از تفکرات مذاهب هندی و ایرانی بسیار متأثر بود، گسترش زیادی پیدا کرد و توانست ریشههایش را به سوی جریانات غیر صوفی نیز دراز کند. بازتاب این تفکر در تشکلها و احزاب اسلامی به شکل کاریزما شدن رهبران نمود پیدا کرد. اسلامی که زمانی افرادش (زن و مرد) خیلی راحت در مقابل خلفایش ایستاده و انتقاد میکردند به جایی رسید که رهبران احزابش از تقدس خاصی برخوردار شدند. این تقدس در احزاب مختلف درجات بالا و پایینی دارد. مورد دوم خجول بودن افراد مسلمان است. مسلمین امروز از بیماری مزمن شرمگین بودن رنج میبرند. آن مسلمانی که بدون رودربایستی در مقابل پیامبرشان میگفتند این رأی خودتان است یا وحی؟ امروز در مقابل هیأت رئیسهی احزاب (و دیگران هم) از انتقاد و سؤال کردن شرم دارند.
به نظر شما وجود آزادی اندیشه و بیان در درون احزاب و جماعتهای اسلامی تهدید به حساب میآید یا فرصتی است برای رشد و بالندگی؟
آزادی اندیشه و بیان در محیط داخلی احزاب به نظر من نه تنها تهدید نیست بلکه واجب است. اگر مفتی بودم فتوا میدادم احزابی که در محیط داخلی خود از جریان آزاد اندیشیدن و انتقاد کردن جلوگیری میکنند خارج از تشکلهای اسلامی هستند. رهبران جماعتهای اسلامی نه تنها باید این آزادی را برقرار نمایند بلکه برای تئوریزه کردن آن باید برنامه داشته باشند. یعنی همانگونه که برنامهی پرورشی برای تزکیه و اخلاق و سیاست و... دارند برای آزادی بیان و اندیشه و انتقاد هم برنامهی خاص پرورشی داشته باشند و اگر از عضوی، در این مقوله فعالیتی مشاهده نمیشود مواظب باشند، چرا که احتمال دارد بیمار باشد. افراد بیمار و افراد افسرده آزاد نیستند و بحث نمیکنند. همچنانکه اگر عضوی از اعضای یک جماعت اسلامی در حال ارتکاب گناه و یا ترک واجبی مشاهده شود از وی بازخواست و به وی تذکر داده میشود. اگر عضوی هم در بحثها آزاد اندیشی بروز نمیدهد باید پیگیری کنند. یعنی همان متدی که در صدر اسلام و در بین اصحاب بود مجدداً زنده و به روز شود. متدی که در هیچ فکر و اندیشه دیگری تا کنون سابقه نداشته است. این را هم فراموش نکنیم که در اسلام آزادی اندیشه محدود نشده است. در آخرت هیچ عذری برای پذیرش تعبدی اصول دین پذیرفته نمیشود. انتقاد هم، که یکی از نتایج آزادی اندیشه است، سازنده و غیر سازنده ندارد. هر انتقادی سازنده است و باید مطرح شود. امام غزالی قرنها پیش در کنار آرامگاه پیامبر (ص)، در حالیکه با انگشت به آن آرامگه اشاره میکرد، گفت تنها فرمایشات صاحب این قبر قابل نقد نیست. اینکه گفتن کلمهی حق نزد حاکمیت و حاکم جائر جهاد افضل است، و با همهی عواقب و مخاطراتش به آن توصیه شده، نگفتن و کتمان کلمات حق در درون احزاب و تشکلها گناه است، چراکه فرصتسوزی است و دیکتاتور پروری.
نظرات
دانا
22 اسفند 1391 - 09:41جزاک الله خیرا
سید (آزادی بیان)
23 خرداد 1392 - 07:36این جواب در راستای مباحث آزادی بیان که دکتر عباسی بیان کرده اند آورده می شود: ایشان در ابتدای سخن خود به بحثی درباره امپراطوری روم اشاره کردند که بر اساس رای مجلس سنا انتخاب می شود که معمولا این انتخاب مورثی بود اما رسول الله برای خود جانشینی معرفی نکرد بلکه واگذار به رای مردم کرد. اینجا محل اشکال است زیرا برخی از فرق و مذاهب اسلامی می گویند که خداوند جانشین رسول الله را انتخاب کرده است، آیا انتخاب مردم بالاتر است یا انتخاب خدا همچنین چرا رسول الله ملاک خاصی برای این نوع انتخابات معیین نکردند تا جانشینان بعدی از آن پیروی کنند. مگر نه این بود که جانشینان بعدی با سفارش خلیفه قبلی انتخاب شد و تنها امام علی (علیه السلام) توسط خدا و مردم انتخاب شد و در ادامه نیز معاویه خلافت را به صورت سلطنت و مورثی در آورد و بنی عباس همان روش را برگزیدند. باید گفت خداوند جانشین رسول الله را انتخاب کرد اما با کودتا علیه ایشان دیگران خود را محق تر دانستند و باعث اختلافات شدید بین تمام مسلمین شدند الان نیز شاهد آن هستیم که برخی از فرق خون برخی دیگر را حلال می شمارند و برای تقرب جستن به خدا سر ها را از بدن جدا می کنند کما اینکه این کار در طول تاریخ اسلام اتفاق افتاد مانند؛ واقعه کربلا. با تشکر از زحمات و مباحث ارزشمند شما.