حکمت مشروعیت طلاق

با توجه به این که شریعت اسلام فرمان به نکاح و تشکیل خانواده داده است وجود رابطه صحیح میان زوجین از اهمیت ویژه برخوردار است. به همین خاطر آیات متعدد در راستای تحکیم بنیان خانواده نازل شده است مانند آیات زیر:« وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ »( نساء/19) و با زنان خود به طور شايسته( در گفتار و در كردار) معاشرت كنيد.

« فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ »( بقره/229)» به گونه‌ي شايسته( و عادلانه) زن را نگاهداری کنید.

و حدیث پیامبر( صلی الله علیه و سلم)" کسی که بر اخلاق زشت همسرش صبر پیشه کند و آن را نزد خدا برای خود ذخیره کند خداوند در ازای صبرش پاداشی برابر با پاداش ایوب بر آزمایش را به او عطا می‌کند".

زندگی مشترک یکی از ضروری‌ترین نیازهای بشر است که باید در راستای استقرار و تحکیم آن نهایت دقت و حداکثر تلاش صورت گیرد، و زن و شوهر جهت استمرار آن از هیچ کوششی فروگذار ننمایند، اما از آنجائی که انسان در حال تغییر و تحول است و همه رابطه‌ها به سرانجام نخواهد رسید، و عشق و محبت گاهی جای خود را به کینه و نفرت می‌دهد و یا دو نفر بعد از طی مراحل فراوان باز هم به تفاهم نمی‌رسند، این ارتباط به سردی می‌گراید و ادامه حیات زناشویی برای آنها مشکل می‌شود و کودکانی که در این میان قرار دارند ضربات روحی جبران ناپذیری را متحمل می‌شوند، و ادامه این زندگی بدون محبت طاقت فرسا و دشوار است. اسلام طلاق را به عنوان راه حلی تلخ برای ادامه زندگی زناشویی قرار داده است که زن و شوهر با دست یافتن به حقوق خود، می‌توانند از این برزخ رها شوند.

هنگامی که حل اختلافات زوجین به خاطر تباین اخلاق و یا تنافر طبایع که مسیر عادی زندگی مشترک را مختل سازد- و یا اصابت مرضی که تحمل آن دشوار باشد و یا عقیمی لاعلاجی که محبت زوجین را نابود سازد و نفرت و کینه را پدید بیاورد و حل آن بر زوجین، اهل خیر و حَکمَین دشوار باشد، طلاق آخرین راه حل می‌باشد و یگانه راه رها شدن از این گرفتاری است. بنابراین طلاق ضرورتی است برای حل مشکلات و هنگام نیاز مبرم مشروع شده است .

با رعایت حقوق دو طرف، طلاق می‌تواند شروعی جدید برای ادامه زندگی زوجین باشد همان گونه که، حضرت علی( رضی الله عنه) فرمودند" اگر مردم( قوانین و مرزهای) طلاق را رعایت می‌کردند، هیچ احدی بر فراق همسرش پشیمان نمی‌شد.

استاد سبحانی در ادامه بحث زن می‌گوید: نکاح عبارت است از عقد اشتراک میان زن و مرد.

قرآن زن و مرد را دو رکن اساسی در خانواده معرفی می‌کند.

در آغاز ازدواج؛ پسر و دختر بدون خلوت نامشروع و با حضور محارم با همدیگر صحبت می‌کنند و هر یک شرایط و خصوصیات خود را مطرح می‌کند و بر این اساس توافق یا عدم توافق خویش را اعلام می‌دارند. 

اگر زن و مرد توافق نمودند و توافقشان صورت رسمی نداشته باشد جای تهمت و افترای فراوان است به این علت در اسلام مطلوب و واجب است که حداقل به جز زن و مرد و سرپرست دو تن از شاهدان متوازن و دیندار حاضر باشند.

 پس از آن که این دو تن با هم ارتباط داشته و زندگی کرده و بچه دار شدند و دیگران خواستند به آن‌ها نسبت زنا بدهند این دو بیایند و شهادت بدهند که ما بودیم و دیدیم که این ارتباط طبق یک برنامه دینی بوده است. پس اعلام ازدواج دو فرد باید رسمی بوده و حداقل دو شاهد داشته باشد. و در جلسه‌ای که عقد تحقق می‌یابد جز زن و مرد می‌باید حداقل دو نفر غریبه حاضر باشند. در جمعی که سه مرد حضور داشته و هیچ یک از آن‌ها محرم نیست( داماد و دو شاهد) و گفته شود که این دو تن اقدام به عقد ازدواج نموده‌اند چه قدر جای تهمت خواهد بود! پس برای دفع این تهمت مقرر شده بعد از رضایت دختر و پسر و صورت رسمی بخشیدن به این رابطه به عهده پدر دختر باشد. بر این اساس است که پس از رضایت دختر و پسر باید پدر یا سرپرست دختر عقد را رسمیت بخشد. این است معنی ولایت و سرپرستی، نه اینکه پدر به رأی خود و با اجبار دخترش را شوهر بدهد.

پس به این معنی که عقد رسمیت یابد، عقد در دست مردان است و اما به این شکل که تصمیم گیرنده اصلی در این جریان دختر و پسر می‌باشند تصمیم گیرنده مرد نیست و پدر هم در حد وسع و خیرخواهی می‌تواند مطابق با تجربیات خویش دختر را راهنمایی نماید.

در رابطه با طلاق؛ باید گفت شامل آنچه را که در میان مردم  در این مورد رایج است نمی‌باشد بلکه چیزی است کاملا خلاف آن.   طلاق عبارت است از این که: پس از آن که زن و مرد به شکل مشروع زندگی مشترک را آغاز کردند و با گذشت زمان متوجه شوند که نمی‌توانند این زندگی را ادامه بدهند باید عقد باطل شود.

طلاق یا به این دلیل است که شوهر داعی و مسلمان است اما زنش همراهی نمی‌کند، و به او می‌گوید؛ خدا و پیامبر و آخرت را می‌خواهی باید این راه را برگزینی و اگر دنیا را می‌خواهی، من حقت را می‌دهم و نمی‌توانم زندگیم را وقف هوی و هوس تو نمایم. این یکی از موارد طلاق است. 

مورد دیگر این است که مرد به حق یا ناحق از زن ناراضی می‌شود و می‌خواهد او را طلاق بدهد در این جا برای زن اجباری به طلاق یا ماندن نیست اما اگر توانست مقداری از حقوق خود چشم پوشی کند تا این که مرد راضی شده و این طلاق صورت نگیرد.

صورت دیگر طلاق آن است که مرد قسم بخورد که با زنش رابطه‌ی ‌جنسی نداشته باشد و این برای مدت بیشتر از چهار ماه باشد. چون زن تا این مدت می‌تواند تحمل کند. پس از این مدت دو راه وجود دارد یا مرد قسم خود را شکسته و کفاره می‌دهد و مجددا صلح برقرار می‌شود در غیر این صورت باید همسرش را طلاق دهد و اگر طلاق ندهد رابطه‌شان نامشروع محسوب می‌شود.

در صورت عدم تمکین زن برای خواسته‌ها‌ی ‌مشروع مرد خداوند سه مرحله را پیش روی مرد در رابطه با زن قرار داده است:

مرحله‌ی ‌اول موعظه است که مرد زن را راهنمایی می‌کند و اگر موثر نبود مرحله دوم می‌رسد که مرد برای تنبیه با زنش قطع رابطه‌ی ‌جنسی می‌کند چون زن می‌پندارد که به دلیل وجود این رابطه هر قدر هم نافرمانی کند باز مرد مسخر اوست پس مرد نشان می‌دهد که زن اسلحه‌ای قوی در دست ندارد و او می‌تواند در صورت نافرمانی زنش از این رابطه چشم بپوشد. و در صورت عدم تمکین مرد می‌تواند به شکل تادیبی زنش را بزند که فقط صورت تادیب دارد و حتی علما می‌گویند که نهایت این زدن یک سیلی است.

 حکمت آن این است که پیش از این زن و مرد رابطه‌ی ‌بسیار محترم و خدا پسندانه داشته‌اند و اکنون آنقدر ارزش این زن نزد مرد پایین آمده که او را سیلی می‌زند تا شاید به این وسیله زن تکانی بخورد و رویه‌ی ‌خود را تغییر دهد و در اینجا حکمت خداوند بر این تعلق گرفته که حل اختلاف فردی باشد و دیگری از این امر مطلع نگردد و اگر به این شیوه مشکل حل نشد پیداست که قضیه بالا می‌گیرد و دیگران آگاه می‌شوند و اگر دادگاه و حکومت اسلامی وجود داشته باشد مکلف است که دو نماینده و حَکَمَ از طرفین انتخاب کند و این دو نماینده مسائل و مشاکل زن و شوهر را بررسی و ریشه‌یابی کنند و پس از آن رأی خود را به دادگاه اعلام نمایند که اگر مشکل قابل حل است، حل شود و اگر لاینحل است باید دو تن از هم جدا شوند. جدا شدن به این شکل باشد که دو نفر شاهد( مانند نکاح) حاضر می‌شوند. طلاق نباید در دوران قاعدگی باشد. طلاق نباید در زمان پاکی باشد که احتمالا زن حامله شده باشد و جریان سه طلاقه شدن اصلا مطرح نیست بلکه یکبار زنش را طلاق می‌دهد، اما زن در همان خانه و در اتاق خودش است تا عده‌اش‌تمام شود که سه بار قاعده گردد و یا اگر سن قاعدگی‌اش‌گذشته، سه ماه عده نگه دارد. در این مدت هرگاه پشیمان شوند مجددا دو شاهد را خبر می‌کنند و دوباره بی آنکه عقد جدید لازم باشد مجددا زندگی مشترک خود را از سر می‌گیرند. اگر عده سپری شد و پس از آن پشیمان شدند برای برقراری زندگی مجدد نیاز به اجرای عقد جدید است و گرنه زن همسر دیگری اختیار می‌کند. 

در طلاق همانند عقد نکاح حضور پدر یا سرپرست دختر ضروری است. لغو عقد زندگی مشترک نیاز به عزم و تصمیم قاطعانه دارد و نمی‌توان با اتکا بر عواطف و احساسات آن را جاری کرد. به این علت اختیار طلاق به مرد داده شده است. چون عواطف زن قوی است و زودتر متاثر می‌شود و اقدام می‌کند. پس اختیار طلاق به زن داده نشده که به هر علت کوچک قابل اغماضی اقدام به طلاق نماید. طلاق با شرایط و تفاصیل فوق به دست مرد است چون یکی از مسایل بسیار حساس بوده و نیاز به تصمیم‌گیری قوی دارد. به این ترتیب عزم و اراده و عواطف در حیات انسانی هر دو ضروری می‌باشند و اگر یکی در زن و دیگری در مرد قوی است نشانه برتری یا پستی هیچ کدام از آنان نیست.

گفته شد طلاق با محدودیت‌ها‌ی ‌فوق در اختیار مرد است به هنگام طلاق دادن در سوره‌ی ‌بقره آمده است" که مرد واجب است در زمان طلاق چیزی به زن بدهد چون اوست که تصمیم به طلاق می‌گیرد وقتی زن حاضر به زندگی کردن با مرد نباشد دیگر طلاق در اختیار زن است و می‌تواند از مهریه‌اش‌ چشم بپوشد و از همسرش جدا شود. در اینجا شاید گفته شود که این ظلم به زن است که وقتی مایل به ادامه زندگی نیست از مهریه‌اش‌ چشم بپوشد در پاسخ باید گفت که متقابلا وقتی مرد حاضر به زندگی نیست علاوه بر مهریه باید مقداری دیگر از مال و دارایی خود را به زن بدهد و بعد از او جدا شود. پس طلاق به دست هر یک از طرفین جاری شود، باید مقداری از مال و دارایی خود را ببخشد. پس مشخص گردید که وقتی زن از مهریه نمی‌گذرد طلاق به دست مرد است و وقتی زن هم مهریه‌اش‌ را نمی‌گیرد طلاق به دست او است. خلاصه اینکه حق طلاق به دست مرد است تا به آسانی زندگی مشترک از هم نپاشد.

ادامه دارد..