دکتر محسن کدیور در سخنرانی شب عاشورا در ۳ آذر ۱۳۹۱ در هیوستون آمریکا تحت عنوان «ممیّزات تشیّع» اظهارات بدیعی ایراد فرموده‌اند؛ از جمله اینکه: 

 «اهل سنت در نزاع علی و سران جنگ جمل، حق را به اهل جمل می‌دهند و اهل سنت، ادامه جریان جمل است، این را استنباطی نمی‌گویم و تحقیقی عرض می‌کنم...! از نظر اهل سنت بهترین نماینده‌ی پیامبر پس از خلفای راشدین، اهل جمل و عبدالله بن زبیر هستند... بعد از پیامبر دینش منحرف شد نه فقط در بُعد سیاسی‌اش بلکه انحراف تمام اسلام بود و نه فقط اینکه خلیفه‌ی غاصبی جای امام برحق نشسته باشد... آنچه پس از پیامبر عوض شده بود، معیار دینداری بود... اهل سنت پیروی از حاکم جائر را نیز روا می‌دانند! مسأله واقعاً بزرگ‌تر از خلافت و امامت است... خود دین فاسد شده بود... اما ما شیعیان خوبی نبوده‌ایم مسئله را به نزاع سیاسی دو خانواده تقلیل داده‌ایم، در حالی که توطئه علیه خود اسلام بوده است!». 

این در حالی است که به شهادت تاریخ و بر خلاف داوری محققانه (!) استاد، اهل سنّت به صورت همنوا و یک صدا از‌‌ همان آغاز، بر حقّانیّت حضرت علی در برابر تمامی مخالفانش صحّه گذاشته‌اند؛ به عنوان مثال ابوالحسن نَدْوی (رح) با اقتباس از کتاب مناقب الامام الاعظم (۲/۳۸) نوشته‌ی صدر الائمّه موفّق بن احمد مکّی، قول امام ابوحنیفه (متوفّای۱۵۰ق) در این باره را چنین نقل می‌کند: «هیچ کسی با علی نجنگیده مگر اینکه علی از وی به حقّ و صواب نزدیک‌تر بوده است و اگر علی در برابر آنان موضع نمی‌گرفت، هیچ کسی نمی‌دانست که (به هنگام بروز منازعات سیاسی) در میان مسلمانان چگونه رفتار کند» (المرتضی/ص۱۷۷). امام ابوالحسن اشعری (متوفّای۳۲۴ق) نیز تمامی کسانی چون امّ المؤمنین عائشه، طلحه و زبیر (رضی الله عنهم) را که بر ضدّ امام علی شورش کردند، تخطئه و بر حقّانیّت خلیفة چهارم در برابر آنان تأکید کرده است: (ابن فورک، مقالات الشیخ أبی الحسن الأشعری، صص۱۹۴و۱۹۵)؛ علامه ابوالفرج ابن جوزی نیز در همین رابطه گفته است: «در میان علما کسی مخالف این رأی نیست که در تمام جنگ‌هایی که با علی شده، حق با علی بوده است؛ چگونه چنین نباشد در حالی که پیامبر برایش دعا کرد که: خدایا علی به هر سو که می‌رود، حق را با او همراه ساز» (صیدالخاطر/ص۲۴۳)؛ امام عبدالقادر گیلانی نیز در همین باره گفته‌اند: «علی رضی الله عنه به دلیل مشروعیت برخاسته از توافق اهل حل و عقد بر خلافتش، در جنگ با طلحه و زبیر و عائشه و معاویه، رضی الله عنهم، بر حق بود؛ زیرا شورش بر ضد خلیفه مشروع، بغی و شورش محسوب می‌شود و جنگ با شورشگران جواز شرعی دارد (الغُنیَه، صص۱۰۰و۱۰۱). تمام سخن اهل سنّت این است که شورش مسلّحانه بر ضدّ خلیفۀ قانونی مسلمانان، به رغم حرمت و ممنوعیّتی که دارد، سبب خروج از دین و جواز سبّ و لعن و تکفیر نیست. اکنون پرسش از جناب دکتر کدیور این است که در برابر اقوال مذکور از عالمان طراز اول سنّی، آیا تحقیقی بودن قضاوت ایشان و ارجاع خاستگاه اهل سنت به اصحاب جمل، مبنای منطقی و توجیه تاریخی دارد؟! 

هم چنین، جواز پیروی از حاکم جائر یا‌‌ همان منع شورش مسلّحانه بر ضدّ حاکمان ستمگر، نه از جهت توجیه ظلم آنان، بلکه از باب قاعده عقلی تحمل اخف ضررین و بنا بر دلسوزی برای خلق بوده است؛ زیرا در غیاب فرهنگ و مکانیسم تغییر مسالمت آمیز قدرت، معمولاً زیان برکناری حاکم ظالم بیشتر از زیان ظلم وی بوده است؛ اگر جناب دکتر کدیور، مماشات با ظالمان را ممیزه اهل سنت و عدالت خواهی را ممیزه اهل تشیع می‌دانند، بد نیست یادآوری کنم در نظر ایشان که شیخین غاصب بوده‌اند و حضرت علی نیز پیشنهاد شورش مسلحانه بر ضد آنان را رد کرد و را ه مماشات با ایشان را پیش گرفت؛ از سوی دیگر، این رویکرد منع قیام مسلحانه علیه حاکم، مگر‌‌ همان منع شالوده‌شکنی و نفی ساختارشکنی براندازانه نبود که زمانی ایشان و همفکرانش تحت عنوان جوهره‌ی اصلاح طلبی، حدیثش را همچون شکر می‌خوردند و رقعه منشآتش را چون کاغذ زر می‌بردند؟! بنابراین به جای کژخوانی از نگرش‌های اهل سنت، بهتر است مبنای سنجیده‌تری برای داوری خویش بجویند! 

دکتر کدیور هم دانش کافی دارند و هم تجربه‌ی وافر، در شگفتم که اینگونه داوری‌ها و تعمیم‌های ناهمدلانه را به چه حسابی بگذارم؟! آیا حقیقت چنان مظلوم و نادلپذیر شده که عالمی چون دکتر کدیور نیز به آسانی آن را فدای هویت فرقه‌ای می‌کند و در برابر دریافت لبخندی تأییدآمیز از عوام، از جمال آن چشم می‌پوشد؟! به راستی در شگفتم....! 

منابع: 

ا. ابن جوزی، جمال الدّین ابوالفرج عبدالرّحمن، صیدالخاطر، تحقیق محمّد عبدالرّحیم، بیروت: دارالفکر، ۱۴۲۲ق. 

۲. ابن فورک، مقالات الشیخ أبی الحسن الأشعری إمام أهل السنّه، تحقیق احمد عبدالرحیم السایح، قاهره: مکتبه الثقافه الدینیه، چاپ اوّل، ۱۴۲۵ق. 

۳. گیلانی، امام عبدالقادر، الغنیه لطالبی طریق الحق و الدین، با مقدمه ماجد عرسان گیلانی، دمشق: دارالخیر، چاپ اوّل، ۱۴۲۶ق. 

۴. ندوی، ابوالحسن، المرتضی سیره علیّ بن ابی طالب، دمشق: دارالقلم، چاپ دوم، ۱۴۱۹ق.