با پیروزی قیام‌های مردمی موسوم به بهار عربی و سقوط دیکتاتورهای سکولار، نام اسلام‌گرایان خصوصاً اخوان‌المسلمین، بیش از پیش در سطح رسانه‌های بین‌المللی ظاهر شد. مردم به ستوه آمده از سال‌ها ستمگری و بی‌عدالتی و سرسپردگی دیکتاتور‌ها، به اسلام‌گرایان اقبال نمودند، چرا که تنها دوران تمدن اعراب آن زمان بوده است که حاکمانشان بر اساس شریعت اسلامی حکومت می‌کردند، در یک قرن گذشته هم اسلام‌گرایان یا تحت خشن‌ترین شکنجه‌ها در زندان‌ها به سر برده یا در تبعید یا دور از میهن بوده‌اند و به عنوان قدرتمند‌ترین اپوزیسیون قدرت‌های حاکم مورد نظر مردم بوده‌اند. گروه اخوان در صدر این اسلام‌گرایان در میان ملت عرب از نفوذ قابل توجهی برخوردار است. به دنبال بهار عرب این سؤال پیش آمده که اخوان چه کسانی هستند؟ چه نوع تشکیلاتی دارند؟ دارای چه سابقه و تاریخی هستند و از چه پایگاه مردمی برخودار بوده و در میان کدام طبقه‌ی جامعه بیشتر نفوذ دارند؟ با توجه در فضای خاورمیانه مدتی است در رسانه‌های ایران نام اخوان بسیار مشاهده می‌شود. تعجب‌آور اینکه بیشتر توقعات این نام با نام فداییان اسلام عجین می‌شود. آیا این امر اتفاقی است؟ آیا اینکه یک بار بنیانگزار فداییان اسلام به مصر سفر کرده و با تعدادی از رهبران اخوان المسلمین و ازهر و جمال عبدالناصر دیدارهای کوتاهی داشته می‌تواند دال بر «اخوان ایران» بودن آنان باشد. آیا طبق معمول ما ایرانیان، اهدافی پشت این پروژه نهفته است.؟ آیا تشکیاتی چند نفره که چراغش با ترور دگر‌اندیشان و وابستگان حکومتی وقت روشن شد و بعد از مدتی کوتاه خاموش شد و نتوانست دامنه‌ی حضورش را به تمام ایران هم گسترش دهد می‌تواند نماینده یا بیانگر تشکیلاتی باشد که اکنون حدود یک قرن است در سطح بین‌المللی فعالیت می‌کند. در چندین کشور مهم جهان اکثریت آراء را به دست آورده است. صد‌ها جلد کتاب و نشریه تقدیم فرهنگ و دانش بشریت کرده است. هدف من نقد و بررسی فداییان اسلام نیست. آنچه مورد نظر این نوشتار است مقایسه‌ی بین دو جنبش اخوان‌المسلمین بین‌المللی و فداییان اسلام ایران است و اینکه فداییان نمی‌توانند نمایندگی اخوان را در ایران بر عهده داشته باشند. 

۱- زمان شروع: جنبش اخوان‌المسلمین در سال ۱۹۲۸ میلادی (۱۳۰۷ شمسی) اعلام موجودیت کرد. بنیان‌گزار آن آموزگاری از شهر اسماعیلیه به نام حسن البنا بود. او هیچگاه کسوت روحانیت بر تن نکرده بود. در حالی که فداییان اسلام، هفده سال بعد، در سال ۱۹۴۶ میلادی (۱۳۲۴ شمسی) توسط روحانی جوانی به نام مجتبی می‌ر‌لوحی که بعداً به نواب صفوی مشهور شد، تأسیس گردید. نواب صفوی در زمان اعلام موجودیت اخوان کودکی سه ساله بود. از نظر سازماندهی اخوان بیشتر به تشکّل‌های فراماسونی تشابه دارد اما چارت سازمانی تشکّل‌های ایران بیشتر تحت تأثیر روش سازمان‌دهی سازمان‌های مارکسیستی است. 

۲- زمینه‌ی تشکیل: اخوان در شرایطی اعلام موجودیت کرد که مسلمانان جهان، خصوصاً اعراب به دنبال انقراض خلافت اسلامی، ‌ شاهد هجوم یهودیان به فلسطین بودند. ژنرال‌های غربی با پاگذاشتن بر روی گور صلاح‌الدین ایوبی در دمشق عکس می‌گرفتند و تحقیر را به جایی رسانده بودند که یکی از آن‌ها در این حالت گفته بود: هم‌اکنون جنگ‌های صلیبی به پایان رسیده است. اروپا پایان خلافت و اسلام و جنگ‌های صلیبی را جشن گرفته بود. مسلمانان در بهت و حیرت و یأس و نگرانی به سر می‌بردند. بخش عربی خاورمیانه و آفریقا و چندین دولت کوچک و بزرگ تقسیم شده و بر هر کدام حاکمی دست‌نشانده گمارده شده بود. در چنین فضایی اخوان پا بر عرصه گذاشت و روح تازه‌ای در اعراب و مسلمانان دمید. اما فداییان اسلام در زمانی که سقوط امپراطوری عثمانی به دست فراموشی سپرده شده بود و در کشوری که طعم تلخ استعمار و مستعمره بودن را نچشیده بود و در واکنش به انتشار کتابی به نام شیعه‌گری و سکوت مرجعیت وقت اعلام موجودیت کرد. 

۳- زمینه‌های عقیدتی و فکری: ریشه‌های عقیدتی اخوان در اسلام سنّی، اما ریشه‌های فکری فداییان اسلام در اسلام شیعی قرار دارد. اختلافات سیاسی و کلامی موجود در میان این دو تفکر که بعداً اختلافات فقهی هم به آن‌ها اضافه شد، در هر یک تأثیر خاص خود را دارد. در بُعد کلامی مسائلی مانند ولایت و خلافت و عصمت و امامت و در بُعد سیاسی هم موضوع‌هایی مثل وصایت و شورا و مشروعیت حکام از اهم این اختلافات است. بازتاب این دیدگاه‌ها در تشکل‌های هر یک از این مذاهب نمود پیدا می‌کند. 

۴- بنیانگزاران: بنیانگزار اخوان فردی مکلا، کرواتی و برخاسته از سیستم تحصیل دانشگاهی غیر حوزوی است. اخوان مصر از بدو تأسیس تا کنون رهبری روحانی به خود ندیده است. در حالی که بنیانگذار فاییان اسلام فردی معمم و برخاسته از سیستم تحصیل حوزه است. آنان متأثر از افراد فرنگ رفته مانند سید جمال الدین اسد‌آبادی و محمد عبده و رشید رضا بوده، اینان از روحانیانی مثل آیت‌الله کاشانی متأثر بوده‌اند. اگر از این نظر بخواهیم گروهی شبیه اخوان را در ایران جستجو کنیم در نهضت آزادی و گروه‌های ملّی مذهبی اینهمانی بیشتری با اخوان پیدا خواهیم کرد. 

۵- متــد: اخوان از بدو کار تاکنون از هرگونه اقدام مسلحانه در مقابل هر حکومتی و فردی خودداری کرده‌اند. آنان در حالی که بنیانگزارشان ترور می‌شود و بر‌ترین عضو فکریشان سید قطب، که بزرگ‌ترین مفسر قرآن دوران خود بود، به بهانه‌ی برنامه‌ریزی و اقدام به ترور جمال عبدالناصر همراه بزرگان دیگری اعدام می‌شدند یا اعضایشان در زندان زیر شدید‌ترین اشکال شکنجه قرار داشتند، دست به اسلحه نبردند. نمونه‌هایی از این شکنجه‌ها را زینب غزالی در خاطراتش منتشر کرده است. تنها در فلسطین و در مقابل اشغالگران صهیونیست تشکل اخوان حاضر شده است، اعضایش را مسلح و به جنگ بفرستد. مسأله‌ی داشتن تشکیلاتی مخفی و مسلح هنوز به اثبات نرسیده و بیشتر ساخته و پرداخته‌ی دشمنان آنان در راستای سرکوب بیشتر بوده است. جمله‌ی «نحن دعاة لا قضاة» - ما دعوتگرانیم نه قضاوت کنندگان- از حسن الهضیبی مرشد عام اخوان مشهور است. آنان به خود اجازه‌ی قضاوت هم نمی‌دادند چه برسد به اجرای یک‌جانبه‌ی احکام قضایی، آنهم به شیوه‌ی ترور و نابودی مخالفان فکری. 

۶- دیدگاه سیاسی: فداییان اسلام در‌‌‌ همان سال‌های اولیه‌ی بدو تأسیس مانیفیست تشکیل حکومت منتشر کردند. این مانیفیست در سال ۱۳۲۹ شمسی یعنی پنج سال بعد از شروع فعالیت پخش شد. آنان برای به دست آوردن قدرت و تشکیل حکومت اسلامی برنامه‌ریزی مدون داشتند اما اخوان نه در تئوری و نه در عمل برای به دست گرفتن قدرت برنامه‌ای ارائه نکرده‌اند. برنامه‌ی اخوان مصر و اخوان عالمی اصلاح فرد، اصلاح خانواده و اصلاح جامعه بود. آنان می‌خواستند از این طریق جامعه را اصلاح و با شرکت در مبارزات پارلمانتاریستی ابتدا مجالس قانون‌گذاری را در دست بگیرند و از این راه در سایر نهاد‌های قدرت دخالت کنند. با وجود اینکه اخوان در کشورهای بسیاری مثل مصر و اردن و سوریه و مراکش و تونس و موریتانی از پتانسیل قوی در میان مردم حتی نظامیان و دانشجویان برخوردار بود، هیچ وقت برای به دست گرفتن قدرت از طریق کودتا و یا انقلاب یا تظاهرات خیابانی اقدام نکردند، زندان و تبعید و شکنجه را تحمل می‌کردند اما به دنبال به دست گرفتن حکومت نبودند. آن‌ها توانستند از این روش در ترکیه به خوبی استفاده کنند و از طریق نفوذ در بدنه‌ی جامعه و با استفاده از فرصت به دست‌آمده، از فشار سرهنگ‌ها و ژنرال‌ها و منحل شدن‌های ردیفی احزاب خود، ‌ به عکس‌العمل و واکنش سریع دست نزدند بلکه هر بار با نامی جدید در انتخابات شرکت می‌کردند تا از این طریق توانستند ارکان حکومت را در اختیار بگیرند. در مصر نیز آن‌ها برای به دست گرفتن حاکمیت عجله نکرده‌اند. علیرغم اینکه کودتای افسران آزاد با اطلاع آن‌ها انجام شد نه تنها مدعی سهم نشدند بلکه با جوسازی و اتهام‌زنی مبنی بر اقدام به ترور عبدالناصر آن‌ها را به شدت و وحشیانه سرکوب کردند. این خشونت‌ها خللی در برنامه‌ی استراتژیک آن‌ها ایجاد نکرد. به گمان اخوان اولاً اکثریت جامعه باید زمینه پذیرش حکومت اسلامی را داشته باشد و ثانیاً آن‌ها از تعداد کافی افراد با ایمان و متقی و صالح برای حکومتداری برخوردار باشند تا اینکه افراد مسؤول در رأس قدرت اسلامی با اقدامات و عملکرد خود به اسلام و سنت پیامبر خدشه وارد نکنند به همین دلیل است که در انتخابات بهار عربی و علی‌رغم کسب آراء اکثریت، ادعا و اعلام حکومت اسلامی با حاکمیت شریعت را نمی‌کنند و هر آن آماده‌ی واگذاری قدرت در صورت عدم کسب آرای اکثریت هستند. این سیاست محافظه‌کارانه‌ی آن‌ها حتی در شرایط زندان موجب نارضایتی و اعتراض بخشی از اعضای جوانشان قرار گرفت و منجر به انشعاب و تأسیس تشکل‌های تندرو و با مشی مسلحانه شده است. «جماعت التکفیر والهجره» یا «جماعت اسلامی» یکی از این نمونه‌هاست. 

با توجه به مطالب فوق فداییان اسلام نمی‌توانند اخوان ایران باشند. یک بار مسافرت مرحوم نواب صفوی به مصر و دیدار با تعدادی از رهبران اخوان یا ترجمه مقاله‌ای از امام بنا نمی‌تواند دلیل بر اخوانی بودن آن‌ها باشد. چرا که در آن دوران اخوان دارای دفا‌تر و مراکز آزاد بودند که هر کسی می‌توانست در آن دفا‌تر حضور پیدا کند اخوان با توجه به سیاست مدارا و تساهل و تسامحی که از بدو تأسیس در پیش گرفته بود آغوشش را برای ورود هر کسی می‌گشود. خصوصاً آن فرد اگر روحانی شیعی باشد که از ایران آمده و بالأخص که تنش میان سلطنت پهلوی و عبدالناصر به اوج خود رسیده بود و کاخ ریاست جمهوری محل رفت و آمد مخالفین شاه گشته بود. رادیوهای به زبان‌های محلی کُردی و عربی برای کُرد‌ها و عربها‌ی ایران روزانه چندین ساعت برنامه پخش می‌کرد. 

آوردن جملاتی مانند «فداییان اسلامی تلفیقی از روش انقلابی اخوان با برخی از آموزه‌های شیعی بودند... آنچه فداییان می‌خواستند چیزی شبیه آن چیزی بود که اخوان‌المسلمین می‌خواستند- رسول جعفریان» خالی از حقیقت است چرا که اخوانی‌ها اصلاً انقلابی نبودند و نیستند و هیچ‌گاه به فکر انقلاب هم نبوده‌اند. اگر آن‌ها انقلابی بودند با عِدّه و عُده‌ای که داشتند‌‌‌ همان وقت که امام بنا را ترور می‌کردند یا سید قطب را اعدام می‌نمودند، انقلاب می‌کردند. خواسته‌های فداییان هیچ شباهتی با خواسته‌های اخوان نداشته ‌است؛ اگر داشت دست به اسلحه نمی‌بردند، ترور دگراندیشان و سردمداران حکومت را حلال نمی‌دانستند، با روحانیت در نمی‌افتادند. مانیفست تشکل حکومت اسلامی منتشر نمی‌کردند، از تکفیر دیگران خودداری می‌کردند به جای این‌ها مثل اخوان به تقویت تفکر علمی و اکادمیک اسلامی در تفسیر و حدیث و فقه و تاریخ همت می‌گماشتند و به تشکیل انجمن‌های خیریه و تیم‌های ورزشی و احداث بیمارستان‌ها و نانوایی‌ها رایگان می‌پرداختند. در تشکیلاتشان بر شورا و انتخاب آزادانه‌ی مرشد عام و اعضای دفتر سیاسی پافشاری می‌کردند و از پرداختن به فعالیت‌های مخفی پرهیز می‌کردند. در سطح عمومی و امنیتی فعالیت‌هایشان را شفاف می‌کردند، ‌‌‌ همان سیاست‌هایی که در طول تاریخ اخوان تا کنون از آن عدول نکرده‌اند. 

اما در رابطه با فرمایشات آقای خسرو شاهی مبنی بر دعوت از آیت‌الله کاشانی برای رهبری اخوان و ترجمه کتاب‌های اخوان توسط هواداران فداییان و نشر در ایران و...، به گمانم زیاد قابل استناد نیستند، چرا که ادعای درخواست از مرحوم آیت‌الله کاشانی برای رهبری اخوان در هیچ مدرک و منبع اخوانی ذکر نشده است. به گمانم ایشان می‌خواهند مصادره به نفع بکنند. این دعوت با عقل هم نمی‌گنجد چگونه تشکیلات عربی، سنی، ساعی آنهم در مصر با داشتن ده‌ها نخبه و متفکر در مصر و حوزه پهناور جهان اهل سنت و جماعت، از فردی فارس، شیعه و روحانی که در کشور خودش در امر رهبری با مشکل مواجه است برای رهبریش دعوت می‌کند. پیروان این دو مذهب برای اقتدا به پیش‌نمازهای یکدیگر مشکل دارند، چه برسد به قبول کردن مرشد عام یا رهبری سازمانی در کجای دنیا و چه برهه‌ای از تاریخ چنین چیزی سابقه داشته تا این دومی باشد. در هیچ جا جز نوشته آقای خسرو‌شاهی مدرکی دالّ بر این مهم، یافت نمی‌شود. در ایران ترجمه‌ی کتاب‌های اخوان، در انحصار فداییان یا هیچکس دیگر نبوده است رهبر انقلاب، مرحوم محمد علی عابدی، احمد آرام و... بیشترین نقش را در ترجمه‌ی آثار متفکران اخوانی را بر دوش داشته‌اند. هرچند اگر تمام کتاب‌هایشان توسط بنیانگزاران فداییان اسلام ترجمه می‌شد، نمی‌توانست دلیل بر اخوانی بودن آنان باشد. در بررسی هر حرکت باید خود آن حرکت را در نظر گرفت. حرکت‌های اسلامی دارای طیف بسیار وسیع و ضد و نقیضی هستند. از گروه‌های سلفی جهادی تکفیری گرفته تا جماعت التبلیغ در دایره‌ی اسلام‌گرایی قرار می‌گیرند، اما همگی دارای یک اشتراک هستند. اسلام در ایران هم اسلام‌خواهی در میان تمام جریانات فکری مشخص است اما آیا می‌توان سنخیّتی بین فداییان اسلام و نهضت آزادی یا مجاهدین خلق و مؤتلفه پیدا کرد؟ اگر رهبران آن‌ها نه یک بار بلکه ده‌ها بار با هم ملاقات داشته باشند نمی‌توان گفت آن‌ها این همانی‌اند. اکنون اخوان المسلمین در سطح بین‌المللی بیش از پیش مطرح است. پرونده‌ی اخوان هر روز در دستگاه‌های امنیتی از سیا و موساد گرفته تا دستگاه‌های امنیتی و دیپلماسی ژاپن و چین و روسیه تا دفا‌تر پلیس امارات عربی متحده و الجزایر و... بر سر میز تحلیلگران قرار دارد و روی آن بحث می‌کنند، به‌‌‌ همان میزان تجربه‌ی اخوان‌المسلمین در میان جوانان عرب و ترک و مالایی و اندونزیایی و حتی حوزه‌ی تمدن غرب مورد توجه قرار گرفته است. در نشریات ایران خصوصاً نشریه‌ی نخبه‌گرایی مثل مهرنامه، امید است به جایگاه اخوان در آیینه‌ی خود اخوان نگریسته شود نه در آیینه‌ی ترجمه‌ی آثارشان، یا خبرگزاری‌ها، یا اظهار نظرهای مستشرقین یا گروه‌های دیگر مثل فداییان به گمانم آغوش آن‌ها و دروازه‌های دفا‌تر آن‌ها کما فی السابق به‌‌‌ همان میزان که برای به آتش کشیدن باز است به روی خبرنگاران و مصاحبه‌کنندگان نیز باز باشد تا اینکه آدرس غلط به هموطنان ایرانی ندهیم.