يكى از موضوعاتى كه كم و بيش در جامعه و در باره امر ازدواج مطرح مىباشد، مساله گريز از ازدواج و تاخير در آن و بالتبع بالا رفتن سن ازدواج است. حتى گاه مشاهده مىشود كه افرادى داراى حساسيتهاى افراطى خاصى هستند و يا به دلايل گوناگون پس از گذشت سالها از سنين جوانى همچنان در حال تجرد به سر مىبرند. براى ريشهيابى اين موضوع و در پاسخ به اين سوال ناچاريم در دو بخش بحث كنيم:
بخش اول: علت گريز پسران و دختران مجرد از ازدواج
بخش دوم: علت گريز از ازدواج مجدد در مورد زنان بيوه.
بخش اول
اگر چه تمايل به ازدواج و تشكيل خانواده با سرشت آدمى عجين است، اما عواملى اين تمايل را سركوب و يا موجب تاخير آن مىشوند. در يك بررسى كوتاه به چند علت مىتوان اشاره كرد:
فقر و تهيدستى
بهانه ادامه تحصيلات
سختگيرى در انتخاب و گزينش
تاثير تجربههاى تلخ و شكستهاى اطرافيان
فقر و تنگدستى
هر جوانى طبعا ميل دارد كه ازدواج كند، اما بسيارى از جوانان بخاطر مخارج سنگين عقد و عروسى و تهيه لوازم زندگى و مسكن، از ازدواج بموقع خوددارى كرده و بهترين اوقات جوانى را در حال تجرد به سر مىبرند.
گرچه فقر و تهيدستى امرى دردناك است و مىتواند از ازدواج بموقع جلوگيرى كند، لكن همه افراد در اين امر يكسان نيستند. بعضى افراد واقعا فقيرند و يا توانايى انجام هر كارى را ندارند و درآمدشان ناچيز است. طبعا نمىتوان از اينگونه افراد توقع داشت كه حتما در اولين فرصت ازدواج كنند. اما به چنين پسران و دخترانى توصيه مىشود كه با حفظ عفت، تقوا و حجاب و كور كردن زمينههاى نفوذ شيطان در ذهن خود، از خدا بخواهند تا مقدمات ازدواج آنان را فراهم كند و با تكيه بر همت و نيروى خود بكوشند كه نيازهاى خود را بقدر كفاف خود تامين كند. مبناى زندگى بر سادگى و قناعت بگذارند تا تشكيل خانواده آسانتر شود و اگر انسان با اراده و زحمتكش باشد خداوند وعده داده است كه پس از ازدواج، آنان را از فضل خود توانگر و بىنياز خواهد ساخت و به خاطر فقر نبايد ازدواج را بىجهت به تعويق انداخت. اما چنين نيست كه همه افرادى كه دير ازدواج مىكنند، واقعا قدرت بر ازدواج و تمكن مالى نداشته باشند، بلكه توقعات و بلند پروازيهاى بىجا و برخى تجملات دست و پا گير، ازدواج را اين چنين دشوار كرده است.
جوان فكر مىكند براى ازدواج بايد منزل شخصى و مستقل داشته باشد و بعد از ازدواج، خودش و خانوادهاش در كمال رفاه و آسايش زندگى كنند و چون در آغاز جوانى از چنين امكاناتى برخوردار نيست، تاخير ازدواج را ترجيح مىدهد.
قناعت و ساده زيستن و بموقع ازدواج كردن، هيچگونه عوارض بدى ندارد، در صورتى كه تاخير ازدواج غالبا از آثار سو جسمانى و روانى و حتى دينى و اخلاقى خالى نيست و عواقب ناگوارى به دنبال خواهد داشت.
همان گونه كه انسان به هنگام گرسنگى، هر غذايى را كه پيدا كرد، مىخورد و هيچ گاه به بهانه عدم وجود ميز و سفره كامل، از غذا خوردن امتناع نمىكند، ازدواج نيز يك نياز طبيعى است كه به موقع و به دور از تشريفات زايد، بايد تامين گردد.
ادامه تحصيلات
جوانانى كه به بهانه ادامه تحصيلات، تن به ازدواج نمىدهند، تحت فشارهاى غريزه جنسى و روحى قرار مى گيرند و فشار جنسى واقعيتى است كه به اين بهانهها نمىتوان آن را خاموش ساخت، اگر از طريق مشروع ارضا نشد، بيم آن مىرود كه از طريق غير مجاز خود را آشكار سازد و جوان را به مفاسد اخلاقى، عصبانيت، سركشى و بيماريهاى جسمى و روحى مبتلا سازد.
دختر و پسرى كه خواهان ادامه تحصيل هستند، مىتوانند با هم توافق كنند در پى ازدواج زندگى را ساده بگيرند و تا پايان تحصيلات نيز از بچهدار شدن خوددارى نمايند. تا از اين طريق خود را از خطر آلودگى به گناه حفظ كنند و در صورت نياز قطعا اين روش بهتر از آن ناآراميهاى روحى و معاشرتهاى آميخته به گناه و انحراف است.
براى اين منظور بايد كار فرهنگى كرد. انتظار مىرود كه مسوولان كشور و دانشگاهها با تامين نيازهاى اقتصادى و مسكن و نيز پدران و مادران با حذف توقعات بىجا و بعضى آداب و رسوم غلط، جوانان را در اين مهم يارى دهند.
سختگيرى در انتخاب و گزينش
بعضى جوانان براى همسران آينده خود معيارهايى را تراشيده و ملاكهايى را رديف مىكنند كه يا اصلا به آنها نخواهند رسيد و يا اينكه با تاخير بيش از حد به آن نايل خواهند شد.
اينگونه افراد بر فرض اينكه به مرادشان برسند، به جهت بلندپروازيهاى بىمورد خود، باز راضى و قانع نخواهند شد.
براى فرار از اين وسواس، مناسب است هر جوان فقط به دو شرط" دينداری" و" اخلاق" همسرش بينديشد و در مورد شرايط ديگر كه نقش اساسى در صفاى زندگى ندارند، پافشارى نكند.
تاثير تجربههاى تلخ و شكستهاى اطرفيان
در يك تقسيم بندى ابتدايى مىتوان خصوصيات اخلاقى والدين را به صورتهاى زير ترسيم كرد:
اول: پدر، تندخو و مستبد، مادر اما مهربان و آرام
دوم: پدر، مهربان و آرام، اما مادر، تندخو و خشن
سوم: پدر، تندخو و خشن، مادر؛ تندخو و خشن
چهارم: پدر، مهربان و آرام مادر، مهربان و آرام
در خانواده نوع اول دختر ممكن است خود را با مادر منطبق كند و از نظر رفتار مادرى مشكلى نداشته باشد، ولى به خاطر مشاهده بدخلقى پدر، تصوير نادرستى از مردان پيدا مىكند و همه مردان را مانند پدر خود مىپندارد و در انتخاب همسر و زندگى بعدى خود دچار مشكل و وسواس خواهد شد و به آسانى به هر خواستگارى جواب مثبت نخواهد داد.
در خانواده نوع دوم، پسر با مشاهده رفتار ناصحيح مادر، همه زنان و دختران را مانند مادر خود مىپندارد. مادرى كه به امور داخل خانه بىاهميت است و نسبت به تربيت فرزندان كوتاهى مىكند و با شوهرش تندخو و خشن است، سبب مىشود تا پسرش در گزينش همسر وسواس به خرج دهد.
در خانواده نوع سوم، هم پسر و هم دختر كه در كانون پر از نزاع و مشاجره بزرگ شدهاند و برخوردهاى تند پدر و مادر را مشاهده كردهاند، قادر به انتخاب همسر در موقع لازم نخواهند بود، چون صفاى زندگى و مهر و محبت را لمس نكردهاند و اگرچه نياز به همسر آنها را تحت فشار قرار داده است، اما شيوه برخورد والدين با يكديگر، آنها را گرفتار دلهره و اضطراب كرده و موجب تاخير در ازدواجشان مىشود. علاوه بر اينها، دختران و پسران فرارى از خانه، بيشتر محصول اين نوع خانوادهها و نتيجه اين گونه برخوردها و تربيتهاى خانوادگى هستند.
از طرف ديگر مشاهده مىشود بعضى دختران و پسران ازدواجشان ـ به هر علتى ـ ناموفق است. طلاق و يا مشاجره دائمى آنان، خواهران و برادرانشان را وادار مىكند تا با كندى و تاخير تن به ازدواج دهند. آنان نگران آينده خود هستند و از اينكه همسر آينده سازگار است يا ناسازگار، خوش نام است يا بدنام، متدين است يا بىدين، اطمينان ندارند و هميشه زندگى پرمخاطره و پرمخمصه خواهر يا برادر شكست خورده خود را به ذهن میآورند و مىگويند: او كه ازدواج كرد چه نفعى برد؟ غافل از اينكه مشكل زندگى او شايد در زندگى آنان نباشد و آنان بتوانند مانع بروز چنين مشكلاتى شوند.
ويل دورانت درباره اوضاع غرب مىنويسد:
" تاخير ازدواج، شهرهاى ما را پر از مردان و زنانى كرده است كه تنوع در تحريكات شهوانى را بر وظايف پدرى و مادرى و خانه دارى ترجيح مىدهند. مشتريان كلوپهاى شبانه غالبا از اين دستهاند... . منشا تغييرات اخلاقى ما همان تاخير ازدواج در اجتماعات كنونى است. اما اگر بخواهيم محل مشخصى را نيز ذكر كنيم، پدران و مادران، بيشتر از فرزندان در اين باره گناهكارند."
تذكر و يادآورى
هماهنگى بين دختر و اوليا او در امر ازدواج يكى از رموز موفقيت زندگى آينده اوست. اگر پدر و مادر در مورد ملاكهاى ضرورى در يك همسر، با دخترشان تفاهم و توافق كنند، راحتتر مىتوانند به زندگى او سر و سامان دهند. دخترى كه آمادگى ازدواج پيدا كرده طبعا در ذهن خود ملاكهايى را براى همسر آيندهاش ترسيم مىكند، چه خوب است كه پدر و مادر بطور مستقيم يا غير مستقيم نظر فرزند خود را بدانند و به عنوان مثال اگر يكى از دختران همسايه يا فاميل در ازدواج شكست خورده و يا خواستگارانى برايش آمده و جواب رد داده است، مادر از او بپرسد كه مگر يك شوهر خوب، بايد چه شرايطى داشته باشد؟ چرا و به چه علت؟ و در صورت لزوم، او را هدايت و راهنمايى نمايند و ويژگيهايى را كه مايه انس و الفت بين زن و شوهر مىشود، به او يادآورى كنند و در مقابل، خواستههاى معقول او را هم بپذيرند.
آيا اين درست است كه پدر و مادر به دختر خود اجازه هيچ گونه اظهار نظر ندهند و او را وادار كنند تا موردى را كه خودشان پسنديدهاند، بپذيرد؟ آيا آنان مىتوانند بدون رضايت و خواست دختر، بين او و داماد دلخواهشان، صفا و محبت ايجاد كنند؟ دخترى كه در خلوت خانه، توان اظهار علاقه به اين همسر را ندارد، چگونه مىتواند به وظايف همسرى خود عمل نمايد؟ تعداد زيادى از ازدواجهايى كه به طلاق كشيده مىشوند، ناشى از همان ناهماهنگى والدين و دختر است كه او را در موقعيتى قرار دادهاند كه هيچ رغبتى به ازدواج خود نداشته است.
ادامه دارد
نظرات
حمیده الهیاری
22 اسفند 1394 - 11:49السلام علیکم،تشکر از مطالبتون. فکر میکنم برای یک خانم غیر از دلایلی که مطرح شد در این مقاله،دلایل دیگه ای هم وجود داره.از جمله اینکه حقوق شوهر بسیار زیاده و ترس از اینکه شخص نتونه از پس تأمین این حقوق و وظایف بربیاد خانم در مضیقه میگذاره.بنابراین خانم ترجیح میده به جای اینکه مسئولیتش رو بیشتر کنه،اصلاً ازدواج نکنه.نکته دیگه اینکه،اغلب با ازدواج آزادی های یه خانم به عنواین مختلف محدود میشه، و در واقع به زبان ساده تر صاحب رئیس و یا به تعابیری آقا بالا سر میشه.که این عامل هم ممکنه باعث بشه خانم قید ازدواج رو به کل بگذره.ضمن اینکه تو عرف جامعهٔ ما انتظارات از بانوان بیشتر از آقایون هست.