هادی خانیكی «ایرانیام و با خوف و رجا درگیر، اما باز/ در این خوف و رجا من دل به جای دگری دارم.» 1) چنانكه هفته پیش نوشتم، روز معلم و عید فطر را زیر بمباران نرم شیمیایی در زیرزمین بیمارستان امید پارس گذراندم، جایی كه مهر و مسوولیتشناسی پزشكان و پرستاران نمیگذارد ذهنم به آسانی به گذشتههای دور و مشابهت با سلولهای زندان برود یا آیندهای مبهم و مهآلود. یاد معلمانی كه زندگی را برایم هدفدار كرده بودند و دانشجویان و دوستان و خویشاوندانی كه سپاسها و دعایشان به عید فطر و روز معلم جانی تازه میدادند، سه روز شیمیدرمانی را به واقع، شیرین و پذیرفتنی كردند. زیرزمین بیمارستان هم با امید به جایی دیگر، میتواند جای نفس تازه كردن باشد. 2) این یكشنبه به جای بیمارستان به دانشگاه میروم، اما بنا ندارم سخن از «سرمایه سرطانی» و ارتباطات برآمده از آن را رها كنم. دانستهها و زیستهها و تجربههای سرطانی میتوانند افقی تازه به روی زندگی، امید و آفرینندگی بگشایند و كاش بتوانم از این توان بهره گیرم. سوزان سانتاگ گفته بود، باید بتوانیم با گذرنامه سرزمین بیماران به كشور سلامت سفر كنیم و من امیدوارتر از او میخواهم بدون گذرنامه، مرزهای «بیماری و سلامت» و «بیمارستان و جامعه» را پشت سر گذارم. پیش از این خانم دكتر سارا شریعتی به درستی گفته بود كه شرط لازم برای گفتوگو و كنشگری در میدانهای مختلف و در جامعه پر صف و سنگرها نه فراموشی عامدانه یكی از نقشها و میدانها كه عبور بیگذرنامه از عرصهای به عرصه دیگر است. رفتن از سرزمین بیماری به سرزمین سلامت گذرنامه نمیخواهد؛ بیماری و سلامت، دو وجه در هم آمیخته زندگی سرطانی است كه در آنها سبك و شیوهای نو برای اندیشیدن و زیستن و كنش ورزیدن متبلور میشود. برای گفتوگو باید مدام از سرزمین سلامت به دنیای ناخوشی سفر كنیم و بازگردیم. برای بیمار سرطانی كه امید به زندگی دارد، بیمارستان و جامعه دو جهان جدا از هم نیستند تجربهها و زیستهها را باید جابهجا كرد. 3) البته دنیای سرطانی، دنیای خوشخیالی و انتزاع نیست، دنیای واقعیتهای تلخ و دیدن خوانهای متعدد و به هم پیوسته است. دنیایی همراه و ملازم با بازاندیشی، با بازاندیشی در زیستهها و دانستهها است. آنكه سرطان میگیرد، به چشم میبیند كه علاوه بر آینده باید به امروزش بیندیشد، امروزی كه آمیخته با مشیت روزمره اوست. سرطان بیماری گرانی است و سرطانی دغدغه یافتن داروهایش را خارج از مافیاهای فروش داروهای نایاب و نااطمینانی به مجعول و واقعی بودنهایش دارد. اینكه تا چه حد فرآیندها و سازوكارهای حمایتی رسمی از سنگینی هزینهها میكاهند و از دلهرهها و دغدغههای دستیابی به داروی سالم و معتبر كم میكنند یا اقدامات خیرخواهانه موثر و مدنی باید سمت و سوی تازهای بیابند از جمله مسائل جدی است، باید به وجوه اجتماعی و اقتصادی و حتی سیاسی اینها نیز توجه ویژهای كرد. تحریم تنها به سر سفرههای معیشت مردم نرسیده است. در دنیای سرطانی آنان هم به موضوع مرگ و زندگی نزدیك شده است. 4) حوزه ارتباطات چه در دانشگاه و چه در پهنه رسانهای میتوانند و باید بیش از این میداندار امید و كنش و راهگشایی شوند. زیرزمین بخش شیمیدرمانی بیمارستان، جای بازگشت به خاطرهها و تجربهها در این وادی بود. سال 89 بود، علی حیدر قنبری دانشجوی سختكوش ایلامی كه دوره كارشناسی ارشد ارتباطات را در دانشگاه علامه طباطبایی به پایان میبرد از دشواریهای دستیابی مادرش به داروهای سرطان، سخن به میان آورد و در خلال گفتوگو، برای انتخاب عنوان پایاننامهاش به نقش ارتباطات در تسهیل كادر درمان رسید. به راهنمایی من «نحوه انعكاس بیماریهای صعبالعلاج در مطبوعات سراسری» را برگزید و با پژوهشی دردمندانه و واقعی به پایان برد. مادرش در نیمه كار چشم از جهان فرو بست، اما كار او پنجرهای به سوی ارتباطات مسالهمحور باز كرد. آیا اكنون من و امثال من در دانشگاه یا در رسانهها، نمیتوانند هم در دنیای سرطانی، سفرهایی انفسی و آفاقی در پیش گیرند؟ 5) من به سهم خود، میكوشم كه در سفرهای میان بیمارستان و دانشگاه یا بیماری و كنش، همچنان به بازاندیشی در زیستهها و دانستههای ارتباطیام در دنیای سلامت و سرطان بپردازم، امید و تلاش و البته باور به معنای زندگی و مهر و لطف خداوندگار هستی، نقطه توقف و پایانی برای این بازاندیشی نشان نمیدهد. در آخرین روزهای مسوولیت چندسالهام در كرسی ارتباطات علم و فناوری یونسكو در یازدهمین همایش علمی سالانه «سلامت روان رسانه» تجربههایم را از سرطان در قالب «فهم معنای بیماری، شبهعلم و انگ» بیان میكنم، شاید تلاشها و گفتههایی از این دست در حد خود به گشودن دنیای سرطانی و غیر سرطانی به روی یكدیگر كمك كند.
نظرات