مقدمه

بسیاری از سیره نویسان برای دعوت پیامبر - صلی الله علیه و سلم – به سوی خدا، مراحلی را تعیین نموده‌‌‌اند. آنان  از مرحله‌‌‌ی اول دعوت به نام مرحله‌‌‌ی سری و پنهانی بودن دعوت یاد کرده‌‌‌اند. در این مرحله‌‌‌ی وحی که بر رسول خدا- صلی الله علیه وسلم- نازل می‌‌‌شد آن را به صورت فردی به گوش افراد و اشخاص می‌‌‌رساند. و آن را در مجامع و مجالس قریش آشکار نمی‌‌‌کرد. لذا، پس از گذشت چند سال به امر پروردگار دعوتش را آشکار ساخته و خویشاوندان و قوم خود و عرب پیرامون مکه و سپس جهانیان را بیم و انذار ‌‌‌داد و آنان را به سوی خدا فرا ‌‌‌خواند. آنان به روایت‌‌‌هایی استناد نموده‌‌‌اند که در کتب سیره و تاریخ مدت آن را 2، 4،3 و یا 5 سال ذکر نموده‌‌‌اند. و مشهورترین آن‌‌‌ها روایت‌‌‌هایی است که مدت آن را سه سال تعیین کرده‌‌‌اند. اما این روایت‌‌‌ها از نظر رجال علم حدیث ضعیف و متروک‌‌‌اند، به دلیل این که برخی از روایت‌‌‌ها بدون اسنادند یا در سلسه روایت آن‌‌‌ها راویانی ضعیف، متروک و یا مجهول وجود دارند. لذا، نمی‌‌‌توان احکامی شرعی را بر آن‌‌‌ روایت‌‌‌ها بنا نمود. 

این مقاله در صدد است طی یک بررسی به وضوح نشان دهد که پیامبر - صلی الله علیه وسلم- از همان روز اول دعوتش وآشکارا و علنی مردم را به سوی خدا فراخوانده و با بلندترین صدایش دعوتش را به گوش مشرکان رسانیده و حتي يك روز هم دعوتش را مخفی و پنهان ننموده است. هر چند که در آغاز، دعوتش را متوجه كساني می‌‌‌نمود که به آنان اطمینان داشت و می‌‌‌دانست زمینه‌‌‌ی پذیرش آن را داشته و دعوت او را زودتر اجابت می‌‌‌کنند.

دلایل سیره نویسان و مورخان از سنّت و سیره‌‌‌ی نبوی:

بسیاری از سیره نویسان و مورخان ذکر کرده‌اند که پیامبر - صلى الله عليه وسلم - در ابتدا به مدت سه سال به طور سری و مخفیانه دعوت نمود و در این مدت، بدون آشکارکردن دعوت و ابلاغ عام، به دعوت فردی اکتفا می‌‌‌کرد و مردم را به سوی خدا فرا می‌‌‌خواند. آنان به روایاتی استناد کرده‌‌‌اند که می-گویند پیامبر - صلی الله علیه و سلم- در اوایل بعثت به صورت پنهانی دعوت می‌‌‌کرد تا اینکه آیه‌‌‌ی: «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ»(حجر: 94) نازل شد، سپس او و یارانش بیرون شدند. البته، سبب نزولی برای برای این آیه در خصوص آشکار کردن دعوت در کتب صحاح ذکر نشده، و هیچ روایتی در این مورد وجود ندارد. اما در مورد آیه‌‌‌ی: «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ»( شعراء : 214) ، خويشاوندان نزديکت را بیم و انذار ده، فقط در کتب سیره و تاریخ سبب نزول آن را آشکار ساختن دعوت پس از سپری شدن آن به صورت سری و پنهانی به مدت سه سال، می‌‌‌دانند که ذیلاً به بررسی آن‌‌‌ها می-پردازیم.

نا گفته نماند، نزول سوره‌‌‌ی شعرا قبل از نزول سوره‌‌‌ی حجر بوده و در ترتیب سوره‌‌‌های قرآن حسب نزول، چهل و هفتمین سوره و سوره‌‌‌ی حجر شصت و چهارمین سوره می‌‌‌باشد. بنابر این، زمان نزول آیه‌‌‌ی 214 سوره‌‌‌ی شعرا قبل از نزول آیه‌‌‌ی 94 سوره‌‌‌ حجر بوده است.

به گفته‌‌‌ی سیوطی در الإتقان في علوم القرآن  و الزرکشی در البرهان فی علوم القرآن   نخست سوره‌‌‌ی طه نازل شد، سپس سوره‌‌‌ی واقعه و پس از آن سوره‌‌‌ی شعرا. بنابر این، نزول سوره‌‌‌ی طه پیش از مسلمان شدن عمر در سال پنجم یا ششم بعثت بوده است. و نزول سوره‌‌‌ی شعرا در خلال سال‌‌‌های پنجم و ششم بعثت است.

بررسی روایاتی که سیره نویسان و مورخان برای سری و پنهانی بودن دعوت به آن‌‌‌ها استناد می‌‌‌کنند:

روایاتی که سیره نویسان و مورخان برای سری بودن دعوت پیامبر- صلی الله و علیه و سلم – در آغاز رسالت به استناد می‌‌‌کنند نه تنها بدون اسناد و یا بسیار ضعیف‌‌‌اند، بلکه با سیرت و منهج رسول - صلى الله عليه وسلم –  در آشکارا دعوت نمودن مردم به سوی خدا در روزهای آغازین بعثت سازگار نیستند. 

اینک در ذیل به بررسی روایاتی می‌‌‌پردازیم که مورد استناد سیره‌‌‌نویسان و مورخان مبنی بر سری بودن دعوت پیامبر- صلى الله عليه وسلم –  در مرحله‌‌‌ی آغازین دعوت است:

ابن هشام می‌‌‌گوید: رسول خدا- صلى الله عليه وسلم – (با نزول سوره‌‌‌ی ضحی) فرمان یافت نعمت‌‌‌هاى پروردگارش را بر خود و بر مردم یادآور شود، از آغاز نبوت به صورت پنهانى به سوی خدا می‌‌‌کرد و  ابتدا افراد خانواده‌‌‌ و نزدیکانش كه مورد اطمينان او بودند، به اسلام فرا ‌‌‌خواند.

سپس در ادامه می‌‌‌گوید: از روزى كه رسول خدا- صلى الله عليه وسلم - مبعوث به رسالت شد، چنان که شنیده‌‌‌ام، دعوتش به مدت سه سال سری و پنهان بود. تا این که خداوند متعال به او امر کرد دعوتش را آشکار سازد. روایت ابن هشام بدون اسناد است. و آن را به صورت بلاغ روايت نموده است.

ابن جریر (و برخی از مفسرین مانند سيوطی و ابن کثیر ) از ابن مسعود روایت می‌‌‌کنند: 

پیوسته پیامبر - صلی الله علیه و سلم – (در کار دعوت) مخفی بود تا این که آیه‌‌‌ی: «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ»(حجر:94) نازل شد، پس او و اصحابش خارج شدند. سند روایت چنین است: مثني به من خبر داد که اسحاق از ابواسامه و او از موسی بن عبیده و او از برادرش عبدالله بن عبیده چنین روايت نمود...

در سند این روایت موسی بن عبیده وجود دارد که  از برادرش روایت می‌‌‌کند. احمد بن حنبل می‌‌‌گوید: منکر الحدیث است ، و ابن حجر می‌‌‌گوید: بسیار ضعیف است.

ابن جریر از محمد بن و عمرواقدی و او از جاریه بن ابی‌‌‌عمران و او از عبدالرحمن بن قاسم و او از پدرش روایت می‌‌‌کند که: رسول خدا صلی خدا- صلى الله عليه وسلم - مأمور شد، آنچه که از جانب خدا به او نازل می‌‌‌شود، آشکار سازد و امر دعوت را به مردم برساند و آنان را به سوی خدا فراخواند. اما از ابتدای نبوت که وحی بر او نازل شد تا اینکه مأمور به آشکار ساختن دعوت شد، به مدت سه سال به صورت پنهانی و مخفیانه دعوت می‌‌‌کرد. در سند این روایت عمرواقدی وجود دارد که متروک است. بخاري در« الضعفاء الصغیر» می‌‌‌گوید: متروک الحدیث است، آلبانی در کتاب « دفاع عن الحديث والسيرة»  می‌‌‌گوید: وی متهم به کذب است. و ابن حجر در « التقریب»  می‌‌‌گوید: با وجود وسعت علمش متروک است. 

عبدالرزاق می‌‌‌گوید: از معمر روایت شده : شخصی به من گفت که از عکرمه شنیده است که می‌‌‌گوید: «پیامبر- صلی الله علیه وسلم- پانزده سال در مکه ماند که چهار یا پنج سال آن را مخفیانه به اسلام دعوت کرد، در حالی که می‌‌‌ترسید، تا اینکه خداوند این آیه «إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ» (حجر: 95) را بر مردانی فرستاد که این آیه در مورد آن‌‌‌ها بر پیامبر فرود آمده و با نزول آیه« فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ » به دشمنی با آن‌‌‌ها دستور داده شد. 

در این روایت معمر ابن راشد (مشهور به معمر بن أبو عمرو الأزدي) ثقه است و شخصی که از عکرمه شنیده است مبهم و مجهول است، و عکرمه مولى ابن عباس نیز ثقه  است. بنابر این روایت بسيارضعیف است.

بلاذری از واقدی و او از جاریه بن ابوعمران و او از عبدالرحمن بن قاسم روایت می‌‌‌کند: از زمانی که نبوت بر پیامبرخدا صلی خدا- صلى الله عليه وسلم - نازل شد تا هنگامی که دعوت را آشکار ساخت به مدت سه سال طول کشید. لذا، دعوت او سه سال به صورت مخفیانه بود.

همچنین، وی از واقدی از محمد بن عبدالله و او از زهری و او از عایشه – رضی الله عنها- چنین روایت می‌‌‌کند که: رسول خدا - صلى الله عليه وسلم -  چهار سال مخفیانه دعوت کرد.

ابن سعد از محمد بن عمر واقدى از جاريه بن ابى عمران، از عبد الرحمن بن قاسم، از پدرش روایت می‌‌‌كند: به پيامبر خدا - صلى الله عليه وسلم – دستور داده شد آن چه از سوی خدا بر وی نازل شده،آشکار سازد و امر دعوت را به مردم برساند، و آنان را به سوى خدا فرا خواند. پس از همان آغاز نزول وحى وی به مدت سه سال پنهانی دعوت می‌‌‌كرد تا این که مأمور شد دعوتش را آشكارا سازد.  ابن حجر مي-گوید: جاريه بن ابى عمران مجهول است.

ابن سعد می‌‌‌گوید: محمد بن عمر از ایوب بن نعمان، از پدرش، از عبدالله بن کعب بن مالک و همچنین، محمد بن عبدالله از زهری و محمد بن صالح از عاصم بن عمر بن قتاده و از یزید بن رومان و نیز از دیگران هم به من خبر دادند که: رسول خدا - صلی الله علیه وسلم- در سه سال اول بعثت در مکه به صورت پنهانی مردم را به اسلام فرا می‌‌‌خواند، سپس در سال چهارم آشکارا شروع به دعوت کرد. محمد بن عمر همان واقدی است كه متروك الحدیث است. و اما ایوب بن نعمان، دارالقطنی ىر مورى وي می‌‌‌گوید: وی قوی نیست.

اسناد همه‌‌‌ی این روایت‌‌‌ها بسیار ضعیف‌‌‌ است. به سبب وجود جاریه بن ابوعمران که در مورد وی گفته شده: مجهول است و واقدی متروک و شیخش مجهول است. 

ابونعیم اصفهانی می‌‌‌گوید: ابراهیم بن احمد مقری برای ما روایت نمود که: احمد بن الفرج از ابوعمرو الساقدی از محمد بن مروان از کلبی از ابوصالح از ابن عباس که گفت: رسول خدا - صلی الله علیه وسلم- دو سال مخفی و  پنهان بود و چیزی از آنچه خدای متعال نازل کرده بود آشکار نمی‌‌‌ساخت تا اینکه این آیه نازل شد: « فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ »، یعنی: امرت را آشکار ساز. محمد بن مروان كوفي متروک الحدیث است و از کلبی روایت می‌‌‌کند. محمد بن مروان كوفي که به سدی معروف است، کذاب است. ابن حجر مي‌‌‌گويد: دار القطنی گفته: از حدیث او استفاده نمی‌‌‌شود.

بر این اساس، سیره نویسان و مورخان بر روایت‌‌‌های ضعیفی استناد نموده‌‌‌اند که سه سال اول بعثت رسول خدا- صلی الله علیه وسلم- به صورت سری دعوتش را آغاز کرد و مردم را به سوی خدا فرا می-خواند. بنابراين، تحدید سری بودن دعوت به مدت سه سال در سنّت نبوی ثابت نشده و نمی‌‌‌توان احکام شرعی را بر آن بنا نهاد. حال آن که قرائن و شواهد متعدد و فراوانی از کتاب و سنّت و سیرت رسول خدا- صلی الله علیه و سلم- نشان می‌‌‌دهد که رسول خدا- صلی الله علیه و سلم- از  همان ابتدای رسالت به صورت علنی و آشکار مردم را به سوی خدا فراخانده است.                                                                                                                                                            

مراد از آیه «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ»(حجر:94) 

مفسرین می‌‌‌گویند؛ در این آیات به پیامبر- صلي الله عليه وسلم – امر شده در دعوت خویش استمرار داشته و آشکار و بدون اعتنا به مشرکین به انجام تکلیفی که به آن امر شده برخیزد و آن را به انجام برساند. 

مودودی می‌‌‌گوید: مضامين و مباحث و لحن اين سوره به روشني گویای آن هستند که زمان نزول آن به زمان نزول سوره‌‌‌ی ابراهیم نزدیک بوده است. در پس زمینه‌‌‌ی این سوره دو مطلب خیلی نمایان به نظر می‌‌‌رسد، یکی آن که از دعوت محمد- صلى الله عليه وسلم – اینک زمان قابل توجهی سپری شده است و تعصب و عناد، پافشاری و استهزا و ظلم و ستم قوم مخاطب هم به نهایت خود رسیده است. و لذا، دیگر جایی جز برای هشدارهای شدید اللّحن به کسانی که دعوت پیامبر - صلي الله عليه وسلم –  را انکار می-کردند و ایشان را مسخره می‌‌‌کردند و در برابر کار ایشان مزاحمت ایجاد می‌‌‌کردند، باقی نمانده است. دوم آن که در اثر مبارزه‌‌‌ی بی امان و پیوسته پیامبر- صلى الله عليه وسلم – با کفار و انکار و مقاومت قریش، اینک خستگی و دلشکستگی در حال چیره شدن بر ایشان بود و خدای بلند مرتبه هم با مشاهده‌‌‌ی این کیفیت به دلداری و تقویت ایشان پرداخته است. بنابر این آیه‌‌‌های قبل ازآیه 94 سوره‌‌‌ی حجر هشدار و بیم و تهدید به کسانی است که دعوت پیامبر- صلى الله عليه وسلم – را تکذیب و انکار کرده و او را مسخره و استهزاء  می‌‌‌نمودند و در برابر دعوتش به سوی خدا مزاحمت و ممانعت ایجاد می‌‌‌کردند. 

سید قطب می‌‌‌گوید: « وقتي که روند قرآني بدين مرز مي‌‌‌رسد، به پيامبر - صلي الله عليه وسلم –  رو مي‌‌‌کند و از او مي خواهد به راه خود ادامه دهد و در مسير خويش رود. آشکارا بر زبان براند و به مردمان برساند آنچه را که خداوند بدو دستور فرموده است. اين آشکارا گفتن را «صدع « يعني شقّ ، ناميده است تا بر قوت و قدرت و تنفيذ و اجراء دلالت داشته باشد. نبايد شرک مشرکان او را از آشکارا بيان داشتن و به راه ادامه دادن بازدارد. مشرکان بالاخره سرانجام کار خود را خواهند دانست. مسخره کردنِ مسخره کنندگان نيز نبايد او را از اين کار بازدارد، چه خدا براي او در برابر شر و بلاي مسخره کنندگان کافي است و به دفع آن مي‌‌‌کوشد» ، چنان که می‌‌‌فرماید:

«فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ الَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ»(حجر: 96-94).

و آیه‌‌‌های بعد از آن به ایشان امید و دلداری می‌‌‌دادند و روحیه‌‌‌ی او را تقویت می‌‌‌کردند. به این معنا که با استقامت بر نماز و بندگی خداوند متعال وی بتواند در برابرسختی‌‌‌ها و اذیت و آزارهایی که در راه تبلیغ حق و دعوت به سوی آن با آن‌‌‌ها روبرو می‌‌‌شود، نیروی مقاومت و پایداری بدست آورد. لذا، این اعمال هم به او امید و روحیه می‌‌‌دهد و هم پایداری و شکیبایی و توانایی می‌‌‌دهد تا علی رغم تمام نکوهش‌‌‌ها و سرزنش‌‌‌ها و تمسخرها و مقاومت و مزاحمت‌‌‌ها، بر مأموریتی که دارد پایداری ورزد و خشنودی خداوند متعال را به دست آورد.

دروزه در تفسیر آیات 94 تا 98 سوره‌‌‌ی حجر می‌‌‌گوید: در این آیات به پیامبر - صلی الله علیه وسلم- دستور داده شده که دعوت را ادامه دهد و آشکارا و بدون توجه به مشرکان به انجام مأموریتی که به آن امر شده، برخیزد. اول این که: اطمينان ربانی پیدا کند كه خداوند او را از شر مسخره كنندگانش كه برای خدا شریک می‌‌‌گیرند، او را در امان می‌‌‌دارد. و آنان عاقبت انکار و كفر و مواضعی که داشته‌‌‌اند، را خواهند دید و نمی‌‌‌توانند به او هیچ زیان و ضرری برسانند. دوم این که: خداوند به وی دلدارى و تسلى می‌‌‌دهد، زیرا خداوند می‌‌‌داند آنچه که آنان در مورد او و قرآن می‌‌‌گویند، دل او را تنگ می‌‌‌کند و از آن غمگین و ناراحت می‌‌‌شود. پس، پیامبر بایستی آسوده خاطر باشد و دلش آرام گیرد و خداوند را تسبیح گوید و او را یاد کند و برایش سجده کند و تا زمانی که زنده است او را عبادت کند، و این باعث آرامش قلب، آرامش روح و روانش می‌‌‌شود.

سعدی می‌‌‌گوید: مراد از «الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ»، یعنی آنان (کافران قریش) قرآن را به دسته‌ها و بخش‌‌‌ها و اجزاء تقسیم کردند. چنان که برخی می‌گویند: سحر است، بعضی می‌گویند: کهانت است، و برخی دیگر می‌گویند: ساخته و پرداخته‌‌‌ی محمد است. و دیگر سخنانی که کافران با آن قرآن را انکار  و تکذیب می‌‌‌کردند و براى اين که مردم را از هدايت باز دارند به آن طعن و اتهام می‌‌‌دادند.« فَوَرَبِّكَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ» ، یعنی: به پروردگارت سوگند ما از همه آنها سؤال و پرس و جو خواهیم کرد که قرآن را مورد عیبجویی و انتقاد قرار می‌‌‌دهند، و به آن اتهام تحریف و تبدیل می‌‌‌دهند

سپس خداوند به رسولش دستور داد که به آنان و دیگر مردمان اهمیتی ندهد و توجهی نکند و آنچه را که خداوند بدان آن امر کرده است، به همگان ابلاغ کند و فرمان الهی را برای عموم مردم اعلان نماید. و هیچ مانعی نباید او را  از اجرای فرمان الهی بازدارد و سخن هیچ نادانی نباید او را از اين امر باز ندارد.« وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ » و از مشرکان روی برگردان یعنی: به آنها اهمیت نده و به سرزنش و شماتت و دشنام آنها توجه مکن و با آنان مقابله به مثل نکن. «إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ» یعنی: در حقيقت ما تو و آنچه را که آورده‌اي از تمسخر مسخر‌كنندگان مصون و محفوظ می‌‌‌داریم، و اين وعده‌اي است از جانب خدا به پيامبرش كه استهزا كنندگان نمی‌‌‌توانند به او ضرري برسانند و خداوند او را از هر نوع آذار و اذیت آنان محافظت مي‌كند. 

سوره‌‌‌ی حجر در ترتیب نزول سوره‌‌‌های قرآن، پنجاه و چهارمین سوره‌‌‌ی نازل شده است. تعداد سوره-های نازل شده در مکه 86 سوره می‌‌‌باشند. بر این اساس، در زمان نزول این سوره نزدیک به دو سوم سورهای مکی نازل شده‌‌‌اند. لذا، این سوره نزدیک به پایان دوران مکی نازل شده و در آن هنگام ظلم و ستم قریش در مکه علیه اسلام و مسلمانان شدت گرفته بود. و لجاجت و عناد آنان به حدی رسیده بود که قرآن را تکذیب می‌‌‌کردند و آن را سحر و جادو و کهانت و شعر و  افسانه‌‌‌ی پیشینیان و سخنان ساخته و پرداخته‌‌‌ی محمد - صلی الله علیه وسلم- می‌‌‌دانستند. لذا، قرآن آنان را بيم مي‌‌‌دهد و تهديد مي‌‌‌کند که اگر به سرکشي و نافرمانی خود ادامه دهند، عذاب بر آنان نازل خواهد شد، سپس خداوند متعال در این سوره او را دلداری داده و  به او امر می‌‌‌کند راه خود را ادامه دهد«فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ» و در مسير دعوت شکیبایی و استقامت داشته باشد. و در پایان سوره به وی می‌‌‌گوید با استقامت بر نماز و بندگی خداوند متعال می-تواند در برابر سختی و اذیت و آزارهایی که در راه دعوت به وی می‌‌‌رسد، صبر و پایداری داشته باشد.

و اما مراد از آیه‌‌‌ی: « وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ»،(شعرا:214)

سید قطب می‌‌‌گوید: موضوع اصلي سوره‌‌‌ی شعرا عقیده است؛ خدا را یگانه دانستن و به يگانگي پرستيدن است. «فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ»(213). و دلنوازي  و دلداري در برابر مشرکان قریش است که پیامبر - صلی الله علیه وسلم- را دروغگو و قرآن را دروغ مي‌‌‌شمارند. از اين که مشرکان وي را تکذيب مي‌‌‌کنند، و به قرآن مجيد باور نداشته و ايمان نمي‌‌‌آوردند، و به شکنجه و آزارش مي-پردازند، پیامبر - صلی الله علیه وسلم- آزرده خاطر مي‌‌‌گرديد. خدا او را دلداري دهد و براي او بيان مي-دارد که خدا مي‌‌‌توانست گردن‌‌‌هايشان را به زور به پيچاند و با نشان دادن معجزه‌‌‌اي آنان را کاملاً وادار به ايمان سازد:

«لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ * إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ» (شعرا:4-3).

سپس در سياق سوره سرگذشت هفت قوم از اقوام گذشته: فرعون و قوم او، قوم نوح، قوم عاد، قوم ثمود، قوم ابراهيم، قوم لوط، و اصحاب الایکه آمده که به سبب تکذیب و روي‌‌‌گردانی از پیامبرانشان، پس از تذکر و یادآوری، به کیفر و عذاب خدا گرفتار شده و نابود شده‌‌‌اند. و این که قرآن از سوي پـروردگار جهانيان نازل گردیده و اگر مشرکان قریش آن را تکذیب کنند و بدان استهزا و تمسخر کنند به سرگذشت چنین اقوامی دچار شده و هلاک و نابود خواهند شد.

مودودی می‌‌‌گوید: « پس زمینه‌‌‌ی خطابه‌‌‌ی سوره این است که کافران مکه دعوت و تبلیغ و تذکیر و پند و اندرز پیامبر – صلی الله علیه و سلم – را پیوسته با انکار و عدم پذیرش پاسخ می‌‌‌دادند و برای کارشان بهانه‌‌‌های گوناگونی می‌‌‌تراشیدند. گاهی می‌‌‌گفتند تو به ما هیچ نشانه‌‌‌ای ارایه نداده‌‌‌ای، پس چگونه باور کنیم که تو فرستاده‌‌‌ی خدا هستی. گاهی با شعر و کاهن خواندن ایشان تلاش می‌‌‌کردند از کنار آموزه‌‌‌های ایشان با بی‌‌‌اعتنایی عبور کنند. گاهی رسالت ایشان را با این گفته به ریشخند می‌‌‌گرفتند که پیروان ایشان یا چند نفر جوانند، یا کسانی‌‌‌اند که به طبقات پست جامعه‌‌‌ی ما تعلق دارند، در حالی که اگر در آموزه‌‌‌های ایشان روح و وزنی وجود می‌‌‌داشت، بایستی اشراف و بزرگان قوم پیش از همه آن را می‌‌‌پذیرفتند. پیامبر – صلی الله علیه و سلم – برای اثبات نادرستی عقاید آنان و اثبات حقانیت توحید و معاد با دلایل منطقی به آنان، به قدری تلاش می‌‌‌کرد که خسته می‌‌‌شد، اما آنان در روی آوردن به روش‌‌‌های جدید عناد و لجاجت خسته نمی‌‌‌شدند. همین تکذیب و دشمنی‌‌‌ها بود که روح و روان پیامبر – صلی الله علیه و سلم – را می-آزارد و همین غم و اندوه بود که حتی سلامتی ایشان را به خطر انداخته بود. در چنین شرایطی این سوره نازل شد. سخن این گونه آغاز می‌‌‌شود که چرا در پی‌‌‌آنان جان خود را تباه می‌‌‌سازی؟».

معلوم مي‌‌‌شود كه پیامبر– صلی الله علیه و سلم – در آن هنگام با مشاهده‌‌‌ی گمراهی، انحطاط اخلاقی، دشمنی و عناد و مقاومت سرسختانه‌‌‌ی قومش در برابر هرگونه تلاش اصلاحگرانه‌‌‌ای، سال‌‌‌های سال شب و روز خود را در چه شرایط روحی و روانی آزار دهنده و سختی سپری می‌‌‌کرده‌‌‌اند.

 همچنین، فهم آیه‌‌‌ی قبل و بعد از آیه‌‌‌ی: « وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ»، مفهوم و مراد آیه را به خوبی روشن می‌‌‌سازد.

مودودی می‌‌‌گوید: مراد از  «فَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ» (شعرا:213)، آگاه کردن کافران مکه بود از این که در رابطه با حق هیچ‌‌‌گون ملاحظه‌‌‌ای صورت نخواهد گرفت، اگر خدا میان مخلوقات خود کسی را بیش از همه دوست داشته باشد، آن کس غیر از رسول پاک کسی دیگر نخواهد بود. اما اگر او هم ذرّه‌‌‌ای از راه بندگی منحرف شود و غیر از خدای واحد کسی دیگر را به عنوان معبود به کمک بخواند، او هم از مؤاخذه رهایی نخواهد یافت، تا چه رسد به دیگران.

و مراد از آیه‌‌‌ی: « وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ»(شعرا:214)، این است همان گونه که با شخص پیامبر- صلى الله عليه وسلم – هیچ گونه ملاحظه‌‌‌ای صورت نخواهد گرفت، برای خانواده‌‌‌ی پیامبر- صلى الله عليه وسلم –  و نزدیک‌‌‌ترین عزیزان او هم جای هیچ گونه ملاحظه‌‌‌ای نیست. در این جا با هرکسی طبق شایستگی‌‌‌های او رفتار خواهد شد. نسب کسی و ارتباط او با کسی هیچ سودی به او نخواهد رساند. خطر عذاب خدا به سبب گمراهی و بد عملی برای همه یکسان است. چنین نیست که همه‌‌‌ی دیگران به خاطر موارد فوق مورد مؤاخذه قرار گیرند، اما خویشاوندان پیامبر- صلى الله عليه وسلم – نجات یابند، از این رو دستور داده شده است که به نزدیک‌‌‌ترین خویشاوندانت هم به روشنی هشدار بده. اگر آنان عقیده‌‌‌ و اعمال خود را اصلاح نکنند، این امتیاز هیچ سودی به آنان نخواهد رساند که خویشاوند پیامبرند.

و مراد از آیه‌‌‌ بعد از آن: « وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» (215)، می‌‌‌تواند به دو صورت باشد: یکی آن که از میان خویشاوندانت هر که ایمان آورده از تو پیروی کرد، با او مهربان و فروتن باش و هر که هم از فرمان برداری و پیروی تو خوداری کرد، از او برائت کن. دوم آن که این ارشاد ویژه‌‌‌ی خویشاوندانی که فرمان هشدار دادن به آنان داده شده بود نباشد، بلکه عام باشد.

سيد قطب مي‌‌‌گويد: در این آیه: «فَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ» (213)، خداوند با خطاب به پيامبر- صلّي الله عليه وسلّم - او را از شرک برحذر مي‌‌‌دارد - هر چند که او از همه کس از شرک دورتر است - اين کار بدان خاطر است که ديگران خويشتن را بپايند و بسي از شرک دوري نمايند. قرآن پيامبر -صلّي الله عليه وسلّم- را موظّف مي‌‌‌کند که وابستگان و خويشان نزديک خود را بترساند. و بدو دستور مي‌‌‌دهد برخدا توکّل نمايد، خدائي که پيوسته او را مي‌‌‌پايد و در پناه خود مي‌‌‌دارد: وقتي که پيامبر- صلّي الله عليه وسلّم- با عذاب شوندگان به عذاب تهديد مي‌‌‌گردد، اگر با خدا معبود ديگري را فرياد دارد و بپرستد - هر چند که چنين چيزي محال است، ولي فرض مي‌‌‌شود اگر چنين شود - پس حال ديگران چگونه خواهد بود اگر چنين کنند و چنين روند؟ چگونه ديگران اگر همچون ادّعائي بکنند، از عذاب و عقاب نجات ييدا مي‌‌‌کنند؟! از کسي جانبداري نمي‌‌‌شود. عذاب و عقاب حتّي از پيامبر -صلّي الله عليه وسلّم- دور نمي‌‌‌شود، اگر مرتکب اين گناه بزرگ شود!

قرآن بعد از بيم دادن خود پيامبر- صلّي الله عليه وسلّم- او را موظّف به بيم دادن وابستگان و خويشاوندان خويش مي‌‌‌سازد، تا اين کار درس عبرتي براي ديگران گـردد. بيگانگان متوجّه شوند که حتّي وابستگان و خويشاوندان پيامبر- صلّي الله عليه وسلّم - تهديد به عذاب و عقاب مي‌‌‌شوند اگر بر شرک بمانند و ايمان نياورند: «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأقْرَبِينَ» (214)، یعنی: خويشاوندان نزديک خود را ( از شرک و مخالفت با فرمان پروردگار) بترسان ( و آنان را به سوي توحيد و دادگري فراخوان ).

و مراد از: «وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» (شعرا:215)، این است که بال ( محبّت و مودّت ) خود را براي مؤمناني که از تو پيروي مي کنند بگستران. مراد از گستراندن بال، نرمخوئي و فروتني و مهرباني است که به صورت محسوس و مجسّم بيان گرديده است.

قرطبی می‌‌‌گوید: «فَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ» (213)، گفته شده: منظور این است که این را برای کسانی بگو که کافرند. و نیز گفته شده: خطاب به پیامبر استو مقصود امتش است. چون او معصوم و برگزیده است. و مراد از این آیه: « وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ »، یعنی: آنها بر نسب و خویشاوندی خود تکیه نکنند، تا آنچه که بر آنان واجب است، رها کنند. 

سعدی می‌‌‌گوید: مراد از آیه‌‌‌ی:« فَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ* وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ * وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ »(215-213).

خداوند متعال در اصل رسول و امتش را، به عنوان الگوی دیگران، نهی می‌‌‌نماید از این که غیر خدا را به فریاد بطلبند. چون این امر موجب عذاب دائمی و عقاب سرمدی می‌‌‌شود. و نهی از چیزی، امر بر ضد آن است، پس نهی از شرک، امر به عبادت خالصانه برای خداوند یگانه و بی‌‌‌شریک، با محبت و خوف و امید و خضوع و توبه به سوی او است.

سپس خداوند متعال پیامبر- صلي الله عليه وسلم- را امر به انجام کاری كرد که خود او را کامل می‌‌‌کرد، پس به او دستور داد که دیگران(خویشاوندان نزدیکش) را کامل کند و فرمود: « وَأَنْذِر عشِيرتكَ الأَقربِينَ » (شعراء: 214)، نزدیکترین خویشاوندان را انذار کن. یعنی؛کسانی که نزدیک ترین افراد به تو هستند و سزاوارترین مردم به احسان دینی و دنیوی تو می‌‌‌باشند. و این منافاتی با دستور خداوند به او ندارد که همه مردم را انذار کند چنان که گویا به مردم به شکل عام امر به احسان داده شود، سپس به او گفته شده شود: «به خويشاوندانت نيكى كن»، پس اين سفارش به خاص (یعنی به خویشاوندان نزدیک) بر تأكيد و فزونی حق دلالت دارد، پس پیامبر صلوات الله عليه وسلم به اين امر الهى عمل كرد، و همه‌‌‌ی تیره‌‌‌های قریش را فراخواند و عام و خاص کرد و آنها را تذکر داد و نصیحت کرد و تا جایی که توانست به نصیحت و راهنمایی و هدایت آنان پرداخت، پس هر كه هدايت شد، هدايت شد و هر كه روي گردان شد، رويگردان شد.

« وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» ، یعنی: با نرمی و مهربانی و محبت و اخلاق خوب و نیکو با آنان رفتار کن و بال مهربانی و فروتنی را بر آنان بگستران، و پیامبر صلوات الله علیه چنین کرد.

سبب نزول آیه‌‌‌ی: «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ»(شعرا:214).

احمد و بخاري و مسلم و ترمذي و نسائي از ابن عباس روايت نموده‌‌‌اند که: وقتي آيه «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» نازل شد، پيامبر- صلى الله عليه وسلم - بر کوه صفا بالا رفت و فرياد برآورد: اي بني فهر! اي بنی عدي! و تمام تيره‌‌‌هاي قريش را صدا زد تا این که همه جمع شدند و اگر کسي نمي‌‌‌توانست خود را به آن جا برساند، كسي را مي‌‌‌فرستاد تا ببيند چه خبر است. ابولهب و مردان زيادي از قريش آمدند. رسول خدا فرمود: اگر به شما خبر دهم که لشکري از آن سوي دره قصد دارد به شما يورش برد، آیا سخن مرا باور مي‌‌‌کنيد؟ گفتند: آری؛ چون از شما سخن دروغي نشنيده‌‌‌ايم. گفت : پس من شما را بیم مي‌‌‌دهم از عذاب سختی که در پیش رو دارید. ابولهب گفت: هلاک شوي، آيا برای همین ما را در اينجا گرد آورده‌‌‌اي؟! سپس، خداوند این سوره را نازل فرمود: « تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ (مسد: 2). 

این حدیث مرسلي از مراسيل صحابه است؛ زیرا ابن عباس یا در آن زمان به دنیا نیامده و یا کودک بوده است.

و از ابو هريره- رضي الله عنه - روايت است: هنگامی که اين آيه نازل شد، « وَأَنْذِر عشِيرتكَ الأَقربِينَ » (شعراء: 214). رسول خدا- صلي الله عليه وسلم - قريش را فراخواند و آنان گرد آمده  و اجتماع کردند، رسول خدا- صلي الله عليه وسلم- عام و خاص نمودند و فرمود: اي فرزندان کعب بن لؤي خود را از آتش جهنم نجات دهيد! اي فرزندان مره بن کعب خويش را از جهنم نجات دهيد! اي فرزندان عبد شمس جان خود را از دوزخ نجات دهيد!  و اي فرزندان عبد مناف خود را از جهنم نجات دهيد! اي فرزندان هاشم جان خود را از دوزخ نجات دهيد! اي فرزندان عبد المطلب جان خود را از آتش جهنم نجات دهيد! اي فاطمه خودت را از آتش نجات ده، زيرا من مالک چيزي از سوي خدا براي شما نيستم،جز اينکه شما با من رابطه‌‌‌ی خویشاوندی داريد که حق آن‌‌‌را بجا می‌‌‌آورم.

این حدیث مرسل صحابي است( و طعن و زیانی به آن وارد نیست)؛ زیرا ابوهریره در مدینه ایمان آورد، در حالی که این داستان در مکه اتفاق افتاده است. عباس یا در آن زمان به دنیا نیامده و یا کودک بوده است. 

احمد و مسلم و ترمذی و نسائی از عائشه -رضي الله عنها- روايت نموده‌‌‌اند : وقتي که آیه‌‌‌ی:«وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» (شعراء: 214) نازل شد، پيامبر خدا -صلّي الله عليه وسلّم - بر کوه صفا ایستاد و فرمود:

اي فاطمه دختر محمّد! اي صفيه دختر عبدالمطلب ! اي پسران عبدالمطلب ! از دارایی من هر چه مي-خواهيد درخواست کنید ولی در پيشگاه خدا نمي‌‌‌توانم براي شما کاري انجام دهم. 

ابن حجر می‌‌‌گوید: ممکن است این واقعه دو بار اتفاق افتاده باشد ولی اصل عدم تکرار نزول است. در این روایت تصریح شده این واقعه زمانی اتفاق افتاد که این آیه نازل شد. بله درست اين است كه این واقعه در این زمان اتفاق افتاده چنان که در روایت طبرانی از ابوامامه چنین آمده که گفت: هنگامی که آیه‌‌‌ی « وَأَنْذِر عشِيرتكَ الأَقربِينَ » فرود آمد، پيامبر خدا - صلّي الله عليه وسلّم - بنی هاشم و زنان و خاندانش را جمع کرد و گفت: اى بنى هاشم خود را از آتش بخريد و در آزادى خود بكوشيد و آن را از خدا بخريد، ای عایشه دختر ابوبکر، ای حفصه دختر عمر، ای ام سلمه، خود را از خدا بخريد و در آزادى خود بكوشيد، و حدیث  را به صورت طولانی نقل کرده است

اگر این این روایت ثابت باشد دلیلی بر تعدد واقعه است، زیرا داستان اول در مکه واقع شده به دلیل این که تصریح شده پيامبر- صلّي الله عليه وسلّم - به بالاي كوه صفا رفت، و این که عایشه، حفصه و ام سلمه و همسرانش هیچکدام با وی نبودند، مگر در مدینه که در این صورت جایز است این روایت متاخر از روایت اولی باشد، به این صورت ممکن است ابوهریره و  نیز ابن عباس در این واقعه حضور یافته باشند و چنین برداشت ‌‌‌شود این قول وی: «وقتی آیه‌‌‌ی وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» نازل شد، آنان را گرد آورد، یعنی پس از آن، نه این بلافاصله آنان جمع شدند. شاید بار اول « وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» نازل شد، سپس قریش گرد آمدند، و رسول خدا- صلي الله عليه وسلم- عام و خاص نمودند. سپس، در بار دوم نازل شد:« وَرَهْطَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ »، یعنی: و گروهی مخلص از میان آنان را گرد آور، و این خاصِ بنی هاشم و همسرانش بود و خدا داناتر است.  همچنین،آلوسي بعد از نقل این روایات و روایات‌‌‌های دیگر در این زمینه می‌‌‌گوید: اگر همه‌‌‌ی اين روايات صحيح باشند، راه جمع ميان آن‌‌‌ها اين است كه انذار در چند دفعه صورت گرفته است.

همچنین، بنابر روايت عبدالله بن مسعود - رضي الله عنه – در صحیح مسلم و بخاري: روزي، رسول الله - صلى الله عليه وسلم - كنار كعبه مشغول نماز خواندن بود. ابوجهل و چند نفر از هوادارانش آنجا نشسته بودند. وقتي پيامبر - صلى الله عليه وسلم - به سجده رفت، يكي از آنان بچه دان شتری را آورد و هنگامي كه رسول الله - صلى الله عليه وسلم -  به سجده رفت، آن را ميان شانه‌‌‌هاي او گذاشت. یک نفر فاطمه را خبر کرد. وقتی فاطمه -رضي الله عنها- رسید آن را از پشت آن حضرت - صلى الله عليه وسلم - برداشت و دور انداخت. 

بنابراین، در آن هنگام فاطمه-رضي الله عنها- بایستی سن و سالی داشته باشد که بتواند آن لاشه را از پشت وی بردارد. و به قول ابن حجر در آن زمان در سن و سالی بوده که پیامبر او را مخاطب احکام قرار می‌‌‌دهد.

بر این اساس، این واقعه می‌‌‌تواند در سال‌‌‌های میانی دعوت باشد. و پيامبر خدا - صلّي الله عليه وسلّم- در کار دعوت با دشمنی و عناد و مقاومت سرسختانه‌‌‌ی قومش روبرو شده بوده است.

بنابر این، بر مبنای روایات فوق مراد از آیه‌‌‌ی: « وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ»(214)، این است همان گونه که با شخص پیامبر- صلى الله عليه وسلم – هیچ گونه ملاحظه‌‌‌ای صورت نخواهد گرفت، برای خانواده‌‌‌ی پیامبر- صلى الله عليه وسلم –  و نزدیک‌‌‌ترین عزیزان او هم جای هیچ گونه ملاحظه‌‌‌ای نیست. و اگر وابستگان و خويشاوندان او بر شرک بمانند و ايمان نياورند از عذاب و عقاب در امان نخواهند بود. و نسبت آنان به پیامبر- صلى الله عليه وسلم – هیچ سود و امتیازی به حال آنان ندارد. و این اعلام و انذار در چند دفعه صورت گرفته است. و نزول آیه ارتباطی با آشکار کردن دعوت ندارد و در سوره‌‌‌های نازل شده قبل از سوره‌‌‌ی شعرا به روشنی مشخص می‌‌‌شود که کشمکش و سختی بین پیامبر و سرداران مکه در جریان بوده و  در این سوره‌‌‌ها به شبهات و اعتراضات آنان به پیامبر- صلى الله عليه وسلم – برای ممانعت از دعوت به توحید و یکتا پرستی و عقیده‌‌‌ی آخرت پاسخ‌‌‌هایی قاطع داده شده و کفار قریش به عواقب وخیم رویگردانی از دعوت هشدار داده شده‌‌‌اند. 

و اما در مورد زمان نزول سوره‌‌‌ی مسد، هرچند سیوطی در الإتقان في علوم القرآن  و الزرکشی در البرهان فی علوم القرآن   ترتیب آن را حسب نزول پنجمین سوره می‌‌‌دانند. اما درست این است که زمان نزول آن بنابر روایت بخاری و مسلم بعد از نزول آیه‌‌‌ی: « وَأَنْذِر عشِيرتكَ الأَقربِينَ » (شعراء: 214)، می‌‌‌باشد که ترتیب نزول آن چنان که گفته شد؛ چهل و هفتمین سوره است.

مودودی در مورد زمان نزول آن می‌‌‌گوید: مشخص کردن دقیق این که سوره در چه مرحله‌‌‌ای از دوران زندگی مکی رسول خدا - صلي الله عليه وسلم- نازل شده، دشوار است. البته با توجه به نقشی که ابولهب علیه رسول خدا- صلي الله عليه وسلم- و دعوتِ به حق ایشان داشته است، می‌‌‌توان حدس زد که این سوره بایستی زمانی نازل شده باشد که او در دشمنی با رسول خدا- صلي الله عليه وسلم- تمام حد و حدود را زیر پا گذاشته رفتار او تبدیل به مانع بزرگی در برابر اسلام شده بود. بعید هم نیست که این سوره زمانی نازل شده باشد که قریش رسول خدا- صلي الله عليه وسلم- و تمام خاندان ایشان را تحریم نموده و در شعِب ابوطالب به محاصره در آورده بودند و این تنها ابولهب بود که خاندان خود را رها کرده دشمنان را همراهی کرده بود. اساس این گمان ما این است که ابولهب عموی پیامبر- صلي الله عليه وسلم- بود و نکوهش کردن علنی و بدون پرده‌‌‌ی عمو از زبان برادر زاده، تا هنگامی که تعدی‌‌‌ها و دشمنی‌‌‌های افراطی عمو به صورت علنی برای همگان آشکار نشده باشد، نمی‌‌‌توانست مناسب باشد. اگر پیش از این در همان آغاز چنین سوره‌‌‌ای نازل می‌‌‌شد، مردم این رفتار را که برادر زاده عمویش را این چنین نکوهش کند، از لحاظ اخلاقی زشت می‌‌‌پنداشتند.

 

ادامه دارد...