«... برای چندين دهه خاورميانه در مقابل يک دوراهی شوم قرار داشت که هر دو سر آن باخت بود: يا بايد به رژيمهای استبدادی و اکثراً فاسد که ثبات را به قيمت نفی دموکراسی و نفی حقوق شهروندی مردم خود تأمين میکردند و اکثراً هم همپيمان آمريکا و دنيای غرب بودند تن در داده میشد و يا ظاهراً تنها آلترناتيو اسلامگرائی سياسی بود که ... تنها به معنای افتادن از چاله به چاه و سر سپردن به يک روند قهقرائی دهها ساله میتوانست باشد. انقلابات تونس و مصر نشان داد که اين دوراهی و يا ديکوتومی ديگر در خاورميانه به پايان خود رسيده است. گفتمان دموکراسیخواهی سرانجام و با تأخيری طولانی راه خود را به خاورميانه استبدادزده و اسلامزده نيز گشوده است. ».
«سرانجام مردم اين کشورها، شايد به استثنای مواردی چند، دارند متقاعد میشوند که اسلامزدگی پاسخ اسبتدادزدگی نيست.»
«انقلابهای تونس و مصر نه از منابر مساجد بلکه از دل تکنولوژی و ارتباطات مدرن، از دل اينترنت و فيسبوک و شبکههای اجتماعی زاده شد، اين انقلابها نيروی معنوی و اخلاقی خود را نه با سر بريدن و انفجارهای انتحاری بلکه با شيوههای مسالمتآميز و مدرن و مردمی کسب کرد و گفتمان آنها نيز نه تبليغات تخديرکننده، عوامفريبانه و موعودگرايانه آخوندی و دشمنجوئیهای مذهبی، بلکه گفتمان عدالت اجتماعی و دموکراسیخواهی بود».
«انقلاب اسلامی راهی به ترکستان است.»
«اسلامگرائی در دههها و سالهای گذشته فرصت يافت که چه در حکومت و چه در اپوزيسيون، چه در شکل شيعه و چه در شکل سنی، خود را به مردم و بخصوص به نسل جوان اين کشورها نشان دهد: حکومت طالبان با آن فجايع بزرگ، حرکات تبهکارانه القاعده که نه فقط تر و خشک را با هم میسوزاند بلکه هيچ افق روشنی هم برای آينده اين جوامع جز نفرت و خشونت و جهاد عليه جهان وعده نمیدهد، کشتارهای کور و بیهدف الجزائر، تروريسم انتحاری در عراق که تحت نام «مقاومت» متأسفانه هنوز هم نزد عدهای تطهير میشود»
فرازهای فوق بخشی از نوشتار عبدالله مهتدی، دبیر کل حزب کومله، است که تحت عنوان: « انقلاب مصر: پايان يک دو راهی در خاورميانه» در سایتهای خبری متعدد منتشر شده است؛ گرچه زمان نسبتاً زیادی از انتشار این مقاله گذشته است و نقد آن نوعی نبش قبر مینماید، امّا چه باک که اوّلاً به تعبیر نظامی گنجوی، ما کُردها ضربالمثل دیرجُنبیدن هستیم و معمولاً هنگام رحیل، به فکر آخوربندی میافتیم: « به پیری میخورم بادم قدح خُرد/که هنگام رحیل آخور زند کُرد»! ثانیاً این مقاله بازتاب یک گرایش فکری فعال در سطح جامعه است و تأثیرات خاصی بر جامعهشناسی فکری و سیاسی کردستان دارد و تحلیل آن، تحلیل مسائل زندهی جامعهی کرد محسوب میشود.
هرچند من همواره در نظربازی با حریفان، از مصادرهی اسلام برای هویتبخشی به خویش حذر داشتهام و کوشیدهام که نقد رفتار سیاسی اسلامگرایان را نقد اسلام تلقی نکنم، امّا از زمان مطالعهی اولیهی این نوشته، نوعی آزردگی و حسّی از جنس دریغ، دغدغهی درونم شده است و آن اینکه خلاصهسازی کارکرد اجتماعی دین در رفتار بخش اندکی از مسلمانان و تعمیم آن به کل دین و تغافل از دیگر کارکردهای دین و دینداران، چه بهرهای از حقیقت و انصاف میتواند داشته باشد؟! به فرض صحّت عمومیت خشونت در میان اسلامگرایان، آیا انتزاع بشر از بستر تاریخ و اجتماع و حصر عوامل متعدّد شکلدهندهی رفتار بشری در عامل دین و تلخیص اسلام در منش و روش یک دسته از کل مسلمانان، منطقاً پذیرفتنی است؟! آیا تلاش اصرارگونه برای اسلامیزهکردن رفتار طالبان و القاعده و در همان حال، اسلامزدایی از انگیزه و انگیخته تودههای آزادیخواه مصر و تونس، نشان از تحلیل رهگشایانه دارد یا علامت تحریف عقدهگشایانه؟! آیا برای کسی که تاریخ را گواه درستی نظر خویش میگیرد، رواست چند لحظه بعد در برابر دیدگان همان تاریخ، رندانه دین را، که به شهادت بسیاری از آگاهان یکی از عوامل تاریخی حرکات عدالتجویانه، مهار خشونت و شکوفایی ذوق هنری نیز بوده است، در لفافهی «سر بریدن و انتحار» بپیچد و سپس بیاعتنا به واقعیات نقیض و از جمله، نمازهای جماعت و جمعهی تظاهرکنندگان، سهم آن در تکوین نیروی معنوی حتی بخشی از انبوه انقلابیون را کنار نهد؟ آیا بهتر نیست در عوض لجاجتانگیزی و تحلیلهای یکسویه، با در نظر داشتن روند تکاملی اندیشهها به موازات تحوّلات روزگار، به جای تحمیل خشونتطلبی و تروریسم به کلّ جنبش اسلامگرایی، اقبال اسلامگرایان به بازی دموکراتیک را به فال نیک بگیریم و از سوق دادن جامعه به سمت خشونت از طریق ترویج تضاد دیانت و آزادی دست برداریم؟! در شگفتم که بیش از سه دهه فرصت مطالعه و تجربه زندگی در فضای مدارا و آزادی نیز نتوانسته است نگرشهای خام مارکسیسم کلاسیک دربارهی دین را در میان بیشتر چپهای کُرد تعدیل کند و هنوز هم انکار فلسفی دین با انکار جامعهشناختی آن، ملازم انگاشته میشود! آقای مهتدی لابد نیک میداند که امروزه اسلامگرایانِ مشارکتجو در سپهر سیاست، یا به تعبیر ژورنالیستی: اسلام سیاسی، یکی از قویترین و برجستهترین واقعیات سیاسی در جهان اسلام و از جمله در کردستان است و نفی یا تشویه آن جز با عبور از مرزهای منطق و لغزیدن به دامان تعصّب و تحریف ممکن نخواهد بود و جز افزایش واگرایی در عرصهی اجتماع و تعویق شکلگیری فضای همزیستی، حاصل دیگری نخواهد داشت.
بنده در عین باور به قُدسیت و سعادتبخشی اسلام، معترفم که برخی از انواع تدیّن، بنا به علل متفاوت روانشناختی و جامعهشناختی، فاقد اصالت و کارکرد اصل دین بوده و در تضاد با حرمت و حقوق آدمیان قرار گرفته است و موارد فراوانی از نقشآفرینیهای منفی و حتی نفرتانگیز دینداران میتوان نشان داد؛ با اینهمه، تدیّن در تاریخ و جامعهی بشری منشأ خدمات فراوانی در عرصههای گوناگون نیز بوده است و اگر حصر کارکرد تدیّن در محدودهی آفات آن جایز باشد، تسرّی دادن اینگونه ارزیابی به علم، هنر، انسانگرایی، تکنولوژی و ... قول به براندازی آنها نیز منطقاً رواست و مخالفت متدیّنانی چون بنده با علم و هنر و دموکراسی به استناد پیامدهای منفی آنها، نباید چهرهی مخالفان را ترش و خشمناک سازد!
اسلامگرایی سیاسی یا اسلامزدگی، فراتر از نگاههای تنگ و غرضآلود، بازگشت به سیر قهقرایی نیست و شواهد نظری و جامعهشناختی نشان میدهد که عاریسازی آن از عدالتجویی و دموکراسیخواهی و تلخیص عملکرد آن در خشونت و دشمنجویی، فقط پس از بدرقهی منطق و انصاف میسّر خواهد بود؛ اسلامگرایی سیاسی برآمده از عملکرد ظلمستیزانه و رهاییبخش پیامبران (ع) و آراسته به آرمان « لنخرج العباد من عبادة العباد الی عبادة الله و من جور الأدیان الی عدل الإسلام» است و در پویش عدالتجویانه خویش از هر نوع فرهنگ و ساختار همسو با این آرمان، حتّی اگر دستاورد غیرمسلمانان نیز باشد، استقبال و استفاده میکند؛ زیرا برابر آموزههای اسلام، مشروعیت روشهای ادارهی جامعه نه به منصوصیت یا هویّت آنها، بلکه به کاراییشان در تأمین مصالح مردم بر میگردد و لذا هر نوع شیوهی مدیریت جامعه که برآورندهی مصلحت عموم باشد، پذیرفتنی است و دموکراسی اگر به معنای برابری همهی شهروندان یک جامعه برای مشارکت و نظارت در تصمیمگیریهای مربوط به سرنوشت جمعی باشد، دارای توجیه فقهی و قابل گنجاندن در چارچوب دینداری است و مقبولیت و اِعمال آن، دقیقاً به عکس قضاوت آقای مهتدی، برآمده از تعالیم مساجد و ادامهی عبادت و جهاد است. گرچه امروزه و در شرایط ضعف تمدنی-سیاسی و واماندگی تکنولوژیکی جهان اسلام و خصومت رسانهای و سیاسی تمدّن برّاق غرب با اسلام، متهمسازی اسلامگرایان به استبداد و خشونت با هدف بدنامسازی و تحقیر آنان، به صورت نوعی مُد سیاسی و ژست روشنفکرانه درآمده و تا حدودی نیز در القای ناکارآمدی اسلامگرایان موفّق بوده است، امّا خوشبختانه غنای ارزشی و پویایی درونی اسلام از یکسو و سنگینی وزن اجتماعی-سیاسی حرکات اسلامی از سوی دیگر، آن اندازه هست که اسلامگرایان بیبهره از جذابیت هویتی را دچار یأس و عقدهی حقارت نکند و آنان را در خلق یا اقتباس اندیشهها و ساختارهای زندگی عزتمندانه با بنبست مواجه نسازد؛ بنابراین، متهمسازی اسلامگرایان به عوامفریبی و اندیشههای تخدیری و سیر قهقرایی، اگر نوعی دفاع روانی فرافکنانه و بازتاب هراس از پیروزی رقیب نباشد، قطعاً برآمده از زمانناشناسی و بیخبری از تحوّلات نوین جهان اسلام است.
نظرات
بدوننام
02 خرداد 1391 - 05:05سلام به کاک جلیل عزیز،وممنون بابت نقد خوبتان،اما ای کاش تحلیل نقدی دهم داشتید نسبت به ماکان ومایکون حرکت "کومله" ونسبت بین شعار آنها با شعور حزیی آنها..در هر صورت درباره ممنون...
امینی
02 خرداد 1391 - 09:05با سلام و عرض تشکر از برادر گرامی کاک جلیل کلام گرم و زیبایتان همیشه مستمر و خداوند حافظتان باد .
بدوننام
02 خرداد 1391 - 12:28خدا ازشما راضی باشد همواره سربلند باشید
ارشاد بادفر
02 خرداد 1391 - 08:13خواندن تحلیل و ریشه یابی علل وقوع انقلاب های اخیر در قالب نوشته هایی اینچنینی، اذهان را به این سمت و سو سوق می دهد که نگارنده ی اینگونه مطالب، بیشتر فردی عامی و مبتدی باشد تا یک لیدر سیاسی و مهتدی! اما باری به هر جهت انتظار میرود که یک نیروی به اصطلاح فعال سیاسی ابتدا مختصری از تاریخ یکصد ساله ی معاصر جهان اسلام را اندک مطالعه ای کرده، جریانات اسلامگرا را خوب بشناسد، آنگاه در مقام تحلیل و رمزگشایی مسائل جامعه شناختی معاصر برآید. در غیر اینصورت کسی را بر تحلیل و اظهارنظر جبری نیست و بهتر است ایشان هم کما فی السابق مشغول تسلیت نامه نوشتن هایشان باشند خطاب به فوتِ پسرِ پسرعموهای مقامات اقلیم کردستان عراق تا مبادا از الطاف وارده اندکی کاسته شود! اما پذیرفتن این نکته که تنها عامل وقوع این انقلاب های سنگین و ریشه ای، فقط شبکه های اجتماعی و فیس بوک قلمداد شود مقداری سنگین است. چرا که به نظر میرسد کارهای زیربنایی، زندان رفتن های چندهزار نفری، اعدام های پنهانی و تبعید کشیدن های اجباری و از همه مهمتر پایگاهای قوی اجتماعی و مقبولیت وسیع مردمیِ نیروهای اپوزیسیون که غالب آنها را طیف اسلامگرایان تشکیل می دادند، سهم سنگین تری در کفه ی این معادله به نفع وقوع این انقلاب ها داشته باشد که اگر غیر از این است این شما، این اینترنت و این فیس بوک، بفرمائید انقلاب! واقعیت امر آن است که خودِ اسلامگرایان مصر و تونس مدعیِ اسلامی بودن این انقلاب ها نیستند اما اگر اینگونه برداشت می شود شکی در آن نیست که به امید خدا این بهار فرخنده راهی از ترکستان به گلستان خواهد بود. اما صحبت در این زمینه هم خالی از لطف نیست که آیا تحلیل های عامدانه و عامیانه و اشاعه ی فرهنگِ برهنگی و تئوری هایِ فکریِ عقیم در کانال های رسانه ای و سوءاستفاده از مراسمات فرهنگی و محلی و بذرافشانی های شهوانی عوام فریبی است یا ندای آزادی خواهی و پاکانه زیستن و دعوت به سمت حریت و عدالت؟ طبیعی است که انقلاب های مصر و تونس نیروی معنوی و اخلاقی خود را نه با انفجارهای انتحاری بلکه با شیوه های مسالمت آمیز و مدرن و مردمی کسب کرده اما جای خود دارد اندکی به خود زحمت داده و مشاهده کرد که پیشاهنگ این جنبش های مردمی و دموکراسی خواهی چه طیفی از آن جوامع بوده و هستند تا اندکی بیشتر در بطن حقائق این وقایع قرار گرفت. هرچند که بدون شک هنوز هم طیف وسیعی از اسلامگرایانِ رادیکال وجود دارند که در مقابل چکش و داس ها و ارتش های سرخ کمربندهایشان را بسته و آماده اند تا تر و خشکشان را با هم بسوزانند و در این راه هم چیزی که بی ارزشترین کالا نزد آنان باشد همان جان و مال و زرق و برقی است که شوروی زدگان با چنگ و دندان به آن چسبیده و بر رویش خسبیده اند...
مریم
03 خرداد 1391 - 08:27با سلام و عرض تشکر از برادران محترم و اقای بادفر و نظراتشان به نظر می رسد مقایسه شما مقایسه میان جامعه عربی و ایرانی است که صحیح نظر نمیرسد زیرا اگر کسی در میان اعراب زندگی کرده باشد هرگر چنین نظری ندارد انها با دین امیختنه اند و دین جز خونشانشان است بر خلاف جامعه دین گریز ایرانی بنابراین هرگونه فداکاری و ایثار و این همه خونهایی که دادند به نظر من از ایمانشان بود نه جوانب دیگر هر چند که نگویند جنبش ما بیداری اسلامی نیست که صحیح است ریرا انها مشکلی در دینداری نداشتند مشکل در استبداد مطلق حکومتها بود وگرنه جامعه اعراب دینداری مانند عرب بودن بدیهی و عادی است . به قول اقای بادفر با نگاه کلی تر به قضایا می توان درستتر تحلیل کرد .
بدوننام
09 خرداد 1391 - 12:38سلام لا تشکر از کاک جلیل و کاک ارشاد از مطلب مفیدشان دلایل قوی باید و معنوی نه رگهای گردن به حجت قوی برخی از افراد چون دلایل مستند و علمی ندارد به دنبال حواشی و زوائد میروند آقای مهتدی که از ترس سیتره اسلام واقعی لرزه به اندامش افتاده به جای تحلیل درست قضایا در پی پاک کردن صورت مسئله و زدودن آثار دینی در جوامع اسلامی است تا به خیال خود ارزشهای غربی را منشا تحولات اخیر بدانند زهی خیال باطل
ادريس ابراهيم نزاد
09 خرداد 1391 - 04:41به بروام ئه م روونكردنه وانه ده بي زياتر هةبيت جونكه بةريز موهتةدي و دوستاني بي شك له فةزايانه دا نةيوونه و زور غةريب و بيكانةن كاكه جةليل و كاكه ارشاد دةستتان خوش بي هةزار جار