احمد زیدآبادی دولت ترکیه مسیر خود را به سمت نزدیکی فزاینده به اسرائیل و کشورهای عرب حوزۀ جنوب خلیج فارس کج کرده است. حسن مراد مرجان سفیر ترکیه در واشینگتن در اشارهای اصطلاحاً سربسته اما به واقع آشکار به ایران، از تهدیدهای منطقهای مشترک علیه اسرائیل و ترکیه سخن به میان آورده و خواستار همکاری دو کشور "برای مقابله با تروریسم و بازیگران بدخواه منطقهای" شده است. در اینجا قصد تحلیل این رویکرد در میان نیست بلکه صرفاً توجه به نکتهای در رفتارِ جمهوری اسلامی منظور است. بزرگترین مشکل جمهوری اسلامی، نگرش ایستای مسئولان آن به عموم مسائل است. در حالی که همۀ کشورها بر اساس "مقتضیات روز" سیاستهای خود را تنظیم و در صورت ضرورت تغییر میدهند، در جمهوری اسلامی گویی ایستایی و تغییرناپذیری و عدم انعطاف به مهمترین ارزش تبدیل شده است. سیاست بنا به سرشت خود امری سیال است زیرا زمانه در گردش و چرخش ابدی است. از همین رو، عموم کشورها بنا به تغییر وضعیت، فکر و رویکرد و رفتار خود را تغییر میدهند؛ چنانچه ترکیۀ اردوغان گوی سبقت را در این زمینه از همه ربوده است! در کشور ما اما هر نرمش و چرخش و انعطافی در سیاست، "کفر ابلیس" و "عدول از ارزشها" و "تجدیدنظرطلبی خائنانه" تعبیر میشود؛ تعابیری که در بین قشری از هواخواهان متعصب حکومت به شکل سنگواره درآمده و بر اثر فشار آنها، عملاً نظام تصمیمگیری فلج شده است. در واقع بر اساس همین نگرش سنگوارهای است که ایالات متحده آمریکا به عنوان دشمنی ابدی و ازلی تعریف شده است، دشمنی که از نگاه آنان اصلاً مهم نیست که کارتر و کلینتون و اوباما و بایدن بر آن حاکم باشند و یا ریگان و بوش پدر و بوش پسر و ترامپ! این کشور در هر حالتی دشمن است حتی اگر سیاست برخی از رؤسای جمهور آن، ایجاد نوعی توازن بین ایران و دیگر بازیگران منطقهای باشد. واقعیت این است که دولت بایدن تنشزدایی با جمهوری اسلامی را به نفع کشورش میبیند و این موضوع با خواست متحدان منطقهای آن کشور سازگار نیست. به همین علت نیز بایدن از هر سو به شدت تحت فشار قرار گرفته است تا از این سیاست دست بکشد. بدون تردید، توان دولت بایدن برای مقاومت در برابر فشارهای پیدا و پنهان این کشورها نامحدود نیست و او به ناچار مجبور است دیر یا زود از زیر بار این فشارها خود را خلاص کند. در این بین اما در تهران گویی دولتِ بایدن لولویی فرض شده است که هرگونه تماس و گفتگوی مستقیم با با آن زمین و زمان را زیر و زبر خواهد کرد! یعنی یک نفر در این نظام پیدا نمیشود که از فشار متعصبان نهراسد و به جای واسطهتراشی و معطل این و آن مانن،، گوشی تلفن را بردارد و راست و مستقیم از بایدن یا بلینکن بپرسد که حرف دقیقشان در بارۀ برجام و راههای غلبه بر موانع احیای آن چیست؟ اگر این کار ساده و ابتدایی و کاملاً منطقی و موجه از دست مسئولان برای به نتیجه رساندن یک پروندۀ بسیار حساس و حیاتی برنمیآید، آنها با کدام جرأت و جسارت میخواهند در بارۀ دیگر معضلات این کشور تصمیمهای سخت و دشوار بگیرند؟ به نظرم، غلبۀ قرائت ایستای از دین به نگرش سیاسی بسیاری از تصمیمگیران نیز سرایت کرده است. وقتی که عدهای یک حکم شرعی را فقط در همان قالب نخستین آن، برای تمام زمانها و مکانها، مناسب و از هر جهت تحولناپذیر میدانند چگونه میتوانند از پویایی لازم در دیگر زمینهها برخوردار شوند؟ بدبختانه ترس از تماس، ترس از گفتگو، ترس از بحث و تبادل نظر، ترس از مذاکره دامن همه را در کشور ما فرا گرفته است چنانکه گویی همه افتخارشان به پرهیز از تماس با دیگران است! در کشور ما معمولاً "دگم"ها قدر میبینند و "دگماتستها" بر صدر مینشینند. ظاهراً خیلی هم فرق نمیکند در حکومت باشند یا خارج از حکومت و یا بر حکومت!
نظرات