انسان سالم واقعی کسی است که قبل از همه درباره خودش و سعادتش بی‌اندیشد و هیچ چیزی را بالاتر از آن نبیند.

قیمت هر چیز می‌دانی که چیست      

قیمت خود را ندانی احمقی ست

 انسان سالم و عاقل کسی است که زشتی‌های نفسش و رذیلت‌های اخلاقی‌اش را برطرف کند و بر نفس خود مسلط باشد. برعکس ناتوان‌ترین انسان کسی است؛ که افسار نفسش از دستش خارج شده باشد. انسان سالم غیرتمند است و غیرتمند گناه نمی‌کند. گناه از نشانه‌های انسان‌های ناتوان است.

تو با دشمن نفس هم‌خانه‌ای       

چه در بند پیکار بیگانه‌ای

موسی و فرعون در هستی توست       

باید این دو خصم را در خویش جست

رفت آن موسی که باشد ذکر خاطره‌ها      

دریاب موسای نقد وجود را ز فرعون نفس 

 

انسان سالم کسی است که در لذت‌های محدود و گذرای دنیایی متوقف نمی‌شود. انسان سالم کسی است که عواطف و نیازهای خود را کنترل می‌کند و اهل روابط ناسالم نیست. انسانی که خود را ارزشمند و شریف بداند در برابر گناهان  و فشار عوامل محیطی توان مقابله بیشتری خواهد داشت و دنیا را با ارزش و شرف خود برابر نمی‌کند و برعکس کسی که خود را بی‌ارزش و پست بداند به بسیاری از زشتی‌ها و رفتارهای غیراخلاقی آلوده می‌شود. پس هوشیار باش و نفس خود را از هر گونه زشتی نگاه‌دار چون به اندازه آبرویی که از تو می‌برد، سود و لذت به تو نمی‌رساند.

گر از پی شهوت و هوا خواهی رفت       

از من خبرت که بینوا خواهی رفت

ور در گذری از این ببینی به عیان      

کز بهر چه آمدی و کجا خواهی رفت

انسان سالم کسی است که شکر گذار نعمت‌های خداست و به آنچه خدا داده، احساس رضایت می‌کند و دچار ناامیدی نیست. انسان ناز پرورده‌ای که انتظار دارد همه چیز مطابق میل او پیش رود وقتی با واقعیات زندگی روبرو می‌شود دچار یأس و ناامیدی می‌شود.

انسان سالم چون دلبستگی‌های معنوی و اخروی دارد، به مظاهر زندگی دنیوی بی‌اعتنا است. انسان سالم کسی است که همواره به یاد مرگ است و از گردش روزگار عبرت می‌گیرد:

‏* آيا در زمين به سير و سياحت نپرداخته‌اند تا ببينند سرانجام كار كساني كه پيش از ايشان بوده‌اند به كجا كشيده است. آنان نيرو و آثارشان در زمين بيشتر از شما بوده است و خداوند ايشان را به سبب گناهانشان گرفته و هلاك ساخته است و مدافعي در برابر ( عذاب ) خدا نداشته‌اند (و كسي ايشان را از عذاب رهائي نداده است) .‏(غافر21)

 انسان سالم دنبال انجام کارهایی است که ذخیره و پس انداز زندگی جاودانی و همیشگی‌اش باشد. انسان سالم مسافری ست که خود را در بین راه بیهوده خسته نمی‌کند بلکه به فکر رسیدن به مقصد و هدف نهایی است :

عاقل از کار بزرگی طلبید     

تکیه بر بیهوده گفتار نداشت

با گران‌سنگی و پاکی خو کرد      

هم‌نشینان سبک‌سار نداشت

انسان سالم خودش عهده دار زندگی خود است و فقط به خدا رو می‌اندازد و سربار دیگران نیست؛ و در خدمت به دیگران نیرومندتر است:

دست حاجت که بری پیش خداوندی بر     

که کریمست و رحیمست و غفورست و ودود

اما انسان ناسالم بار دوش دیگران است و علاقه‌ای به پیشرفت و رشد در زندگی ندارد و همواره کار امروز را به فردا می‌اندازد:

مکن ز غصه شکایت که در طریق ادب        

به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید

مزدور خفته را ندهد مزد هیچ کس         

میدان همّت است جهان، خوابگاه نیست

از نظر انسان سالم مرگ پایان زندگی نیست، بلکه نقطه شروع زندگانی حقیقی است، از این‌ رو از مرگ نمی‌ترسد و دنیا را به بدی سپری نمی‌کند. 

از جمادی مردم و نامی شدم       

وز نما مردم به حیوان سر زدم

مردم از حیوانی و آدم شدم        

پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم

حمله دیگر بمیرم از بَشَر        

تا بر آرم از ملایک بال و پَر

زندگی انسان سالم رنگ خدایی دارد و در تمام اعمال و رفتار به دنبال رضایت خداوند است. شوق ملاقات خدا را دارد و برای رسیدن به آن تلاش می‌کند. برعکس انسان ناسالم زندگی را پوچ و بی‌هدف می‌پندارد و همواره در پی راحتی و آسایش زندگی است و امروز و دیروزش برابر و اسیر خوش‌گذرانی و تکرار است. کسی که هدف زندگی را درست نشناخته باشد و هرچه پیش آید خوش آید زندگی کند، و خویش را زنده به حال بداند به هنگام برخورد به مشکلات آلوده به ناامیدی و بدبینی خواهد شد. 

ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم        

کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم

گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید       

گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم

انسان سالم نمی‌تواند بپذیرد خدایی در جهان وجود ندارد و حقایق و شگفتی‌های هستی بی‌نیاز از خداست. شناخت جهان بدون شناخت خدا آنقدر بی‌ارزش و ناچیز است که حیف است نام آن را علم و شناخت گذاشت. کسی که همه حقایق آفرینش و معماهای هستی را بداند ولی با خالق آن آشنا نباشد، در حقیقت چیزی نمی‌داند.

سعدی بشوی لوح دل از نقش غیر دوست        

علمی که ره به حق ننماید جهالت است