سیدحسن اسلامی اردكانی من كم غذا میخورم، اما زیاد به غذا خوردن فكر میكنم. در واقع، بخش قابلتوجهی از خواندنیها و اندیشیدنیهای من ناظر به خوردن است. چون گیاهخوارم، خیلی غذاها را نمیخورم. این محدودیتِ خودخواسته پیامدهایی دارد. هم باید به دیگران توضیح بدهم كه چرا فرآوردههای گوشتی نمیخورم، هم باید به استدلالهایی كه علیه من میشود فكر كنم و گاه پاسخ بدهم و هم مراقب باشم به برخی خوردنیها نزدیك نشوم. از همه مهمتر، حواسم باشد كه دچار سوءتغذیه و كمبود غذایی نشوم. نه آنكه خیلی نگران كمبود غذایی و بیماری و به اصطلاح «جان عزیز» باشم. نه، بیشتر نگران ملامت دوستان و شادكامی احیانا «دشمنان» هستم. كافی است كه یك بیماری ساده بگیرم، به اتفاق میگویند كه دیدی! این هم نتیجه گیاهخواری. یعنی اگر گوشتخواران انواع بیماریها را بگیرند، امری طبیعی به نظر میرسد. انگار این اصل است كه گوشتخواران مجازند بیمار شوند یا طبیعی است كه بیمار شوند. اما خدا نكند یك گیاهخوار یك تب ساده كند، یك صدا گفته میشود كه به خاطر گوشت نخوردن بدنش ضعیف شده است و... اخیرا كه چشمم ناراحتی پیدا كرده بود و سر از مركز تخصصی و درمان درآوردم، یك مدافع طب سنتی و طبیعتا مدافع «اندكی گوشتخواری» به اصرار میگفت كه مشكل شما ریشه در كمبود فلان ماده دارد كه فقط در گوشت یافت میشود. پاسخ دادم روزانه دهها نفر به این مركز مراجعه میكنند كه دقیقا مشكل مرا دارند و در این میان احتمالا فقط من گیاهخوار بودهام. خب، من كمبود گوشت دارم، آنها چه كمبودی دارند؟ اما این استدلالها در آنها كارگر نمیافتد. برای همین هم خیلی باید مراقب سلامتی خودم باشم تا گزك دست كسی ندهم. در نتیجه، تقریبا هر نوشته چشمگیر و دندانگیری در باب خوردن ببینم میخوانم و به آن فكر میكنم. تازگی كتاب «قواعد غذا: راهنمای خورنده» (انتشارات پنگوئن، 2009) را دیدم كه برایم جالب بود. این كتاب از سوی نیویوركتایمز جزو پروفروشترینها معرفی شده است. مایكل پولان روزنامهنگار و نویسنده این كتاب كه البته گیاهخوار «نیست» 64 قاعده غذا خوردن را معرفی میكند با محوریت «بخور، به اندازه بخور و عمدتا گیاهی بخور». او در سراسر كتاب همین اصل كلی را به شكل قواعد ملموسی برای رفتارهای غذایی روزانه گسترش داده است. دقت نظر نویسنده و توجه به رفتارهای ساده غذایی ما كه برخی واقعا سمی هستند برایم لذتبخش بود. این كتاب نه تئوریك است و نه تاریخی. در برابر، برخی قواعد ملموس را به دست میدهد و ما را به تامل در آنها دعوت میكند. در آغاز اشاره میكند كه امروزه بحث غذا خوردن پیچیده شده است و هر كس ایده و نظری دارد و شاهد رژیمهای غذایی متعدد كربوهیدرات یا پروتیینمحور هستیم. اما فارغ از همه این مناقشات، دو واقعیت آشكار داریم. یكی آنكه نظام تغذیه غربی كه عمدتا بر فرآوری گسترده غذاها استوار است پیوندی نزدیك با بیماریهای معینی چون دیابت، چاقی و سرطان دارد. واقعیت دوم آنكه كسانی كه نظامهای غذایی سنتی یا غیر غربی را با غذاهای كمتر فرآوری شده مصرف میكنند، كمتر با این بیماریها دست و پنجه نرم میكنند. با این نگاه وی میكوشد بدون ورود به تفصیلات، قواعد سادهای به دست بدهد از خوردن غذای واقعی تا پرهیز از غذاهایی كه در تلویزیون تبلیغ میشود تا دوری از پرخوری. یا توصیه به خوردن سبزیهای رنگین با این تاكید كه هر یك آنتی اكسیدان متفاوتی دارد، همچنین تاكید بر آنكه از نوآوری در غذا دوری كنید و همان غذاهایی را بخورید كه مادرِ مادربزرگتان آن را به عنوان غذا به رسمیت میشناخت. البته آخرین قاعده آن است كه «گاه به گاه این قواعد را نقض كنید»، با این توضیح كه رعایت بهداشت غذایی یك چیز است و نگرانی مدام درباره سلامتی خود مسالهای دیگر است. این یك خود عامل بیماری است نه سلامتبخش. این هم مشخصات كتابشناختی این كتاب جمع و جور: Food rules: an eater’s manual, Michael Pollan, Penuin books, 2009.
نظرات