به نظر شما آيا اصل بر اين است که زنان بايد در همه عرصه‌های اجتماعي و بخصوص در میدان‌ها اشتغال، دوشادوش مردان حضور فعال داشته باشند؟ يا اصل بر اين است که زنان در خانه بنشينند و نقش مادري و همسري را ايفاء کنند؟ از ديدگاه شما کدام‌یک اصل است و کدام‌یک فرع؟ شما هم حتماً دراین‌باره نظري داريد و نظرتان هم محترم است، ولي اگر دانستن اين امر برايتان حائز اهميت است، لطفاً اين نظر را هم مطالعه کنيد.
شايد کمتر اتفاق بيفتد دو نفر مبتلابه سرماخوردگی به نزد پزشک حاذقي بروند و داروهاي يکساني را براي آن‌ها تجويز کند، چراکه طبيعت افراد و نوع سرماخوردگي هر شخص با ديگري متفاوت است. حال چه برسد به اينکه بيماري متفاوت داشته باشند که در اين صورت بعيد است، پزشک حاذق داروهاي يکساني را براي آنان تجويز کند، مگر اينکه قلابي باشد که آن مقوله‌ی ديگري است.
اين مسئله در جوامع انساني هم صدق می‌کند، يعني جوامع انساني هم به‌تبع آداب‌ورسوم، سنت‌ها، دين، مذهب، قوانين حاکم بر جامعه و... نيازهاي گوناگوني دارند که شايد با نيازهاي جوامع ديگر کلاً يا جزءاً متفاوت باشند، بنابراین آنچه مثلاً در يک جامعه، ضرورت به‌حساب می‌آید، شايد در جامعه‌ی ديگر نه‌تنها ضرورت نباشد، بلکه سبب بروز مشکلاتي ناخواسته در آن جامعه گردد.
بحث بر سر حقوق و آزادي زنان و به‌ویژه مسئله اشتغال زنان در عصر مدرن هست، که سازمان‌ها و جنبش‌های متعددي در سراسر جهان مدافع آن بوده و جنبش فمینیسم در رأس اين جنبش‌ها قرار دارد.
فمینیست‌ها معتقدند بايد بين جنس( sex) و جنسيت( gender) تمايز قائل ‌شد، آن‌ها می‌گویند جنس منشأ زيست‌شناختي دارد، امّا رفتار جنسيتي، ساخته‌ي جامعه است. تفاوت جنسيتي، يك نظام و تفسیر مردانه است. مثلاً كار بيرون از منزل كه ويژه‌ي مردان، و بارداري و تولیدمثل و مراقبت از كودكان را كه ويژه‌ي زنان است يك نظام جنسيتي مي‌دانند، كه مردها آن‌ها ساخته‌اند و بايد اين بينش و نظام از بين برود، لذا آنان خواستار مساوات مطلق و بدون قيد و شرط بين زن و مرد در تمام زمینه‌ها - حتي در بارداري- هستند( اين خانم‌ها گويا به آفرينش خدا هم اعتراض دارند! وگرنه تفاوت فيزيولوژيکي زن و مرد اگر دليل بر تفاوت وظايف نباشد چه تفسير ديگري می‌تواند داشته باشد؟)، به عقيده آنان خانواده، يكي از مكان‌‌هاي عمده‌ي سركوب زنان است، و چتري است که در زير آن مرد بر زن اعمال سلطه می‌کند، تنها کسي ‌كه از خانواده نفع اصلي مي‌برد، مرد است؛ زيرا خانواده منشأ اصلي هويت زنان، يعني هويت مادري زنان است كه حقارت و زیردستی را براي آن‌ها به دنبال دارد، پس مفهوم خانواده و مادر بودن بايد مجدداً تعريف شود.
 ازآنجاکه خداوند عالم، زن و مرد را براي وظايف ویژه‌ای آفريده است، لذا هم ازلحاظ فيزيولوژيکي و هم ازلحاظ رواني و عاطفي و هوشي آنان را متفاوت خلق نموده است، البته تفاوت‌هاي بين زن و مرد به معني برتري ذاتي يكي بر ديگري نيست و هیچ‌گاه نمي‌توان از تفاوت‌هاي فيزيولوژيكي، رواني و ذهني آن دو، حقارت وبرتری يكي از ديگري را استنباط نمود، و دقيقاً يكي از اشتباهات فاحش فمينيست‌‌ها همين نكته است كه مي‌خواهند با نفي تفاوت‌هاي طبيعي و زیست‌شناختی ميان زن و مرد، تساوي و حتي تشابه وظايف و حقوق را اثبات كنند درحالی‌که منطقاً، چنين چيزي هيچ‌گاه ممكن نيست.
متأسفانه تعامل غرب با جنس زن در طول تاريخ يا تفريط گرایانه بوده به‌طوری‌که در يونان باستان كه تمدن آن هنوز زبانزد است و مبناي تمدن كنوني مغرب زمين دانسته مي‌شود، «شهروندي» و مزاياي آن شامل «رعايا» و «زنان» نمي‌شد. افلاطون، فيلسوف نامدار يونان باآنکه از برابري مردان وزنان حمايت مي‌كرد، امّا خداوند را بسيار سپاس مي‌گفت كه او را مرد آفريده است و نه زن!( ويل دورانت- تاريخ تمدن).

در انگلستان تا اوايل قرن نوزدهم يعني تا سال 1805 م شوهر قانونا حق داشت همسر خود را بفروشد و قانون تنها در نرخ‌گذاری زن دخالت می‌کرد، اروپاي ليبرال، تا 1859، مالكيت زن را مطلقاً، حتي بر اموال خويش نمي‌پذيرفت. زن پس از ازدواج مجبور بود كه دارايي خود را به شوهرش منتقل كند.( ويل دورانت- تاريخ تمدن) و يا هم افراط‌گرایانه بوده؛ که جنبش فمینیسم در عصر حاضر بهترين مصداق اين افراط گري است، و متأسفانه در اين گیرودار تنها و تنها زن بوده که قرباني شده است.
 اکنون غرب در حالي براي حقوق و آزادي زنان ما اشک تمساح می‌ریزد که خودش همه‌ی کشورهاي اسلامي را به زندان بزرگي از مردان وزنان مسلمان تبديل کرده است.
در اسلام به‌هیچ‌وجه جنسيت در احقاق حقوق يا انجام تکاليف دخالتي ندارد، و تفاوت‌هایی که بين زن و مرد در برخي حقوق و وظايف در اسلام مشاهده می‌شود به خاطر جنسيت آنان نيست، بلکه به خاطر اعتبارات دیگری است.
يکي از شعارهايي که امروزه به‌طور گسترده‌ای توسط طرفداران حقوق زن تبليغ می‌شود، و بعضي زنان ما هم طوطی‌وار آن‌ها تقليد می‌کنند حق زنان در کار کردن بيرون از منزل است، به عقيده اينان يکي از معيارهاي سنجش سطح آزادي زنان در جوامع مختلف، درصد زنان شاغل آن جامعه است، هر چه اين درصد بالاتر باشد، حقوق زنان آن جامعه بيشتر رعايت شده است. حال بياييد اين قضيه را از جوانب مختلف موردبررسی قرار دهيم.
قبل از پرداختن به اين موضوع يادآوري يک نکته لازم است که هدف از نگارش اين مقاله صدور حکم تحريم يا بطلان براي اشتغال زنان نيست، بهر حال زن هم بنا به شرايط خاص اجتماعي و اقتصادي، گاهي مجبور به کار کردن است، و گاهي هم جامعه به تخصص وي نياز دارد، که در هر دو صورت( به اعتقاد نگارنده) اسلام از او سلب اختيار نمی‌کند، بحث بر سر اين است که اشتغال زن به‌صورت يک اصل و قاعده‌ی کلي درآید، و عدم اشتغال زنان مساوي با نقض حقوق زن، و خانه‌داری و همسر داري نه‌فقط به‌عنوان فرع، بلکه به‌عنوان مانع و مزاحم در اين مسير تلقي گردد.
گفتيم هر جامعه‌ای شرايط خاص خود را دارد، و اگر راه‌حلی در فلان جامعه دم مسيحايي براي مردم آن جامعه بوده، دليل نمی‌شود که در همه‌ی جوامع همين خاصيت را داشته باشد، حال چه رسد به اينکه آن راه‌حل براي خود آن جامعه هم کارساز نبوده، و مشکل‌ساز شده است. ما مدعي نيستيم که زنان در جوامع اسلامي وضعيت ايده آلي دارند، چراکه مدت مديدي است كه جهان اسلام، دچار انحطاط فرهنگي و تمدني گشته، به همين دليل، جهل به تعاليم اسلام، نابساماني اقتصادي، استبداد سياسي و در یک‌کلام توسعه‌نیافتگی، از سَر و روي جوامع اسلامي( البته با درجات متفاوت) مي‌بارد و بسيار طبيعي است وقتی‌که حقوق کل انسان‌ها پايمال مي‌گردد، هر دو جنس زن و مرد مورد ظلم و خشونت قرار ‌گيرند. اگر زنان در« خانه» تحقير مي‌شوند، مردان نيز در« كارخانه‌ها» و ادارات و نهادهاي دولتي مورد تحقير و استثمار قرار مي‌گيرند و البته بايد اذعان نمود كه ظلم و تحقيري كه در حق زنان روا داشته مي‌شود، به‌مراتب بيشتر از مردان است، ولي راه‌حل اصلاح اين وضع هم اين نيست که ما از نسخه‌ای که غربيان براي زنانشان پیچیده‌اند، استفاده کنيم، چون اولاً: ما شرايط و مشکلات خاص خود راداريم و ثانياً: به اعتراف بسياري از زنان غربي، اين نسخه براي آنان سعادت به همراه نياورده است، و مثلاً اخيراً در غرب بسياري از زنان خواستار اين هستند تا با خانه بازگردند.( نگاه کنيد: http://www.mochamoms.org/)
اشتغال زنان در جامعه ما به‌ظاهر مشکل‌ساز نيست، ولي اگر به عمق قضيه نگاه کنيم درمی‌یابیم که:
اولاً: شرايط زنان در جامعه ما با شرايط زنان در غرب يکسان نيست، لذا اشتغال براي آن‌ها شايد يک ضرورت باشد، اما براي اغلب زنان ما چنين نيست، بگذاريد مقایسه‌ای کنيم بين شرايط زنان در غرب و جوامع ما:
شرايط زنان در غرب 
1-در غرب شوهر قانونا موظف به دادن نفقه( خرجي) به همسرش نيست، و زوج‌ها غالباً مخارج زندگي را باهم شريک می‌شوند                                         2-در غرب بنياد خانواده به مفهوم ما، يا وجود ندارد و یا بسيار سست است، و بيشتر زوج‌ها به‌صورت شريک جنسي يا( sexual partner) باهم زندگي می‌کنند.      3-  در غرب دختر و پسر وقتي به سن قانوني( 18-19 سالگي) رسيدند، قانوناً از قلمرو خانواده آزادند و فرزند دولت محسوب می‌شوند، و باید به فکر آينده خود باشند.

شرايط زنان در جوامع اسلامي                                                                                                                               1-در جوامع اسلامي به‌حکم اسلام مرد موظف به دادن خرجي به همسرش می‌باشد، ولو اينکه مرد فقير و زن پولدار باشد.
 2-در جوامع اسلامي خانواده هنوز انسجام و همبستگي خود را حفظ نموده، و همچنان بر اساس محکمي استوار است.
 3-در جوامع اسلامي چتر پدر و مادر بر سر فرزندان به‌ویژه دختران حتي بعد از ازدواج هم گسترده است، و طرفين نسبت به همديگر احساس تعلق مادي و معنوي می‌کنند.

با توجه به مقايسه بالا، در جوامع غربي کار نکردن زن و ماندن او در خانه نه‌تنها غیرمنطقی و بيهوده است، بلکه زن به‌حکم ضرورت( و نه احقاق يک حق) مجبور است براي گردش زندگي روزمره‌اش کار کند وگرنه حتي شوهرش هم به او رحم نخواهد کرد، درحالی‌که از دیدگاه اسلام، ماندن زن در خانه و پرداختن به خانه‌داری و همسر داري و بچه‌داری، نه‌تنها يک کار بيهوده نيست، بلکه پيامبر( اکرم صلی‌الله عليه و سلم) از نيک شوهرداري به‌عنوان جهاد زن ياد فرموده است:" جهاد المرأة حسن التَبَعُّلِ لزوجها" زيرا زن با نيک شوهرداري کردن و نيک مادري کردن خدمتي به جامعه می‌کند که هیچ‌کس قادر نيست جايگزيني براي آن پيدا کند.
ثانیاً: اشتغال زنان چه در جوامع غربي و چه در جوامع اسلامي، غالباً به قيمت کمرنگ شدن مادر بودن و همسر بودن آن‌ها تمام‌شده و این دو اصل را تحت‌الشعاع قرار داده است، و همين مسئله زیان‌های جبران‌ناپذیری را به جوامع بشري وارد نموده است، توضيحاً عرض کنم که:
وظيفه اصلي زن در اسلام به‌حکم ویژگی‌های جسماني، رواني و عاطفی‌اش، شوهرداري و خانه‌داری و در یک‌کلام انسان‌سازی است، به عبارت ساده‌تر وظيفه زن پرورش نسل است، و جایگاه اصلي اداي اين رسالت حياتي در کانون گرم خانواده است، به همين خاطر عجیب نيست که خداوند متعال خطاب به زنان پيامبر می‌فرماید:" وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً" [ الأحزاب: 33] يعني: و در خانه‌هايتان‌ بمانيد و مانند زمان‌ جاهلیت‌ گذشته‌ خودنمائي‌ نكنيد و نماز را بر پاي‌ داريد و زكات‌ بدهيد و خدا و پيغمبرش‌ را اطاعت‌ كنيد جز اين‌ نيست‌ كه‌ خدا خواسته‌ از شما اهل‌بیت‌( پيغمبر) پليدي‌ را رفع‌ و دفع‌ كند و شمارا كاملاً پاك‌ نمايد. امام ابن کثير در تفسير اين آيه می‌فرماید:" هذه آداب أمر الله تعالى بها نساء النبي صلى الله عليه وسلم ونساء الأمة تبع لهن في ذلك" يعني: اين برخي آداب است که خداوند متعال به زنان پيامبر صلی‌الله عليه وسلم دستور داده و بقیه‌ی زنان امت در اين مسئله تابع آن‌ها هستند.
البته اين بدان معنا نيست که در اسلام زن حق خروج از منزل را ندارد، شهيد سيد قطب در تفسير في ظلال القرآن مي فرمايد:" وليس معنى هذا الأمر ملازمة البيوت فلا يبرحنها إطلاقاً، إنما هي إيماءة لطيفة إلى أن يكون البيت هو الأصل في حياتهن وهو المقر، وما عداه استثناء طارئاً، لا يثقلن فيه ولا يستقررن، إنما هي الحاجة تقضى وبقدرها، والبيت هو مثابة المرأة التي تجد فيها نفسها على حقيقتها كما أرادها الله تعالى" يعني:( معني اين دستور اين نيست که آنان هميشه در خانه بمانند و هرگز بيرون نروند، بلکه آيه اشاره لطيفي دارد به اينکه خانه در زندگي آن‌ها اصل است، و مقر و پايگاه آنان محسوب می‌شود، و بيرون رفتن از خانه، استثناء اضطراري است، که در آنجا نمی‌مانند، و تنها به‌اندازه نياز، حاجت خود را در آنجا برآورده می‌کنند، خانه پناهگاهي است که زن حقيقت خود را، آن‌طور که خداوند خواسته است، در آنجا می‌یابد.) و به خاطر همين مهم، اسلام مرد را موظف به دادن خرجي به زن کرده است، تا زن با خيالي آسوده و بدون دغدغه مادي هر چه‌بهتر بتواند نقش خود را ايفا کند.
 شايد کسي بگويد: اين مشکل اکنون با تأسيس شیرخوارگاه و مهدکودک‌ها حل‌شده و نيازي نيست مادر وقت خود را پاي تر و خشک‌کردن بچه تلف کند! کارهايي واجب‌تر از اين است!
متأسفانه مشکل از همین‌جا آب می‌خورد، در جامعه ما بسياري از خانم‌ها تحت تأثير افکار بيگانه، فقط نیمه‌ی خالي ليوان را می‌بینند، و مادر بودن را معادل کهنه‌شویی، ظرف‌شویی، آشپزي، جاروکشي و بچه‌داری قلمداد می‌کنند، در حال که اگر نيک بنگريم درخواهيم يافت که نه‌تنها خانه‌داری تلف کردن وقت نيست بلکه هيچ کاري مهم‌تر از اين کار نيست، زيرا نقشي را که يک مادر در خانه ايفا می‌کند، هیچ‌کس جز خود آن مادر قادر به ايفاي آن نيست، نه مادربزرگ نه معلم نه دايه نه زن بابا و نه هیچ‌کس ديگري، اگر خلأ فقدان يک خانم کارمند در يک اداره يا مؤسسه، با هزاران مرد و زن پر می‌شود، خلأ فقدان همان خانم به‌عنوان مادر تنها به‌وسیله‌ی خود او پر می‌شود و بس. خلأ وجود مادر را نمی‌توان با دايه يا ماما يا هر کس دیگری پر کرد چون مادر را جايگزيني نيست.
البته شايد زناني هم باشند که می‌توانند و یا توانسته‌اند با برنامه‌ریزی و تدبير، بين این دو توازن برقرار کنند، ولي اولاً این کار چيزي شبيه دو هندوانه با یکدست گرفتن است و ثانياً همه قادر به اين کار نيستند.
اثرات منفي شيوع اين پديده سه قشر را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد:
1-کودکان: نياز کودک به مادر تنها منحصر به نيازهاي مادي نيست که بتوان با شير خشک و دايه و ماما آن‌ها جايگزين نمود، بلکه بسيار فراتر از نياز مادي است، کودک به تمام وجود مادي و معنوي و عاطفي مادر نياز دارد، کودک حتي به نفس کشيدن مادر حساس است، محروم نمودن کودک از هرکدام از اين نيازها در درازمدت اثرات منفي جبران‌ناپذیری را بر روحیه‌ی او بجا خواهد گذاشت.
2-شوهران: يکي از اهداف مرد براي ازدواج و تشکیل خانواده، آرامش روحي و جسمي است، که اين آرامش غالباً در سايه وجود زن در خانه تأمين می‌شود، وقتي مرد در خانه بقول معروف آبش سرد و نانش گرم و جايش نرم باشد، نيازهاي روحي و جسمي زوجين تأمين می‌شود، و خانواده استقرار و استحکام پيدا می‌کند، ولي تصور بفرماييد که مرد و زن هر دو خسته از سر کار به خانه آمده‌اند، هردو خسته و نيازمند کسي که با لبخندي محبت‌آمیز به آن‌ها خوشامد بگويد و خستگي کار را از وجودشان بزدايد، شام و نهار حاضر نيست، اعصاب خردی‌های سر کار هم جاي خود را دارد، آيا چنين زن و شوهري خواهند توانست پاسخگوي نيازهاي جسمي و روحي همديگر باشند؟ نياز فرزندان چطور؟ مرد وقتي نيازش در کانون خانواده اشباع نشود، چشمش به بيرون از خانواده معطوف خواهد شد( به‌ویژه اگر پشتوانه ایمانی‌اش ضعيف باشد)، و آن‌وقت است که سروکله‌ی خیانت‌های زناشويي پيدا می‌شود، و بنيان خانواده را سست و سست‌تر می‌کند.
3- جامعه: وقتي ماشيني درست کار نمی‌کند، حتماً بخشي از ماشين ازکارافتاده و يا درست ‌کار خود را انجام نمی‌دهد، جامعه هم همچون ماشين است، که وقتي بخشي از آن رسالت خود را درست انجام ندهد، کل جامعه دچار اختلال خواهد شد. وقتي مادري کار بيرون از منزل را بر مادر بودن و تربيت فرزندان ترجيح می‌دهد، و مادر بودن را اولويت دوم يا سوم خود قرار می‌دهد، مسلماً کودکي که در چنين شرايطي بزرگ می‌شود، و از مهر و محبت مادري و تربيت صحيح او محروم می‌ماند، نهایتاً به شکل بچه‌های خياباني و دختران فراري، و یا از باندهاي قاچاق انسان و مواد مخدر و اعمال خلاف سر درمی‌آورد.( چندي پيش به فيلمي را درباره‌ی دختران فراري نگاه می‌کردم، غالب آن‌ها علت فرار خود را بی‌مهری و بی‌اعتنایی پدر و مادر به خاطر مشغوليت عنوان می‌کردند، لذا فرار کرده بودند تا دست محبت‌آمیزی را بر سرخود احساس کنند که سر از ناکجاآباد درآورده بودند.)
البته شايد کسي بگويد اين مشکلات و پي آمدها، خاص زنان شاغل نيست، زناني هم هستند که سال دوازده ماه در خانه‌اند ولي فرزندان نابابي را به جامعه تحويل داده‌اند؟!
البته اين سخن کاملاً درست است؛ گرچه حضور فيزيکي زن در خانه براي فرزندان لازم است اما کافي نيست، مادر علاوه بر حضور فيزيکي بايد حضور عاطفي و احساسي هم داشته باشد، تا بتواند با ايجاد ارتباط عاطفي با فرزندان در حسن تربيت آن‌ها نقش داشته باشد.
فاکتور ديگري که در اين ميان براي مادر لازم است، آشنايي با فن تربيت است، اگر کسي بخواهد وارد عالم آشپزي شود مجبور است دوره‌ی آشپزي را بگذراند، تا صلاحيت ورود به آن مجال را پيدا کند، ولي متأسفانه در کشور ما و بسیاری جوامع اسلامي چه‌بسا دختران و پسراني زندگي مشترک را آغاز می‌کنند بدون اينکه کمترين آشنايي با فن زندگي زناشويي و شيوه تربيت فرزندان داشته باشند، درحالی‌که آشنايي با فوت‌وفن زناشويي و تربيت فرزندان به‌مراتب از فوت‌وفن آشپزي مهم‌تر است چون يک آشپز اگر به آشپزي وارد نباشد تنها غذا را خراب می‌کند اما والدين و به‌ویژه مادر اگر به فن تربيت آشنا نباشند، يک خانواده و درنهایت يک نسل را به تباهي خواهند کشيد.
 يکي از پي آمده‌ای اين وضع نابسامان درصد بالاي آمار طلاق، بالا رفتن سن ازدواج، رويگرداني از ازدواج، و سست شدن بنيان خانواده‌هاست.
شايد کسي بگويد: زني ساليان سال درس می‌خواند تا به مدارج بالاي علمي می‌رسد، حال پس‌ازاین همه تلاش و زحمت در خانه بنشيند و خانه‌داری کند؟ پس این‌همه زحمت را براي چه متحمل شده است؟
براي اين سؤال چند جواب عرض می‌کنم:
 اولاً: همان‌طور که قبلاً هم‌عرض کردم منظور اين نيست که هر زني بايد خانه‌داری کند، و بچه تربيت نمايد، زناني هم هستند که می‌توانند بين این دو را جمع کنند. جان کلام اين است که به دلایلی که قبلاً عرض کردم، خانه‌داری و فرزند داري براي زن اولويت نخست دارد، و ما نبايد ترتيب اولویت‌ها را به هم بزنيم، چراکه عدم رعايت ترتيب اولویت‌ها، منجر به ايجاد خلل در نظام اجتماعي ما می‌گردد. اگر قرار باشد اشتغال زنان باعث فروپاشي خانواده و ضايع شدن فرزندان گردد، قطعاً هيچ آدم عاقلي اولويت را به کار کردن نمی‌دهد، مگر نه اين است که انسان براي خانواده و فرزندانش، زحمت می‌کشد و امرارمعاش می‌کند؟ اگر قرار باشد اصل خانواده و فرزندان، فداي فرع کار کردن شود، ديگر فرع چه ارزشي دارد؟ آيا کار کردن آن‌قدر مقدس است که به خاطر آن بايد هر چيزي را فدا کرد؟
ثانياً: اين سؤال ازآنجا ناشي می‌شود که ماتحت تأثير بمباران تبليغاتي، خانه‌داری و تربيت فرزند را کاري بی‌ارزش و پيش پا افتاده تلقي می‌کنیم، و به آن به چشم حقارت نگاه می‌کنیم، درحالی‌که خانه‌داری و بچه‌داری نه‌تنها در اسلام موردعنایت و توجه خاص قرارگرفته است بلکه امروزه حتي در بسياري از کشورهاي غربي نظير آلمان و بريتانيا، به خاطر کاهش تدريجي رشد جمعيت، زنان را تشويق به بارداري می‌کنند و زن شاغلي که حاضر به بارداري گردد، از دو سال مرخصي با حقوق بهره‌مند‌می گردد، تا کودکي که از ديدگاه آن‌ها سرمايه ملي محسوب می‌شود، بتواند در طول اين دو سال از حضور فيزيکي و عاطفي مادر استفاده کند، در بريتانيا به اين هم بسنده نکرده‌اند، بلکه چندي پيش در بی‌بی‌سی خواندم که قانوني را به تصويب رسانده‌اند که به‌موجب آن نه‌تنها مادر حق دو سال مرخصي دارد بلکه پدر هم حق دارد از شش ماه مرخصي بهره‌مند گردد تا بدين طريق هم زوجين را به تولیدمثل تشويق نمايند و هم کودک از حضور فيزيکي و عاطفي پدر و مادر بی‌بهره نماند( اين را مقايسه کنيد با نظام نفقه- خرجي- در اسلام، که چگونه اسلام نياز مادي زن را نه‌فقط براي دو سال، بلکه براي تمام عمر بیمه نموده است).
ثالثاً: به فرض اينکه يک خانم تحصیل‌کرده با مدارک بالاي علمي، نخواهد کار کند و يا کاري که شايسته و درخور اوست پيدا نشود، به عقيده این‌جانب هر گز زحماتش به هدر نرفته است، زيرا نتيجه اين زحمات نه‌تنها در فرزندانش بلکه در نوع زندگی‌اش، شیوه‌ی شوهرداری‌اش و تأثير بر خويشاوندانش هويدا خواهد شد، آيا به نظر شما فرزنداني که در زير دست‌وبال يک مادر تحصیل‌کرده و بافرهنگ تربيت شوند، مانند فرزنداني هستند که در زير دست مادري بی‌سواد تربيت شوند؟ قطعاً چنين نيست؛ چراکه يک مادر تحصیل‌کرده باتربیت صحيح فرزندان خود، چند تحصیل‌کرده‌ی مثل خود و يا بهتر از خود را به جامعه تقديم خواهد نمود، و به تعبير قرآن کريم:" كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنبُلَةٍ مِّئَةُ حَبَّةٍ"[ البقرة: 261] مانند دانه اي که هفت خوشه می‌رویاند و در هر خوشه صد دانه است. آيا در اين صورت بازهم ميگوييم زحمات او به هدررفته است؟
 اين نکته هم قابل‌ذکر است که انگيزه زنان براي اشتغال باهم متفاوت است، بعضي از زنان مانند بسياري از بیوه‌زنان وزنان مطلقه و بی‌سرپرست، بنا بر ضرورت و نياز اقتصادي کار می‌کنند، بعضي هم مانند بسياري از پزشکان و معلمان و.. به‌حکم نياز جامعه به تخصص آن‌ها، وارد بازار کار می‌شوند، بعضي هم انگیزه‌شان، کسب درآمد بيشتر وزندگی بهتر و عقب نماندن از هم‌قطاران و دوستان است، گرچه شايد به اين درآمد نياز چندان نداشته باشند، بعضي هم مانند فمینیسم نماها، انگیزه‌شان از کار کردن صرفاً نوعي تفنن و سرگرمي است، تا بدین‌وسیله هم از محيط خانه آزاد شوند، و هم به مردان بفهمانند که ما چيزي از شما کمتر نداريم، و هم درآمدي داشته باشند.
روي سخن در اينجا بيشتر با گروه سوم و چهارم است، در مورد گروه اول و گروه دوم دو راهکار زير را پيشنهاد می‌کنم، شايد مؤثر افتد:
1-در مورد گروه اول ازآنجاکه پرورش نسل و تربيت فرزند خدمتي ملي است، و مادر با تقديم يک فرزند شايسته به جامعه، نه‌تنها به شخص خود بلکه به کشور و ملت خدمت می‌کند، لذا شايسته است دولتمردان ما به زنان خانه‌دار و بی‌بضاعتی که نسل پروري می‌کنند، و از روي ناچاري و تأمين زندگي شرافتمندانه براي خود و خانواده، تن به کار کردن می‌دهند، به چشم کارمند نگاه کند، و براي آنان مستمري تعيين نمايد، تا مجبور نباشند براي تهيه لقمه ناني به بازار کار کشانده شوند، و علاوه بر مشکلات خانه، با مشکلات محيط کار هم‌دست و پنجه نرم کنند.
2-در مورد گروه دوم گر چه جامعه بشدت به تخصص آن‌ها نيازمند است، ولي لازم است ترتيبي داده شود تا ساعات کاري اين خانم‌ها به حداقل ممکن تقليل داده شود، بدون آنکه از حقوق و مزاياي آنان کم گردد، تا اينکه بتوانند ميان خدمت به جامعه و پرورش فرزند توازن لازم را ايجاد نمايند، و فرزندانشان فداي کار کردن آن‌ها نشوند.
شايد کسي بگويد این‌همه ولخرجي براي چه؟
در جواب بايد عرض کنم که اولاً: که دولت‌ها در دنيا براي طرح‌هایی هزینه‌های کلان اختصاص می‌دهند که شايد هيچ نفع مستقيم و کوتاه‌مدت براي مملکت به دنبال نداشته باشد، مانند خريد بی‌رویه‌ی انواع و اقسام جنگ‌افزارهای کشنده و سلاح‌های مرگبار. درحالی‌که اين طرح اولاً هزينه آن به‌پای هزینه‌های نظامي نمی‌رسد، و ثانیاً نفع آن مستقيماً به خود شهروندان برمی‌گردد، چه نفعي بالاتر از اينکه فرزندان يک مملکت، که ارزشمندترین سرمايه يک کشورند، با بهره‌مندي از نعمت مادي و معنوي مادر به تعادل روحي، عاطفي و رواني دست يابند، و افراد مفيدي براي مملکت خود باشند؟
ثانياً: بنده عقيده دارم، اگر زنان ما، براي فرزندان خود به معناي کلمه مادري کنند، و نقش خود را در تعليم و تربیت نسل‌ها، به نحو مطلوب ادا نمايند، کمتر به نيروي کاري زنان در جامعه نياز خواهيم داشت، و آن‌وقت زنان مجبور نخواهند بود در رقابت تنگاتنگ اشتغال، عرصه را بر جوانان جوياي کار تنگ نمايند، و ديگر ما در جامعه شاهد این‌همه جوان بيکار، و فرزندان محروم از مهر مادري نخواهيم بود.
وانگهي در عصر حاضر به برکت وسايل ارتباط‌جمعی و فناوري اطلاعات، فرصت‌های شغلي زيادي به‌ویژه از طريق اينترنت براي مردم فراهم‌شده است، که فرد بدون خروج از منزل، و تنها با مثقالي تجربه و خردلي تلاش و پشتکار و خلاقيت می‌تواند، پول پارو کند.
متأسفانه در کشور ما عليرغم تعيين روزي به نام روز مادر، و گراميداشت اين گوهر گران‌بها، ولي در عمل به سمت کمرنگ کردن نقش مادر در جامعه‌مان پيش می‌رویم، و ای‌کاش اين پديده يک پديده خودجوش و برخاسته از نياز جامعه ما بود، ما راه رفتن ديگران را تقليد می‌کنیم درحالی‌که راه رفتن خود را فراموش کرده‌ایم.
نتیجه‌گیری:
فکر می‌کنم با اين توضيحات به سؤالي که در اول اين مقاله خدمتتان مطرح کردم جواب داده باشم، که خلاصه آن‌ها در پايان عرض می‌کنم: بنده را اعتقاد بر آن است که نظر به خصوصيات فیزیولوژیکی و سايکولوژيکي زن، اصل بر اين است که زن در خانه باشد، تا رسالت اصلي خود را که انسان‌سازی است به انجام برساند، خروج او نه اصل است و نه حرام، بلکه استثناء و ضرورت است.
به اميد اينکه خداوند به همه ما بينشي دهد تا بتوانيم با آن حق را از باطل تشخيص دهيم." رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاما"[ الفرقان: 74] پروردگار ما! از همسرانمان‌ و فرزندانمان‌ روشني‌چشمي‌ به‌ ما عنايت‌ كن‌ و ما را براي‌ متقین‌ پيشوا قرار بده. آمين‌