نویسنده: مرحوم سعید همایون*
قاضی محمّد بینهایت مشتاق ایجاد امنیت و آرامش در کردستان بود و تا جایی که توان داشت از به وجود آمدن خشونت و ناآرامی جلوگیری می¬کرد در تمامی منطقهی تحت قدرت او، تنها یک مورد قتل اتفاق افتاد که آن همترور میرزا غفور محمودیان به دستور مستقیم نماز علیاف فرماندهی شوروی در میاندوآب بود. وقتی که این خبر را به وی دادند بسیار ناراحت و عصبانی شد و گفت که من هیچ وقت با این کارها راضی نیستم و موافقت ندارم.
در مورد اجرای احکام دادگاهی و شرعی هم دو واقعه روی داد که این دو واقعه نشاندهندهی اقداماتی در جهت حفظ آسایش و آرامش مردم منطقه است.
1. اجرای حکم قصاص از طرف دادگاه و محکمهی شرع مهاباد در مورد یک نفر که مرتکب قتل شده بود و اولیای مقتول حاضر به گذشت شده بودند. اما به دلیل شدت جنایت انجام شده، طبق رأی دادگاه قاتل محکوم و حکم صادره دربارهی قاتل اجرا شد.
2. دادگاهی دو پیشمرگه که مرتکب قتل یک نفر آذری در میاندوآب شده بودند، در باغ پیشآهنگی مهاباد تشکیل شد، آن دو نفر در یک دادگاه مردمی محاکمه و محکوم به اعدام شدند.
به اینترتیب مردم به عدالتخواهی حکومت کردستان امیدواری و اعتماد بیشتری پیدا کردند و چون حکم اعدام در ملأ عام اجرا شد، بازتاب بسیار خوبی در منطقه پیدا کرد. زیرا که درس عبرتی برای دستاندرکاران حکومتی شد تا کسی نتواند از موقعیت شغلی و مقامی خود سوء استفاده نماید.
قاضی محمّد در تمام دوران زندگیاش نمونه و الگوی یک انسان با فرهنگ و نوع دوست بود. کمک به هم ولایتی¬ها و غیربومی¬ها و خارجیانی که به کردستان مسافرت می¬کردند و از مهاباد و شهرهای اطراف دیدار می¬کردند، از ویژگیهای اخلاقی او بود. چنانکه گفتیم در جوانی رئیس معارف بود و بعد از وفات قاضی علی و دریافت فرمان قضاوت شرعی به صورت خیلی جدی به رفع و رجوع کارها و گرفتاریهای درماندگان از طریق مراجع و ادارات دولتی پرداخت و در «محکمهی قاضی» به روی مراجعین اعم از مهمانان و دیدارکنندگان و نیز کسانی که درماندگی و گرفتاریهایی داشتند باز بود.
در زمان حکومت رضاخان حاجی سردار افشار برادر بزرگ یمین لشگر که از محترمترین و با نفوذترین مالکان منطقه تکاب و افشار بود مورد اتهام قرار گرفته و چون بسیار ثروتمند بود می¬خواست به بهانههای واهی برایش مزاحمت ایجاد کنند. لذا او را به مهاباد خواندند. حاجی سردار در منزل قاضی محمّد مهمان شد با پادرمیانی ایشان مشکل حاج سردار برطرف گردید.
یک خاطره دیگر
گفتیم که در مرداد ماه سال 1325/1946 قاضی محمّد تصمیم گرفت برای دیداری از شمال کردستان سفری به شهرهای ارومیه، سلماس، خوی و ماکو بکند تا ضمن بازدید از منطقه و دیدار با ساکنان کرد آن شهرها گامی مفید در جهت حسن تفاهم و دوستی بیشتر بین ساکنان کرد و آذری بردارد و برای کردهای ساکن شمال کردستان موجبات دلگرمی و امیدواری بیشتر فراهم کند.
روزی که از مهاباد آمادهی حرکت به ارومیه شد، رؤسای عشایر منطقه مهاباد و جمع زیادی از طبقات شهری و دست اندرکاران حزبی و دولت کردستان در حیاط شهرداری و میدان چوارچرا جمع شده و برای مشایعت ایشان همه جا انبوه جمعیت موج میزد، رؤسای عشایر یک یک می¬آمدند و تجدید بیعت میکردند و بعداً عدهی زیادی از اهالی و مشایعین با شور و شوق به زیارت مشارالیه می¬شتافتند. قاضی محمّد در سخنانی که به منظور تشکر از مردم، ایراد کرد اهالی کردستان، عشایر و همشهریان را به اتحاد و اتفاق بیشتر دعوت کرد. در میان احساسات کمنظیر مشایعین با جناب حاج باباشیخ سیادت رئیس هیئت رئیسه ملی سوار اتومبیل شد. نویسندهی این یادداشت¬ها همراه ایشان بودم، دو کامیون پر از افراد پیشمرگه و دو جیپ نظامی حامل چند افسر در پس و پیش ماشین پیشوا حرکت می¬کردند. در چند کیلومتری شهر به دستور ایشان ماشین¬های مشایعین به مهاباد برگشتند. در عرض راه که هنوز از منظقه شهرویران دور نشده بودیم به مقتضای حوانی جسارت کرده از حضورشان گله کردم و گفتم: "حضرت پیشوا نسبت به مردم عشایر و مردم اظهار لطف و مرحمت فرمودید و از آن¬ها تشکر کردید ولی فیضاللهبیگی را که همگی اقوام نزدیک حضرت عالی هستند فراموش فرمودید و اظهار مرحمتی نکردید" پیشوا با همان محبت و مهربانی همیشگی نسبت به من فرمود: "پسرم ناراحت شدی؟" و این چند بیت شعر را از زبان شاعری خواندند که متأسفانه نام شاعرش را فراموش کردهام:
دلا یاران سه قسمند ار بدانی
زبانیاند و نانیاند و جانی
به نانی نان بده از در برانش
نوازش کن به یاران زبانی
و لیکن یار جانی را نگهدار
به جانش جان بده گر می¬توانی
حاجی بابا شیخ فرمودند: قربان ایشان حق دارند، رؤسای عشایری که امروز و تجدید بیعت کردند اکثراً صادق نیستند اگر اجازه داشتم من شخصاً بعضیها را محاکمه می¬کردم.
نکتهای را که من همیشه بهیاد دارم و باید تاریخ کردستان و همهی مردم کرد بهیاد داشته باشند این است پیشوا گفت: "جناب حاج شیخ بابا شیخ، هر نهضت و حکومتی اساس و بنیان کار خودش را بر کشت و کشتار مخالفین بنیاد نهاده است؛ محکوم به شکست و رسوایی تاریخی شده است، ولی به خواست و تأیید خداوند من در نظر دارم حکومت کردستان را بدون خونریزی و کشت و کشتار به پیش ببرم."
پیشوا قاضی محمّد در مواقعی که از بد عهدی یکی از دوستان و یا پیمانشکنی و خلف وعدهی دولت ایران ناراحت می¬شد و چارهای جز رضا به قضا نبود با همان متانت و صبر و تحمل همیشگی خودشان به عنوان ابراز ناراحتی و تأسف بر سرنوشت ملت خود می¬گفت: ئهی کوردکهی، بێچارهکهی، بێ پارهکهی، بێ یارهکهی، بێکارهکهی.
بلی واقعاً کردها را از زمانهای دور بیپول و بییار و یاور و بیکارشان کردهاند و مورد انواع آزار و شکنجه و توهین و تحقیر قرار گرفتهاند و در شرایط امروز اگر ایشان زنده بود کلمهی «آواره» را نیز به آن اضافه می¬کرد و می¬گفت: ئهی کوردکهی، بێچارهکهی، بێ پارهکهی، بێ یارهکهی، بێکارهکهی، ئاوارهکهی.
که در حقیقت این نوحهای بر سرنوشت مردم کرد است.
خاطرات آرچی بالد روزولت
شخصیت اجتماعی بارز مهاباد، قاضی محمّد بود که او را برای قضاوت شرعی انتخاب کرده بودند، کتابخانهای به ارث برده بود که در آن کتاب¬هایی به هفت زبان وجود داشت و خود قاضی محمّد با استفاده از این کتابخانه به مطالعه پرداخته و معلومات خود را در زمینههای دیگر توسعه داده بود و به همین مناسبت در نخستین سال¬های چهارمین دهه زندگیاش علاوه بر مقام و منصب قضاوت شرعی به برکت افکار پخته و شخصیت توانایش در شهر موقعیت ممتازی داشت.
روزولت در جایی دیگر از خاطراتش چنین می¬نگارد: در دیدار با قاضی محمّد اظهار داشتم به کردستان آمدهایم تا وضع کردها را مورد بررسی قرار داده و به دولتمان گزارش دهیم. و امیدواریم که وضع کردها بهبود یابد و کردها صرفاً یک گونه از استبداد را با گونه دیگری از استبداد عوض نکنند. قاضی محمّد گفت: تمام مردم در بخش¬هایی از کشور که تحت کنترل من قرار دارند در بیان آنچه دلخواهشان است آزادند. و من پاسخ دادم: خودم به عینه دیدهام که چنین است. در آذربایجان دموکرات، مردم فقط مجازند که به رادیو تبریز و رادیو مسکو گوش بدهند حال آنکه دیشب در خیابان¬های این شهر (مهاباد) صدای رادیو لندن و رادیو آمریکا را شنیدم.
وقتی که در مورد پوسترهای تبلیغاتی شوروری که به دیوارها نصب شده بود صحبت کردم و گفتم که شگفتزده و دچار حیرت شدهام. او گفت: کردها ناچارند کمک را از جانب هر کس باشد بپذیرند ولی زیر بار سلطه هیچ کس نخواهند رفت. ما کردها شکوائیهای ارائه کردیم مبنی بر ابلاغ شکایتهایمان به سه دولت پیروز شرکت کننده در کنفرانس اروپایی (پوتسدام )، ولی انگلیسی¬ها و آمریکاییها به آن اعتنایی نکردند. او با اشاره به منشور آتلانتیک گفت: همه کردها امیدوار بودند ایالات متحده آمریکا، قدرتمندترین کشور، کردها را در جبران عقبماندگیها یاری دهد. او گفت: اگر آمریکا به جای فرستادن سی هزار سرباز به ایران تنها صد معلم به این کشور اعزام می¬کرد چه می¬شد؟ ولی آمریکاییها به جای کمک به ما، به دشمنان ما کمک کرد آن هم از طریق دادن اسلحه و تجهیزات به آن¬ها برای سرکوب کردن ما. او سپس نطق کوتاهی در نکوهش انگلیسیها ایراد کرد و کارهای مختلف ایشان را در طول دهههای گذشته در جهت سرکوب شورشیان کرد برشمرد و آن را به ماجرای ملا مصطفی ختم کرد.
روزولت درباره ماجرای سفرش به منطقه چنین اظهار نظر می¬کند "در خاتمهی دیدارم دیگر متقاعد شده بودم که قاضی محمّد بهیاری شوروی توانسته است یک جمهوری کرد حقیقتاً مستقل تأسیس کند. قاضی محمّد اگر چه شوروی را به چشم بهترین دوستش می¬نگریست ولی شورویها علناً در امور داخلی کردستان دخالت نمی¬کردند. قیام قاضی محمّد قیامی ناسیونالیستی بود نه کمونیستی و مورد قبول تعداد قابل توجهی از کردهای مقیم کشورهای دیگر."
این بود قضاوت و اظهار نظر یک نفر مأمور عالیرتبه آمریکایی که دولتش مخالف جنبش ملی کردستان بود.
خاطرات آقای مهدینیا
آقای جعفر مهدینیا در کتاب زندگینامهی قوام السلطنه دربارهی محاکمه قاضی¬ها در دادگاه تجدید نظر نظامی می¬نویسد: محمّد قاضی شخصاً ناطق زبردستی بوده و اصولاً محتاج به وکیل مدافع نبود. موقعیت او نسبت به دو نفر دیگر موقعیت فرمانده و فرمانبر بود. تا اجازه نشستن نمی¬داد آن دو نفر نمی¬نشستند. در آخرین دفاع خود صریحاً اظهار داشت که تصور ننمایید که از مقررات اطلاع نداشتهام بلکه به خوبی می¬دانستم قبل از ورود ارتش پیشگویی کرده بودم که بالاخره ما را به دار خواهند زد. اما صریحاً گفت با این کیفیت چرا فرار ننمودم؟ نه این که نتوانستم بلکه شش دستگاه اتومبیل سواری و جیپ در اختیار داشته و هر دقیقه و ساعتی که تصمیم داشتم می¬توانستم از مرز عبور کنم. اما بدانید که من پیشهوری نبودم که در موقع مواجه با خطر فرار کنم. کجا فرار می¬کردم؟ اینجا سرزمین کردستان است و هنوز قبور هشت نسل از پدران و اجداد من در آن باقی است."
و باز می¬نویسد: جریان محاکمه که 48 ساعت متناوباً به طول انجامید عادی بود فقط یکی دو مرتبه که دادستان ضمن بیانات خود نسبت به متهمین برخورد تندی داشت، قاضی محمّد سخت عصبانی شد و به دادستان حمله نمود و دادگاه خیلی متشنج شد که منجر به دادن تنفس و تعطیلی دادگاه شد.
وقتی که به قاضی محمّد پیشنهاد خارج شدن از کردستان کردند، قاضی محمّد گفت: میدانم با ماندنم در مهاباد زندگیام به خطر خواهد افتاد، اما من به سوگند پای بندم و مردم را تنها نمی¬گذارم.
این هم نمونهای از اظهار نظر یک نویسنده ایرانی که نظر مساعد و خوبی نسبت به کردها نداشته و از طرز بازگویی جریان دادگاه و نیز عباراتی که به کار برده است، با نظر سوء مسئله را یادآوری کرده است.
بخشی از خاطرات محمود تفضلی نویسنده و مترجم مشهور ایرانی
کرد هر جا باشد ایرانی است
از ماورای مرزهای رسمی ایران جلال طالبانی می¬گوید:
مسئلهی وحدت کردستان مربوط به آینده است و خیلی اشکال در راه آن است... مسئلهی وحدت کرد گرچه حالا در پیش نیست ولی به هر حال این مفهوم را ندارد که کردها از ایران جدا شوند، شاید یک رژیم دموکراتیک ملی در ایران باشد که همه کردها بتوانند در زیر سایهاش به همه آرمان¬هایشان دست یابند و کردستان ایران، منطقه جذب دیگر کردستان¬ها شود و به جای تجزیه شدن موجب ملحق شدن همه کردها به ایران باشد...
من از هر گونه تعصب نفرت دارم، از تعصبات ملی و وطنی هم که آن را شوونیسم می¬گویند بیزارم، اما به حق مردم به حق ملت¬ها به آزادی انسان و به انسانیت باور دارم و باور دارم که کردها از ایرانیترین ایرانیان هستند.
اشتباهی بزرگ خواهد بود اگر مردم ایران و دولت¬های ایران و زمامداران ایران این حقیقت را نادیده بگیرند و از یاد ببرند، زیرا در این صورت گروهی از عزیزترین فرزندان ایران را از خویش خواهند راند.
سه خاطره از آقای مناف کریمی وزیر معارف (آموزش و پرورش) کردستان
دربارهی رویدادهای سال 62 – 1325
1- روزی در منزل آقای محمّد عباسی طرفدار دولت مرکز عدهای از رؤسای عشایر سقز و چند نفر از افسران ارتش برای گفتگو پیرامون وضعیت پادگان¬های دولت مرکزی و پیشمرگان حکومت کردستان در مسیر جاده سقز و بانه نشسته بودیم، آقای امیر اسعد علیار مهمان آقای عباسی بود در مجلس حضور داشت مریض بود و بسیار خسته و کوفته، با سابقه آشنایی که من را می¬شناخت گفت: می¬بینی که مریض و درماندهام شما که به مهاباد می¬روید، وضعیت بیماریام را به عرض قاضی محمّد برسانید، من می¬خواهم به روستاهای خود در اطراف بوکان بروم و در آنجا استراحت بکنم. وقتی که در سقز به خدمت قاضی محمّد رسیدم سفارش آقای امیر اسعد را به عرض رساندم .فرمودند: ما با هیچکس دشمنی نداریم و هیچگاه مانع برگشت کسی نخواهیم بود، آقای امیر اسعد می¬توانند با کمال آزادی در هر جایی که بخواهند سکونت کنند. بعد از دو روز پاسخ را به آقای امیر اسعد رساندم من از نحوه رفتار و پیامرسانی این دو شخصیت بزرگ که سال¬های سال با همدیگر دشمنی داشتند لذت بردم و به خود گفتم مردان بزرگ حتی در هنگام دشمنی هم بزرگواری و متانت خود را حفظ می¬کنند.
2- مأموریتی برای سردشت داشتم مسئولین دولت مرکزی از تحویل امور شهرستان سردشت به عناوین مختلف بهانه می¬تراشیدند با تجربیاتی که در گذشته از این گونه وعده وعیدهای توخالی دیده بودم می¬دانستم که امروز و فردای مقامهای تهران جز فریب و خدعه چیزی دیگر را در بر ندارد لذا عصر یکی از روزها به من مأموریت داده شد که لازم است دستور حمله برای تصرف سردشت به فرمانده پیشمرگها ابلاغ شود که هر چه زودتر سردشت و حومه آن را آزاد سازند، در اجرای امر ساعت 9 شب به روستای کاوڵان رسیدیم، با همراهانم آقایان محمود ولی زاده و دلشاد رسولی برای استراحت به پشت بام قهوهخانه که رختخواب ما را در آنجا گسترده بودند رفتیم هنوز نخوابیده بودیم و ساعت یک بعد از نصف شب را نشان می¬داد که اتومبیلی جلو قهوهخانه ایستاد و از قهوهچی احوال ما را پرسید با اطمینان از وجود ما در قهوهخانه به پشت بام آمدند، مأمور اعزامی آقای حیدری بود.
وی گفت: که شورویها از حمله پیشمرگها به سردشت آگاه شدهاند و می¬گویند که ما در تهران داریم مسایل آذربایجان و کردستان را روبهراه می¬کنیم ولی شما می¬خواهید بهانهای به دست دولت مرکزی بدهید که مانع حل و فصل قضایا شوند، در اجرای این امر از حمله به سردشت صرفنظر شد من و همراهان چند روزی در نزدیکی قریه همران در چادرهای پیشمرگها در بالای ارتفاعات ماندگار شدیم.
3- مأموریتی هم به میاندوآب داشتم چند روزی بود که میرزا رحمت شافعی را حکومت آذربایجان توسط آرام ارمنی در میاندوآب دستگیر و در تقی آباد زندانی کرده بود می¬گفتند از نامبرده پول¬های زیادی میخواهند و مسلم بود که پس از گرفتن پول¬ها جان سالمی از این مهلکه به در نخواهد برد، ساعت 10 صبح بود که به دفتر حزب احضار شدم. یکی از پیشخدمتها من را به حضور قاضی محمّد راهنمایی کرد ایشان فرمودند می¬دانید که آقای رحمت شافعی در میاندوآب زندانی است، از قرار معلوم نسبت به نامبرده نظر سوئی دارند، فوری به دو سه نفر از اعضاء حزب حرکت کنید از طرف من به نماز علیاف بگویید که زندانی کردن یک نفر کرد به دست یک نفر آذربایجانی با توجه به این که نصف بیشتر اهالی میاندوآب کرد هستند، برای ما بسیار توهینآمیز است، او اگر گناهی هم مرتکب شده باشد باید در مهاباد مجازات شود، البته من چنین نظری دربارهی وی ندارم و آزادیش را بر زندانی کردنش ترجیح میدهم، با آقایان حاج مصطفی داوودی، محمّدامین شرفی، دلشاد رسولی و عباس آقای عزیزی داماد آقای رحمت شافعی با اتومبیل حرکت کردیم. در میاندوآب جلو قهوهخانهای برای نوشیدن چای پیاده شدیم دیدیم یک سرباز شوروی پیش آمده و گفت شما را فرمانده می¬خواهد. به همراه سرباز رفتم، فرمانده اظهار داشت میرزا مناف برای چه کاری به میاندوآب آمدهاید؟ گفتم: برای دیدن شما و بلافاصله نظر قاضی محمّد را برایش بیان داشتم گفتند به این همراهان بگویید که فوراً از میاندوآب خارج شوند و در اولین قهوهخانه سر راه منتظر برگشتن شما باشند، دستورش اجرا شد و به نزد او برگشتم گفتند با ماشین من نزد آرام برو، او شافعی را به شما تحویل خواهد داد، به تقی آباد که رسیدم سراغ آرام ارمنی را گرفتم محل کارش را نشانم دادند ولی خود آرام آنجا نبود ظاهراً از آقای شافعی و همچنین من که او را قبلاً می¬شناختم رودربایستی داشت ولی دستور داده بود که آقای شافعی را تحویل اینجانب دهند. پس از چند دقیقه آقای شافعی را به دفتر آوردند بلافاصله سوار ماشین شده و به میاندوآب برگشتم، ماشین حزب در میاندوآب حاضر بود با تشکر از نماز علیاف سوار ماشین شده همگی به طرف مهاباد حرکت کردیم و در اولین قهوهخانه سر راه سایر اعضاء هم به ما پیوستند، روبوسیها شروع شد و از موفقیت که نصیب ما شده بود همه شاد و خرسند شدیم.
خاطرهای از حاج قادر اسلامیان – بانکدار مهابادی
اوایل سال 1325 من برای خرید پارچه به تهران رفته و در مسافرخانه حقیقت بودم، روزی آقای عبدالله نهری یکی از دوستان قدیمیام، به مسافرخانه آمد و گفت: جناب قاضی محمّد در گراند هتل تشریف دارند، از من خواستهاند تعدادی از کردهایی که در مسافرخانه هستند، پیش ایشان بروند، با شما کار دارند، من و چند تن از بازاریان شهرهای مختلف فوری خود را به هتل یاد شده رساندیم. وقتی به آنجا رسیدیم در سالنی تعدادی خبرنگار ایرانی و خارجی جمع شده بودند، هتل بسیار شلوغ و پرسر و صدا بود، پس از لحظهای که در گوشهای ایستادیم، قاضی محمّد نیز به سالن آمد و چند خبرنگار پرسشهایی مطرح کردند، ما هم در گوشهای ایستاده بودیم. وقتی صحبت¬ها شروع شد، قاضی محمّد خطاب به خبرنگاران گفت: من حرف زیادی ندارم، الآن چند تن از کردهایی که برای کار شخصی به تهران آمدهاند اینجا هستند، از خودشان بپرسید چه می¬خواهند، دردشان چیست؟ قاضی محمّد رو به ماها کرد و گفت: آقایان خودتان صحبت کنید چه می¬خواهید، مشکلتان چیست؟
ما همگی بازاری بودیم و هیچگاه در چنین مجالسی شرکت نکرده بودیم، ذست و پای خود را گم کرده و نمی¬دانستیم چه بگوییم، همگی در جای خود خشک شده بودیم.
قاضی محمّد با چشمان با نفوذ و قیافهی بسیار جدی رو به ما کرد و گفت: چرا شماها حرف نمی¬زنید؟
من گفتم: قربان جایی که شما باشید ما حق صحبت کردن نداریم.
ایشان گفتند: نخیر، حاج قادر خواهش می¬کنم، خودتان حرف بزنید هر ادعایی دارید مطرح فرمایید، در یک لحظه دل و جرأت عجیبی پیدا کردم، دو قدم جلوتر آمدم و گفتم: آقایان به عرایض بنده لطفاً توجه فرمایید.
ما صاحب می¬خواهیم، صاحب، ما نام و نشان می¬خواهیم (هویت) ضربالمثلی در زبان کردی هست که می¬گوید: یک بزغاله "گر" از صد تا غزال کوهی بهتر است. همهی شماها با سواد هستید و درد بیکسی و بیپناهی را می¬دانید، حتماً شنیدهاید بعضی وقت¬ها بر سر تصاحب یک بزغاله و حتی یک سگ دو عشیره اختلاف پیدا کردهاند، به خاطر آن چند نفر به هلاکت رسیدهاند. یعنی آن حیوان صاحب داشته و متعلق به عشیرهای بوده است. اما شما به کوهستان بروید از اول صبح تا شب اگر ده غزال یا آهوی وحشی که ارزش آن خیلی خیلی بیشتر از آن حیوان ناقابل اهلی است، شکار کنید نه تنها کسی چیزی به شما نمی¬گوید، بلکه با تعریف و تمجید اطرافیان نیز روبرو می¬شوید و همگان شادی برپا می¬دارند، فرق قضیه در داشتن اصل و نسب و صاحب است و لا غیر...
آقایان به این لباس¬های فاخر من نگاه کنید، سرتاپای مرا ورانداز کنید، همهی پوشاکم کردی و ایرانی است، فکر می¬کنم از لباس هندیها که شکم و پشت آن باز است با وقارتر و مؤدبتر است از لباس عربی که شلیتهای بدقواره، با بگال و دستار است زیباتر است. از لباس فرنگیها با همه شیله و پیلههایی که برایش درست می¬کنند، نجیبتر و قشنگتر است. اما در همین تهران ظرف چند روزی که برای خرید به پایتخت کشورم آمدهام بارها مورد ریشخند و طعنه قرار گرفتهام، کسی جرأت ندارد به یک عرب یا هندی یا روسی چیزی بگوید، چون صاحب دارند و دولت آنها کوچکترین بیادبی را بلافاصله پیگیری می¬کند، و از هویت و لباس و مردم خود دفاع می¬کند، اما ما چون صاحب نداریم باید این حقارتها را بشنویم. آقایان توجه کنید ما که ظاهراً اصیلترین قوم و نژاد ایرانی هستیم در عمل بینام و نشانترین کس هستیم، ما خودمان دارای تاریخ، فرهنگ، زبان، مذهب، آداب و رسوم کهن هستیم گناه ما آن است که می¬خواهیم با همان زبان به این هدف تا پای جان ایستادهایم، آنچه قاضی محمّد میفرماید، زبان حال همهی ما کردهاست، ایشان صاحب و سرور ماست.
حاج قادر گفت: وقتی سخنانم را به پایان رساندم دیدم که از شدت هیجان، سرتاپای بدنم غرق عرق شده است و بیاختیار آستین¬های سفید و دراز پیراهن کردیام باز شده است و نکتهای که خیلی برایم جالب بود این بود که متوجه شدم به راستی همهی حاضران در سالن را تحت تأثیر سخنان ساده و بیریای خویش که از ژرفای دلم برخاسته بود، قرار دادهام و جالبتر آنکه در پهنه صورت بیشتر خبرنگاران ایرانی، اشک و اندوه را دیدم.
من آن روز احساس کردم سخنان ملتی را که سالیانی است در گلوها خفه شده بر زبان راندهام انگار که بار گرانی را از پشتم برداشتهاند، احساسی که در تمامی سال¬های عمرم، هیچگاه به چنین آرامش روحی و روانی دست نیافتهام.
*آجودان و خواهرزادهی قاضی محمّد(1900-1947)
---------------------------------------------------------
منبع: همایون سعید، پیشوای بیداری: انتشارات مؤسسه چاپ و نشر ئاراس، اربیل (ههولێر)، اقلیم کردستان عراق
نظرات
چرا این خاطرات مهم را در اول صفحه قرار ندادید باز هم بیانگر مظلومیت ملت کرد است جادارد گلایه از دست اندر کاران سایت کنم
وهسیهتنامهی پێشهوا قازی محهممهد<br /> <br /> کهیومهرس ساڵح* <br /> <br /> دهنووسێ: بۆ تهواوکردنی راپۆرت چوومه بهندیخانه. کاتێک لهتهک یهکێک له ئهفهسهرکاندا چوومه نێو بهندیخانه، قازی محهممهد خهریکی نوێژکردن بوو، ئهفسهری ئاماژه پێکراو ههواڵی بهڕێکردنی قازییهکانی بۆ تاران پێیان گهیاند. سهدرو سهیفی قازی زۆر خۆشحاڵ بوون، بهڵام قازی محهممهد له بوونو راگهیاندنی ههواڵهکهی ئێمه چووکهترین ئاڵوگۆڕێکی له خۆی نیشان<br /> <br /> نهدا. قازییهکان کهلوپهلهکانیان کۆکردهوهو داوایان له ئهفسهری بهرپرسی کرد بۆ دابینکردنی خهرجی سهفهر له ماڵهوهیان پووڵیان بۆ بێنن بهڵام ناوبراو وتی بهرپرسایهتیی سهفهرهکهو دابینکردنی تێچووی له ئهستۆی سوپایه. ههرکام له قازییهکان لهگهڵ ده سهربازی چهکداردا، سواری ماشینێکی نیزامی بوون. عهسری ههر ئهو رۆژه رێوشوێنهکانی یاساغبوونی هاتووچۆو حکوومهتی نیزامی له مههاباددا راگهیاندران. له گۆڕهپانی چوارچرادا خانوویهکی سێقات ههبوو که دهرگایهکی بهرهوڕووی گۆڕهپانهکه دهکرایهوه. له رۆژێک لهمهوپێشهوه ئهم ماڵه به بیانووی جێگیرکردنی کاتیی شاندی نێردراو چۆڵکرابوو. ماشینی قازی محهممهد که له پێش دوو ماشینی دیکهوه دهچوو له مهیدانی چوارچرادا وهستا. <br /> <br /> قازی محهممهد پرسی بۆ لێرهدا رادوهستن؟ ئهفسهرهکه وهڵامی دایهوه: سهرهتای چوونی ئێوه بۆ تاران، لێرهوهیه. کاتێک قازی محهممهد له ماشین دابهزیو چووه داڵانهکهوه، دادستان نیکوزادو چهند سهربازی چهکداری له تهک سهرۆکی بێهداشت که تازه له تارانهوه هاتبوو، دی لهسهر مێزێک قورئانێک دانرابوو. دادستان سهرههنگ نیکوزاد حوکمی دادگای خوێندهوهو به قازیی راگهیاند حوکم ههرچی خێراتر دهبێ جێبهجێ بکرێ. <br /> <br /> سهرههنگ نیکوزاد به قازی وت: ههرچی خێراتر وهسیهتنامهیهک داڕێژن. قازیش زوو له پشتی مێزدا دانیشتو نووسینی وهسیهتنامهی دهست پێکرد. له ماوهیهکی کورتدا چهندین لاپهڕهی نووسی بهڵام زوو ماندوو بووو داوای له مهلا مههابادییهکان کرد وتهکانی له وهسیهتنامهکهدا بنووسن. قازی محهممهد زۆر لهسهرهخۆ قسهی دهکرد: فڵان زهویو فڵان شوێنو فڵان مزگهوتو قوتابخانهو نهخۆشخانه دامهزرێنن تا داهاتووان کهڵکیان لێوهرگرن. کاتێک وهسیهتنامهکه تهواو بوو، 2:30 به نوێژخوێندنو "رازو نیاز" لهگهڵ خودا تێپهڕی. دادستان به تهواوی له درێژهکێشانی نوێژی قازی محهممهد تووڕه ببوو. پاش تهواو بوونی "رازو نیاز"، قازی داوای له دادستان کرد بابهتگهلێکی دیکه به ناوی خهڵکی کوردستان به وهسیهتنامهکه زیاد بکا. دادستان بڕیاریدا پێنووسو کاغهز ئاماده بکهن. <br /> <br /> قازی محهممهد به مهلای وت ههرچی دهیڵێم بینووسه. مهلا وهڵامی دایهوه قوربان چی بنووسم؟ ئهوهی من دهیڵێم بینووسه. <br /> <br /> کهیومهرس ساڵح له درێژهدا دهڵێ:<br /> <br /> قازی محهممهد بابهتهکانی به فارسی دهربڕیو داوای له مهلا کرد به کوردی بیان نووسێ. مهلا وتی: به کوردی نازانم بنووسم. <br /> <br /> قازی محهممهد به ناڕهحهتییهوه وتی: <br /> <br /> "ئهمهش یهکێکیتر له مهینهتییهکانی نهتهوهیی کورد"و دهستی کرد به نووسین.<br /> <br /> بسم الله الرحمن الرحیم<br /> <br /> نهتهوهی زۆر لێکراو، بێبهشو چهوساوهی کورد! برایانی بهڕێز! له دوایین ساتهکانی ژیاندا بابهتگهلێتان وهک ئامۆژگاری پێ دهڵێم. بۆ رهزامهندیی خودا دهست له دوژمنیی یهکتر ههڵگرن، یهک بگرنو بۆ پشتیوانی له یهکتر ههڵسن، له بهرابهر دوژمندا راوهستن، خۆتان به نرخێکی کهم به دوژمنهکان مهفرۆشن. دوژمن تهنیا بۆ گهیشتن به قازانجهکانی ئێوهی دهوێ. پاش ئهوه ئیتر زیاتر له تڵپهیهک نین. <br /> <br /> دوژمنانی نهتهوهی کورد زۆرن، زۆردان، نامهردو بێویژدانن، رازی سهرکهوتنی ههر نهتهوهیهک یهکیهتییو پێکهوه بوونه. ئازادیی نهتهوهیهک پێویستی به پشتیوانیی گشت نهتهوهکهیه، نهتهوهی یهکنهگرتوو ههمیشه له ژێر دهسهڵاتدایه. ئێوه نهتهوهی کورد شتێکتان له نهتهوهکانی دیکه کهم نیه. به پێچهوانهشهوه پیاوهتی، غیرهتو ئازایهتیی ئێوه فره زۆرتره. ئهو نهتهوانهی له بهندی دیلی رزگاریان بووه یهکگرتوو بوونو تهواو. ئێوهش دهتوانن به یهکگرتووییو هاوپێوهندی زهنجیری دیلێتی پچڕێنن. ئێرهیی، خهیانهتو خۆفرۆشی وهلانێن. ئیتر فریوی دوژمنان مهخۆن. دوژمنی نهتهوهی کورد له ههر تاقمو گرووپو رهنگو رهگهزێک، ههر دوژمنه، بێ بهزهییو ویژدانه. ئێوه لهگیان یهک بهردهدا تا به قازانجهکانی خۆی بگا، به بهڵێنیگهلی درۆزنانه، ئێوه دهخڵهتێنێ. له ئیسماعیل ئاغای شکاک تا جهوههرئاغای برایو حهمزهئاغای مهنگوڕو چهندینو چهند قارهمانێکی دیکه، فریوی ئهم زۆرداره مهلعونانهیان خواردو ناپیاوانه شههیدکران. ههموویانیان به قورئانو سوێند فریودا، ئاخر ئهمانه کهی له قورئانو سوێند تێدهگهن، وهفا له لای ئهم کۆمهڵه، شمهکی بازاڕه. له رێگهی خوداو بۆ رهزامهندیی ئهو پشتی یهکتر چۆڵ مهکهنو یهکگرتوو بن، دڵنیا بن ئهگهر دوژمن ههنگوێنتان پێبدا، تێکهڵ بهژههره. فریوی سوێنده درۆزنهکانی مهخۆن. ئهگهر ههزار جار سوێند بخۆن دووباره هیچ ئامانجێکیان جیا له لهنێوبردنی ئێوه نیه.<br /> <br /> له دوایین کاتژمێرهکانی ژیانمدا خودا به شایهتی دهگرم که له رێگای ئازادیو بهختهوهریی ئێوهدا گیانو ماڵی خۆم بهخت کردو له هیچ ههوڵێک کۆتاییم نهکرد. له لای ئهمانه، کوردبوونی ئێوه تاوانه، سهرو گیانو ماڵو شهرهفی ئێوه له لایان حهڵاڵه. ئهوان چونکه له گۆڕهپانی شهڕدا ناتوانن له بهرانبهر ئێوهدا راوهستن، ههمیشه هانا بۆ فێڵو تهڵهکه دهبهن. شاو دهستو پێوهندییهکانی به جاران پهیامیان نارد که بۆ وتووێژ ئامادهنو مهیلی خوێن رشتنیان نیه، بهڵام من دهمزانی ئهوان درۆدهکهن. ئهگهر خهیانهت، خۆفرۆشیو فریوخواردوویی هێندێ له سهرۆک عهشیرهکان نهبووایه، کۆمار هیچکات شکستی نهدهخوارد. <br /> <br /> وهسیهت دهکهم منداڵهکانتان فێری زانستو عیلم بکهن. نهتهوهی ئێمه شتێکی له نهتهوهکانی تری جیهان کهم نیه، جیا له زانستو عیلم. فێری زانست بن تا له کاروانی مرۆڤایهتی دوا نهکهون. زانست، چهکی لهنێوبردنی دوژمنانه، دڵنیابن ئهگهر به دوو چهکی یهکیهتیو زانست پۆشته ببن، دوژمنان کارێکیان بۆ ناچێته پێش. ئێوه نابێ به مردنی منو براکانو ئامۆزاکانم ترس بچێته دڵتانهوه. هێشتا قارهمانگهلێکی زۆر دهبێ گیان فیدا بکهن تا داری ئازادیی کوردستان بگاته بهرههم. دڵنیام پاش ئێمهش قارهمانگهلێکی دیکه ههن که فریوبخۆن، بهڵام هیوادارم مهرگی ئێمه ببێته دهرسی عیبرهت بۆ سهرجهم خهباتگیڕانی ئازادیی کوردستان. وهسیهتێکی دیکهم بۆ دڵسۆزانی نهتهوهی کورد ههیه. له خودای گهوره داوای ئازادیی نهتهوهی خۆتان بکهن. شایهت له خۆتان بپرسن بۆ من سهرنهکهوتم؟ له وهڵامدا دهبێ بڵێم به خودا سهرکهوتووی راستهقینه منم. چ نێعمهتێک لهوه سهرتره که سهرو ماڵو گیانم له رێگای نهتهوهو نیشتمانمدا بهخت بکهم. باوهڕ بکهن من جاران داوام له خودا کردوه ئهگهر بمرم به شێوهیهک گیان لهدهست بدهم که به روومهتی سوورهوه له لای خوداو پێغهمبهرو نهتهوهکهم دا ئاماده بم. وهها مردنێک سهرکهوتنی راستهقینهیه. <br /> <br /> خۆشهویستانم! کوردستان، نیشتمانی کوردو ماڵیهتی. هیچ کهسێک مافی ئێرهییو بهخێڵی نیه ههموو له ماڵی خۆیاندا ئازادن. ههرچی له دهستتان دێ بۆ ئازادیی کورد کۆتایی مهکهن. <br /> <br /> ئیتر نابێ لهسهر رێگای ئهو کهسانهدا که بهرپرسایهتی دهگرنه ئهستۆ راوهستن. له بهرد خستنه رێگه دهست ههلَگرنو ئهرکهکانتان به باشترین شێوه بهڕێوهببهن. دڵنیابن براکوردهکهتان له دوژمنی بێگانه زۆر باشتر. ئهگهر من بهپرسایهتیم وهئهستۆ نهگرتبایه ئێستا له پای چێوهی داردا نهبووم و له لای بنهماڵهکهم رۆژهکانم دهبردهسهر، بهڵام ئهرکی من، بهرزترین ئامانجم بوو و، تا پێی گیان راوهستام. به هیوای خوداوهندی گهوره، له ئاکامدا بهسهر دوژمناندا سهردهکهون. <br /> <br /> 1ـ بڕواتان به خوداو ماجاو من عندالله و پێغهمبهری ئهکرهم (س) ههبێو ئهرکه دینییهکانی خۆتان به باشترین شێوه بهڕێوه ببهن. <br /> <br /> 2ـ یهکیهتیو هاوپێوهندی، رهمزی سهرکهوتنه. ئێرهییو خۆفریودان وهلابنێنو له وهرگرتنی بهرپرسایهتیو خزمهتکردندا لهگهڵ یهکتر کێبهرکێ بکهن. <br /> <br /> 3ـ زانستو ئاگایی خۆتان بهرنهسهرێ تا فریوی دوژمنان نهخۆن. <br /> <br /> 4ـ هیچ کات دوژمن به دۆست مهزانن چونکه دوژمنی نهتهوهو نیشتمانو دینتانه. <br /> <br /> 5ـ خۆتان بۆ چهند رۆژ ژیان لهم دنیا لهناوچووهدا مهفرۆشن. مێژوو سهلماندوویه که دوژمن به چووکهترین بیانوویهک، دهست بۆ کوشتارو سهرکوت دهبا. <br /> <br /> 6ـ خهیانهت به یهکتر مهکهن نه خهیانهتی سیاسیو نه خهیانهتی ماڵیو گیانیو نامووسی. خهیانهتکار له لای خوداو گهل رووڕهشهو خهیانهت، له ئاکامدا بۆ خۆی دهگهڕێتهوه. <br /> <br /> 7ـ لهتهک ئهو کهسانهی دا، بێ خهیانهت ئهرک بهڕێوهبردن هاوکاری بکهن. خودای نهخواسته هیچکات مهبنه سیخۆڕی بێگانه. <br /> <br /> 8ـ ئهو شوێنانهی له وهسیهتنامهکهدا ئاماژهم پێ کردون (مزگهوت، قوتابخانهو نهخۆشخانه) هی خۆتانن، به باشترین شێوه کهڵکیان لێوهرگرن. <br /> <br /> 9ـ واز له شۆڕش مههێنن تا لهژێردهستهیی دهرباز بن. ماڵی دنیا هیچ نیه، ئهگهر نیشتمانێکتان ههبێ، سهربهخۆیییهکتان ههبێو ماڵو خاکو نیشاتمانتان هی خۆتان بێ، ئهو کات ههموو شتێکتان دهبێ، ههم سامان ههم دهوڵهت، ههم ئابڕو و ههم نیشتمان. <br /> <br /> 10ـ گومان ناکهم جیا له مافی خودا (حق الله)، مافێکی دیکه له ئهستۆم بێ، سهرهڕای ئهمهش ئهگهر کهسێک ههست دهکا قهرزێکی بهلامهوهیه بچێته لای میراتگرانم. <br /> <br /> تا دهست نهدهیه دهستی یهکتر، سهرکهوتن مسۆگهر نابێ. له یهکتر زۆر مهکهن چونکه خوداوهند دوژمنی زۆردارانه. هیوادرام وتهکانم وهرگرن، خوداوهند ئێوه بهسهر دوژمناندا سهرخات. <br /> <br /> مراد ما نصیحت بود و گفتیم (مهبهستی ئێمه ئامۆژگاری بوو وتمان(<br /> <br /> حوالت با خدا کردیم و رفتیم (سپاردمان به خوداو رۆیشتین)<br /> <br /> خزمهتگوزاری نهتهوهو نیشتمان محهممهد قازی<br /> <br /> سهرچاوه: کتێبی " قازی محهممهدو کۆمار له ئاوێنهی بهڵگهکان"دا ، بێهزاد خۆشحالی، 1380، ههمهدان<br /> <br /> * زورگێڕدراوی دهقی فارسی "وهصیتنامه قازی محمد"ه که فارسییهکهی له بهشی رێبهرانی شههیدی ماڵپهڕی پێشمهرگهکان وهرگیراوه.<br /> <br /> ** کهیومهرس ساڵح، ههواڵنێری سوپای شههنشایی ئێران که خۆی له دادگای قازییهکاندا بهشداربووهو له بهر ئهوهی که خوشکهزای سهر لهشکر فهریدوون جهم، شووی شهمس(خوشکی شای ئێران) بووه، بڕواپێکراوی دهرباری شا بووه. <br /> <br /> راپۆرتی رهوتی دادگایی کردنی قازییهکان که له لایهن کهیومهرس ساڵحهوه نووسراوه، له تایبهتنامهیهکدا چاپ بووهو بۆ خوێندنهوه به شێوهیهکی زۆر نهێنی دراوهته ئهفسهره پایهبهرزو جێگای بڕواکانی شا.<br /> <br /> <br />
قاضی محمد و جمهوری کردستان<br /> <br /> <br /> <br /> قیام قاضی محمّد به دلیل ماهیت متمایز و ویژگی سیاسی مدرن آن، مهمترین جنبش در تاریخ سیاسی ملت کرد به شمار می آید. بنیادی ترین ویژگی قیام قاضی محمّد که به استقرار «جمهوری کردستان» در مقطع تاریخی 1947-1946 منجر شد، ماهیت دمکراتیک آن در استقرار عملی است، که تا دوران حاضر نیز می تواند الگویی مناسب برای حکومتهای مستقر خاورمیانه باشد.<br /> <br /> عمل: قیام قاضی محمّد<br /> <br /> عامل: قاضی محمّد<br /> <br /> عرصه:<br /> <br /> الف- مکان: بخش های عمده ی کردستان در جنوب آذربایجان غربی (منطقه مکریان) و بخشی از شمال استان کردستان (بانه وسقز) که در آن دوران بخشهایی از ایالات آذربایجان و اردلان بودند.<br /> <br /> ب- زمان: 1947- 1944<br /> <br /> وسیله: قیام مسلحانه ومناسبات دیپلماتیک<br /> <br /> مقصود: استقرار جمهوری کردستان<br /> <br /> همچنانکه گفته شد بنیادی ترین ویژگی «جمهوری کردستان» به رهبری قاضی محمّد، وجهه ی «دمکراتیک» آن است که به لحاظ ساخت، تعریف و استقرار، چارچوبه ای مدرن داشته و قابل بررسی براساس تعاریف وشناسه های نوین مفهوم دمکراسی است. از این دیدگاه و باتوجه به چهار تئوری نوین دمکراسی یعنی دمکراسی بازار، دمکراسی نئوجمهوری خواه، دمکراسی پدر سالار و دمکراسی ژاکوپنی، می توان «جمهوری کردستان» را مبتنی بر یک ساخت دمکراسی ژاکوپنی دانست که در آن متعارفی از اتفاق ارزش ها و درجه ی بالایی از مشارکت سیاسی را می توان جست. در این ساخت از دمکراسی همچنین می توان اهمیت حضور واژگان ملی و ملت در قالب یک مفهوم اجتماعی ارادی را جست که به مجرد پذیرش، ماهیت سیاسی به خود گرفته و در مفاهیم «رضایت ملی همگانی» و «سنت ملی انباشته»، نمود می یابند.<br /> <br /> نکته ی دیگر که در «جمهوری کردستان» می توان شناسایی کرد، مفهوم «ملت باوری» است که به عنوان یک اصطلاح مدرن، معرف اجتماعی از انسان ها می شود که خود را به عنوان یک هویت متمایز در قالب یک واحد سیاسی، یک مکان جغرافیایی و یک فرهنگ متمایز تعریف می کنند.<br /> <br /> ویژگی سوم «جموری کردستان» را در نقش «قاضی محمّد» می توان جست. قاضی محمّد اگر چه شخصیتی آیینی با پایگاه نیرومند خانوادگی است و بسیاری نقش «آیینی-کاریزمایی» برای به اوج نشستن او تعریف می کنند، امّا نمی توان نقش «اقتدار عقلایی» او را در خودآگاهی، جهت یابی معین، هماهنگی، سازمان یابی ادراکات و به بار نشاندن آن در یک ساخت پراکتیزه به نام «جموری کردستان» نادیده انگاشت. <br /> <br /> ویژه تر آنکه برجستگی آیینی و خانوادگی به مدد «عقلانیت» رهبری در می آیند که مردم با تعلقات نیرومند عشیره ای و بعضاً مرکزگرا را به گردهمایی در یک مجمع فرا خوانده و با بازشناسی و باز تولید ”هویت“، به آنها روحیه و احساس «ما بودن» می بخشد، مایی که در نهایت وظیفه ی تبلور و تجلی ارزش ها را به آحاد می بخشد و به مثابه «ایدئولوژی ملی»، هویت وشخصیت یک ملت را نشان می دهد.<br /> <br /> ویژگی بعدی «جمهوری کردستان»، فراهم آمدن شرایط مناسب برای دوران گذار از یک ساخت سنتی به یک ارگانیزاسیون «مدرن» است. پدید آمدن «کومه له ژ.ک» یا جمعیت تجدید حیات کرد متأثر از « حزب هیوا» در کردستان (عراق) و ساخت پنهانی آن به صورت یک تشکیلات سری با محوریت قراردادن «کرد بودن» و در ادامه تغییر ساخت به «حزب دمکرات کردستان» با چارچوبه های کاملاً معین «حزب مدرن» و قرار گرفتن خواست های مردم کردستان در یک قالب «حزبی»، یکی دیگر از ویژگی های مهم جمهوری کردستان در آن عصر به شمار می آید. <br /> <br /> دیگر ویژگی جمهوری کردستان، طرح خواستهای مدرن در دوره ای از زمان و در یک جغرافیای مکانی است که اساساً نه «جمهوریت» را بر می تابد و نه دموکراسی را. طرح موضوعیت «جمهوریت» در کنار مفهوم واژه ی «دموکراسی» در کشوری که فره ایزدی و شاه- خدایی در تار و پود اندیشه ی حکومتی آن تنیده شده است، بدعتی مبارک بود که بن مایه های اولیه ی تغییر ماهیت این ساخت و شکستن ساختار ذهنی ناخودآگاه مردم را نوید بخشید و اندیشه ی انسان شرقی را به سوی "مردم باوری" - و نه فره ایزدی- سوق داد. <br /> <br /> تلاش برای استقرار آموزش مدرن در مناطق تحت حکومت، اجرایی ساختن نظام دادگستری، گذار از عشیره نگری و طایفه گرایی به سوی کردباوری ملی، گذار از اختلافات و تبعیضات آیینی به سوی پذیرش چند مذهبی و تکثرگرایی، اتحاد استراتژیک با آذریها و تصویب موافقت نامه های حمایت از اقلیت ها در حوزه ی حاکمیت، استقرار نظام امنیتی مدرن، مطبوعات و نشریات کاملاً آزاد و تلاش برای گسترش چاپ ونشر، آموزش زبان کردی به عنوان زبان رسمی و سایر زبان های مورد گویش در کردستان، تأسیس رادیو کردستان و تبلیغات همه سویه برای تأمین دموکراتیک نیازهای فرهنگی، آموزشی و سیاسی در همه ی حوزه ها در کنار تلاش برای پراکتیزه کردن اهداف دموکراتیک در حوزه ی حکومتی کردستان، از دیگر ویژگی های برجسته ی این دوران به شمار می آیند.<br /> <br /> در حوزه مطبوعات و آنچه به صورت «شهودی» از مجلاتی چون «نیشتمان»، «هاواری کورد»، «هاواری نیشتمان»، «کوردستان»، «هه لاله» و... می توان استنباط نمود، تأکید بر حق تعیین سرنوشت برای ملت ها، حق استقلال ملت ها، تلاش برای پدید آوردن نهضت روشنگری برای ملت کرد، خیزش فرهنگی ملت کرد، صلح و دموکراسی برای جهان، ورود به حوزه های فرهنگی و اجتماعی و تعدیل نگاههای عشیرتی، قومی و مذهبی است که به وضوح قابل شناسایی و قابل استناد است.<br /> <br /> اهمیت بخشی «جمهوری کردستان» به مسئله زنان و تعیین یک کمیته ی خاص برای پرداختن به امور زنان با نظارت مستقیم شخص «قاضی محمد» - آن هم در عصری که هویت زن به عنوان یک انسان در خاورمیانه برای حکومت های وقت ناشناخته بود - از «قاضی محمد» و «جمهوری کردستان» الگویی برای «رهبری» و «حاکمیت» می سازد که با رجوع به آن می توان بر بسیاری از اصول دموکراتیک مورد توافق امروز جامعه ی جهانی دست یافت.<br /> <br /> قاضی محمد حتی در واپسین دم نیز، به خاطر پاسداشت «دمکراسی» و «حق رأی مردم»، «مرگ» خود را نیز به آرای مردم می سپارد تا مگر از «نواندیشی» و «نوآوری» اوگزندی به مردم نرسد و این، شاید ارزشی ترین ویژگی «جمهوری کردستان» و «قاضی محمد» می تواند باشد. جمهوری کردستان، نقطه ی آغازین یک انتخاب سیاسی برای دمکراسی در عصر حاکمیت اتوریته ها بر خاورمیانه بوده است.<br /> <br /> منابع:<br /> <br /> 1) قاضی محمد و جمهوری در آینه ی اسناد، بهزاد خوشحالی، 1380<br /> <br /> 2) وبلاگ نظریه های ناسیونالیسم، بهزاد خوشحالی <br /> <br /> 3) ناسیونالیسم دمکراتیک و دمکراسی چند فرهنگی،کتاب الکترونیک، بهزادخوشحالی <br /> <br /> نشریه ی کوردستان/دانشگاه کردستان/اردیبهشت۸۷<br />
برای به دست آوردن یک دیدگاه درباره ی هویت تاریخ،باید از یک سلسله معیارها استفاده کرد . با توجه به آن معیارهاست که می توان دقیقاً درک کرد ماهیت رویداد تاریخی چگونه است
به خاطر همین شخصیت بزرگ وستودنی ایشان است که اسلامگرایان در اوایل انقلاب و قبل از پیروزی این شعار را سر می دادند: پیشوا صدری اعظمه / رهبرو باب بو ئیمه/ ای کوردستان ای کوردستان /گیانم فیدات بی کوردستان.............