تقی آزاد ارمكی این روزهای جامعه ایرانی را تحلیل می‌كند

بازگشت از حاشیه به‌ متن

گفتمان سازگاری، احترام به حقوق دیگران بخشش و پذیرش تفاوت‌ها به عرصه عمومی بازگشته است

  رادیكال‌ها به میزانی كه در حاشیه قرار می‌گیرند  صدای فروپاشی یا براندازی سر می‌دهند

 

جامعه ایرانی این روزها چه حال و هوایی دارد؟ افراد مختلف به این پرسش پاسخ‌های مختلفی می‌دهند. هركس از ظن خود تحلیلی از زیر پوست تحولات ایران می‌دهد اما تقی آزادارمكی، جامعه‌شناس از منظر متفاوتی به این بحث ورود می‌كند. آزادارمكی با اشاره به ظهور تهدیدات اخیر علیه جامعه ایرانی به هویت خاص ایرانیان در انسجام‌بخشی در چنین بزنگاه‌هایی اشاره كرده و آن را تحلیل می‌كند. به اعتقاد این استاد جامعه‌شناسی ویژگی‌های گفتمان دولت پزشكیان در ایجاد وفاق و آشتی باعث شده تا مدارا و تعامل و گفت‌وگو به‌طور نسبی جایگزین خالص‌سازی و تنازع و تفرقه شود. به اعتقادآزادارمكی اگر سیاست و سیاستمداران از خودزنی دست برداشته و با ملت اعلام آشتی كنند، این آرامش به جامعه منتقل شده و زمینه برای عبور از چالش‌ها فراهم می‌شود. ارمكی با اشاره به رویكردهای درست دولت در آزادسازی زندانیان سیاسی، بازگشت استادان و دانشجویان محروم به دانشگاه‌ها، كاهش برخوردهای سلبی با زنان و... این نوع سیاستگذاری‌ها را باعث بازگشت مردم به حاشیه رانده شده به متن تحولات می‌داند. به اعتقاد او اگر دولت پزشكیان این روند وفاق و آشتی را ادامه بدهد می‌توان امیدوار بود كه زخم‌های جامعه كه در اثر تندروی‌ها و خالص‌سازی‌ها و رویكردهای سلبی شكل گرفته، درمان شود.

 

‌این روزها یك عامل بیرونی و مخرب در معادلات اجتماعی و سیاسی كشور وارد شده است. برخی معتقدند در مواجهه با این عامل باید منفعل عمل كرد و برخی دیگر معتقد به كنشگری فعال هستند. جامعه در یك چنین روزهایی چه حس و حالی دارد و به چه می‌اندیشد؟

اگر رخدادهای این روزهای كشور را ذیل مفهوم انسجام اجتماعی و وحدت ملی قرار بدهیم، یك شكل می‌توان پاسخ داد و اگر قرار باشد، موضوع به عنوان یك هیجان اجتماعی و سیاسی تحلیل شود، پاسخ دیگری می‌توان داد. من بحث را ذیل عنوان وفاق جمعی و همبستگی ملی تحلیل می‌كنم، بعد هم باید پس‌زمینه‌های تاریخی آن را جست‌وجو كرد و به این پرسش پاسخ داد كه یك ملت در یك دوره تاریخی چطور می‌تواند دچار انفكاك و گسست شود و حتی اگر هم عامل بیرونی هم پیدا شود، نتواند انسجام پیدا كند یا در نقطه مقابل، چگونه می‌توان عوامل و زمینه‌هایی برای بازگشت به انسجام ایجاد كرد تا ملت از آن بهره ببرد. به نظرم می‌رسد جامعه اگر بر اساس یك فهم شفاف و حداقلی و روشن از خود صورت‌بندی شود، همواره قدرت ساماندهی مجدد انسجام و پیوستگی اجتماعی را خواهد داشت. اساسا به عامل بیرونی هم برای انسجام و وفاق نیاز ندارد كه حتما جنگ و تهدیدی در میان باشد تا انسجام شكل بگیرد. از نظر تاریخی این گزاره‌ها با عناوینی چون وحدت سرزمینی، دفاع از میهن، میراث فرهنگی، زبان، پرچم و هر گزاره دیگری از این دست تعریف می‌شود كه می‌تواند فرهنگ را در یك بیان ساده و عمومی نمایندگی كند. مثلا زمانی كه فردی می‌گوید من ایرانی هستم به جای تفرق‌ها، جدایی‌ها، گوناگونی‌ها، تعارضات و... آن عنصر كانونی به یاد می‌آید.

‌شما بفرمایید وقتی از ایران سخن می‌گوییم درباره چه صحبت می‌كنیم؟ درباره یك حاكمیت با نیم قرن (كمتر یا بیشتر) صحبت می‌كنیم یا درباره مفهوم دیگری سخن می‌گوییم؟

وقتی از ایران صحبت می‌كنیم از یك گذشته تاریخی باهزاران چالش صحبت می‌كنیم. گذشته‌ای كه از نظر فرهنگی و تمدنی توانسته باقی بماند. ایرانی كه در برهه‌هایی توانسته تولید تمدن كند و در برهه‌هایی هم نتوانسته. در حاشیه تمدن دیگری زیست كرده و استمرار یافته است. گزاره‌ای كه ایران را چه در اوج و چه در حالت انزوا منسجم نگه داشته، تصویری از جامعه و تاریخ از منظر فرهنگی است. من اسم آن را را می‌توانم یك آرمان یا آرزوی ایرانی بگذارم. آرمانی كه بخشی از آنها در طول تاریخ محقق شده و بخشی از آن هم قرار است در آینده محقق شود. این مفهوم می‌تواند در بره‌های در دستور كار قرار بگیرد (مانند زمانی كه با تهاجم خارجی مواجه می‌شود) و زمانی هم نه. در واقع این حس ایرانی بودن نقش خود را در دورانی به صورت پنهان ایفا می‌كند. یعنی حتی اگر عامل خارجی هم تهاجمی داشته باشد حس ایرانی بودن در برهه‌هایی ممكن است پدیدار نشود.

‌چه اتفاقی رخ می‌دهد كه این حس ایرانی بودن در برهه ای كنشگری ندارد و برای برخی از مردم مهم نیست كه چه اتفاقی قرار است رخ بدهد؟

‌به این باز می‌گردد كه با این عنصر چطور رفتار شود. اگر با ایرانی و احساسات‌شان برخوردهای تند و سلبی شود،اعتماد به نفس جامعه ویران شود، زخم بخورد، تعابیر غلطی از این حس ارائه شود و مورد ستیز حاكمان قرار بگیرد و... دیگر قابل دسترسی نخواهد بود.

‌دولت چهاردهم از زمان روی كار آمدن گفتمانی را با عنوان وفاق ارائه كرده و برای تحقق آن دست به اقداماتی زده. مثلا زمینه آزادی زندانیان سیاسی را فراهم كرده، استادان و دانشجویان محروم از تحصیل و تدریس به دانشگاه‌ها بازگشته‌اند، برخوردهای سلبی با زنان كاهش یافته و...این رفتارها را كجای این ارزیابی‌ها می‌توان قرار داد؟

این موارد اقداماتی است كه كمك می‌كند تا آن عنصر مركزی و فهم كه ایرانیان از خود داشته‌اند و به حاشیه رانده شده بود، بازگردد. می دانید محتوای این فهم كه در همه آثار تمدنی و ادبی و تفكری ایران جریان داشته چیست؟سازگاری است. احترام به حقوق دیگران گذاشتن است، بخشش است، تفاوت‌ها را پذیرفتن است، نادیده گرفتن خطاهای دیگران است، پذیرش تنوع فرهنگی است و...این موارد است كه امكان همزیستی به لحاظ تاریخی را برای ایرانیان فراهم ساخته است. ایران به لحاظ فرهنگی هاضمه بزرگی داشته است كه توانسته ترك‌ها را، اعراب را، مغولان را، غربیان را و شرقیان را در خود بریزد و هضم كند و از این معجون عنصر خودی بسازد. ایرانیان شرایط بیگانه‌سازی زیادی نداشته‌اند. به همین دلیل ایران همواره سرزمین دیگران غیرخودی است كه نهایتا خودی شده‌اند. این ویژگی‌های منحصر به فرد طی دهه‌های اخیر از ایرانیان ستا نده شده. نگاه‌های رادیكال و ایدئولوژیك باعث شده تا قدرت جذب در برابر دفع، قدرت پیوستگی در برابر تعارض و قدرت همراهی و تعامل و مدارا در برابر قدرت خالص‌سازی و خودی و غیر خودی كردن توفق یابد. این است كه وقتی جامعه مورد ستم و ستیز قرار می‌گیرد، جامعه خنثی، غیرفعال و غیر مشاركتی می‌شود. دوباره وقتی صدای متفاوتی شنیده می‌شود كه قرار است همه خودی شوند، تفاوت‌ها كنار گذاشته شوند و قرار است بخشش جای نفرت را بگیرد، دوباره طراوت و مشاركت در جامعه نمایان شده و منشأ تحولات بعدی می‌شود.

‌در این صحنه‌آرایی كه شما ترسیم كردید، برخی رادیكال‌های خارجی هم وجود دارند كه مانند بعضی تندروهای داخلی در آتش تنازع و نفرت و جنگ می‌دمند. اینها را چطور می‌توان تحلیل كرد؟

برخی از افراد و تفكرات در طول تاریخ به‌رغم قدرت هاضمه بزرگ ایران و ایرانی، مانند سنگ متحجر بوده و غیر قابل هضم هستند. در ایران همواره رویكرد میانه‌روی و اعتدال و اصلاح در اكثریت بوده است. تندروهای ایرانی همواره در اقلیت قرار داشته‌اند. رادیكال‌ها به میزانی كه در حاشیه قرار می‌گیرند صدای بلند فروپاشی یا براندازی را سر می‌دهند. چون سیاست‌های داخلی طی سال‌های اخیر در جهت چسبندگی و تعامل نبوده، صدای تندروها هم بیشتر شنیده می‌شود. ایرانیان خارج از كشور اما جمعیت بزرگ، متمول، ثروتمند ِ با سابقه، با هویت با سواد هستند. اما یكدست نیستند. برخی تندروهای داخلی شرایطی برای ایرانیان خارج از كشور ایجاد می‌كنند كه تفرق‌آفرین است. مثلا گفته می‌شود هركس مهاجرت كند، خائن است، ایران را دوست ندارد، برانداز است و... همه این ظرفیت را دو دستی تقدیم گروه رادیكال خارجی می‌گذارند. اما وقتی نگاه دولت تغییر می‌كند و ایران را بزرگ‌تر از سرزمین و مرز خود معرفی می‌كند، شرایط متفاوتی شكل می‌گیرد. ایران در آسیای میانه، ایران در اروپا و امریكا و همه غرب، ایران در كشورهای حاشیه خلیج فارس، ایران در هند، پاكستان، افغانستان و... معنا پیدا می‌كند. وقتی دولت این معنا را فریاد بزند، رادیكالیسم دچار فروپاشی می‌شود و فرایند بازگشت به میهن شكل می‌گیرد.

‌این بازگشت به وطن كه درباره آن صحبت كردید، چه شاخصه‌هایی دارد؟ آیا باید ایرانیان را به سمت داخل سوق داد؟

بازگشت به میهن این نیست كه همه ایرانیان فردا صبح چمدان‌هایشان را بسته و به ایران بازگردند. بلكه رویكرد فرهنگی است. ایران یك خاطره فرهنگی است كه با همه ایرانیان در سراسر زمین آشتی است. اتفاقی كه باید رقم بخورد، البته هنوز از دولت صدای بلندی در این خصوص شنیده نشده. باید ایده‌های دولت معنادار شده و به جهان ارسال شود. باید ایرانیان را از دام رادیكال‌های خارجی نجات داد. اساسا چه كسی گفته هركس كه مهاجرت كند، خطاكار است؟چه كسی می‌گوید كه مهاجرت عمل خیانت‌آمیزی است؟ ایرانیان خارج از كشور ظرفیت ایران هستند. كسی حق ندارد در جهان دیگر به آنها توهین و تهاجم داشته باشد. هر آنچه در ایران است برای همه ایرانیان است. این رویكرد در نقطه مقابل دیدگاهی است كه می‌گوید ایران مال حزب‌اللهی‌هاست! اموال ایرانیان مهاجر را مصادره می‌كنند و ترس در دل ایرانیان خارج از كشور می‌اندازند.این صدا وقتی بلند شود و بیان فرهنگی پیدا كند در جان ایرانیان خارج از كشور می‌نشیند. اینجاست كه تز بازگشت به وطن ابتدا به صورت فرهنگی، سپس به شكل اجتماعی و سوم به شكل اقتصادی و سیاسی رخ می‌دهد. دولت در این بخش باید هزینه كند. حتی اگر ظرفیت‌های یك پنجم ایرانیان خارج از كشور هم به داخل منتقل شود، سرعت كشور در مسیر توسعه چند برابر می‌شود.

شما همواره تاكید داشتید كه فرآیند آشتی ملی و اصلاحات در ایران تدریجی است.آیا طی ماه‌های اخیر كه دولت جدید روی كار آمده نشانه‌ای از این اصلاح و بهبود را مشاهده كرده‌اید؟

طرح وفاق ملی و صحبت كردن درباره آن مهم است. چرا؟ چون این معنا را دارد كه تا دیروز وفاق ملی نداشتیم. این حرف بسیار مهمی است كه در افكار عمومی تكرار می‌شود. اینكه دولتی روی كار آمده كه به‌رغم وظایف دیوان‌سالارانه و بروكراتیك قصد دارد در حوزه وفاق ملی عمل كرده و انسجام اجتماعی و آشتی ملی را محقق كند.این رویكرد می‌تواند بستر مناسبی را فراهم كند تا طیف‌های بیشتری از ایرانیان مشاركت كنند. سیاست اگر از خودزنی دست بردارد و اعلام آشتی كند، یعنی آرامش در خودش اتفاق بیفتد، این آرامش را به جامعه منتقل می‌كند. این جامعه تا دیروز علیه خودش در خانه، خیابان، مدرسه و... اقدام می‌كرد. این خشونت‌ها متاثر از ناآرامی‌ها و تنازعاتی است كه عرصه سیاسی و حاكمیتی به جامعه تحمیل می‌كرد. دولت در ادامه باید گام‌های بلندتری بردارد. باید بحث‌های این كشور به جای سیاسی، فرهنگی شوند. ما ملت با فرهنگی هستیم كه می‌توانیم از ظرفیت‌های فرهنگی‌مان استفاده كرده و با دیگران سخن بگوییم تا در بیان ایدئولوژی و سیاست به تفاهم برسیم. در حوزه فرهنگ، دعوا را می‌گذارند برای آخر. اما در سیاست دعوا در اول ماجراست. سیاستمداران اگر در دعوا و نبرد توفیقی پیدا نكردند سراغ مصالحه می‌روند. اما در فرهنگ آنقدر مصالحه و گفت‌وگو و مدارا می‌كنند، اگر نهایتا نتیجه‌ای حاصل نشد، غریبگی پیش می‌آید. نیروهای فرهنگی و اجتماعی كه در ایران وجود دارند باید به كار گرفته شوند. ما یك طبقه متوسط فرهنگی موثر داریم. نیروهای متعدد فرهنگی و روزنامه‌نگاران فداكار و... داریم. اینها باید فعال شوند و گفتمان وفاق و آشتی را ترویج كنند.

‌با شكل‌گیری این فضای آشتی چه دستاوردهایی نصیب جامعه می‌شود؟

نهایتا از وفاق ملی جامعه‌ای مبتنی بر تقسیم كار شكل می‌گیرد. نباید دوباره سراغ همسان‌سازی و خالص‌سازی برویم. در این مرحله باید تفاوت‌ها و تمایزها پذیرفته شوند. تفاوت‌ها كه پذیرفته شوند حقوق جامعه دارای اهمیت می‌شود. جامعه از گونگونی و تفاوت‌ها و تنوع‌هایش لذت می‌برد و حركت به سمت توسعه سریع‌تر می‌شود.