قرآن کلام بدون ریب پروردگار حکیم است که حسن ختام تمام نسخه‌های شفابخش آسمانی بوده و بر خاتم رسل محمد مصطفی صلی الله علیه وسلم نازل گشته است و با نزول آن ارتباط آسمان و زمین از طریق وحی به اتمام رسیده و خاتمیت دین رقم خورده است. این هدیهٔ بزرگ آسمانی یادگار وحی و کلام معجز و حبل المتین خداوندگارِ هستی را ارج می‌نهیم و گرامی می‌داریم.  خداوند تبارک و تعالی در شبی مبارک، در شب قدر و منزلت، در شب اندازه گیریِ باور‌ها و رفتار‌ها، فرضیه‌ها و فریضه‌ها، هست و نیست‌ها و باید و نباید‌ها قران را در طی تشریفاتی خاص بر پیامبر اسلام نازل فرمود. در دههٔ اخیر ماه رمضانی که بهار عمر محمد بن عبدالله به سن کمال یعنی چهل سالگی وارد شده بود؛ در شبی که به میمنت کلام منزّل در آن ارزش بیش از هزاران ماه پیدا کرده بود و در صحنه‌ای که گویا شاهد آن هستیم و می‌بینیم توسط جمعی از ملائک به رهبری امین وحی (جبرئیل) صدر سورهٔ علق در خلوتگاه حرا در اختیار نبیّ امّی قرار گرفت و بدینوسیله وحی آغازیدن گرفت و محمد رسول خدا گشت. از آنجایی که این پیام برای سالم گردانیدن انسان‌ها از آفات شرک و جهل نازل شده بود، سراسر آن شب «سلام» معرفی گردید و از آنجایی که این پیام آخرین عامل حیات معنوی انسانهاست حامل این پیام (جبرئیل) «روح» نامیده شد. 

براستی اگر امرو نهی خداوندی نازل نمی‌گشت و انسان‌ها در مسیر «شدن» دستگیری نمی‌شدند، اگر حدود‌ها تعیین نمی‌گشت و مزربندیهای لازم صورت نمی‌گرفت، سرنوشت این موجود به کجا می‌انجامید؟ 

انسان همچون گیاهی بی‌ریشه و بی‌ثبات در مسیر تندباد‌ها به این سو و آن سو پرتاب گشته و آواره می‌شد. قوهٔ بصیرتش کور، قوهٔ فهم و ادراکش به زنگار معصیت تاریک و قوهٔ سمع او کر و سنگین می‌گشت. در جهان بینی و تصورات سردرگم و حیران می‌ماند و در سلوک و رفتار به بیراهه کشانیده می‌شد. 

خداوند حکیم که به کمّ و کیف این مخلوق جدید ـ که او را شرف مقام جانشینی بخشیده بود ـ آگاهی دقیق و ظریفانه داشت (الا یعلم من خلق و هو اللطیف و الخبیر) و از ازل می‌دانست که انسان خود به تنهائی توانایی دستیابی به هدایت را ندارد خود عهده دار هدایت او گشت و فرمود: (ان علینا للهدی). 

از‌‌ همان شروع خلقت پیامبران را با توجه به نیاز‌ها و امکانات فرستاد تا در هر مرحله قسمتهایی از هدایت را که مورد نیاز بشریت آن روز بود در اختیار آن‌ها قرار دهند. هرگاه نیازمندیهای جدید رخ می‌نمود و انسان در امکانات به توسعه می‌رسید، خداوند پیامبری جدید را با دستوراتی جدید به سوی آن‌ها گسیل می‌داشت تا اینکه بشریت استعداد کامل دریافت و حفظ آخرین کتاب آسمانی را دریافت. در چنین شرایطی قرآن بعنوان آخرین دستورالعمل زندگی انسان‌ها فرو فرستاده شد. 

در این مختصر مناسب است به سه خصوصیت این کتاب اشاره کنیم. 

• اول اینکه قرآن کلام خداست و همهٔ صفات خداوندگاری در آن است. به‌‌ همان نسبت که سخن بشری همیشه ناقص و محدود می‌باشد کلام خداوند کامل و شامل است. همیشه سخن، صفات سخنگو را دارد. کلام بیانگر دنیای متکلم است و حال و هوای او را دارد و رنگ و بوی اورا. پس به همین دلیل آنکه اهل قرآن می‌گردد، آنرا تلاوت می‌کند، فهم می‌کند و به آن عمل می‌کند از جامعیت و شمولیت برخوردار می‌شود. و بارز‌ترین و زیبا‌ترین مصداق این سخن آن بهترین جماعت زمینیان، نسل تربیت یافتهٔ قرآن «اصحاب رضی الله عنهم اجمعین» می‌باشند. 

از شگفتیهای تاریخ یکی این است که چگونه امتی ناخوانده و ساده توانستند از لابلای نصوص یک کتاب خارج شوند و مردم را از ظلمات به نور، از جهالت به علم و از بیراهه‌های گمراهی به صراط مستقیم هدایت کنند. 

• دوم اینکه این کلام (تبیاناً لکل شئ) آمده است. بیانگر و روشنگر هر چیزی. این کلامِ آخرین حتماً می‌بایست بگونه‌ای باشد که بتواند بین ابدیّت دین و تغییرات و تحولاتِ مستمر سازگاری و توفیق ایجاد کند. از این رو حکم آنچه در گیرودار زمان و مکان تغییر نمی‌کند، تبیین آن به صورت نص واضح که دلالت قطعی بر حکم دارند نازل گشت و آنچه متأثر به زمان و مکان است حکم آن منصوص نگشت بلکه ضوابط و قواعد کلی بیان گشت تا اهل تخصص بتوانند حکم آن را مناسب با شرایط زمان و مکان بیابند. بشرط اینکه آن حکم با مقاصد کلی شرع در تعارض نیفتد. این حکیمانه‌ترین کاری بود که می‌بایست صورت می‌گرفت، زیرا تعیین احکامی ثابت برای همهٔ زمان‌ها و مکان‌ها دین را در حوزهٔ جمود وارد می‌کرد و دین را از همگامی با تغییرات باز می‌داشت. 

• سوم اینکه این کتاب، کتاب هدایت است و انتظار ما نیز از این کتاب باید همین باشد. (هدی للمتقین) است. برای کسیکه اهلیّت و شایستگی داشته باشد این کتاب دستگیر و راهنماست. این کتاب به تصحیح تصورات انسان پرداخته است. بهترین جهان بینی را ارائه می‌دهد و آنچه را انسان در مسیر هدایت و رسیدن به کمال نسبی بدان محتاج است برایش روشن می‌گرداند. فهم این موضوع در مقولهٔ انتظار ما از دین بسیار جدی است. موضوع اصلی و محوری قرآن هدایت و ارشاد، دستگیری و راهنمائی است و اگر به مسائلی جز این در قرآن اشارتی رفته است فقط تا آنجاست که در خدمت هدف اصلی باشد. 

نسل بی‌همتا و تربیت یافتهٔ قرآن (جیل قرآنی فرید به تعبیر سید قطب رحمه الله) در تعامل با قرآن درون را تسلیم امر خداوند نموده، قلمرو وجود خود را فرمانبر حاکمیت خداوند قرار داده بودند. أهواء و شهوات را بر اقلیم دل‌هایشان تسلطی نبود و راه را بر شیاطین انس و جن ـ که در مسیر ابتلاء و آزمایش به کمین نشسته‌اند ـ مسدود نموده بودند. براین باور بودند که قرآن کلام خداست و سعادت و خوشبختی هر دو سرا در عمل به آن نهفته است. قرآن را به قصد عمل کردن گوش می‌دادند و آنرا می‌فهمیدند و در تأسی به استاد بزرگ خویش که ستودهٔ پروردگار بود و به مقام (إنک لعلی خلق عظیم) نایل شده بود همچون استاد خود که اخلاقش قرآن بود (وکان خلقه القرآن) اهل قرآن گشتند و بهترین امتی شدند که برای مردم ظهور و تجلی یافتند. (کنتم خیر امة أخرجت للناس) 

سید قطب رحمه الله در این زمینه می‌فرماید: «آنان ـ گروه نخست ـ از زمرهٔ کسانی نبودند که قرآن را تنها به قصد فراگیری و بالا بردن سطح آگاهی مطالعه نمایند، بلکه برای چشیدن و لمس کردن و دریافت راهی برای زندگی آنرا تلاوت می‌کردند در میان آنان حتی یک تن را نیز نمی‌توان یافت که قرآن را به قصد توسعهٔ فرهنگ و اطلاعات عمومی جامعه تبلیغ کنند و تنها بدین منظور قرآن را بخوانند و بیاموزند، و یا برای میهمانی و گردهم آمدن جهت مناقشهٔ قضایای علمی و فقهی که بدان انبان خویش را پر کنند.... بلکه تلقی آنان از قرآن تلقی دریافت فرمان خدا در جای ویژهٔ خود بود، برای توسعهٔ موقعیت زندگی خود و نیز توسعهٔ روحی و معنوی جمعی که با آن زندگی می‌کردند موقعیتی که او و جماعتش را زنده نگهدارد. برای آنان فرمانی بدون چون و چرا بود که به محض شنیدن می‌بایستی بدان عمل کنند همچنان که سربازی فرمان را در میدان نبرد دریافت می‌کند و بدان عمل می‌نماید؛ و به محض دریافت فرمان به فعالیت می‌پردازد. و از دیگر سو در میان ایشان حتی یک تن نیز یافت نمی‌شد که فرمانی صادر شود و اطاعت نکند، زیرا هر مسلمانی وقتی فرمان خدا را می‌شنید با تمام وجود حس می‌کرد که از واجبات و تکالیفی است که بر گردن اوست و باید بدان عمل کند. پس حتی اگر ده آیه را هم می‌شنید برخود لازم می‌دانست که همه را به خاطر بسپارد و بدان عمل کند. همانطور که از حدیث ابن مسعود رضی الله عنه بر می‌آید. 

ابن مسعود رضی الله عنه فرمود: 

اینک وظیفهٔ ما چیست؟ آیا ما می‌توانیم به صفای درون و مقام رفیع و جایگاه بر‌تر اصحاب برسیم؟ جواب در یک نگاه مثبت و در نگاهی دیگر منفی می‌باشد. جواب مثبت است چون ما نیز مخاطب این برنامهٔ هدایت هستیم و اسباب مهتدی شدن در اختیار ما نیز قرار گرفته است. در نگاهی دیگر جواب منفی است چون عناصر تربیت سه چیز است: مربی، منهج و متربی. مربی خیر القرون رسول خدا محمد بن عبدالله صلی الله علیه و سلم بود و متربی اصحاب. امروز آن مربی بزرگ در میان ما نیست ولی سنت و روش او موجود است. در مقام مقایسه ما نیز همچون اصحاب نیستیم. اما منهج ثابت و لا یتغیر است و در اختیار ماست. منهج اعظم در پهنهٔ گیتی کتاب خداست. بنابراین با وجود یکی بودن منهج وظیفه ما این است که ما خود را هر چه بیشتر در تربیت فردی به رسول خدا و در تربیت جمعی به آن بهترین جمع زمینیان نزدیک گردانیم. 

قرآن کلام معجزِ خداست و وظیفهٔ ما در قبال آن این است که با آن مأنوس گردیم و آن را مهجور قرار ندهیم. تلاوت آن را با تجوید و به صورت صحیح یادبگیریم، معنی و تفسیر آن را بفهیم و آن را برنامهٔ زندگی خود قرار دهیم و خدمتگزار و منت پذیر قرآن باشیم. 

خدمت به قرآن مقام و مرتبه‌ای است که نصیب اولیای واقعی و مومنان صادق می‌گردد. حاملان قرآن بر سایرین مقدم داشته می‌شوند و عاملین به آن به (حیاة طیبة) می‌رسند. 

آنکه قلبش به قرآن آباد می‌گردد در میدان دل او (جآء الحق و زهق الباطل) رخ می‌نماید و زندگی او تصحیح گشته، آمادگی امتثال و فرمانبرداری لحظه به لحظه در او ایجاد می‌گردد. 

بشریت گرفتار امروز برای برون رفت از وضعیت موجود راهی جز بازگشت به قرآن ندارد و ما نیز برای حل مشکلات فردی، خانوادگی و اجتماعی خود راهی جز این نداریم. 

نگارنده، هرچند از مکدر ساختن احوال خوانندگان این مقاله به شدت بیزار است اما معتقد است معالجهٔ امراض روحی، روانی و اخلاقی فراوانی که ما به آن مبتلا هستیم نیاز به صراحت در پرداختن به آن جسارت در تشخیص دقیق بیماری و جرأت در از بین بردن آن دارد. پس جا دارد این سوالات را از همدیگر بپرسیم که: 

آیا ما آنچنان که شایستهٔ جاه ومنزلت و عظمت قرآن است آن را ارج نهاده‌ایم؟ 

آیا قرآن در برنامه‌های روزمرهٔ زندگی ما وارد شده است و قرآن بر برنامه و رسوم ما حاکم است؟ 

آیا امکانات لازم و ضروروی را در ترویج فرهنگ قرآنی بسیج نموده‌ایم؟ 

آیا به قرآن به عنوان اولین مصدر قانون گذاری و تعیین کنندهٔ رفتار و سلوک خویش نگاه کرده‌ایم؟ 

آیا تلاش کرده‌ایم قرآن را از عزلت و طاقچه نشینی و تلاوت آن در مراسم عزاداری به میدان زندگی بکشانیم؟ 

حقیقت تلخ این است که قرآن در میان ما جایگاه عالی خود را پیدا نکرده است. 

بیائید بر اساس وظیفهٔ دینی خود تلاشی مضاعف به خرج دهیم. هزینه‌ها و سرمایه‌ها را در راستای فرهنگ قرآنی جهت دهیم. در این مجال سخنی قابل تأمل است و آن اینکه مسئولیت کسانیکه از دولت قرآن به جائی رسیده‌اند و بوسیله آن اعتباری و هویتی کسب نموده‌اند صد چندان است. وظیفة ما در قبال قرآن، فرهنگ سازی برای ایجاد بستر مناسبِ فرهنگ قرآنی، خدمتگزاری به قرآن، منت پذیری دستوراتش و هزینه نمودن وقت، سرمایه، روح و روان می‌باشد. 

خداوند به همگی ما توفیق خدمتگزاری به قرآن عنایت فرماید. 

تابستان فرصتی مناسب است تا هر کدام از ما در حد توانمان و در می‌دانی که توانایی خدمت به قرآن را داریم وارد عمل شویم. خدمت به قرآن خدمت به کلام خداست، خدمت به خودمان است. زیرا قرآن شفای بییماریهای ماست. اگر می‌توانیم با فکر و اندیشه در زمینه پیشبرد کلاسهای قرآن بیندیشیم. اگر از کسانی هستیم که خداوند به آن‌ها مال و ثروت داده است با مال و ثروتمان به ایجاد محیطهای مناسب آموزشی قرآن و تهیهٔ امکانات برای مکتبخانه‌ها بپردازیم. تا آنجایی که می‌توانیم فرزندانمان را به حضور در کلاسهای قرآن تشویق کنی». در فکر قرآن و مکتبخانه‌ها باشی». والسلام