در بخشهای پیشنین اشاره شد که کشور ما در یک اقلیم خشک و نیمه خشک با متوسط بارندگی یک سوم میانگین جهانی قرار گرفته است. از لحاظ تاریخی نیز بخش بزرگی از تمدن ایران در مناطق خشک شکل گرفته است. اما به راستی راز ماندگاری ایرانیان در شرایط سخت و کم آب چه بوده است؟ ایرانیان به خوبی یک نکته را درک کرده بودند: «با کم آبی نمیتوان جنگید؛ باید با آن کنار آمد». و از این رو بود که توانستند
باشکوهترین تمدنها و زیباترین شهرها را در دل کویر خلق کنند. قنات که یکی از مهمترین ابداع ایرانیان است، هوشمندانهترین روش بهرهبرداری از آبهای زیرزمینی بدون گذشتن از مرز پایداری سفره میباشد. تا ۵ دهه پیش، بیش از ۴۰ هزار قنات، توسعه پایدار کشاورزی و تأمین آب شرب این سرزمین را بر عهده داشتند. با رشد جمعیت تقاضا برای آب شرب و کشاورزی به طرز چشمگیری افزایش یافت. متولیان آب کشور نیز در یک خطای تاریخی با غفلت از واقعیت کم آبی کشور و نادیده انگاشتن دانش چندهزارساله بومی مدیریت آب و نابودی
بوم سامانههای محلی، چاره کار را در احداث سد و چاه و تلمبه و در یک کلام مدیریت عرضه آب دیدند. بعد از انقلاب نیز این رویکرد با شدت بیشتری ادامه یافت و هشدارهای اندک کارشناسان نایدده گرفته شد. اثرات این رویکرد نادرست در نادیده انگاشتن توان زیست بوم ایران زمین، کم کم خود را در گذر زمان نشان داد و اینک به شکل یک بحران خطرناک ادامه حیات این سرزمین را با یک مخاطره جدی روبرو ساخته است.
۱.چاره کار چیست؟
قدم اول در درمان هر درد پذیرش آن است. از این رو ما نخست باید بپذیریم که در کشوری خشک و کم آب زندگی میکنیم و از این رو نباید به طریقی مصرف و سیاستگذاری کنیم که گویی منابع آب نامحدود است. خرد ایرانیان باستان راه مقابل با کم آبی را در اختیار ما قرار داده است: «زیستن در کم آبی». از این رو تا زمانی که چیدمان و برنامههای توسعه کشور بر پایه پذیرش این اصل نباشد در بر همان پاشنه میچرخد و هر روز بیش از پیش کشور در گرداب این رویه نادرست فرو میرود.
اشاره شد که برنامههای توسعه کشور بر پایه آمایش سرزمین تدوین نشدهاند. به واقع اولین مسئله در اجرای هر طرح و برنامهای پاسخ به این سؤال است که آیا فضای مکانی اجرای این برنامه توان اکولوژیکی لازم برای پاسخ به نیازهای اجرای آن را دارد یا خیر؟ اما در کشور ما چیدمان توسعه را بیشتر رانتها و گروکشیهای سیاسی تعیین میکند نه آمایش سرزمین. به واقع تا زمانی که منطق هزینه- فایده در فضایی شفاف و با درک بومشناختی کامل از ویژگی و پتانسیلهای اقلیمی کشور بر اجرای تمامی پروژهها حاکم نشود نمیتوان امیدوار بود که روند پرمخاطره کنونی اصلاح شود. کارشناسان دو راهکار زیر را برای مدیریت این بحران در کوتاه مدت پیشنهاد میکنند:
•مدیریت تقاضا به جای عرضه آب: آنگونه که در این بخش و در بخشهای پیشین اشاره شد سیاست اصلی متولیان آب کشور مدیریت عرضه آب بوده است. نمود آن نیز تمرکز بیش از حد بر رویکرد
سازهای و بتنی، احداث سدهای مخزنی و طرحهای انتقال آب بوده است. این رویکرد علاوه بر برداشت بیرویه از سفرههای زیرزمینی، باعث دامن زدن به مصرف، توهم وجود فرآوانی آب و
شکلگیری ساختارهای غلطی است که اصلاح آنها بسیار زمان بر و هزینه زاست. در بخش نخست اشاره شد که کشور ما سالانه به ۱۱۷ میلیارد متر مکعب آب دسترسی دارد که بر اساس شاخصهای توسعه پایدار تنها میتواند ۴۶ میلیارد متر مکعب را برداشت و مصرف کند که اگر بخواهد اضافه برداشت چند دهه پیش را جبران کند به این رقم نیز نخواهد رسید. از این رو رویکرد درست این است که ما چیدمان توسعه و صنایع، الگوی کشت و مصرف آب شرب خود را به گونهای تنظیم کنیم که مجموع مصرف آب در این سه حوزه از رقم فوق تجاوز نکند. به دیگر بیان به جای ایجاد ساختارهای صنعتی و کشاورزی و چاره اندیشی برای تأمین آب آنها، سیاستگذاری را بر اساس میزان آب در دسترس تنظیم کنیم.
•تغییر الگوی کشت: هنر بهرهبرداری درست از منابع آب، ایرانیان را به کشاورزان ماهری نیز تبدیل کرده است. در سالهای دور به دلیل محدودیت منابع آب، الگوی کشت به خصوص در مناطق مرکزی ایران بیشتر به شکل دیم بوده است. رویکرد برداشت و عرضه بیرویه آب، با ایجاد این تصور غلط که منابع آب فراوانی در دسترس است باعث تغییر الگوی کشت در بیشتر مناطق از دیم به آبی گردیده است. این رویکرد غلط به صورت زنجیره وار باعث دامن زدن به مصرف و برداشت آب و ایجاد دور باطلی شده است که رهایی از آن نیازمند یک عزم همگانی است. احداث سدهای مخزنی باعث به زیر کشت رفتن هزاران هکتار زمین شده است و معشیت هزارن نفر به آن وابسته است. تغییر رویکرد در بخش کشاورزی تبعات بسیار زیادی در پی خواهد داشت. نخستین آن بیکاری و مهاجرت هزاران کشاورز
میباشد. در هر صورت یک چرخش بزرگ در بخش کشاورزی کشور اجتناب ناپذیر است و این نیازمند یک عزم ملی و همکاری تمامی ارکان نظام میباشد.
۲.مسئولیت ما
رویکرد صحیح به مدیریت تقاضای آب و افزایش بهرهوری میتواند ضامن عبور کشور از این بحران در کوتاه مدت باشد. اما به باور نگارنده برای مواجه با بحران و خشکسالیای که تمامی کارشناسان و مجامع علمی دنیا هشدار افزایشش را میدهند هرگز کافی نخواهد بود. حفظ منابع آب در گرو پایداری طبیعت، حفظ تنوع زیستی و جلوگیری از تخریب جنگلهاست و فرهنگ کنونی ما چنین توانی ندارد. زیستن در چنین اقلیمی فرهنگ و نسلی نو میخواد. نسلی که توسعه را نه تنها در تضاد با طبیعت که در حفظ آن ببیند. ساختن چنین نسل و فرهنگی تلاشی بلند میخواهد و عزم همگانی:
•جامعه ایرانی هنوز دانش و اطلاع کافی در مورد ابعاد بحران آب ندارد. نمیتوان انتظار داشت
جامعهای که در آن حاشیههای زندگی خانوادگی یک بازیگر سینما - با احترام به تمامی دغدغهمندان این عرصه- از نابودی جنگل گلستان یا خشک شدن زاینده رود ابعاد رسانهای بیشتری دارد، به نوسان ۱۰۰ تومانی قیمت سیب زمینی حساس است اما به بحرانی شدن نیمی از دشتهایش خیر، توانایی حفظ میراث طبیعی و منابع آب خود را داشته باشد. نقطه شروع حل بحران آب، بدون تردید آگاهی جامعه است. همه میبایست در نقش یک رسانه جامعه را نسبت به روند خزنده و نابود کننده این بحران آگاه کنند. سطح آگاهی و دانش یک جامعه تعیین کننده سطح حساسیت آن به مسئله نیز میباشد.
•بی تفاوتی حاکم بر میانه ملت و دولت و روند شتابناک تخریب سرمایه اجتماعی، جامعه ایرانی را به یک جامعه منفعل و بیتفاوت تبدیل کرده است. شهروندانی که عادت کردهاند بیتفاوت از کنار دهها مسئله ریز و درشتی که آینده خود و فرزندانشان بدان وابسته است عبور کنند، نسبت به بحران آب نیز بیتفاوتند. این مسئله بیش از هر چیز نیاز مبرم به نقشآفرینی نخبگان، دانشگاهیان و فعالین اجتماعی و زیست محیطی را نشان میدهد. باید این مسئله به گونهای تبیین شود که از یک مشکل حاکمیتی و مدیریتی در ذهن مردم، شکل یک بحران اجتماعی به خود بگیرد.
•جامعه ایران در زمینه «حل کردن مشکلات با گفتگو» هنر چندانی ندارد. این را تاریخ خشونتهای این مرز و بوم به خوبی نشان میدهد. بحران آب از آن دست بحرانهایی است که تمامی کشور را درگیر کرده و خواهد کرد. درست به مانند جنگ هشت ساله. عبور از این بحران نیازمند همکاری دولت و ملت و همراهی تمامی ارکان نظام است. نه تنها وزارت نیرو بلکه تمامی بدنه دولت نیز به تنهایی قادر نخواهد بود این بحران را چاره اندیشی کند. اکنون هیچ نهادی به طور مشخص مسئولیت بحران آب را به گردن نمیگیرد. هیچ اجماع ملیای پیرامون چگونگی عبور کشور از این بحران صورت نگرفته است. این وظفیه نخبگان و گروههای مرجع اجتماعی است که زمینه گفتگوی ملی پیرامون این موضوع را فراهم آورند.
•نظام آموزشی ما از نظر آموزش «زیست محیطی» بسیار ضعیف است. دانشآموزان دوران تحصیل را بدون هیچ گونه ارتباطی با طبیعت اطراف در کلاسهای بیروح بتنی سر میکنند و از این رو به نوعی با طبیعت بیگانهاند. اکتفا به آموزشهای خشک تئوریک نیز باعث شده است تا سطح دانش-زیست محیطی آنها بسیار پایین باشد. فرزندان خود را به دامان طبیعت ببریم تا صفا و زمزمه مبهم آب را درک کنند. اهمیت محیط زیست و نقش آن در کیفیت زندگی را برای آنان به صورت واقعی و نه انتزاعی تبیین کنیم و از هر کودکی یک پاسبان محیط زیست بسازیم.
همه ما در قبال این بحران مسئولیم. رفتار دولت و سیاستورزان چیزی از مسئولیت ما کم نمیکند. باور کنیم که نسلی باورمند به صفای آب و همراز و همراه با طبیعت بهترین پاسدار قطره قطره آب این سرزمین خواهد بود. ساختن چنین نسلی مسئولیت ماست.
نظرات