در متون جامعه‌شناسی و روان‌شناسی می‌خوانیم:

«انسان بالطبع اجتماعی است»

این طبع اجتماعی انسان، هرگاه دچار ناکامی شود و حلقه اجتماع را پیرامون خود نبیند، علایم اختلال نشان می‌دهد که از نظر جامعه‌شناسان اصطلاح «طردشدگی» و از منظر روان‌شناسان، عنوان «افسردگی» بر آن اطلاق می‌شود!

تونی بازن در کتاب هوش اجتماعی، با دلایل مبرهن، آشکار و مستند به داده‌های پژوهشی، حلقه‌های اجتماعی را داروی بسیاری از بیماری‌های بشری به ویژه جسمانی معرفی می‌کند و حتی در مورد پیش پا افتاده‌ترین بیماری‌ها از جمله آنفولانزا و سرماخوردگی، ثابت می‌کند آنان که در دوران نقاهت، بیش‌تر از دیگران در پیرامون خود، حلقه‌های انسانی را تجربه می‌کنند، بهبودی‌شان سرعت بیشتر و حتی ماندگارتری می‌یابد!

شکی نیست که در حوزه جامعه‌شناسی نیز، حتی در بدوی‌ترین جوامع، نوعی کار تیمی و تشریک مساعی قابل ردیابی است!

در تمامی کشورهای پیشرفته دنیا و به ویژه در غرب، اهمیت کار جمعی هویداست و همان نیز مبنایی است برای غنابخشی به سوابق کاری جهت پذیرش در شغل جدید!

متأسّفانه‌ در کشورهای جوامع سوم، تحت تأثير سیاست دولت‌ها و در راستای مدیریت یکپارچه جزایر پراکنده، همواره کوچک‌ترین تجمع بیش از دو یا سه نفره، محکوم به براندازی و خیانت شده و قاضی وجدان شهروندان نیز در اثر تکرار این گویه‌ها از رسانه‌های وطنی و القاء به ناخودآگاه‌شان و نیز بر مبنای رسم دست بر کلاه داشتن، چنان عادت کرده‌اند که از هرگونه تشکّل‌ یا تجمعی هراس به دل راه دهند و خود و دیگران را از افتادن در دام آنها برحذر دارند!

این فوبیای برنامه‌ریزی شده و نهادینه شده در بین عوام که می‌تواند عوامل دیگری نیز از جمله ضعف ساختاری احزاب و تشکّل‌ها، کارنامه نامطلوب برخی از آنان و نیز سوء استفاده‌های احتمالی و ابزاری از آنها داشته باشد، فرصتی آفریده است تا آنان که سراپا وجودشان تعصّب‌، خودبرتربینی، حق به جانبی و نیز حقد و کینه یا ضعف در رقابت میدانی و همچنین باورزدگی و ایدئولوژی محوری است یا مورد اقبال هیچ حزب و تشکل و گروهی واقع نشده‌اند، زیر لوای دایه‌های مهربان‌تر از مادر، بلندگوی راهنمایی، هدایت و راست‌نمایی روشنفکرمآبانه دست گیرند و هر کوی و برزنی فریاد برآورند آهای ملّت! این ویرانه‌ای که می‌بینید، این دگم اندیشی که سراغ دارید و این فقری که پیرامون خود می‌بینید و این کدخداهایی که در شهر می‌بینید و شریک دزد شده‌اند، همه و همه از سر وجود یکی دوتا حزب موجود است و تمام!

پس که این‌گونه‌ توجیهی در باور عامّه‌ جای خوش کرد و شهروندان از گروه‌گرایی، تشکّل‌سازی، گرد انجمن سازندگی حلقه زدن و ساختن دوری گزیدند؛ این بار نوبت حذف فیزیکی آن تعداد قلیل تشکّل‌ ریشه‌دار هم فرا می‌رسد و تحزب‌ و تشکل ستیزان، خود تنها میدان‌دار عرصه رقابت می‌شوند و اندی نمی‌گذرد که ماه از پشت ابر برون می‌آید و ماسک بر صورت‌شان را ظاهر می‌سازد و مردم متوجه خواهند شد آنی که مردمان را به حذرکردن از تشکل‌ها و انجمن‌ها و احزاب هشدار داده بود، خود حزبی سرسپرده ایدئولوژی از آب درمی‌آید که شوونیسم يا دگماتیسم فکری‌اش، هیچ مجالی به دیگران نمی‌دهد!

شکی نیست که انسان با اراده، اختیار و انتخاب آزاد آفریده شده است و سلب این حق، مذموم و نامیمون است و اتّفاقاً آنگاه که از زبان مدّعیان‌ باورمندی به اصول دموکراسی عنوان می‌شود، نامبارک‌تر نمود می‌یابد!

چه اینکه اگر باور بر اصول دموکراتیک، واقعی باشد و نه صوری، کلامی يا نوشتاری، مدعیان به این اقناع باید نایل آیند که در دنیای امروز که فرصت شناخت به دلیل وفور اطلاعات پیرامونی حتی برای کودکان نیز میسور است، نقش دایه‌های مهربان‌تر از مادر بازی کردن و ایجاد رعب و وحشت از ساختن و بنای انجمن‌های فکری، علمی، فرهنگی و نیز تشکل‌ها و احزاب سیاسی، دینی، مذهبی و خیری، زیرپاگذاشتن حق مسلم شهروندان در همگرایی و همدلی است و تعرض‌ به حقوق جمعی مردم و فرو ریختن پایه‌های دموکراسی خودادعایی‌‌شان است!

از سویی دیگر، درهم تنیدگی‌های روزمرّه‌ی زندگی امروز و خرد شدن تخصص‌های علمی و... چنان نیاز افراد را به تشکیل تیم‌های کاری ضرورت بخشیده است که حتی تصمیم بر عمل جراحی عضوی از بدن يک بیمار نیز نیازمند همکاری و همگرایی و گاه هم‌اندیشی کمیسیون‌ها و تیم‌های پزشکی است و نیز از ایده تا تأليف حتی یک کتاب ساده آشپزی، نیاز به ایده‌پرداز، نویسنده، حروف‌چین، ویراستار و ناشر و توزیع کننده خواهد داشت و قس علیهذا یک مسابقه فوتبال و برگزاری یک اردوی دانش‌آموزی و... که این مثال‌ها و ده‌ها مثال دیگر همگی نشان از ضرورت کار تیمی، گروهی و حزبی در جوامع انسانی و ارزش آنها دارد.

اگر ذهن را از چند دلیل فوق الذکر نیز برهانیم باز ضرورت انجمن‌ها، تشکل‌ها و احزاب شناسنامه‌دار در جامعه، برای شفافیت بخشیدن به مواضع، باورها و دیدگاه‌های شهروندان در روابط پیچیده بشری احساس می‌شود!

مسلم هر یک از ما وقتی بدانیم مخاطب‌مان چه سلایق، انگیزه‌ها و باور و جهان بینی‌ای دارد، در ابراز نظر، رأی و ارتباط خود راحت‌تر خواهیم بود و این حق طبیعی شهروندی ما مبنی بر شناخت طرف متقابل نیز، خودبه‌خود متحقّق‌ خواهد شد چرا که انجمن‌ها، تشکل‌ها و احزاب، دارای اساسنامه و مانیفیست مدوّن‌ و مشخصی هستند که اعضای‌شان با قبول عضویت در آنها، مجاب به پذیرش و پیروی از آرمان، شعار و اهداف مشترک و عموم مطّلع‌ می‌شوند و همین نکته می‌تواند در شناسایی آنها در جامعه کمک کند و این لطفی در حق شهروندان است که خارج از رویّه‌ی نامیمون ماسک بر صورت داشتن و تفاوت در ظاهر و باطن و نیز نیت و عمل، تناقض‌ها را مرتفع می‌گرداند و هویّت‌‌ها‌ را واضح و آشکار...

دگر نکته در توجیه حضور انجمن‌ها،تشکل‌ها و احزاب در جوامع امروزی، اینست که شهروندان به دلیل گرفتار شدن در اختاپوس حواشی زندگی، چنان بی‌رمق می‌شوند که رسیدگی فردی به یک پروژه عام المنفعه برای‌شان نه دشوار و سخت بلکه غیرممکن است و می‌طلبد در راستای انجام پروژه‌های عام المنفعه یا نگهداشت، حفاظت و کنترل منابع جمعی، هریک از شهروندان با اختصاص ساعاتی از شبانه‌روزشان، به فعالیت‌های داوطلبانه و عام المنفعه و خیری، در قالب تشکیلات، انجمن‌ها و احزاب، ساماندهی شوند تا بتوان آن منابع را نگهداشت، مورد استفاده عموم قرار داد و پروژه‌های تحوّل‌زا و توسعه‌مدار را منسجم و نظام‌مند دنبال کرد...

در ضرورت حضور انجمن‌ها و تشکل‌ها و احزاب همین بس که آن‌ها‌:

١- انسجام‌بخش فعّالیّت‌ داوطلبانه‌ی فردی و نظام‌بخش انرژی‌های پراکنده هستند!

٢- هویّت‌بخش فعالیت‌ها و نیز عامل برداشتن نقاب از چهره شهروندانند!

٣- پیش‌برنده‌ی پروژه‌ها و عامل جلب منافع و دفع مضارّ‌ عمومی‌اند!

٤- عامل هدایت نیروهای رهیده از جامعه و ارضای نیاز به خودشکوفایی شهروندان و نیز بازگشت سرمایه‌های فکری و انسانی هر جامعه‌ای هستند!

٥- بازوان توانای امدادی و خیری در مواقع بحرانی هستند!

٦- قوّت‌بخش قوّه‌ی تمییز شهروندان و نیز فرصت‌ساز شناخت دقیق شهروندان از خادمان و خائنان خود هستند!

٨- موجد فرصت‌های ارتباطی و تعاملی شهروندان باهم و در نتیجه تبادل تجارب فیمابین هستند!

٩- نیروی ارتقای سطح آگاهی از حقوق فردی و جمعی و نیز تعالی شعور و خرد گروهی و هم‌چنین کاهش اشتباه در تصمیم‌گیری‌های جمعی و عام المنفعه‌اند!

١٠- پیشقراول در تیزبینی، نظارت و کنترل مدیریت‌های سازمانی و نهادی بوده و ناظران بی‌منّت‌ و بی‌هزینه روندهای مدیریتی و تدبیر شهری‌اند!

و...

 

پس بیاییم بی‌توجه به پروپاگه‌ندا و تبلیغات حزب‌زدگان ایدئولوژی‌محور، فرصت حضور انجمن‌ها، تشکل‌ها و احزاب و فعالیت فکری و میدانی آنان را ارج نهیم و به‌جای پس راندن منافع ناشی از همگرایی ملّی‌، بر جلب منافع حاصل از حضور آنان متمرکز شویم و همواره بر توسعه‌ی کمّی‌ و کیفی و نیز مشارکت مستقیم و حضور داوطلبانه در انجمن‌ها، تشکل‌ها و احزابی که با سلایق، باور و خواست فردی‌مان همخوانند، در کنار ارائه‌ی نقد و نظر و پیشنهاد به‌موقع و اصلاح کژی‌ها و ضعف‌ها، همّت‌ گماریم...