بمبارانهای بیوقفه ارتش اسرائیل از آغاز حملات به غزه منجر به کشته شدن بیش از ١٧٠ نفر فلسطینی و زخمیشدن صدها نفر دیگر شده است. بنا به گزارشهای سازمانهای کمکرسانی بینالمللی بخش عمدهی قربانیان حملهی ارتش اسرائیل غیر نظامیان فلسطینی هستند که شمار زیادی زن و کودک نیز در میان آنان دیده میشوند.
دولتمردان اسرائیلی و نیز برخی از ناظران خارجی دلیل اصلی جنگ جاری اسرائیل علیه غزه را سیاستهای گروه فلسطینی حاکم در نوار غزه یعنی «حرکت مقاومت اسلامی» یا حماس میدانند. آنها ادعا میکنند عدم شناسایی اسرائیل از سوی حماس و موشکپرانی از نوار غزه به اسرائیل دلیل اصلی حمله اسرائیل به غزه است و به همین هم دلیل مسئولیت کشته شدن غیر نظامیان فلسطینی نیز متوجه حماس است.
در این تحلیلها جنگ اسرائیل علیه غزه جنگی دفاعی برای بازگرداندن صلح، و تلفات غیر نظامیان فلسطینی نیز درخوش بینانهترین حالت «آسیب جانبی» تلقی میشوند.
اما اندکی تأمل در سیر رویدادهای منتهی به دور اخیر حمله نظامی اسرائیل به غزه بر صحت این ادعا سایه میافکند.
پس از آنکه جنبش اعتراضی «انتفاضه» فلسطینیان علیه اشغالگری اسرائیل هزینههای دیپلماتیک و سیاسی اداره مستقیم این منطقه را برای اسرائیل به طور فزایندهای افزایش داد ارتش اسرائیل در سال ٢٠٠۵ از نوار غزه عقبنشینی کرد. متعاقب آن حماس در انتخابات سراسری فلسطین که در سال ٢٠٠۶ و تحت نظارت سازمان ملل به انجام رسید به پیروزی رسید. اسرائیل از پذیرش حاکمیت حماس سر باز زد و با اعمال محاصره شدید اقتصادی در صدد تضعیف حماس برآمد. این تحریمها و ترور سیستماتیک رهبران حماس توسط اسرائیل به یک رشته درگیریهای نظامی منجر شد که بزرگترین آنها در اواخر سال ٢٠٠٨ رخ داد که به کشته شدن ١٣ اسرائیلی و بیش از ١۵٠٠ فلسطینی، که اکثر آنها غیر نظامی بودند، انجامید.
پس از جنگ ٢٠٠٩ اسرائیل به تشدید محاصره غزه پرداخت که با حمله کماندوهای این کشور به کاروان کشتیهای امدادگران خارجی به غزه که منجر به کشته شدن چندین کمک رسان ترک و یک بحران دیپلماتیک بیسابقه بین اسرائیل و ترکیه گشت، به اوج خود رسید.
همزمان اسرائیل با محدود کردن شعاع دریایی مجاز برای ماهیگیران فلسطینی ساکن غزه امرار معاش را برای بخش بزرگی از ساکنین غزه عملا غیر ممکن کرد.
در همان حال اسرائیل به حملات به اصطلاح «هدفدار» خود علیه نفرات حماس و سایر گروههای مسلح کوچکتر فلسطینی ادامه داد. در آخرین مورد ترور رهبر شاخه نظامی حماس در زمستان ٢٠١٢ منجر به پرتاب راکت از سوی حماس و سایر گروههای مسلح فلسطینی از غزه به سوی اسرائیل شد که با واکنش اسرائیل به جنگی شدید بدل شد.
«تنها دلیل علنی عنوان شده اسرائیل برای جنگ جاریاش علیه غزه ادعای تنبیه حماس به اتهام قتل سه جوان یهودی در کرانه غربی رود اردن است. قتلی که در مناطق تحت کنترل فتح رخ داده و تاکنون هیچ فرد یا گروهی مسئولیت آنرا نپذیرفته است. دلیلی که با ابعاد یورش نظامی اسرائیل کاملاً نامتناسب است.»
اجرای آتشبس به وساطت مصر به این جنگ پایان داد. شرط اصلی این آتش بس تقلیل ابعاد و شدت محاصره اقتصادی غزه از سوی اسرائیل بود. در مقابل حماس تعهد کرد که از پرتاب راکت از خاک غزه به اسرائیل جلوگیری کند.
از آنزمان علیرغم ادامه حملات محدود و مقطعی اسرائیل به اهداف و اعضای حماس، این گروه به منع راکت پرانی از غزه به اسرائیل ادامه داد که در چند مورد به بازداشت اعضای گروههای کوچکتر فلسطینی نظیر «جهاد اسلامی» و حتی درگیری با آنها نیز انجامید.
با این اوصاف تنها دلیل علنی عنوان شده اسرائیل برای جنگ جاریاش علیه غزه ادعای تنبیه حماس به اتهام قتل سه جوان یهودی در کرانه غربی رود اردن است. قتلی که در مناطق تحت کنترل فتح رخ داده و تاکنون هیچ فرد یا گروهی مسئولیت آنرا نپذیرفته است. دلیلی که با ابعاد یورش نظامی اسرائیل کاملاً نامتناسب است.
با این تفاصیل دلایل جنگ جاری را باید در جای دیگری جست. در اینجا به سه دلیل بلافصل اشاره میشود:
١. دولت اسرائیل به شدت مخالف تشکیل دولت اتحاد ملی در فلسطین است. این دولت در اوایل ژوئن و با توافق حماس و فتح برای تشکیل یک کابینه متشکل از تکنوکراتهای مستقل تشکیل شد. دلیل مخالفت اسرائیل این است که تشکیل دولت اتحاد ملی حماس و فتح موضع طرف فلسطینی را در مذاکرات صلح (فعلاً متوقف شده) تقویت میکند و بر مشروعیت بین المللی تشکیلات فلسطینی میافزاید. اسرائیل امیدوار است این جنگ به رادیکالیزه کردن رویکرد حماس به مذاکرات و در نتیجه تشدید اختلاف بین حماس و فتح منجر شده و نهایتاً به سقوط دولت اتحاد ملی حماس و فتح منجر شود.
نکته جالب در این رابطه این است که همانگونه که نورمن فینکلستین در مصاحبه اخیرش با بیبیسی فارسی به آن اشاره کرد تا قبل از توافق حماس و فتح برای تشکیل یک دولت واحد، اسرائیل مدام وجود دو تشکیلات فلسطینی مجزا، یکی در غزه به رهبری حماس و دیگری در کرانه غربی رود اردن به رهبری فتح، را یکی از موانع اصلی برای پیشرفت مذاکرات صلح عنوان میکرد با این ادعا که فتح و تشکیلات خودگردان فلسطینی تحت رهبریاش که در مذاکرات صلح از سوی فلسطین شرکت میکردند تمامی فلسطینیها را نمایندگی نمیکند. اما پس از توافق فتح و حماس برای تشکیل دولت ائتلافی اسرائیل این بار اعلام کرد که به هیچ عنوان با دولتی که شامل «گروه تروریستی حماس» باشد مذاکره نخواهد کرد.
٢. درگیری حزبالله لبنان در جنگ داخلی سوریه و در نتیجه اطمینان اسرائیل از عدم گشوده شدن جبهه شمال. به عبارت دیگر، دوره کنونی بهترین فرصت برای استراتژی نظامی اسرائیل ناظر به نابودی و یا تضعیف شدید و یک به یک حماس و حزبالله است.
٣. در یکی دو سال اخیر و در دوم ریاست جمهوری باراک اوباما، آمریکا فشار نسبتاً بیشتری بر اسرائیل برای پیشرفت مذاکرات صلح وارد کرده است. یکی از ابتکارهای دولت دوم اوباما ترغیب فلسطینیان برای تشکیل دولتی واحد در جهت تسریع مذکرات صلح بود. فتح و حماس علیرغم سابقه اختلافات و حتی درگیریهای نظامی خود به این درخواست آمریکا عمل کردند و دولت اتحاد ملی تشکیل دادند. به این ترتیب یورش جاری اسرائیل به غزه و توقف احتمالاً دراز مدت مذکرات صلح را میتوان به مثابه ابزار اسرائیل برای نشان دادن و تأکید عملی بر استقلال عمل سیاسیاش در رابطه با مسئله فلسطین فارغ از تمایلات کاخ سفید تلقی کرد.
با این همه شاید این استدلال مطرح شود که حماس به سادگی و با به رسمیت شناختن اسرائیل میتواند مسئله را حل کرده و به بهانه اصلی اسرائیل برای حملات مکرر به غزه خاتمه دهد.
اما چند مشکل اصلی در رابطه با این استدلال وجود دارد.
اول اینکه تنها دولتهای مستقل میتوانند همدیگر را به رسمیت بشناسند و از نتایج مترتب به آن متاثر شوند. حماس یک دولت مستقل دارای حاکمیت ملی نیست. به لحاظ اصولی و منطقی نیز هم منازعه و هم مذاکرات صلح بین اسرائیل و فلسطینیان معطوف به تشکیل دولت مستقل فلسطینی واجد شرایط شناسایی کردن و شناسایی شدن توسط دیگر دولتها است.
«با این اوصاف تمسک اسرائیل به عدم شناسایی علنی این کشور از سوی حماس را تنها میتوان یک بهانه برای اخلال در مذاکرات صلح با دولت اتحاد ملی فلسطینیان، تعمیق شکاف بین حماس و فتح، و نهایتاً تداوم وضعیت جنگی بین دو طرف تلقی کرد. امری که هزینه انسانی و مادیاش برای فلسطینیان ساکن غزه عظیم و برای اسرائیل در مقایسه بسیار ناچیز بوده است.»
دوم اینکه حتی با نادیده گرفتن مشکل منطقی و حقوقی مذکور این پرسش مطرح میشود که مرزهای جغرافیایی دولت اسرائیل که حماس باید شناسایی کند کدامها هستند؟ چرا که اصولاً دولت شناسایی شده باید حدود و ثغور مشخص جغرافیایی داشته باشد. اتفاقاً مسئله اصلی در مذاکرات ٢٠ سال گذشته صلح بین اسرائیل و فلسطینیان اساساً تعیین مرزهای اسرائیل و فلسطین بوده است. برای طرف فلسطینی این مرزها باید منطبق بر مرزهای ماقبل جنگ ١٩۶٧ مندرج در قطعنامه ٢۴٢ شورای امنیت سازمان ملل متحد، که دو ماه پس از جنگ ١٩۶٧ اعراب و اسرائیل صادر شد، باشد. شایان ذکر است که این قطعنامه یکی از معدود قطعنامههای مربوط به مسئله فلسطین است که حامی و همپیمان اصلی اسرائیل، یعنی ایالات متحده آمریکا، آن را وتو نکرده است و مورد پذیرش تمامی کشورهای جهان است.
اسرائیل نه تنها به این قطعنامه و دهها قطعنامه دیگر سازمانهای بین الملل وقعی ننهاده است بلکه با ساختن بیوقفه شهرکهای یهودی نشین در حاصلخیزترین بخشهای اراضی اشغالی فلسطین عملاً این مرزها را جابجا کرده است، و امکان تشکیل یک دولت مستقل و یکپارچه فلسطینی را از بین برده است.
نهایتاً، به لحاظ منطقی شرط شناسایی اسرائیل از سوی حماس به مثابه پیش فرض صلح و مذاکره با حماس را میتوان از منظر فلسطینیان، و به طریق اولی حماس، نیز مطرح کرد. به این معنا که حماس و یا گروههای فلسطینی نیز میتوانند ادعا کنند که مادامیکه اسرائیل از قبول رسمی دو شرط لازم برای تشکیل دولت مستقل فلسطینی، که شناسایی آنها معادل درخواست شناسایی اسرائیل از سوی حماس است، یعنی قبول رسمی مرزهای ماقبل ١٩۶٧ و حق بازگشت آوارگان فلسطینی به خانه و کاشانه اصلیشان، سر باز میزند آنان نیز از شناسایی اسرائیل خودداری میکنند.
اما کنه استدلالهای مذکور این است مادامیکه حماس در عمل آماده شرکت در مذاکرات صلح است عدم شناسایی گفتاری اسرائیل از سوی حماس نمیتواند الزاما مانع انجام و موفقیت مذاکرات صلح بین دو طرف باشد. حماس با شرکت در دولت اتحاد ملی به همراه فتح عملاً و رسماً وارد مذاکرات صلح شده بود و در این مقام به طور غیر مستقیم اسرائیل را نیز به رسمیت شناخته است چرا که مذاکره الزامآور حقوقی با یک واحد سیاسی شناسایی نشده نه ممکن است نه منطقی.
با این اوصاف تمسک اسرائیل به عدم شناسایی علنی این کشور از سوی حماس را تنها میتوان یک بهانه برای اخلال در مذاکرات صلح با دولت اتحاد ملی فلسطینیان، تعمیق شکاف بین حماس و فتح، و نهایتاً تداوم وضعیت جنگی بین دو طرف تلقی کرد. امری که هزینه انسانی و مادیاش برای فلسطینیان ساکن غزه بسیار گسترده و برای اسرائیل در مقایسه بسیار ناچیز بوده است.
با این تفاصیل وقوع جنگ جاری اسرائیل علیه غزه را باید در چارچوب استراتژی عمومی اسرائیل مبنی بر جلوگیری از تشکیل دولت فلسطینی واقعاً مستقل در محدوده مرزهای ماقبل ١٩۶٧ از طریق اخلال در مذاکرات صلح و اتحاد سیاسی فلسطینیان که لازمه این امر است توضیح داد. هزینه این استراتژی اسرائیل برای ساکنان غزه در شرایط آتش بس محاصره، بیکاری و فقر، و در شرایط جنگی مرگ، مصیبت و ویرانی است.
تنها پایان اشغال غیر قانونی و نامشروع اراضی فلسطینی توسط اسرائیل و اعمال حق تعیین سرنوشت آزادنه مردم فلسطین میتواند به چرخه خشونت و کشتار پایان دهد.
نظرات
بدوننام
31 تیر 1393 - 07:19نمیدونم واقعا از این همه خونخواهی و وحشی بازی های اسرائیل چه بگویم ولی انشالله به حق این ماه عزیز خدا به داد مردم غزه برسد و اسرائیلی ها را تکه تکه کند.ای کاش زمان ما هم پیامبری بود تا با معجزه اش مردم اسرائیل را به بدترین شکل عذاب مبتلا میکرد. خدایا به حق مولایمان علی (ع) به داد مردم بی پناه غزه خصوصا کودکان آنها برس.مگر آنها چه گناهی کرده اند. واقعا دل هر انسانی با دیدن این صحنه ها به درد میآید. الهی آمین