نویسندگان‌: دکتر پل جی واتسن و دکتر نیما قربانی
ترجمه: پونه بناکار حقیقی

‌اشاره‌
پروفسور پل‌ جی‌ واتسن‌ دکترای‌ خود را در رشته‌ی روان‌شناسی‌ فیزیولوژیک‌ از دانشگاه‌ تگزاس‌ دریافت‌ کرده‌ است. مطالعات‌ اولیه‌ی او بر زمینه‌ی سازوکارهای‌ مغزی‌ در کنترل‌ حالتهای‌ انگیزشی‌ متمرکز بوده‌ است. پس‌ از ورود به‌ دانشگاه‌ تنسی، به‌ گستره‌ی روان‌شناسی‌ دین‌ و تئوریهای‌ شخصیت‌ رو می‌آورد و مطالعات‌ متعددی‌ در این‌ زمینه‌ها انجام‌ می‌دهد. پژوهشهای‌ وی‌ در گستره‌ی شخصیت‌ بیشتر بر ساختار شخصیتی‌ نارسیسیزم، باورهای‌ غیر عقلانی، و فردگرایی‌-جمع‌گرایی‌ متمرکز است. وی‌ در گستره‌ی روان‌شناسی‌ دین، روش‌ پژوهش‌ تجربی‌ در چارچوب‌ زمینه‌ی ایدئولوژیک‌ را بنیان‌ نهاد و مطالعات‌ گسترده‌ای‌ براساس‌ و در تأیید این‌ تئوری‌ انجام‌ داده‌ است.
تاکنون‌ 115 مقاله‌ی پژوهشی‌ در معتبرترین‌ مجلات‌ علمی‌- پژوهشی‌ روان‌شناسی‌ از او به‌ چاپ‌ رسیده‌ است. در میان‌ آثار وی، 12 کتاب‌ و 4 نقد کتاب‌ نیز وجود دارد. او در حال‌ حاضر استاد روان‌شناسی‌ دانشگاه‌ تنسی‌ در آمریکاست‌ و از جمله‌ ویراستاران‌ مجله‌ی روان‌شناسی‌ و مسیحیت، مجله‌ مطالعه‌ علمی‌ دین، و مجله‌ روانشناسی‌ و الهیات‌ است.
برخی‌ از محققان‌ بر لزوم‌ پایه‌ریزی‌ نوعی‌ روان‌شناسی‌ دین‌ که‌ حقیقتاً‌ با مسایل‌ جوامع‌ مسلمانان‌ منطبق‌ باشد، تأکید داشته‌اند. در این‌ راستا، نظرات‌ روان‌شناس‌ آمریکایی، گوردون‌ آلپورت، در گسترش‌ روان‌شناسی‌ دین‌ در جوامع‌ مسلمانان‌ راهگشا به‌ نظر می‌رسد. به‌ ویژه، تلاشهای‌ وی‌ برای‌ تعریف‌ و سنجش‌ علمی‌ تعهد دینی‌ درونی‌ قابل‌ توجه‌ است.
با وجود این، انطباق‌ نظرات‌ آلپورت‌ برای‌ جمعیتهای‌ مسلمان‌ نیازمند دانستن‌ موارد زیر است:
1) دیدگاه‌ آلپورت‌ در خصوص‌ سنخهای‌ متفاوت‌ تعهد دینی
2) موارد محتمل‌ تعارض‌ ارزشهای‌ علوم‌ اجتماعی‌ معاصر با ارزشهای‌ ادیان‌ سنتی
3) چالشهای‌ ارائه‌ شده‌ برضد تفسیر آلپورت‌ از دین. ملاحظات‌ نظری‌ براساس‌ متون‌ دینی‌ مسلمانان‌ و چندین‌ مطالعه‌ی تجربی‌ اخیر، امکان‌ به‌کارگیری‌ روی‌آورد آلپورت‌ را در جوامع‌ مسلمانان‌ نشان‌ داده‌ است، اما تنها محققان‌ مسلمان‌ قادر به‌ تشخیص‌ این‌ نکته‌اند که‌ آیا روان‌شناسی‌ دین‌ آلپورت‌ واقعاً‌ با اهداف‌ آنها سازگار است‌ یا خیر.

ایمان‌ دینی، برای‌ مسلمانان، بدون‌ شک‌ پایه‌ای‌ برای‌ بهزیستی‌ اجتماعی‌ و روان‌شناختی‌ در نظر گرفته‌ می‌شود. مثلاً، ال‌ عظایم‌ و هدایت‌ دیبا (1994) اظهار می‌دارند که‌ مسلمانان‌ می‌توانند با پیروی‌ از اصول‌ اسلام‌ به‌ چهار مؤ‌لفه‌ی یک‌ زندگی‌ متعادل‌ و سالم، یعنی‌ سلامت‌ جسمی، اجتماعی، روانی، و معنوی‌ و روحانی(1) دست‌ یابند و از آن‌ بهره‌مند شوند. در میان‌ مطالب‌ مورد تأکید آنها، نقش‌ حفاظتی‌ دعا در پیشگیری‌ از اضطراب‌ و افسردگی‌ مسلمانان، پیامدهای‌ مثبت‌ روزه‌داری‌ ماه‌ رمضان‌ در کاهش‌ احساس‌ کینه‌ و تنهایی، افزایش‌ سخاوت‌ و حس‌ سپاس‌ از خداوند، و پیش‌گیری‌ از بروز افسردگی، احساس‌ گناه،و جرم‌ و جنایت‌ در جامعه‌ نیز قابل‌ ردیابی‌ است‌ (صص‌ 46-45).
الطارب‌ (1996) نیز در تبیین‌ اینکه‌ چطور اصول‌ پنج‌گانه‌ی دین‌ اسلام‌ با رشد و تمامیت‌ بُعد معنوی‌ روحانی‌ مسلمانان‌ در ارتباط‌ است، به‌ نتایج‌ مشابهی‌ دست‌یافته‌ است.
روان‌شناسان‌ علاقه‌مند به‌ مطالعه‌ی دین‌ مایلند مواردی‌ همچون‌ مفاهیم‌ یادشده‌ را به‌ دام‌ تجربه‌ بیندازند و در این‌ میان، محققان‌ مسلمان‌ علاقه‌مند به‌کارگیری‌ روشهای‌ علوم‌رفتاری‌ و اجتماعی‌ معاصر برای‌ رشد و گسترش‌ روان‌شناسی‌ دین‌ در جامعه‌ی مسلمانان‌ هستند.
موقرابی‌ اظهار می‌دارد که‌ احمد فواد آل‌اهوانی‌ در دهه‌ی 1960 برای‌ تأسیس‌ نوعی‌ روان‌شناسی‌ مسلمانان‌ تلاش‌ کرد. ولی‌ از تلاشهای‌ بعدی‌ وی‌ استقبال‌ چندانی‌ نشد. همچنین، محققان‌ بعدی، مثل‌ فواد ابوهتاب‌ و مالک‌ بدری‌ بر پایه‌ریزی‌ چنین‌ روانشناسی‌ای‌ براساس ساختار فکری‌ مسلمانان‌ و نه‌ غربی‌ها تأکید کردند. اما علوم‌اجتماعی‌ معاصر عمدتاً‌ محصول‌ تفکر و فعالیتهای‌ محققان‌ غربی‌ است، و همین‌ امر تلاش‌ برای‌ بررسی‌ سازگاری‌ شیوه‌ و محصول‌ علوم‌ اجتماعی‌ و رفتاری‌ معاصر را با روان‌شناسی‌ دین‌ در جوامع‌ مسلمانان‌ ضروری‌ می‌سازد.
دانشمندان‌ علوم‌ رفتاری‌ غرب، گاهی‌ اوقات‌ صراحتاً‌ این‌ عقیده‌ را که‌ هر دینی‌ - نه‌ فقط‌ اسلام‌ - می‌تواند نهایتاً‌ تأثیرات‌ مثبتی‌ داشته‌ باشد رد می‌کنند. احتمالاً‌ فروید (1961-1927) مشخص‌ترین‌ و مشهورترین‌ مثال‌ این‌ ادعاست. از نظر وی، باور به‌ خدا از آرزوهای‌ نابالغ‌ افراد برای‌ حمایت‌ شدن‌ - مانند حمایتی‌ که‌ پدرانشان‌ در کودکی‌ از آنها می‌کرده‌اند – ناشی‌ می‌شود. بر طبق‌ نظرات‌ فروید، تنها ایمان‌ با معنا و مهم، ایمان‌ به‌ علم‌ و منطق‌ است. چنین‌ نوشتارهایی‌ تعارض‌ علوم‌ اجتماعی‌ غرب‌ را با ایمان‌ و باورهای‌ مسلمانان‌ نشان‌ می‌دهد. با وجود این‌ ، تمامی‌ دانشمندان‌ علوم‌رفتاری‌ و اجتماعی‌ در غرب‌ چنین‌ دیدگاه‌ منتقدانه‌ای‌ درخصوص‌ دین‌ ندارند. به‌ عنوان‌ مثال، محققان‌ معاصر، روشهای‌ علوم‌ اجتماعی‌ را به‌ منظور نشان‌ دادن‌ اینکه‌ چطور ایمان‌ دینی‌ می‌تواند در جهت‌ افزایش‌ سازش‌یافتگی‌ اجتماعی‌ و روانشناختی‌ حرکت‌ کند، به‌ کار برده‌اند (مثلاً، ورتینگتون(2) و همکاران، 1996). ولی‌ در اینجا نیز محققان‌ مسلمان‌ ممکن‌ است‌ با احتیاط‌ به‌ چنین‌ یافته‌هایی‌ نزدیک‌ شوند. موقرابی(3) (1995) اظهار می‌دارد که‌ برخلاف‌ اندیشه‌ی غربی، اسلام‌ بین‌ ابعاد معنوی‌ - روحانی‌ و سکولار تمایزی‌ ایجاد نمی‌کند. به‌ بیانی‌ دیگر، وی‌ معتقد است‌ که‌ زندگی‌ روزمره‌ی غرب‌ با مسایل‌ اجتماعی‌ و تجاری‌ درهم‌تنیده‌ است‌ و با مفروضات‌ دینی‌ ارتباط‌ ندارد، و دانشمندان‌ غربی‌ بقای‌ دین‌ و پیامدهای‌ مثبت‌ ایمان‌ دینی‌ را هم‌جهت‌ با فواید اجتماعی‌ و غیرروحانی‌ آن‌ قرارمی‌دهند. از این‌ منظر دین‌ فقط‌ مانند نهادی‌ فرهنگی‌ همچون‌ آموزش‌ و پرورش، سیاست، و اقتصاد که‌ همگی‌ در جهت‌ افزایش‌ بهزیستی‌ اجتماعی‌ هستند، عمل‌ می‌کند. از این‌روی، در اینجا جامعه‌ هدف‌ اولیه‌ و دین‌ جنبه‌ی ثانوی‌ خواهد داشت. اما ثانوی‌ کردن‌ دین‌ و خطکشی‌ بین‌ جنبه‌های‌ روحانی‌ و غیرروحانی‌ زندگی‌ ممکن‌ است‌ برای‌ محققان‌ مسلمان‌ چندان‌ خوشایند نباشد. بر همین‌ اساس، در به‌کارگیری‌ علوم‌اجتماعی‌ و رفتاری‌ معاصر، بهتر است‌ از خطوط‌ پژوهشی‌ای‌ که‌ با باورها و پیش‌فرضهای‌ مسلمانان‌ سازگاری‌ بیشتری‌ دارد استفاده‌ شود.
به‌ همین‌ دلیل، مقاله‌ی حاضر امکان‌ بهره‌گیری‌ از روی‌آورد ویژه‌ای‌ را که‌ شاید بتواند در مطالعات‌ روان‌شناختی‌ دین‌ در جمعیتهای‌ مسلمانان‌ به‌کار برده‌ شود به‌ میدان‌ بحث‌ می‌آورد. پیشنهادی‌ که‌ نقد نظری‌ و تجربی‌ محققان‌ مسلمان‌ را در روان‌شناسی‌ دین‌ می‌طلبد و در گسترش‌ روان‌ شناسی‌ دین‌ در جوامع‌ مسلمانان‌ نقشی‌ سازنده‌ دارد.
بر این‌ اساس، در این‌ مقاله:
1. ابتدا کارهای‌ روان‌شناسی‌ آمریکایی‌ گوردون‌ آلپورت‌ و امکان‌ به‌ کارگیری‌ روی‌آورد او برای‌ گسترش‌ روان‌شناسی‌ دین‌ در جامعه‌ی مسلمانان‌ مورد بحث‌ قرار می‌گیرد؛
2. مشکلات‌ و پیچیدگیهایی‌ که‌ هرنوع‌ استفاده‌ از روی‌آورد آلپورت‌ در این‌ زمینه‌ محتاج‌ آگاهی‌ از آنها است‌ مورد توجه‌ قرار می‌گیرد؛
3. ارتباط‌ روی‌آورد آلپورت‌ با جامعه‌ی مسلمانان‌ از طریق‌ بررسی‌ متون‌ دینی‌ و عرفانی‌ مسلمانان‌ نشان‌ داده‌ می‌شود؛
4. دو مطالعه‌ی تجربی‌ که‌ اخیراً‌ براساس‌ روی‌آورد آلپورت‌ بر جمعیتهای‌ مسلمان انجام‌ شده‌ است‌ بررسی‌ می‌شود. و در خاتمه، نقش‌ مهم‌ و سازنده‌ی روان‌شناسی‌ دین‌ جوامع‌ مسلمانان‌ در آینده‌ روان‌شناسی‌ دین‌ به‌ طورعام‌ مورد بحث‌ قرار می‌گیرد.

‌‌‌آلپورت‌ و دینداری‌ درونی‌ و بیرونی
گوردون‌ آلپورت(4) (1967-1897)، روانشناس‌ برجسته‌ی آمریکایی‌ در گستره‌های‌ شخصیت‌ و روان‌شناسی‌ اجتماعی‌ است. وی‌ عمیقاً‌ دیندار بود و گاهی‌ نیز در خصوص‌ نقش‌ دین‌ در زندگی‌ مطالعه‌ می‌کرد. نظام‌دارترین‌ بحثهای‌ او دراین‌ حیطه‌ در کتاب‌ کوچکی‌ تحت‌ عنوان‌ «فرد و دینش» گردآوری‌ شده‌ است‌ (آلپورت، 1950).
آلپورت‌ برآن‌ است‌ که‌ احساسات‌ دینی‌ نه‌ ماهیتی‌ صرفاً‌ عقلانی‌ دارند و نه‌ کاملاً‌ غیرعقلانی. بلکه‌ بیشتر تلفیقی‌ از احساس‌ و تفکر منطقی‌ است. در واقع‌ دینداری، فلسفه‌ای‌ از زندگی‌ برای‌ فرد ارائه‌ می‌کند که‌ نه‌ تنها ماهیتی‌ عقلانی‌ دارد بلکه‌ به‌ لحاظ‌ احساسی‌ و هیجانی‌ نیز ارضأ کننده‌ است. بنابراین، آلپورت‌ نتیجه‌ می‌گیرد که‌ تمام‌ ادیان‌ بزرگ‌ دنیا نوعی‌ جهان‌بینی(5) برای‌ پیروان‌ خود به‌ ارمغان‌ می‌آورند که‌ هم‌ سادگی‌ منطقی‌ دارد و هم‌ زیبایی‌ هارمونیک(6) (صص‌ 19-18).آلپورت، در این‌ کتاب‌ بلوغ‌ دینی(7) را نیز مورد بحث‌ قرارداده‌ است‌ (صص‌ 59 83-). به‌ عنوان‌ مثال، اظهار می‌دارد که‌ ایمان‌ دینی‌ بالغانه، به‌ رغم‌ ماهیت‌ تقلیدی‌ و اقتباسی(8)، خصلتی‌ پویا دارد. البته، به‌ زعم‌ وی‌ همه‌ی دینداریها از عدم‌ بلوغ‌ روان‌شناختی‌ - یعنی‌ از مشکلات‌ جسمانی، تمایلات‌ خودمحورانه، تفسیرهای‌ کودکانه‌ و ... – ریشه‌ گرفته‌اند؛ اما آلپورت‌ معتقد است‌ که‌ احساسات‌ دینی‌ می‌توانند در فرآیند تحول‌ خود بر چنین‌ ریشه‌های‌ نابالغانه‌ای‌ غلبه‌ یابند و برانگیزه‌هایی‌ که‌ از آنها سرچشمه‌ گرفته‌اند چیره‌ شوند (ص‌ 72). با وقوع‌ چنین‌ پدیده‌ای، دین‌ «انگیزه‌ی برتر» در زندگی‌ فرد می‌شود. به‌ عبارت‌ دیگر، احساسات‌ دینی‌ به‌ یک‌ کنش‌وری‌ خودمختار در چارچوب‌ شخصیت‌ دست‌ می‌یابند (ص‌ 72).
آلپورت‌ توضیح‌ می‌دهد که‌ احساسات‌ دینی‌ بالغانه‌ دارای‌ پیچیدگی‌ و غنای‌ مفهومی(9) (با مؤ‌لفه‌های‌ به‌ خوبی‌ تمایز یافته‌ و مشخص) هستند. علاوه‌ بر این، ایمان‌ بالغانه‌ با ثبات‌ اخلاقی‌ای‌ همراه‌ است‌ که‌ فلسفه‌ی جامعی‌ برای‌ زندگی‌ عرضه‌ می‌کند، و به‌ سمت‌ یک‌ الگوی‌ توحید یافته‌ی هماهنگ(10) سازمان‌بندی‌ می‌شود، و در نهایت‌ باورهایی‌ راه‌گشا(11) را به‌ فرد پیشکش‌ می‌کند. منظور از باورهای‌ راه‌گشا، فرضیات‌ کارامد در عرصه‌ی حیات‌ است‌ که‌ امکان‌ عمل‌ در شرایط‌ مبهم‌ و تردید آمیز را فراهم‌ می‌سازد.
بیشتر تحقیقات‌ بعدی‌ آلپورت‌ صرف‌ ساخت‌ پرسشنامه‌ای‌ برای‌ سنجش‌ دینداری‌ بالغانه‌ و نابالغانه‌ شد. چنین‌ ابزاری‌ امکان‌ بررسی‌ علمی‌ اَشکال‌ متمایز تعهد دینی‌ را فراهم‌ می‌کند. در راستای‌ چنین‌ هدفی، آلپورت‌ و راس(12) (1967) به‌ ابداع‌ دو مقیاس‌ جهت‌گیری‌ دینی‌ پرداختند. مقیاس‌ «دینداری‌ بیرونی» با هدف‌ ارزیابی‌ آنچه‌ آلپورت‌ قبلاً‌ تحت‌ عنوان‌ دینداری‌ نابالغانه‌ شرح‌ داده‌ بود، طرح‌ریزی‌ شد. افراد با یک‌ جهت‌گیری‌ دینداری‌ بیرونی، به‌ لحاظ‌ نظری، دارای‌ باورهای‌ دینی‌ای‌ هستند که‌ فقط‌ اهدافی‌ ابزاری‌ دارند. با چنین‌ انگیزه‌ای، دین‌ ابزار ارضای‌ نیازهای‌ اولیه‌ی فرد خواهد بود. یعنی‌ به‌ تعبیر متألهانه‌ دیندار «بیرونی» به‌ سمت‌ خداوند می‌رود بدون‌ آنکه‌ خود را فراموش‌ کند (آلپورت‌ و راس، ص‌ 434).
شواهد جهت‌گیری‌ دینداری‌ بیرونی‌ احتمالاً‌ زمانی‌ آشکار می‌شود که‌ فرد با چنین‌ جملاتی‌ موافق‌ باشد: «کلیسا مکان‌ مناسبی‌ برای‌ شکل‌گیری‌ روابط‌ خوب‌ اجتماعی‌ است» یا «آنچه‌ دین‌ برای‌ فرد دارد، آرامشی‌ است‌ که‌ هنگام‌ غم، بدبختی‌ و مصیبت‌ بر فرد حاکم‌ می‌شود». یا جمله‌ای‌ نظیر «یکی‌ از دلایلی‌ که‌ عضو کلیسا شده‌ام‌ این‌ است‌ که‌ این‌ عضویت‌ به‌ تثبیت‌ فرد در جامعه‌ کمک‌ می‌کند». در تمامی‌ این‌ جملات‌ و دیگر مواد مقیاس‌ دینداری‌ بیرونی، دین‌ در واقع‌ به‌ صورت‌ ابزاری‌ برای‌ دستیابی‌ به‌ اهداف‌ و ارزشهای‌ برتر از دین‌ انگاشته‌ شده، همچون‌ مقابله‌ با مشکلات‌ و یا پیشرفت‌ در زندگی. در حقیقت‌ ماهیت‌ یک‌ انگیزه‌ی دینداری‌ بیرونی‌ ممکن‌ است‌ در موادی‌ چون‌ «اگرچه‌ به‌ دینم‌ معتقدم، اما احساس‌ می‌کنم‌ چیزهای‌ با اهمیت‌ بیشتری‌ نیز در زندگی‌ وجود دارد» خود را نشان‌ می‌دهند. دینداری‌ بیرونی‌ ابعاد غیرروحانی‌ و سکولار زندگی‌ را برای‌ فرد مقدم‌تر از ابعاد روحانی‌ و الهی‌ آن‌ می‌نماید.
مقیاس‌ «دینداری‌ درونی» برای‌ ارزیابی‌ ایمان‌ بالغانه‌ طراحی‌ شده‌ است. در چنین‌ جهت‌گیری‌ای، دین‌ کنش‌وری‌ خودمختار و مستقلی‌ می‌یابد و انگیزه‌ی برتر می‌شود. برای‌ اشخاصی‌ که‌ دارای‌ دینداری‌ درونی‌ هستند، نیازهای‌ غیردینی‌ هرچقدر هم‌ که‌ مهم‌ باشد، اهمیت‌ غایی‌ کمتری‌ دارند. این‌ افراد سعی‌ می‌کنند تا آنجا که‌ ممکن‌ است، این‌ نیازها را با باورها و تکالیف(13) دینی‌ خود هماهنگ‌ سازند. معتقد بودن‌ به‌ یک‌ آیین، فرد را برای‌ درونی‌ساختن‌ و پیروی‌ کامل‌ از آن‌ برمی‌انگیزد. افراد با چنین‌ انگیزه‌ای‌ از دینشان‌ استفاده‌ نمی‌کنند، بلکه‌ با آن‌ زندگی‌ می‌کنند (آلپورت‌ و راس، ص‌ 434).
مقیاس‌ دینداری‌ درونی‌ موادی‌ اینچنین‌ دارد: «این‌ برایم‌ مهم‌ است‌ که‌ بخشی‌ از وقتم‌ را در تنهایی‌ به‌ تفکر و تأمل‌ درباره‌ی باورهای‌ دینی‌ خود بگذرانم.» یا «من‌ با جدیت‌ تلاش‌ می‌کنم‌ دینم‌ را با تمام‌ رفتارهای‌ زندگیم‌ همراه‌ کنم.»، و یا «باورهای‌ دینی‌ام‌ در واقع‌ زیربنای‌ اصلی‌ روش‌ من‌ در زندگی‌ هستند». بنابراین‌ در ایمان‌ درونی، ابعاد روحانی‌ اولیه‌ می‌شود و فرد تلاش‌ می‌کند که‌ جنبه‌های‌ غیرالهی‌ و سکولار زندگی‌ را با ایمان‌ خود سازگار کند.
مقاله‌ی آلپورت‌ و راس، خط‌ پژوهشی‌ای‌ را به‌ وجود آورد که‌ در آن‌ برخی‌ از روان‌شناسان‌ در صدد برآمدند تا ابزارهای‌ بهتری‌ برای‌ سنجش‌ دینداری‌ بسازند (هوگ(14) 1972، گورش(15) و مک‌ فرسول،(16) 1989). از همه‌ مهمتر اینکه‌ بسیاری‌ از دانشمندان‌ علوم‌ رفتاری‌ شروع‌ به‌ استفاده‌ از مقیاس‌ آلپورت‌ و راس، و دیگر مقیاسهای‌ مشابه‌ برای‌ تعریف‌ و تشریح‌ همبسته‌های‌ باورهای‌ دینی‌ بیرونی‌ و درونی‌ کردند. در این‌ روش، افراد به‌ مقیاس‌ جهت‌گیری‌ دینی‌ و دیگر پرسشنامه‌هایی‌ که‌ با هدف‌ اندازه‌گیری‌ جنبه‌های‌ دیگری‌ از کنش‌وری‌ روان‌شناختی‌ و اجتماعی‌ طراحی‌ شده‌اند، پاسخ‌ می‌دهند. سپس‌ پاسخهای‌ داده‌ شده‌ به‌ تمامی‌ پرسشنامه‌ها تحلیل‌ آماری‌ می‌شوند تا همبستگی‌ این‌ دو انگیزه‌ با سازش‌ یافتگی‌ روان‌شناختی‌ و یا بازداری‌ آن‌ مشخص‌ شود.
در این‌ مطالعات، دیدگاه‌ آلپورت‌ در خصوص‌ دین‌ بیش‌ و کم‌ تأیید شده‌ است. ادبیات‌ پژوهشی‌ مرتبط‌ در این‌ زمینه‌ بسیار گسترده‌ است‌ و تنها امکان‌ استفاده‌ از نمونه‌ای‌ از پژوهشهایی‌ که‌ مفهوم‌ سازیهای‌ اولیه‌ آلپورت‌ را تأیید کرده‌اند وجود دارد. بازبینیهای‌ وسیعتر درخصوص‌ این‌ خط‌ پژوهشی‌ در مقالات‌ متعددی‌ منعکس‌ شده‌ است‌ (از جمله‌ بیتسون(17) و همکاران، 1993، دونایی(18)1985، هود(19) و همکاران، 1996).
مقیاس‌ دینداری‌ بیرونی، به‌ طور نظری، ایمان‌ نابالغانه‌ را اندازه‌می‌گیرد و بنابراین‌ باید سطوح‌ بالاتری‌ از کنش‌وری‌ روان‌شناختی‌ ناسالم‌ را به‌ طور نسبی‌ پیش‌بینی‌ کند. در واقع، تحقیقات‌ بسیاری‌ نشان‌ داده‌اند که‌ جهت‌گیری‌ دینداری‌ بیرونی‌ با اضطراب‌ بیشتر (کوچتین‌ و همکاران، 1987)، اقتدارگرایی‌ (کائو، 1974)، افسردگی‌ (جنیا(20)و شائو(21)، 1991)، اضطراب‌ مرگ‌ (بولت(22)، 1977)، بهره‌کشی‌ نارسیستیک‌ (واتسن‌ و همکاران،9891 b )، و باورهای‌ غیرعقلانی‌ خاصی‌ (واتسن، 1988) مرتبط‌ است. ازطرف‌ دیگر، انگیزه‌ی دینداری‌ بیرونی‌ بایستی‌ با سطوح‌ پایین‌تری‌ از کنش‌وری‌ روان‌شناختی‌ سالم‌ ارتباط‌ داشته‌ باشد. در واقع، محققان‌ به‌ ارتباط‌ معکوس‌ مقیاس‌ دینداری‌ بیرونی‌ با پیچیدگی‌ اسنادی(23) (واتسن‌ و همکاران،0991 b )، مسند کنترل‌ درونی‌ (استیریکلند و شافر،(24) 1971)، همدلی‌ (واتسن‌ و همکاران، 1984)، کارآمدی‌ عقلانی(25) (برگین‌ و همکاران، 1987)، مسئولیت‌پذیری‌ (کائو 1974)، عزت‌ نفس‌ (واتسن‌ و همکاران‌ 1985)، و علاقه‌ اجتماعی‌ (پالوتزین‌ و همکاران، 1978) دست‌ یافته‌اند.
البته، درخصوص‌ مقیاس‌ درونی‌ این‌ پیش‌بینی‌ها ماهیتی‌ معکوس‌ دارند. درواقع، مطالعات‌ بسیاری‌ از ارتباط‌ معکوس‌ مقیاس‌ دینداری‌ درونی‌ با رگه‌های‌ ناسالم‌ روان‌شناختی، مثل‌ اضطراب‌ (بیکر و(26)، 1982)، اضطراب‌ مرگ‌ (کرافت‌ و(27) همکاران، 1987)، افسردگی‌ (واتسن(28) همکاران، 1988)،(29) واماندگی‌ (واتسن‌ و همکاران، 1988)، نارسیسیزم‌ (واتسن‌ و همکاران،4891 c )، و باورهای‌ غیرعقلانی‌ خاصی‌ (واتسن‌ وb همکاران، همکاران، 1988) گزارش‌ کرده‌اند. مقیاس‌ دینداری‌ درونی، سطوح‌ بالاتری‌ از رگه‌های‌ سالم‌ و سازش‌ یافته‌ای‌ را همچون‌ پیچیدگی‌ اسنادی‌ (واتسن‌ و همکاران،(0991 b خودمختاری(30) (واتسن‌ و همکاران، 1992)، تفکر سازنده(31) (واتسن‌ و همکاران، زیرچاپ)، همدلی‌ (واتسن‌ و همکاران، 1984)، مسند کنترل‌ درونی‌ (جکسون(32) و کورسی(33)، 1988)، داشتن‌ هدف‌ در زندگی‌ (چمبرلین(34) و زیکا(35)، 1988)، مسئولیت‌پذیری‌ (کائو(36)، 1974)، خودشکوفایی‌ (واتسن‌ و همکاران،0991 a )، خوداثربخشی(37) (واتسن‌ و همکاران، 8891 a)، احساس‌ هویت‌ (واتسن‌ و همکاران، زیرچاپ)، و مردم‌آمیزی(38) (برگین(39) و همکاران، 1987) پیش‌بینی‌ می‌کند.
آیا امکان‌ به‌کارگیری‌ خط‌ پژوهشی‌ آلپورت‌ در جوامع‌ مسلمانان‌ وجود دارد؟ به‌ نظر می‌رسد که‌ مفهوم‌ دینداری‌ درونی‌ آلپورت‌ چنین‌ امکانی‌ را فراهم‌ می‌کند. زیرا مفهوم‌سازی‌ وی‌ درباره‌ی این‌ انگیزه‌ی دینی‌ حداقل‌ تاحدودی‌ با این‌ عقیده‌ که‌ «اسلام‌ هیچ‌ تمایزی بین‌ ابعاد روحانی‌ و سکولار قائل‌ نیست» سازگاری‌ دارد (موقرابی، 1995، ص‌ 72). شاید یک‌ مقیاس‌ دینداری‌ درونی‌ که‌ با فرهنگ‌ جوامع‌ مسلمان‌ سازگار شده‌ باشد، در تعیین‌ تجربی‌ اینکه‌ چطور با پیروی‌ از اصول‌ دین‌ اسلام، مسلمانان‌ می‌توانند به‌ چهار مؤ‌لفه‌ی سالم‌ و متعادل‌ جسمانی، اجتماعی، عقلانی، و روحانی‌ در زندگی‌ دست‌ یابند، قابل‌ استفاده‌ باشد (العظایم، 1974، ص‌ 49). آیا استفاده‌ از چنین‌ مقیاسهایی‌ می‌تواند نشان‌ دهد که‌ کدام‌ جنبه‌ از «اصول‌ دین‌ اسلام» تأثیر بیشتری‌ در پرورش‌ ابعادی‌ خاص‌ از یک‌ زندگی‌ سالم‌ و متوازن‌ دارد؟ همچنین، آیا جهت‌گیری‌ دینداری‌ بیرونی‌ در چارچوب‌ بافت‌ یک‌ جامعه‌ی مسلمان‌ معنایی‌ دارد؟ آیا یک‌ مقیاس‌ دینداری‌ بیرونی‌ می‌تواند در یک‌ جامعه‌ی مسلمان‌ گسترش‌ یابد و به‌ طور مؤ‌ثر استفاده‌ شود؟ تنها با پژوهش‌ درخصوص‌ دینداری‌ در جوامع مسلمانان‌ است‌ که‌ می‌توان‌ پاسخگوی‌ چنین‌ پرسشها و سؤ‌الات‌ مشابه‌ بود.

‌‌‌مشکلات‌ آلپورت‌ در مقوله‌بندی‌ سنخهای‌ دینداری
محققان‌ علاقه‌مند به‌ پایه‌ریزی‌ روان‌شناسی‌ دین‌ در جوامع‌ مسلمانان‌ برمبنای‌ تئوری‌ آلپورت‌ گریزی‌ از توجه‌ به‌ مشکلات‌ و پیچیدگیهای‌ این‌ روی‌آورد ندارند. در این‌ زمینه، حداقل‌ سه‌ نکته‌ قابل‌ بحث‌ است:
799) آلپورت‌ و راس‌ (1967) در ابتدا نتایج‌ غیرقابل‌ پیش‌بینی‌ای‌ را در خصوص‌ برخی‌ افراد که‌ نمرات‌ بالایی‌ در هر دو مقیاس‌ جهت‌گیری‌ دینداری‌ درونی‌ و بیرونی‌ داشتند، گزارش‌ کردند. تبیین‌ این‌ مسئله‌ با مشکل‌ مواجه‌ شد: چطور ممکن‌ است‌ یک‌ فرد در آن‌ واحد هم‌ ایمان‌ بالغانه‌ و هم‌ ایمان‌ نابالغانه‌ داشته‌ باشد؟ طبق‌ نظریه‌ی آلپورت‌ و راس، چنین‌ الگویی‌ از نتایج، وجود سنخهای‌ متخالف‌ از تعهد دینی‌ را نشان‌ می‌دهد. افراد با نمرات‌ بالا در هر دو مقیاس، به‌ طور نظری‌ یک‌ نوع‌ دینداری‌ نامتمایز را نشان‌ می‌دهند. آنها تقریباً‌ به‌ تمامی‌ جملات‌ دینی‌ بدون‌ اینکه‌ درک‌ چندانی‌ از آنها داشته‌ باشند، پاسخ‌ مثبت‌ می‌دادند. در مقابل، ریخت‌های‌ دینداری‌ درونی، صرفاً‌ در مقیاس‌ دینداری‌ درونی‌ نمرات‌ بالایی‌ کسب‌ می‌کنند. مواد این‌ مقیاس‌ انعکاسی‌ از اشکال‌ بالغانه‌ی تعهد دینی‌ است. گونه‌های‌ دینداری‌ بیرونی‌ نیز فقط‌ در مقیاس‌ دینداری‌ بیرونی‌ نمرات‌ بالایی‌ کسب‌ می‌کنند. چنین‌ افرادی‌ به‌ طور خالص‌ روی‌آورد ابزاری‌ به‌ دین‌ اختیار می‌کنند. و بالاخره‌ ریخت‌ ضد دینداری(40) نامتمایز در هر دو مقیاس، نمره‌ی پایینی‌ را کسب‌ کرده‌ و آشکارا هرگونه‌ دینداری‌ را طرد می‌کند.
محققان‌ بی‌شماری‌ چنین‌ سنخهای‌ متفاوت‌ دینداری‌ را آزمایش‌ کرده‌اند و حجم‌ عظیمی‌ از شواهد پژوهشی‌ صحت‌ آنها را تأیید کرده‌ است. به‌ طور کلی‌ باید گفت‌ دینداری‌ درونی‌ بالاترین‌ سطح‌ سازش‌ یافتگی‌ روان‌شناختی‌ و دینداری‌ بیرونی‌ پایین‌ترین‌ سطح‌ را نشان‌ می‌دهد. چنین‌ نتایجی‌ از مفهوم‌ سازیهای‌ آلپورت‌ درخصوص‌ دو سنخ‌ جهت‌گیری‌ دینی‌ حمایت‌ می‌کند. دینداری‌ نامتمایز و ضددینداری‌ نامتمایز نیز معمولاً‌ بین‌ دو سنخ‌ درونی‌ و بیرونی‌ قرارمی‌گیرند، اما در عین‌حال‌ ممکن‌ است‌ سازش‌ یافتگی‌ دینداری‌ درونی‌ و یا سازش‌ نایافتگی‌ دینداری‌ بیرونی‌ را نیز نشان‌ دهند. به‌ عبارت‌ دیگر، سنخهای‌ دینداری‌ نامتمایز و ضددینداری‌ نامتمایز ارتباط‌ پایداری‌ را با سلامت‌ روانشناختی‌ نشان‌ نمی‌دهند (واتسن‌ و همکاران، زیر چاپ).
سنخهای‌ دینداری‌ از این‌ نظر که‌ نتایج‌ مطالعات‌ بر روی‌ نمونه‌های‌ مختلف‌ را تحت‌ تأثیر قرارمی‌دهند نیز حائز اهمیت‌ هستند. مثلاً‌ آلپورت‌ و راس، در ابتدا، مقیاس‌ دینداری‌ درونی‌ و بیرونی‌ را برای‌ کشف‌ ارتباط‌ بین‌ جهت‌گیری‌ دینی‌ و تبعیض‌ نژادی‌ به‌ کار بردند. آنها چنین‌ ارتباطی‌ را بر روی‌ تعدادی‌ از گروههای‌ متفاوت‌ برمبنای‌ این‌ فرضیه‌ که‌ نمرات‌ بالاتر دینداری‌ درونی‌ همیشه‌ تبعیض‌ نژادی‌ پایین‌تری‌ را نشان‌ خواهد داد، آزمایش‌ کردند.
با وجود این، چنین‌ چیزی‌ به‌ صورتی‌ پایدار قابل‌ مشاهده‌ نبود و حضور تعداد زیادی‌ از افراد دیندار نامتمایز، نتایج‌ را مشخصاً‌ غیرقابل‌ پیش‌بینی‌ می‌ساخت. در واقع، بین‌ تعداد افراد دیندار نامتمایز در یک‌ نمونه، و شکست‌ پژوهش‌ در دستیابی‌ به‌ نتایج‌ پیش‌بینی شده‌ ارتباط‌ وجود دارد (موریس(41)، هود، و واتسن، 1989).
در مطالعه‌ی دیگری، توانایی‌ مقیاس‌ دینداری‌ درونی‌ در پیش‌بینی‌ افسردگی‌ ک?