ترکیه در سایه حکمرانی موفق حزب عدالت و توسعه رشد و توسعه اقتصادی شگفت‌انگیزی پیدا کرد و بر همین ریل در حال حرکت بود و زیاد خود را درگیر مسائل سیاسی و درگیری‌های منطقه‌ای نمی‌کرد؛ اما این کشور رفته رفته دانسته یا نادانسته در یک دهه اخیر وارد مسیری شد که به اصطلاح عربی می‌توان آن را «گذرگاه اجباری»(الممر الاجباری) نامید؛ البته اگر هم بخواهیم کاملا بدبینانه به این مساله و خروج آنکارا از راهبرد صفر کردن تنش خارجی بر اساس دکترین احمد داود اوغلو بنگریم، می‌توانیم به جای "گذرگاه اجباری" از واژه "تله" برای توصیف واقعیت کنونی استفاده کنیم. 

به نظرم، چهار عامل باعث شد ترکیه وارد این مسیر شود؛ نخست این که توسعه اقتصادی چشمگیر آن از ابتدای هزاره سوم رفته رفته در جوامع عربی و اسلامی به الگوی توسعه و پیشرفت در کنار مالزی تبدیل شد و همین خود در کنار نوعی تمایلات نوستالژیک به گذشته‌ای نه چندان دور و بازشناسی هویت عثمانی الزاماتی ژئوپلیتکی و قسمی از بلندپروازی را در سیاست خارجی به همراه آورد. در واقع محبوبیتی که ترکیه در میان ملت‌های عربی و اسلامی به دست آورد،خواسته یا ناخواسته الزاماتی برای آنکارا به دنبال داشت و همان تمایلات نوستالژیک اردوغان نسبت به دوران شکوه خلافت عثمانی را بیش از پیش قلقلک داد و شرایطی برای ظهور و بروز آن‌ها فراهم کرد. کما این که حوادثی اتفاق افتاد که عملا ترکیه را وارد این مسیر کرد. می‌توان از جنگ ٢٠٠٨ ـ ٢٠٠٩ اسرائیل علیه غزه تحت کنترل حماس به عنوان نخست حادثه از این دست یاد کرد. با توجه به موقعیت تازه‌ای که ترکیه نوین و شخص اردوغان در میان ملت‌های عربی و اسلامی پیدا کرده بود، نمی‌توانست نسبت به این قضیه بی‌تفاوت باشد؛ از همین رو، رجب طیب اردوغان در سال ٢٠٠٩ در اجلاس اقتصادی داووس آن واکنش خشمگیانه را به اظهارات شیمون پرز رئیس جمهور اسرائیل از خود نشان داد؛ همین رفتار در واقع، سرآغاز بحران میان دو طرف بود و روابط حسنه فیمابین را وارد ریل تنش مستمری کرد که هنوز هم ادامه دارد. 

اما حادثه مهم دوم که ترکیه را به سمت باتلاق منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا بیشتر غلطانید، بهار عربی بود که اطلس ژئوپلیتک منطقه را بر هم زد و عملا آن را به سه بلوک تقسیم کرد؛ در حالی که قبل از آن فقط شاهد دو بلوک ایران و محور معروف به "اعتدال عربی" بودیم. اما بهار عربی بلوک ترکی قطری اخوانی را هم اضافه کرد. روابط آنکارا با مصر، عربستان و امارات که بر حفظ نظام‌های عربی ومقابله با انقلاب‌ها اهتمام می‌ورزیدند، بحرانی و تنش‌آمیز شد و همراه آن هم در حالی که روابط اسرائیل با این بلوک عمیق‌تر می‌شد و چالش‌های جدید آن‌ها را در یک جبهه قرار داد، روابط آنکارا و تل‌آویو هم تیره‌تر از قبل شد. تحولات مصر و سوریه بیشترین تاثیر را بر سیاست خارجی ترکیه گذاشتند. 

و رخداد سوم نیز کودتای نافرجام ژوئیه ٢٠١٦ در ترکیه علیه دولت اردوغان بود. آنکارا معتقد بود که این کودتا عقبه‌ای منطقه‌ای و بین‌المللی دارد و اتهاماتی علیه امارات، آمریکا و برخی دیگر از کشورهای منطقه مطرح شد. این کودتا در کنار تاثیرات دو عامل پیشگفته و خودداری آمریکا از تحویل فتح الله گولن به بدبینی جدی دولت ترکیه نسبت به غربِ همپیمان و محور عربستان منجر شد و بیش از پیش حرکت آنکارا در همان مسیر "گذرگاه اجباری" را شتاب بخشید. بعد از این واقعه سیاست خارجی ترکیه حالت تهاجمی‌تری به خود گرفت.

اما متغیر چهارم پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهور نوامبر ٢٠١٦ در آمریکاست. اردوغان به وجود ترامپ در قدرت با توجه به روابط نزدیک با وی، شکاف ایجاد شده میان آمریکا و اروپا، تمرکز آمریکا بر ایران و عدم حساسیت به نزدیکی آنکارا و مسکو به عنوان یک فرصت راهبردی نگریست و حداکثر تلاش خود را برای اغتنام آن مبذول داشت؛ به گونه‌ای که در این چهار سال در سایه رخوت سیاست خاورمیانه‌ای آمریکا در دوره ترامپ و تفاهماتی با وی، دو بار به منطقه نسبتا خودمختار کردی در سوریه حمله و حملات به پ.ک.ک در شمال عراق را تشدید کرد. فراتر از آن هم دامنه نزاع ژئوپلیتیک را تا لیبی در شمال آفریقا با فرانسه و روسیه و محور عربی مخالف، شرق مدیترانه با مثلث یونان، اسرائیل، و مصر و همراه آن فرانسه و اتحادیه اروپا و قفقاز جنوبی پیش برد. در این میان البته بر معادلات لیبی که جبهه مخالف تا سیطره بر طرابلس پیش رفته بود، اثر گذاشت و در جنگ قره باغ هم توانست با حمایت جدی نظامی معادله را به نفع آذربایجان تغییر دهد و جای پای راهبردی برای خود در این منطقه باز کند. 

البته در مقابل این دگردیسی‌ها، اقتصاد ترکیه که بزرگ‌ترین برگ برنده اردوغان و آک پارتی بود، رفته رفته لاغر شد و در معرض تهدید جدی قرار گرفت. 

در یادداشت بعدی به الزامات پیروزی بایدن و چرایی تلاش آنکارا برای بهبود روابط با اسرائیل پرداخته می‌شود.