کشور پهناور و باستانی مصر امروزه در یکی از سختترین و بحرانیترین دوران تاریخی خود به سر میبرد، دورانی سخت و ناآرام که با دست نظامیان کودتاگر میرود در گردابی نیل مانند خود را غرق کند و آن همه افتخارات و فعالیتهای زرین فرزندان نیل را یکجا به گورستان باستانی خود بسپرد تا پس از سالیان و زمانهای دور و دراز، آیندگان سر از اوراق تاریخ برآورند و به کاوش و کندن آثار نیاکان خود بنشینند و از آن همه عظمت و پیشرفت از دست رفته انگشت حیرت به دندان بگزند و کشورشان را مادر همهی کشورها و ولایات جهان بنامند و وااسفاها بخورند. کشور نیل امروزه با سیلابی ویرانگر از هجوم بیوقفه و مکارانهی کودتاچیان روبروست، نظامیان کودتاگری که باید حافظ عدالت، پیشرفت، آزادی و تمامیت ارضی مصر باشند، اینک با اقدامات نسنجیده و نابخردانه و با ندای فرعونی (أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى) خود دارند آن را به لبهی پرتگاهی میکشانند که ممکن است پیامدهای آن برای سالیان و مدتهای طولانی مردم مصر و سایر مسلمانان را آزرده و رنجیده خاطر سازد و طعم تلخ وگزندهی آن همچنان در مذاق عدالت دوستان و آزادیخواهان جهان باقی بماند. گویا این بردگان به اصطلاح وطنپرست نمیخواهند فرزندان آزاده و مؤمن مصر در فضای روحبخش آزادی و اسلامخواهی نفسی تازه کنند و چشم دیدن رهایی و پیشرفت آنان را ندارند و میخواهند با زور و قلدری و اجبار و استبداد و نیرنگ و با شعار فریبکارانهی دفاع از میهن و مردم دوباره دوران بردگی و استثمار فرعونی را به گونه و شیوهای دیگر آن هم در دنیای معاصر و مقابل دمکراسی خواهان و کشورهای داعی عدالت و آزادی به نمایش بگذارند و به ریش دمکراسی خواهان بنگرند و بخندند. متأسفانه این کشورهای غربی و به اصطلاح دمکراتیک که برای از دست رفتن حقوق حیوانی نگونبخت سینهچاک می کنند و دنیا را با غوغا و هیاهو و تبلیغات خود به لرزه در میآورند،ا ینک با دیدن عملکرد نظامیان و پایمال کردن حقوق دمکراتیک ملت مصر و قتلعام مردم و نمازگزاران معترض سکوت مرگبار کرده و لب نمیجنبانند، آنان با چشمان خود میبینند که ارتش مصر با زور و نیرنگ دولت دمکراتیک و ملی ملت مصر را که با انتخابات آزاد و با رأی مستقیم مردم سر کار آمده و مورد تایید ناظران بینالمللی نیز بوده است، یک شبه از مسند قدرت به زیر میکشد و در برابر دوربینهای جهانیان به مسلخ میکشد و نه تنها کسی به او اعتراضی ندارد، بلکه مورد تشویق و حتی کمکهای مالی و معنوی قرار میگیرند و این اقدامات ارتش را دفاع از دمکراسی و قانون به حساب میآورند! عجبا! دنیای وارونه و عدالتی ناهمگون و دمکراسیای از نوع غربی و به اصطلاح متمدن، دمکراسی با کودتا!
البته آسیبشناسی تحولات مصر و عملکرد یکسالهی جنبش اخوانالمسلمین و رئیسجمهور منتخب آن، محمد مرسی کاری سخت و طاقتفرساست و نیازمند آگاهیها و مطالعاتی گسترده و بیغرض و کارشناسانه میباشد، داوری از دور و نشستن کنار گیرندههای ماهوارهای و تلویزیونی یا سایتهای خبری و کسب اطلاعات از آنها با آن همه پیچیدگی و دشواریها ممکن است فقط خود داور را راضی نگه دارد و یا بخشی از واقعیت موجود را به تصویر بکشد و کل واقعیت همچنان در هالهای از ابهام باقی بماند و خواننده یا شنونده نتواند درک درستی از آن به دست آورد و در نتیجه ذهنش مکدر و قضاوتش نامتعادل شود، ولی به نظر میرسد چارهای جز این هم نباشد و باید با نگاهی منصفانه و ذهنی به دور از رنگ تعصب و طایفهگری به این تحولات نگریست و آنها را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد، در این صورت است که بخشی از واقعیت موجود برای مخاطبان آشکار میشود و میتوانند با اعتماد کامل این تولیدات خبری را باور کنند و به مصرف برسانند.
به نظر ما مصر اکنون با بحرانی روبروست که تاکنون سابقه نداشته است، دوران گذار از استبداد به دمکراسی و بعد بازگشت به دوران تاریک و سیاه استبداد، آن هم به دست ارتش ملی مصر!! گویی این ارتش به گونهای تربیت شده که حاکمیت غیرنظامی را بر نمیتابد، از زمانی که افسران آزاد با یک نقشهی نظامی و با کودتا در سال ۱۹۵۲سر کار آمدند تا زمان حاضر -به جز رئیس جمهور مرسی- همهی سران حکومتی آن از ژنرالها بودهاند، از جمله۱ -ژنرال محمد نجیب ۲-ژنرال جمال عبدالناصر ۳-ژنرال انور سادات ۴-ژنرال حسنی مبارک که جمعاً شصت سال حکومت نمودند و با زور سر نیزه و استکبار و قلدری بر گُردهی مصریان بخت برگشته، خدایی کردند و ناخداپرستانی شدند که جز شکنجه و کشتن و مصادره اموال و زندانی و شلیک گلوله چیز دیگری نیاموخته بودند و اینک دستاورد هشتاد یا هزاران سالهی مصریان آزادیخواه و عدالت دوست را در کام اژدهای خودکامگی خود فرو بردند و با کشتن دمکراسی و نابودی حکومت مردمی و کنار نهادن رئیسجمهور منتخب مرسی همچنان چنگ و دندان نشان میدهند و برای کشتن و انهدام و قلع و قم مردم اشتهایی سیریناپذیر دارند. البته اگر این ارتش مردمی بود و فرماندهی آن از خارج و از طرف اربابان جنگطلب و بیگانه هدایت نمیشد، قطعاً به گونهای دیگر عمل میکرد و به عنوان دفاع از گروهی لائیک و بیاعتقاد به اصول دمکراسی به خیابان نمیآمد و دست به کودتا نمیزد و دستاورد مردم آزادیخواه و عدالتطلب را به یغما نمیبرد و پشتیبان آنان میشد یا حداقل بیطرف باقی نمیماند، اما او اکنون در کنار اقلیت لائیک و تمامیت خواهی قرار دارد که چشم دیدن حکومت الهی و قوانین رهایی بخش آن را ندارند، زیرا آن را مخالف هوسها و تحرکات خودخواهانه و دنیاطلبانه و استکباری خود میبینند، بنابراین باید هر چه زودتر دست به کار میشدند و علاج واقعه را قبل از وقوع پیگیری میکردند. این بود که به قانون و دمکراسی و همهی اصول انسانی پشت پا زدند و با ارتش یکی شدند و متأسفانه با فریفتن عدهای از شخصیتها و گروههای اسلامی توانستند به اهداف ناپسند خود برسند و از همان سپیده دم پیروزی نیز عهد شکنیها و نیرنگهایشان برای این شخصیتها وگروههای اسلامی نیز آشکار شد و بسیاری از آنها پا پس کشیدند و از همراهی با قانونستیزان و کودتاگران خودداری کردند.
گروههای لائیک و به اصطلاح دمکراسیخواه هر دورهای رنگ عوض میکنند و با چهرهها و گونههای مختلفی در جامعه آشکار میشوند و همه دنبال یک هدفند و در یک کلمه و یک موضع اتحاد دارند، آن هم اگر قانون و دمکراسی خوب است باید مال آنها و به نفع آنها باشد، در غیر این صورت اگر دمکراسی و حکومت قانون بخواهد به منافع نامشروع آنان ضربهای بزند یا برای قدرت مادی و هوسهای دنیایشان مزاحمتی ایجاد کند، برای از بین بردن آن هر اقدام نامشروعی جایز و پسندیده است حتی اگر به کمک نظامیان کودتاچی هم باشد نامش را دفاع از قانون میگذارند و به اصطلاح آن را کودتای مردمی مینامند. آنها میگویند اسلامیّون و عدالت دوستان حق شرکت در انتخابات را دارند و میتوانند به پای صندوقهای رأی بروند و آزادانه رأی خود را به صندوق بریزند، ولی حق پیروزی و حکومت ندارند و نباید حکومت و ارکانهای رسمی حکومتی و قانونگذاری را به قبضهی خود درآورند و اگر چنان ادعایی داشته باشند و بخواهند پا را از گلیم خود بیرون نهند، آنها ناگهان از پشت پردهی استبداد بیرون میآیند و دنیا را به خاک و خون میکشند، چنانچه در الجزایر و مصر و غزه و ... چنین کردند و اگر هم دست به کودتا نزنند، به عناوین و روشهای دیگر با نهضت دمکراسیخواه اسلامی به دشمنی و مخالفت بر میخیزند و کارشکنی میکنند و به هر وسیلهای میکوشند تا از موفقیت و پیشرفت آنها جلوگیری نمایند چنانکه در ترکیه و تونس و لیبی و مالزی و ... دارند همین کارها را انجام میدهند و میکوشند اسلام و نهضتهای اسلامی را ناکارآمد جلوه دهند و فقط ذهن و افکار دنیاطلبانه و مادی گرایانهی خود را نجاتبخش جهان قلمداد نمایند. قدرتهای استکباری همیشه اینگونه بوده و هستند، آنها به ویژه غربیان حتی حاضر نبودند برای نظامیان مصر که حکومت مرسی را ساقط کردند، واژهی کودتا به کار ببرند، بلکه آن را حرکت و دفاع نظامیان برای دمکراسی به حساب آوردند و برعکس مردم مصر را که برای دفاع از قانون و بازگشت رئیسجمهور منتخب خود به قدرت به خیابانها آمدند، مشتی افراد تروریست، آشوبطلب و قانونگریز خواندند و حکم دستگیری و مصادرهی اموال آنان را صادر کردند و بسیاری از نمازگزارانشان را به خاک و خون کشیدند و ۵۳ نفر را کشتند و حدود هزار نفر را زخمی و آواره نمودند.
روز سهشنبه ۱۸/۴/۹۲ سخنگوی رئیسجمهور آمریکا گفت: حرکت ارتش مصر کودتا نیست، ما فراخوانی اخوانالمسلمین را به تظاهرات (مردمی و مسالمتآمیز) به شدت محکوم میکنیم. سایر کشورهای متمدن و به اصطلاح دمکراسی خواه نیز تقریباً چنین موضعگیریهایی داشتند. از طرف دیگر دولتهای مرتجع و استبدادی عرب نیز با آنان همراهی کردند و با شنیدن خبر سرنگونی رئیسجمهور مرسی قند در دلشان آب شد و به سرعت به کودتاچیان و همدستان غربی آنان تبریک گفتند و حتی قول مساعدت و همکاری دادند و به قول خود نیز وفا کردند و دولتهای عربستان، امارات و سایر شیوخ فاسد عرب حدود ۱۳میلیارد دلار در اختیار کودتاچیان قرار دادند تا کودتاگران قانونگریز و اسلامستیز، بهتر بتوانند اسلامگرایان را سرکوب و نابود سازند.
این کمکهای مادی نه برای پیشرفت و سر و سامان دادن به اقتصاد نابسامان مصر است، بلکه برای مبارزه با اسلامگرایی و حرکتهای رهایی بخش دینی است، زیرا اگر آنان پیشرفت و سازندگی مصر را میخواستند، باید زودتر این کار را میکردند و این مساعدتها و کمکها را به دست مردم مصر میرساندند. گروههای لائیک و همدستانشان حکومت اخوانالمسلمین را به ناکارآمدی و شخص مرسی را به ناتوانی در عرصهی مدیریت و رفتن به سوی استبداد و خودکامگی متهم میکنند، البته ما مدافع بعضی از اشتباهات احتمالی رئیسجمهور مرسی نیستیم، هیچ حکومت یا رئیسمملکتی مصون از خطا نیست و ممکن است بنابر تمایلات حزبی یا تصورات ذهنی خود اقداماتی انجام دهد و موفقیتها و شکستهایی داشته باشد و در این میان بعضیها آسیب ببینند و یا به برخی گروهها و نهادهای مدنی و مردمی بیتوجهی شود، ولی باید منصفانه قضاوت کرد کدام حکومت میتواند ظرف یک سال اقتصاد در هم ریخته و عقب افتادهی مصر را به سر حد ایدهآل و مطلوب برساند و سر و سامان دهد آن هم با آن همهی کارشکنیها و ایجاد بحرانهای داخلی و خارجی و بعضاً بسیار غیرعادی؟
رئیسجمهور مرسی اگر فردی خودکامه و مستبد بود در دوران زمامداری یک سالهاش کدام روزنامهنگار مخالف و حتی معاند اسلام را به زندان انداخت، کدام دفتر یا نهاد مدنی را پلمپ کرد و کدام شخصیت معارض و حتی دشمن اسلام را به پای چوبهی دار کشاند؟
ولی حکومت کودتا در همان آغاز کار حدود ۵۳ نفر را میکشد و هزاران نفر از مخالفان را به خاک و خون میکشد و کسی اعتراضی ندارد و حتی شهدا و مجروحان متهم میشوند که چرا اعتراض کرده و به خیابان آمده و تظاهرات مسالمتآمیز کردهاند. حکم دستگیری و مصادرهی اموال سران اخوان و سایر حرکتهای مردمی و معترض را صادر میکند و به مرحلهی اجرا میگذارد. در پایان لازم میدانم که روی خطاب خود را به شخصیتها و گروههای اسلامی به ویژه اخوانالمسلمین و کسانی که سودای مدیریت سیاسی کشورهایشان را در سر دارند، متوجه گردانم و به آنان توصیه میشود که بدانند دشمن اصلی نه در بیرون و خارج، بلکه در درون و کردار و رفتار خودشان لانه کرده و در همانجا به کمین نشسته است و مسیر حرکت را زیر نظر دارد و آن را با بحران و شکست مواجه میسازد، این که دنیاطلبان ما را نمیخواهند و چشم دیدن حکومت خدا بر زمین را ندارند، چیزی غیرعادی نیست، بلکه این وعدهی خداست که حق و باطل با هم میجنگند و (بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ) سرانجام حق باطل را در هم میکوبد چرا که باطل باید نابود شود و منهدم گردد، اما به شرطی که ما و حرکت دینی ما حق باشد و بر مسیر حق حرکت کند، این حق است پیروز میشود نه ما، هرگاه ما به حق متصف شویم و باطل را از دامن خود دور اندازیم و از نظر اندیشه، فکر و عمل و تشکیلات در جبهه حق قرار بگیریم، آنوقت باید به وعدهی خدا که همان پیروزی یا شهادت است مطمئن و امیدوار باشیم.
متأسفانه بسیاری از حرکتهای اسلامی امروز به قول عالم مجاهد مرحوم کاک احمد به بیماری حزبگرایی و تشکیلاتی مبتلا شده و به دامن شرک و تفرق و استبداد و خودکامگی گراییدهاند و همین موجب شده که به اختلاف و چند دستگی بیفتند و ابهت و شخصیت آنان از بین برود، و گرنه چرا حزب اسلامگرای سلفی نور و شخصیت برجسته و رئیس دانشگاه اسلامی الأزهر استاد احمد الطیب جانب احزاب لائیک و کودتاچی را بگیرند و از آنها طرفداری کنند، اینگونه افراد و احزاب اگر انتقاد یا نظر اصلاحگرایانهای دارند و بعضی اقدامات رئیسجمهور اسلامگرای مصر را اشتباه یا حتی ناپسند میدانند، راهکار قرآنی و دینی انتقال اقدامات خیرخواهانهی آنان بسیار واضح و روشن است و با اندک تأملی میتوانند به آن متوسل شوند و مسیر و حرکت اشتباه را به راه درست و صحیح باز گردانند، نه اینکه با گروهها و احزابی همسو شوند که کینه و نفرت اسلام و اسلامخواهی را به دل دارند و به هیچ قول و قراری پایبند نیستند.
حرکت اخوانالمسلمین در مصر و ایران و سایر نقاط دنیا باید دست به بازسازی درونی و خودسازی مجدد بزند و خود را جدا از سایر حرکتهای اسلامی نداند و به ندای دلسوزانهی مجاهدانی همچون مرحوم کاک احمد و کاک فاروق و کاک ناصر سبحانی و سایر بزرگان دینی همچون قاضی شرع مردمی کردستان کاک حسن امینی و مولانا عبدالحمید و ... در ایران و کردستان توجه بیشتری عنایت کند و از رهنمودهای آنان که در واقع متخصصان و طبیبان محلی و دلسوز جامعه هستند، بیشتر بهره ببرد، از فشار تعصب و حصار تحزب و مصلحتگرایی بیرون آید و همچون نابغهی قرن و بنیانگزار آزاده و دلسوز خود امام حسن البنا خود را از قید تشکیلات پیچیده و مبهم و ناکارآمد و احیاناً غیراسلامی درون حزبی که تحفه احزاب لائیک و غیردینی و انحصارطلب است، برهاند و یکسره در خدمت اهداف بلند آن بزرگ مرد تاریخ اسلامی قرار گیرد که همه افتخار همراهی و دوستی و شاگردی او را با جان و دل خریداریم.
نظرات
دانا
28 تیر 1392 - 08:06برادر عزیز با برخی نظرات شما موافقم اینکه اخوان دست سکولارها را نخوانده بود و دشمنانش را بخوبی تا این حد ارزیابی نکرده بود شکی ندارم اما چیزی که غرب و شرق را به ترس وا داشته وجود تشکیلات منسجم در اخوان مصر است هر چند کار تشکیلاتی مشکلات و آفاتی دارد و خود بزرگان اخوان به این آفتها اشاره کرده اند (مثلا مرحوم مصطفی مشهور در کتاب الاصالة و الانحراف و... و خود من نیز بارها مشکلات و آفات آنرا متذکر شده ام اما بخاطرجنبه های بد نمی توان از کل جنبه های مثبت صرف نظر کرد مهم درست عمل کردن است ) اما اگر این کار تشکیلاتی و وحدت و هماهنگی درونی نباشد اصلا اخوان در انتخابات پیروز نمی شد و نمی توانست این نیروی عظیم مردمی را رهبری کند ...برادران ما در مکتب و برادران سلفی از لحاظ تشکیلاتی خیلی سفت و سختر هستند و عمل می کنند و به برخی افات آن مبتلا تر اما معترف به تشکیلات نیستند در حالیکه تشکیلات جز تنظیم روابط بین افراد نیست ..و در اخوان مبنای تنظیم بر برادری اسلامی است و سالها مبانی آن پی ریزی شده است و آفات آن بررسی ونقد شده است و این رابطه برادری اسلامی اساس کار تشکیلاتی است بهر صورت اخوان برای ایفای نقش و اجرای وظیفه مبارزه می کند و پیروزی بدست خداوند جل جلاله است دعا کنیم خدا آن را سهل گرداند.تجربه تلخ دیگر وجود جریان سلفی تحت امر عربستان سعودی است که وقتی حرکتی وابسته به حاکمیتی فاسد شد دیگر از او نباید انتظار خیر داشت .باید همه کسانی که دلسوز اسلام هستند با هم تشریک مساعی کنند چرا که الکفر ملة واحدة هستند و مومنین نیز باید چنین باشند از دلسوزی شما برادر بزرگوار ممنونم خدا جزای خیرتان دهد و از خدا برای شما و دیگر برادران توفیق خواستارم والحمدلله اولا و آخرا
دانا
28 تیر 1392 - 08:16تبسم رجل مسن من أهل القرآن و قال " طوال العام الماضي و مرسي في الحكم أقول أن هناك شئ خطأ , مجريات الأمور و معركة الحق و الباطل ليست هذه سنتها ... حتى أتت تمرد و نزل الناس و تم عزله قلت .. هكذا تصححت الأمور !؟! .. " فسُأل " كيف ؟!!! " .. تبسم و قرأ " . قُلْ يَجْمَعُ بَيْنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ يَفْتَحُ بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِيمُ " .. و بدأ تفسيرها و قال " ففي أول الأمر يجمع الله بين أهل الحق و أهل الباطل , ليلتقي الحق بالباطل وجها لوجه , و ليدعو أهل الحق إلى حقهم و يعالج الدعاة دعوتهم , و في أول الأمر تختلط الأمر و تتشابك , و يصطرع الحق و الباطل و قد تقوم الشبهات أمام البراهين , و قد يغشي الباطل على الحق .. و لكن ذلك كله إلى (حين ) .. ثم يفصل الله بين الفريقين بالحق , و يحكم بينهم حكمه الفاصل المميز الحاسم الأخير ... " و هو الفتاح العليم " .. أي الذي يفصل و يحكم عن علم و عن معرفة بين المحقين و المبطلين .. قد يجمع الحق الباطل ( 25 يناير ) ليهلكوا باطل كبير ... و لكن الله لابد يحكم ويفصل و يبين عن وجه حق .. فهو لا يترك الامور مختلطة إلا الى حين ... و لا يجمع بين المحقين و المبطلين إلا ريثما يقوم الحق بدعوته و يبذل طاقته و( يجرب تجربته )*عام الرئاسة*.. ثم يمضي الله أمره و يفصل بفصله .. و الله سبحانه و تعالى يعلم متي يقول كلمة الفصل .. فليس لأحد ان يحدد موعدها , و لا يستعجلها .. فالله هو الذي يجمع و هو الذي يفتح ... " و الفتاح العليم "
جلیل بهرامی نیا
28 تیر 1392 - 08:59ضمن سپاس از دوست گرامی کاک علی صالحی،اگر جسارت تلقی نشود عرایضی داشتم: 1.نقد صریح و آشکار خط مشی جماعت و نومدن درد و درمان ، موجب سپاس جدی است؛اقدامی که تبادل خیرخواهانه آن به جای بدگویی های هویت محورانه رایج،به سنجیدگی اندیشه ها و روش ها مدد خواهد رساند. 2.به گمانم آکندن بیشتر درون اسلامگرایان از نگرش های ایدآلیستی و هیجانات عقل افکن باید جای خود را به تحلیل های واقع گرایانه تر و سنجیده تر بدهد؛راست است که همه ما از دوگانگی مواضع قدرتهای غرب در قبال اسلامگرایان آزرده و متأسفیم،اما توقع رفتار اخلاقی در روابط بین الملل بیش از آن که برآمده از مبنای واقعی باشد بازتاب موقعیت فرودستانه در مناسبات سیاسی است!سنجش غرب با معیارهای اخلاقی،آفت بزرگ غرب شناسی ماست؛در صحنه بین الملل که محوریت آن منفعت و امنیت است،آنچه کارایی دارد نه استدلال و اخلاق،بلکه قدرت اقتصادی و نظامی است و طلب رفتار مطلوب از دیگران،با این دو ممکن است؛اگر امروزهیچ تصمیم بین المللی بدون رضایت چینی ها گرفته نمی شود،نه ناشی از دگردوستی غرب و آمریکاست و نه دلبری چشم بادامی ها،زور اقتصاد است و بس!مراد این که حماسه بدون تعقل و تهییج بدون برنامه ریزی و آرزوی بدون همت،خالق و تداوم بخش وضع کنونی ماست. 3. به گمانی دیگر،در نقد و نکوهش تشکیلات زدگی مبالغه شده است؛راست است که تنگ نظری و ناپختگی مدنی ما در رفتارهای سیاسی-حرکی ما بازتاب دارد،اما نه امام بنا قید تشکیلات را زده بود و نه حزب گرایی به حد شرک رسیده است؛شاید بهتر باشد با ملاحظه ماهیت تدریجی و زمان بر تحول روحیات فرهنگی قبیله محور ما،نسبیت معرفت شناختی بازتاب یافته در تعدد مکاتب و مذاهب،تشویق گفتگو،همسویی در موارد مشترک،معذور دانستن تفاوت ها و...تشویق و ترویج شود.
الف.ب
30 تیر 1392 - 03:22این بند سوم یه ذره عجیب است. اولا این قید «به گمانی» یعنی چه؟ احتمالا زائد است. دوم، از کجا معلوم که به صرف آنکه «حزب گرایی که به حد شرک نرسیده»، وضعیت مورد نظر مطلوب هم هست؟ آیا تنها قید بر حزب گرایی شرک است؟ (البته من با تعاریف شرک و حزب گرایی شما کاری ندارم و الّا مطمئنم که کسانی تعریف شما را به چالش می کشند و معتقدند که شرک هم رسیده.) سوم، این جملۀ گل و گشاد آخر خیلی مغشوش است و باید دوباره نوشته شود، «شاید بهتر باشد با ملاحظه ماهیت تدریجی و زمان بر تحول روحیات فرهنگی قبیله محور ما،نسبیت معرفت شناختی بازتاب یافته در تعدد مکاتب و مذاهب،تشویق گفتگو،همسویی در موارد مشترک،معذور دانستن تفاوت ها و...تشویق و ترویج شود.» ماهیت تدریجی چی؟ «روحیات فرهنگی» یعنی چی؟ «نسبیت معرفت شناختی» چه ربطی به این ماجرا دارد؟ (من متوجه شده ام که شما خیلی علاقه مند استفاده از «معرفت شناسی» هستید.)
حیدر غلامی
29 تیر 1392 - 07:50ضمن تقدیر و تشکر از نویسندهی گرامی، در رابطه با دو بند اخیر نوشته، نکات ذیل را ضروری می دانم: 1ــ اینکه به جای نقدهای محفلی، بدگویی و ... فرد نقد خود را به صراحت مطرح نماید، امر مبارک و میمونی است؛ که امیدوارم خداوند بر شمار چنین ناقدانی بیفزاید. 2ــ در دنیای معاصر و همچنین در اصول و مبانی دینی تشکیلات، نه تنها مذموم و ناپسند نیست، بلکه در عصر حاضر امری مطلوب و پسندیده و حتی ضروری می باشد. آنچه ناپسند است تشکیلات زدگی و تبدیل سازمان و تشکیلات به هدف است. 3ــ برادر گرامی افرادی را که نام برده اید، خود یا موسس تشکیلاتی اسلامی اند یا عضوی از آن. امام بنا موسس جماعت اخوان المسلمین، کاکه احمد مفتی زاده موسس مکتب قرآن و کاکه فاروق فرساد عضو آن، استاد ناصر سبحانی از موسسین جماعت دعوت و اصلاح ایران ؛ و کاکه حسن امینی از اعضای مکتب قرآن دوران کاکه احمد ورهبر فعلی مکتب قرآن کردستان. 4ـ وجود احزاب و جماعتهای اسلامی مشکلی ندارد ــ هر چند مطلوب، یکی شدن تمام آنهاست ــ مهم این است که آنها با حفظ روحیهی اخوت اسلامی فرهنگ اختلاف، تعامل و تعاون را داشته و نهادینه نمایند.
محمد
29 تیر 1392 - 09:49با تشکر از مقاله خوب شما از آن استفاده کردیم، از برادران اخوان می خواهیم از چنین نقدهای دلسوزانه ای استقبال کنند و اگر چنان ایرادهایی به آن ها وارد است به اصلاح بپردازند و از تشکیلات زدگی و اپیدمی طرد شخصیت های منتقد دوری نمایند
متین لطفی
30 تیر 1392 - 09:19ضمن سپاس از جناب صالحی بزرگوار بابت نگاشته خیرخواهانه و ستودنی شان که بخش های آغازین آن، نشان از حمیت دینی ایشان است و بخش های پایانی نیز از دلسوزی و خیرخواهی ایشان حکایت میکند؛ اگر جسارتم حمل بر بی ادبی نشود مایلم نکاتی را در جمع بندی و تکمیل پاسخ های دوستان، عرض نمایم: 1) هستند کسانی که مشکلات جهان اسلام را از درون میبینند و بر این باورند که برای مقابله با بیرون، باید درون را آسیبشناسی کرد و و معتقد هستند که جهان شبیه موزائیکهای به هم فشرده است و هر موزائیکی که ضعیف باشد تحت فشار جانبی متلاشی میشود؛ بنابراین آنها با توجه به چنین تحلیلی که میل به بررسی درونی دارند، ایراد را در یک چیز مهم می بینند و آن این است که معتقدند پاره ای از مسلمانان از اصل اسلام دور شده اند و به سمت فرقههای متعدد و احزاب رفته ند و از لب اسلام دور شده اند و حالا اگر بخواهند عظمت گذشته را باز یابند باید دوباره برگردند به همان وحدت اولیه! وحدتی که مدنظر این عزیزان است اصطلاحاً وحدت سلبی است؛ یعنی گرایشهای فرقهای و حزبی را حذف میکنند و معتقد هستند که اینها تقلیدهایی بیش نیست که وارد جهان اسلام شده است؛ از این رو تلاششان -با قول و قلم- حذف مکاتب و احزاب است. ما هرگز مشکلات جهان اسلام را انکار نمی کنیم و تمامی این مشکلات را به بیرون نسبت نمی دهیم و معتقدیم لازم است که آسیب شناسی هایی از درون و برون صورت گیرد؛ اما چنین قرائتی از وحدت و چنین متدولوژی ای جهت احقاق این وحدت را ثمربخش و کارا نمی دانیم؛ افراط در تاکید و اصرار بر این نگاه که مشکل را از درون بدانیم: اولا زمینه ساز نوعی تلقی حق به جانبی و باطل پنداشتن سایر جوانب خواهد شد، و دوما دلسوزان را جهت حل مشکل، به وادی تخطئه و یا بعضا تکفیر دیگران سوق میدهد؛ چراکه آنان معتقدند پس از شناسایی عوامل فروپاشنده، لازم است آن عوامل را به مردم معرفی نموده و سپس در پی حذف آن بکوشند! که این مورد، خطرات شوم خود را به همراه خواهد داشت؛ 2) میتوان نگرش دیس سالاد را جایگزین دیگ ذوب نمود، و بجای اینکه به فکر ذوبِ تمامی اندیشهها و سلیقهها در یک دیگ باشیم و ایجاد وحدت را تنها از این روش میّسر بدانیم، میتوانیم این اندیشهها و سلیقهها را بسان اجزای تشکیل دهندهی یک سالاد تصور کنیم که هرچه تنوع اجزا بیشتر باشد، سالاد نیز زیباتر و مطلوبتر خواهد بود. کاهو یا خیار یا گوجه یا کلم و یا هویج، هیچکدام را به تنهایی نمیتوان سالاد نامید، بلکه مجموع اینها را باهم سالاد گویند که در عین تنوع، واجد وحدت نیز میباشند؛ 3) اختلاف فکری هیچ تلازمی منطقی با اختلاف قلبی ندارد و آنچه مذموم قلمداد می شود فاصله گرفتن دلها است از همدیگر نه تنوع فکرها؛ 4) همانطور که دوستان اشاره کردند، معادل تشکیلات همان تنظیمات است! تنظیمات نیز از ملزومات یک سازمان جهت نیل به توفیق است؛ سازمان هم، شامل مجموعه ای نیروی انسانی و منابع فیزیکی است که بصورت منظم و سازماندهی شده جهت احقاق مجموعه ای مقاصد کوتاه مدت و بلندمدت، بکار گرفته می شوند؛ حال شما اهداف غایی سازمان اخوان المسلمین را نگاهی بیندازید، انصافا کدامشان با عقاید و اخلاق اسلامی منافات دارد؟ 5) ذات تشکیلات یا تنظیمات، نه تنها قبیح نیست، بلکه خیلی هم مبارک است؛ تشکیلات زمانی قبیح است که بعنوان هدف تلقی شود و به ایدئولوژی بدل گردد؛ و هیچکس پتانسیل مذکور را در این زمینه انکار نمی کند؛ تاکید بر این نکته بسیار ضروریست: که سازمان و امور تشکیلاتی، این پتانسیل را دارند که از «وسیله» به «هدف» تغییر یابند و به آنها نگاهی ایدئولوژیک شود؛ اما این «تغییر» و این «نگاه» با «رسالت سازمان» غریب است و همنوا نیست؛ شاید این قول مارکس را شنیده باشید که می گوید: «دین افیون توده هاست»! از نگاه ما مسلمانان، «رسالت دین» نعمت و رحمتی است از جانب پروردگار هستی برای هدایت و تکامل بشر؛ اما آیا در مقاطعی از تاریخ: دین، افیون توده ها نشده است؟ باعث ریخته شدن خونها و ویرانیها نگشته است؟ یا مثلا زمین کشاورزی، یا آب، یا تعدد زبانها و لهجه ها و فرهنگها و...! آیا رسالت یا فلسفه همه اینها با اخلاق، همنوا نیست؟ پس چرا بارها شاهد ریخته شدن خون آدمیان بر سر زمین کشاورزی بوده ایم؟ کم دیده ام بر سر زبان و لهجه، کینه ها بوجود آید؟ کم دیده ام که بر سر فرهنگها، آتشها افروخته شود؟ بله، ملتی که به لحاظ فرهنگی، واجد فقری عمیق باشند، کوچترین و جزئی ترین مسئله هم، موجبات اختلاف قلبی را میان آنان فراهم می آورد، چه رسد به تنوع قرائت ها از دین و تعدد احزاب در سیاست؛ لب کلام این است که همه این مقولات، پتانسیل ها و ظرفیت های چندگانه ای دارند که یکی از آن پتانسیل ها، کارکرد منفی و نامطلوب و غیراخلاقی آنهاست. سازمان و احزاب نیز از این قاعده مستثی نیستند؛ بعبارتی، سازمانها هم در جهت تکامل و توسعه و احقاق مطالبات مردمی، پتانسیل دارند و هم در جهت تفرقه و نشر بذر کینه و تنافر و تنزل منزلت بشر؛ یعنی وجود سازمان، هیچ تلازمی با تحقق پتانسیل دوم ندارد؛ ولی این کارکرد نامطلوب نیز برایش تعریف شده است و بسته به اراده انسانها ممکن است، منتهای سازمان به آن ختم شود. در اینجا انسان، بازهم در معرض ابتلا و آزمون قرار می گیرد؛ «لنبلوکم أیکم أحسن عملا»! آری، فراموش نکنیم آموزه حضرت رسول(ص) را که به قرآن اشاره کردند و فرمودند: عده ای بوسیله این(قرآن) به بهشت می روند و عده ای دیگر جهنم را می خرند! اتفاقا هنر بندگی در این است که از پتانسیل های مثبت آلات و افعال در زندگی بهره بجویم و نیکوترین استفاده را ببریم، نه اینکه آنها را ترک کنیم و با تاکید بر پتانسیل های منفی آنها، از کارکردهای مثبت آنها چشم بپوشیم و ناجوانمردانه حکم به ناکارآمدی آنها بدهیم؛ 6) همچنین مبادا وجود احتمالات منفی و نامطلوب در یک فعل، موجب تعطیل کردن آن فعل شود؛ در رانندگی، تصادف و در تحصیلات دانشگاهی، مشروطی و در تجارت، ورشکستگی محتمل است؛ ولی آیا این احتمالات منفی باید ما را از رانندگی و تحصیل و کسب و کار منصرف سازند؟! رانندگی می کنیم و دقت و تلاشمان در راستایی است که تصادف رخ ندهد؛ در سایر مثالها نیز همچنین! در کارهای تشکیلاتی یا تنظیماتی نیز چنین است؛ از پتانسیل های مثبت سازمان بهره می جوییم و آنها را در خدمت دین بکار می بریم و دقت خود را ارتقا می دهیم تا از میزان ارتکاب خطا کاسته شود. گمان می رود، منظور خویش را رسانده باشم و دیگر لزومی به تشریح بندهای 5 و 6 نباشد! 7) به قول یکی از اساتید: «تلاش جهت یکسان سازی فکری، آرزویی پاک اما تدبیری پوک است»؛ بنده قصد بررسی و واکاوی مواضع و عملکردهای برادرانمان در مکتب قرآن و سایر جماعتها را ندارم و تنها به رفع اتهام از جماعت خویش اکتفا می کنم؛ پاره ای عزیزان گمان می کنند که ما مخالف همنوا شدن همه مسلمانان هستیم؛ خیر هرگز چنین نیست؛ ما نیز می پسندیم یکی شدن مسلمانان را دوست داریم؛ مشکل آنجاست که در «تشخیص» هرکدام از جماعتهای اسلامگرا از «مقتضیات» زمانه، «تفاوت» حاکم است! موضعی را که ما کارا می دانیم، آنها ناکارا می دانند و بالعکس؛ دغدغه ای را که ما دراولویت برنامه خویش قرار داده ایم، ممکن است در مراتب پایین تر مدنظر آنها باشد و بالعکس؛ با این وجود ما به آنها حق می دهیم و آنان را ارج می نهیم که تشخیص خود را برتر از تشخیص سایرین بدانید و آن را به حق، صواب تر بپندارید؛ و متقابلا چنین انتظاری نیز از آن بزرگواران نسبت به ما می رود؛ سئوال اینجاست که آیا این عزیزان حاضرند با ما همراه شوند و دست از تلاش جهت احقاق مواضع کارا و دغدغه های ارجح خود بکشند و قیادت ما را پذیرا ما باشند؟! اگر حاضر به اجابت این مسئلت هستند بس بسم الله، جلو بیایند چراکه آغوش ما روی آنان باز است؛ اما اگر اجابت را روا نمی دانند، پس امیدوارم آنچه را که برای خود نمی پسندند و و از خود انتظار ندارند، برای دیگران نیز نپسندند و از آنان انتظار نداشته باشند! 8) تعدد بیش از حد احزاب و جماعتها در یک جامعه نیز حاکی از ضعف فرهنگی و ناپختگی سیاسی آن جامعه است؛ پیشنهاد ما این است که جماعتهای اسلامی ضمن پذیرش تنوع فکری، بر مبانی مشترک اسلامی تمرکز کرده و در اموری که سود دنیا و آخرت امت را در بر دارد با هم تعاون و تعامل داشته و وحدت را از این طریق محقق سازند؛ بجای گلایه از وجود تنوعها و نفی و انکار و تکذیب این واقعیتها، و پرورش نگاه بغض آلود به این جماعتها، و تخریب و تحقیر آنها، و حمله به کانال های برگزیده جماعتها جهت احقاق مطالباتشان، مردم را در پذیرش این واقعیتِ اجتناب ناپذیر تفهیم نمود و روحیهی انعطاف محوری و دگرپذیری را در خود و دیگران تقویت کرد و جماعتهای اسلامی را به مثابهی درختان موجود در یک باغ دانست که دارای منابع مغذی مشترکی بوده و سنت الهی بگونهای است که این درختان، میوههای متنوع عرضه نمایند که این تنوع در غالب موارد متمّم و مکمّل همدیگرند؛ این جماعتها میتوانند در کنار هم، زندگی مسالمتآمیزی داشته و در عین تنوع فکری، همدلی را در میان خود تحکیم و ترویج کنند و در امور اشتراکی، تعامل و تعاون داشته و در امور اختلافی، تحمل و مدارا را ترجیح دهند، و هیچ یک، راه ترقی را بر دیگری تنگ نسازند و در فرایند رقابت توأم با رفاقت، برای شکوفایی استعدادها و عمران زمین بکوشند. در پایان، عرض ادب و ارادت و احترام خویش را تجدید نموده و از پروردگار هستی، عمر بابرکت را برای شما ناصحان عزیز مسئلت دارم. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
جوانمیر محمدی
30 تیر 1392 - 11:40ازتحلیل برادر عزیزم آقای صالحی درباره ی اوضاع مصر تشکر می کنم اما باتحلیل ایشان که حزب گرایی رابا شرک برابر دانست موافق نیستم زیرا حزب گرایی اگر وسیله ای برای دعوت مردم به سوی خداوند بدانیم چاره ای جز آن در دنیای کنونی نیست واگر هدف فقط وفقط حزب باشد در آن صورت ایراد دارد.زیرا احزاب فقط روش تدریس هستند نه چیز دیگر.