«ارسال گوشت و سایر نیاز‌های مردم درب خانه، افزایش حقوق‌ها به دو برابر رقم فعلی، اهدای زمین رایگان، پرداخت یارانه بنزین به همه مردم ایران و...» بخشی از وعده‌هایی است كه این روزها از جانب برخی نامزدهای انتخاباتی و ستادهای رسانه‌ای‌شان مطرح شده است. برخی از نامزدهای انتخاباتی برای جلب‌توجه افكار عمومی، اقدام به طرح یك چنین وعده‌هایی می‌كنند تا شاید بتوانند از این رهگذر توجه و رای مردم را كسب كنند. اما این برای نخستین بار نیست كه نامزدها دست به یك چنین بازی خطرناكی در انتخابات می‌زنند. در آوردگاه‌های انتخابات سال‌های 84 و 88خورشیدی بود كه بازتاب واژه‌هایی چون «پوپولیسم»، و«شارلاتانیزم» در افكار عمومی نسل‌های جدید ایرانی طنین‌انداز شد. دوره‌ای كه در آن یكی از نامزدهای انتخابات ریاست‌جمهوری با طرح موضوعات غیر واقعی و عوامانه تلاش می‌كرد، توجه افكار عمومی را به خود جلب كند. پرداخت یارانه نقدی از پول امام زمان، اهدای زمین رایگان، آوردن پول نفت بر سر سفره مردم و...بخشی از وعده‌هایی بود كه در آن زمان مطرح شد. روند ایام اما نشان داد كه از مسیر وعده‌های پوپولیستی حتی با وجود 800میلیارد دلار درآمدهای نجومی نفت نمی‌توان به كرانه‌های رشد پایدار و پیشرفت مستمر دست پیدا كرد. دشواری‌های بسیاری بر مردم ایران گذشت تا صاحب این تجربه شوند كه به جای حرف‌های عوامانه و وعده‌های دهان پركن به برنامه‌ها و عملكردها و دستاوردهای نامزدها توجه بیشتری نشان دهند. مبتنی بر این واقعیت است كه امروز هر نامزدی كه وعده‌های عوامانه جذاب‌تری ارایه می‌كند، فاصله بعیدتری با توجه افكار عمومی پیدا می‌كند. امروز ایرانیان متوجه شده‌اند، مطلوب‌ترین دستاوردهای اقتصادی كشور به دوران اصلاحاتی تعلق دارد كه رییس دولتش صادقانه اعلام می‌كرد:« من اقتصاددان نیستم و اقتصاد دولتم را به دست كارشناسان و اهالی فن می‌سپارم.» به همین دلیل است كه وقتی مسعود پزشكیان هم می‌گوید، قصد دارد، « پس از برطرف ساختن ایرادات برنامه هفتم، آن را به‌طور كامل اجرا كند» یا اینكه «من كارشناس اقتصادی نیستم و در دولتم كارشناسان كارآمد اقتصادی را به كار می‌گیرم.»مردم را یاد خاطرات جذابی می‌اندازد كه در آن، دولتی نزدیك‌ترین فاصله را میان« ایران» و «توسعه» شكل داده بود. مبتنی بر این واقعیت‌های ملموس است كه بیژن عبدالكریمی استاد فلسفه در گفت‌وگو با «اعتماد» خطاب به مردم از آنها می‌خواهد كه مراقب پوپولیست‌ها، رادیكال‌ها و شارلاتان‌ها باشند و اجازه ندهند تا بار دیگر، رویكردهای عوامانه، مردم ایران را از منافعشان باز دارد. «اعتماد» در ادامه بازتاب روایت‌های انتخاباتی در این نوبت پای صحبت‌های این استاد فلسفه نشسته است تا درباره چشم‌اندازهای انتخاباتی و مسوولیت مردم در این زمینه صحبت كند.

 

با توجه به تایید صلاحیت پزشكیان فضای مناسبی در جامعه در خصوص دورنمای آینده ایجاد شده. این فضا را چطور می‌توان تحلیل كرد؟

فكر می‌كنم به میزانی كه تنوع در میان نامزدهای تایید شده وجود داشته باشد، فضای انتخاباتی تا حدودی مناسب‌تر شده و بخش وسیع‌تری از جامعه را به پای صندوق‌ها خواهد كشاند. بر اساس گزارش‌هایی كه به دست من رسیده در روزهای ابتدایی پس از تایید صلاحیت‌ها كه ستادهای انتخاباتی كار خود را آغاز كرده‌اند، كاندیدایی كه نماینده تغییر وضع موجود در جامعه است و نمی‌خواهد در امتداد گفتمان‌های گذشته عمل كند، مورد استقبال نسبی قرار گرفته است. معتقدم هر كاندیدایی كه بر تغییر شرایط كنونی و تحول در پاره‌ای از عناصر گفتمان كنونی دست بگذارد، شانس انتخاب بیشتری خواهد داشت.

اما حدفاصل برگزاری انتخابات ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۴، حوادث مهمی مانند رخدادهای پس از مرگ مهسا امینی پشت سر گذاشته شده. نظام حكمرانی چه برداشتی می‌تواند از این رخداد اعتراضی داشته باشد؟

این پرسش مبتنی بر یك مفروض است، مفروضی كه در ذهنیت بسیاری از كنشگران سیاسی و مردم وجود دارد. گویی ما یك جوهر، اِسِنس و ذات به نام جمهوری اسلامی داریم و این ذات همه جا خود را نشان می‌دهد! به نظرم در خصوص حوادث اخیر هم دو گرایش عمده در ساختار نظام سیاسی و نظام حكمرانی ایران وجود دارد. برخی كماكان بر طبل گذشته می‌كوبند و معتقدند با همان گفتمان گذشته باید برای امروز و فردا هم پیش رفت. اینها می‌گویند اگر جمهوری اسلامی یك قدم به عقب بردارد، باید قدم‌های بعدی هم برداشته شود! بنابراین بهتر است سر جای خود بماند!!! برخی دیگر از نیروهای انقلاب و حاكمیت اما به این نتیجه رسیده‌اند كه باید تحولاتی را در جامعه به‌خصوص در خصوص طبقه متوسط نوگرای جامعه و نسل‌های جدید ایجاد كرد. اما توجه داشته باشد كه حكومت ایران به درستی از نظام سلطه، دخالت امریكایی‌ها، اسراییلی‌ها و نیروهای مرتبط با آنها می‌هراسد و نمی‌تواند اجازه هر تحولی را بدهد. كنشگران سیاسی ایران باید درك كنند كه در حیات سیاسی ایران همواره نیروهای خارجی دخیل بوده و فضا را مسموم می‌كنند. اما راه نجات ایران از درون مرزهای ایران می‌گذرد و نه از بیرون مرزها. اگر این احساس خطر در خصوص دخالت نیروهای خارجی كم شود، اجماعی برای تحول در حاكمیت ایجاد خواهد شد.

پس از تایید صلاحیت مسعود پزشكیان، برخی تحلیلگران اعلام می‌كنند نظام خواستار تغییر ریل شده است. آیا گارد حاكمیت در موضوعات مختلف چون ردصلاحیت‌ها، اعمال رویكردهای سلبی در بحث حجاب، محدودسازی فضای مجازی و... با توجه‌ به‌ تحولات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و... تغییر كرده است؟

حاكمیت به خاطر دلنگرانی‌هایی كه نسبت به دخالت نظام سلطه و احتمال مصادره شدن انقلاب دارد، در برابر تغییر و تحول و به‌روزآوری مقاومت از خود نشان می‌دهد. پیشنهاد من این است كه كنشگران سیاسی و اجتماعی با ایجاد انسجام ملی و وحدت ملی، این هراس را برای حاكمیت از میان ببرند یا هراس‌ها را كاهش بدهند. در صورت این اجماع، گارد حاكمیت هم باز می‌شود. حاكمیت جمهوری اسلامی طی 40 سال اخیر مانند گربه‌ای كه از هر طرف درها را به روی خود بسته می‌بیند، شده. فشار بین‌المللی، ترورها، حملات نظامی و سایبری، فشارهای داخلی و... باعث شده از زمان جنگ به بعد در حالت امنیتی تمام قد قرار بگیرد. وظیفه كنشگران این است كه كمی این فشارها را كاهش بدهند تا حاكمیت انعطاف بیشتری برای تغییر از خود نشان بدهد.

شما معتقدید كنشگری‌های سیاسی، اجتماعی و عمومی را در آوردگاه‌های مختلف نباید متوقف كرد و باید از روزنه‌ها بهره برد. دستاورد این تلاش‌ها برای مردم چه می‌تواند باشد؟

زنده بودن ملت و بی‌تفاوت نبودن نسبت به سرنوشت‌شان فی‌نفسه امر مغتنمی است. بی‌تفاوتی برای جامعه وحشتناك است. حضور مردم در صحنه بر اساس نوعی خرد اجتماعی و سیاسی، باعث می‌شود قدرت‌های داخلی نتوانند با جامعه مانند موم رفتار كنند. البته بسیاری از مسائل كشور نیز مسائلی نیست كه دكمه ON یا OF یا دكمه خاموش و روشن داشته باشد. معتقدم زمان دیگر زمان تغییرات است. می‌توان قدرت سیاسی را وادار به اعمال تغییرات كرد.

شما همواره از گفتمان انقلاب صحبت كرده و از آن دفاع كرده‌اید. گفتمان انقلاب در ۱۴۰۳ واجد چه ویژگی‌ها، تهدیدات و ضرورت‌هایی است؟

انقلابیون ایران باید به یك بلوغ سیاسی رسیده باشند. دیگر نمی‌توان با منطق 40 سال اخیر، جامعه را كنترل و هدایت كرد. باید با پختگی بیشتری با مسائل اجتماعی برخورد كرد. نباید با منطق پلیسی، نظامی و و امنیتی با مسائل برخورد كرد. حاكمیت و بچه‌های گفتمان انقلاب باید به راه‌های نرم هم فكر كنند. باید با طبقه نوگرای متوسط و نسل‌های جدید كه پیوند خود را با سنت تاریخی ایران قطع كرده‌اند، دیده شوند. همین دیده شدن و احساس كردن این حقیقت كه آنها دیده می‌شوند، راهگشا خواهد بود. باید سبك زندگی و حق متفاوت بودن نسل Z جدی گرفته شود.

ایران در طول تاریخ معاصر خود با خطر دوگانه پوپولیسم و رادیكالیسم مواجه بوده است. خطری كه نشانه‌های ظهور دوباره آن در مناظرات انتخابات همچنان پیداست. چگونه می‌توان از آفات این شمشیر دو لبه دور ماند؟

در سراسر جهان نوعی پوپولیسم در حال گسترش است. اینكه در امریكا و بسیاری از كشورهای اروپایی و امریكایی، چهره‌های پوپولیست و گفتمان‌های عوامانه در حال قدرت گرفتن هستند، نشان‌دهنده رشد این رویكرد در عرصه سیاسی است. در ایران هم میان پوپولیسم و رادیكالیسم پیوند آشكاری وجود دارد. تندروها در بستر عوامانه حركت می‌كنند. هم رادیكال‌های اپوزیسیون و هم رادیكال‌های پوزیسون ایرانی مانند دو لبه قیچی هستند كه یكدیگر را بازتولید می‌كنند. برای مقابله با این شمشیر دو لبه باید عقلانیت، اعتدال و میانه‌روی در جامعه بسط پیدا كند تا جامعه از آفات عوامگرایی و تندروی بر حذر بماند.

در آستانه انتخابات، شما چه توصیه‌ای به مردم از طیف‌های مختلف دارید؟

مردم از كاندیداهای ریاست‌جمهوری نباید انتظارات زیادی داشته باشند. ایران یك جامعه شبه‌مدرن است و فعلا كماكان شبه‌مدرن هم می‌ماند. جامعه شبه‌مدرن بالذات ضدتوسعه است. جامعه شبه‌مدرن، جامعه مدنی را به عنوان حد واسط میان فرد و قدرت سیاسی در اختیار ندارد. بر اساس این ویژگی‌های جامعه ایرانی نباید انتظارات زیادی از نامزدها داشت. هر كاندیدایی كه بگوید، با آمدن من مسائل كشور مانند رابطه با امریكا، تورم دورقمی، مشكلات ارزی و ابرچالش‌ها حل می‌شود، یك شارلاتان سیاسی است. مردم به شارلاتان‌ها رای ندهند! انتظارات مردم باید در حد معقول و متناسب با شرایط تاریخی و معادلاتی باشد كه ایران با آن روبه‌روست.

طی سال‌های اخیر گزاره مهمی به نام دهه هشتادی‌ها و نسل Z وارد معادلات سیاسی و اجتماعی كشورمان شده‌اند. نسلی كه سبك زندگی ‌و تفكر خاص خود را دارد. چگونه می‌توان با این نسل سخن گفت و آنها را وارد مسائل جاری كشور كرد؟

مفاهیمی مانند دهه هشتادی‌ها و نسل Z بیشتر مفاهیم روانشناختی است. اما تحولاتی كه در نسل‌های جدید رخ می‌دهد در بخش‌های وسیعی از جامعه طنین‌انداز است. حتی در میان روحانیون، حوزه‌های علمیه، بچه‌های جبهه و جنگ و... هم ردپای این تحولات پیداست. شكاف جامعه با سنت و میراث عظیم تاریخی و معنوی آن بیشتر و بیشتر شده است. در نسل‌های جدید با دومین شكاف تمدنی روبه‌رو هستیم. بخش قابل توجهی از این نسل‌ها ارتباطی با میراث گذشته ندارند. تا جایی كه امروز خانواده‌ها، آموزش و پرورش و حاكمیت زبانی برای گفت‌وگو با این نسل‌ها ندارند. این انقطاع برای انسجام ملی، هویت تاریخی و حتی امنیت ملی ما خطرناك است. قدرت سیاسی و نیروهای پلیسی و امنیتی ما باید بدانند مساله پلیسی و امنیتی نیست، بلكه یك مساله انتولوژیك (وجود شناختی) و اگزیستانسیالی (وجودی) است. با شیوه‌های پلیسی و برخوردهای سلبی نمی‌توان با مطالبات این نسل برخورد كرد. متاسفانه نیروهای امنیتی ایران درك حكمی و فلسفی از این واقعیت‌ها ندارند. حاكمیت‌ هم فهم حكمی و فلسفی از این گشت تاریخی ندارد. این گشت تاریخی را باید با نگاهی فلسفی و پدیدارشناسانه درك كنیم. همه نیروها از حوزه‌ها علمیه تا دانشگاه‌ها و از روشنفكران گرفته تا روحانیون و حاكمیت برای پر كردن این شكاف تمدنی هم‌اندیشی داشته باشند. این شكاف به همان اندازه كه برای حاكمیت خطرناك است برای جامعه و روشنفكران هم خطر دارد. به همان اندازه كه برای حوزه‌های علمیه خطرناك است برای دانشگاه‌ها هم خطر دارد. معتقدم باید در یك نسبت تازه و بر اساس اندیشیدن به مسائل كلی اجتماعی و تاریخی و فراتر از بحث‌های مبتذل سیاسی و عمومی به سرنوشت ایران بیندیشیم و مدیریت كشور را در اختیار افراد و جریان‌هایی قرار بدهیم كه بتوانند روند توسعه و به‌روزآوری كشور را محقق سازند.