تصرّف مراکز استانهای بیشتری توسّط طالبان و احتمال تصرّف کابل - با توجّه به اینکه به حدود ٧٠ کیلومتری این شهر رسیدهاند- این گروه را به عنوان حاکمان آیندهی افغانستان در اذهان عمومی مطرح کرده است و حامیان طالبان از اکنون و همزبان با آنها، از طالبان به عنوان امارت اسلامی نام میبرند. در عین حال، شیوههای رفتاری طالبان در مناطقی که به تصرّف درآوردهاند، نشان از روزهای سختی است که مردم این کشور در پیش دارند. در این زمینه به شیوهی خاصّ، زنان افغانستان در معرض آسیب و تعرّض بیشتری قرار دارند. کسانی که در سالهای اخیر توانستند با ورود به حوزههای عمومی، میرفتند تا کمبودها، نواقص و مشکلات موجود بر سر راه خود را کاهش دهند. با گسترش سلطهی طالبان بر افغانستان، طبیعی است که این دستاوردهای اندک هم به محاق خواهد رفت.
اینکه چگونه طالبان به این میزان از قدرت و پیشروی در مناطق افغانستان رسیدهاند؟ به نظر میرسد که عوامل مختلفی در آن نقش داشته است و به شیوهی مشخص، میتوان به حمایت پاکستان و کشورهای منطقه از طالبان- مادی، سیاسی و نظامی- سیاستهای نادرست ادارهی دولتهای کنونی و پیشین آمریکا، نقش دولت روسیه و چین در این بین و البتّه شاید از همه مهمّتر وجود اختلافات درونی در میان گروههای حاکم در افغانستان اشاره کرد. قدر مسلّم ادعای اینکه طالبان مورد حمایت اقشار مردم این کشور است را نمیتوان پذیرفت. زیرا یک دوره حکومت سختگیرانه از سوی طالبان کافی بود تا مردم این کشور پی به ماهیت این گروه ببرند. هر چند نمیتوان انکار کرد که بخشی از جامعهی سنّتی افغانستان –که به نظر خیلی گسترده و دامنگیر نیست- ممکن است با آنها همدلی داشته باشند، امّا در صورت حاکمیت یافتن دوبارهی طالبان در این کشور، همین گروه هم از طالبان ضربه میخورد و در نهایت به جمع ناراضیان افزوده میشوند. این امر ممکن است که افغانستان را به کام جنگ داخلی نامحدودی بیندازد که نتیجهی اوّلیهی آن آوارگی مجدّد بخش بزرگی از مردم این کشور، کشت و کشتار مردم بیدفاع و البتّه دیگر آثار اجتماعی و فرهنگی حاکمیت طالبان است. آنتونیو گوترش، دبیرکلّ سازمان ملل امروز اعلام کرد که دیگر افغانستان از کنترل خارج شده است و در آستانهی جنگ داخلی قرار دارد.
به نظر میرسد هم روسیه و هم چین، در صورت کنترل کابل توسّط طالبان، آنها را بهعنوان دولت جدید این کشور به رسمیت میشناسند. از این نظر، جامعهی جهانی اگر بتواند با استقرار نیرو و حمایت از دولت قانونی این کشور و با همکاری مردم این کشور، افغانستان را از خطر سقوط توسّط طالبان نجات دهد، میتواند کمک مؤثّری در استقرار وضعیت سیاسی این کشور انجام دهد. در غیر این صورت، نتایج تشکیل حاکمیت طالبانی در افغانستان دامنگیر منطقه نیز خواهد شد.
نظرات
عباس حائری
25 مرداد 1400 - 09:03جانستان؛ افغانستان شاید اینجا پیش از این نوشته بودم که من از کودکی با افغانستانیها حشر و نشری ویژه داشتم. خانه ما واقع در منطقه شهر قائم قم بود. جایی که بیشترین تمرکز مهاجران افغانستانی را در سطح شهر دارد. غالب همسایههای ما از آن دیار بودند و شعرها و زمزمهها و بازیهایشان را میشناسم. دوستانی نزدیکتر از برادر داشتم و دارم و هنوز هم با برخیشان ارتباط نزدیک دارم. آن روزها همسایهای داشتیم که در دو قدمی خانه ما مستأجر بودند. خانوادهای هشت نفره که چهار پسر و دو دختر داشتند و سال هشتاد و شش به افغانستان بازگشتند. اهل هرات بودند و من با یکی از پسرها که اسمش یاسین بود خیلی دوست بودم. یاسین خواهری به اسم نرگس داشت که یکی دو سالی از ما کوچکتر بود. هر روز که برای رفتن به مدرسه به دنبال یاسین میرفتم، چشم میدواندم تا نرگس را هم ببینم. گاهی میآمد پشت در و با هم حرف میزدیم. پدرش کارگری بیحواس بود که خیلی در این دنیا زندگی نمیکرد. برادرهای بزرگترش در افغانستان بودند و بزرگترین پسر خانه همان یاسین بود. گاهی هم بخت یار بود و شیفت ما و نرگس یکی میشد و تا در مدرسهاش که نزدیک مدرسه خودمان بود همراهیاش میکردیم. صدایی نازک و ضعیف داشت و چشمهایی مهربان که وقتی میخندید، چیزی از گرمی نگاهش کم نمیکرد. من عاشق نرگس بودم و در خیالات نوجوانیام همیشه او را کنار خودم فرض میکردم. بارها پیش آمده بود که بدون چادر و تنها با یک روسری شل و ول جلوی من و یاسین نشسته بود؛ همین بود که هیچ برای تصور عاشقانه او کم نداشتم. دوران راهنمایی تمام شد و من به حوزه آمدم. سال اول طلبگی بودم که نرگس را به یک خانواده افغان فروختند. چهارده سالش بود و هنوز چشمهای مهربانش وقت زیادی برای دیدن دنیا لازم داشتند. اما خانواده داماد از خانوادههای مهم هرات بودند و پیشکشهایشان قابلتر از آن بود که پدر مریضاحوال یاسین پا پس بکشد. دختر را در قبال چند ملیون تومان پول و چند تخته پارچه و لباس و دو سه چمدان خرت و پرت به داماد ارزانی کردند و من دیگر نرگس را ندیدم. آن روز از مدرسه برگشته بودم که یاسین را سر کوچه دیدم و گفت که نرگس امروز رفت. وقتی به خانه برگشتم بیاختیار کمی اشک ریختم. البته آنقدر هم برایم جدی نبود. خصوصا که من در آن دوران تصور میکردم که قرار است آینده جهان اسلام را دگرگون کنم. این بود که کتاب صمدیه را برداشتم و مشغول به خواندن شدم. اما هجوم تصاویر خیالاتم با نرگس، امانم را برید و آن روز چیزی از متن شیخ بهایی نفهمیدم. اگر خود شیخ بهاء بود، احتمالا در گوشم این بیت را میخواند: «وه چه خوش میگفت در راه حجاز/ آن عرب شعری به آهنگ حجاز/ کلُّ مَن لم یعشق الوجه الحسن/ قرّب الجلّ الیه و الرسن/ یعنی آن کس را که نبود عشق یار/ بهر او پالان و افساری بیار». در این وانفسای پیشروی طالبان و به قول آقای جعفریان دانلود کردن، و نه فتح شهرهای افغانستان، وقتی خبر تصرف هرات را شنیدم، یاد نرگس افتادم. حتما حالیه خانمی شده و بچههایی دارد. چه میکند؟ نمیدانم. ولی نگران بودم که چه بلاهایی میتواند سر نرگسها بیاید. خب البته من از این موج طالبهراسی بیم برنداشتم. شواهد نشان میدهد که بدنهای نسبتا معتدل زمام را به دست گرفتهاند. امیدوارم محض دلخوشی ما هم که شده کار در دست این بدنه بماند و نرگسها کمتر آسیب ببینند. آن وقت دلخوش به این خواهم بود که با نرگس در یک شرائط مشابهی زندگی میکنیم. هر دو زمام امورمان در دستان نیمهمعتدلهایی است که بر خاکمان حاکم شدند. کاش هرات و نرگس شبهای آرامی در پیش داشته باشند.
و.ح
24 مرداد 1400 - 02:35هرات به دست طالبان افتاد چند وقتی است که اخبار سقوط شهرهای مختلف افغانستان به دست طالبان به گوش میرسد؛ رسانهها از یکسو تصاویری از پیکارجویان تفنگ به دست با محاسن پرمو و دستارهای انبوه را نشان میدهند که با ادا و اطوار فاتحان پیروز در میان مردم رعب و وحشت ایجاد میکنند و آنان را به تسلیم و عدم مقاومت فرا میخوانند. از سوی دیگر زنان و مردان و کودکان آوارهای به چشم میخورند که برای حفظ جان خود دوان و گریزان به دنبال سرپناهی میگردند. این صحنهی آشنای تکراری در همسایهی غربی ما افغانستان است. از روزی که نام پردردسر "افغان" را بر این قوم نهادند و کشور را هم به نام آنان مزین کردند، این کهن دیار روی آسایش به خود ندیده است. البته که همهی بدبختیهای این ملت از این قوم و نام و نشان آنان نیست اما عقلا در انتخاب نام هم دقت میکنند تا دست کم ناقل انرژی منفی نباشد. رسول خدا به محض ورود به یثرب نامش را به مدینه تغییر داد. دلیلش بار معنایی یثرب بود که از غم و اندوه حکایت داشت و این نام شایستهی ورود بهترین انسان نبود. بنابراین نامش را مدینه گذاشت؛ مدینه از مدنیت و شهرنشینی میآید. او مردم را تشویق کرد که شهرسازی کنند و دست کم آنهایی که از بادیه به شهر آمدهاند بار دیگر به بادیهها باز نگردند و این کار را جزء حدود شرع برشمرد. از این بگذریم؛ تصور کنید نیروهای تازهنفس و پیکارجوی طالبان وارد یک شهر شدهاند؛ آنان که تا دیروز در کوهها و صخرههای افغانستان آموزش نظامی و دینی (با خوانش خاص خود) دیدهاند و با الفبای مدیریت و سیاست و اقتصاد آشنایی ندارند، با این جامعهی هزار توی پیچیده امروزی چه خواهند کرد؟ این پیکارجویان با آن سابقهی نادرخشان خود میخواهند کدامیک از کمبودهای افغانستان فلکزده را جبران کنند؟ میخواهند کجا را آباد کنند و بر کدام زخمش مرهم نهند؟ آنان برای بخشهای آموزش، صنعت، رسانه، فرهنگ، چه رهاوردی دارند؟ شعارشان حاکمیت شرع اسلام است! این ناشیان تفنگ به دست و نتراشیدگان سرمست از همه جا بیخبر مگر ندیدهاند که حکومت به نام شرع و دین تقریباً در همه جا امتحانش را پس داده است و ناکارآمدی خود را در مدیریت جامعهی متمدن مدرن امروز نشان داده است و بیش از آن که آباد کند خراب کرده است؟ آیا با ترور دگراندیشان، فعالان اجتماعی، فعالان زن میخواهند در جامعهی امروز حرفی برای گفتن داشته باشند؟ آیا با محدود کردن آزادیها، تحمیل پوششی خاص برای زنان، تحمیل آموزش مورد نظر خودشان، اجبار جامعه به پذیرش خوانش خاص آنان از دین میتوانند جامعهی نابسامان افغانستان را سامان دهند؟ راستی اینان برای جامعهی ١٠٠ درصد مسلمان افغانستان چیزی را میخواهند با تفنگ ارمغان آورند؟ آیا این کارشان تحصیل حاصل نیست؟ بر فرض این که پیام اسلام و مسلمانی دارند آیا شرایط امروز اقتضا میکند که اسلام را با تفنگ به جامعه تحویل دهند؟ الگوبرداری از روش تبلیغ اسلام به شیوهی ١٤٠٠ سال پیش و کشورگشایی با آن روش بدوی و ابتدایی چه رونق و رمقی از اسلام آنان باقی میگذارد؟ آیا در میان این قوم خردمندی نیست؟ آیا اسلام تا این حد آشفته و سرگردان و بیصاحب و بیسامان است که هر یاغی و فریفته و از خانه گریختهای تفنگ در دست بگیرد و ملکی را ویران و خلقی را حیران کند با این دستاویز که میخواهد حکومت اسلامی تشکیل دهد؟ مگر آنهایی که با نام نامی اسلام حکومت کرده و میکنند چه دستهگلی به جمال مسلمانان زدهاند که اینان دومینش باشید؟ وای به حال اسلامی که این تننشوران و ناتراشیدگان و کژفهمان نمایندهاش باشند... وای بر آن اسلام... شما را به آن خدایی که میپرستید مردم رها کنید و از گردهی آنان پایین آیید؛ این مردم را به بهشت شما نیازی نیست دنیا برای آنان جهنم نکنید... بی دین بیدینم اگر ایمان شما هستید / نامرد نامردم اگر مردان شما هستید ترجیح میبخشم از این پس بیخدایی را / وقتی که انسانهای با قرآن شما هستید میپوسد آخر کنج زندان نابرادرها / یوسف نمیآید اگر کنعان شما هستید بوسید باید خاک پاهای شغالان را / امروز وقتی رستم دستان شما هستید بر زخمهای پیکر فرخندگان سوگند / با درد میمیرم اگر درمان شما هستید تفنگ را بر زمین بگذارید و کلنگ بردارید و راههای مردم را درست کنید. بیل بردارید و کشاورزی میهن را سامان دهید. تفنگ را بر زمین بگذارید و دست نوازش بر سر یتیمان و بیوهزنانی بکشید که محصول خونریزی و چنگیزی شما هستند. تفنگ را بر زمین بگذارید و برای سیل آوارگانی که راهی کوه و بیابان کردهاید سرپناه بسازید. تفنگ را بر زمین بگذارید و برای فرزندان این مرز و بوم مدرسه و دانشگاه و بیمارستان و کارخانه بسازید. آن وقت بگویید یا نشان دهید که شما مسلمانید و آن وقت ببینید دین شما را به چند میخرند؟
بدوننام
25 مرداد 1400 - 04:04خوب نشانه میروند.ان شاء الله مطابق گفتار آخرتان خواهد شد و به آن سمت خواهد رفت
بدوننام
25 مرداد 1400 - 03:57سلام.هنوز هیچی نشده به همین زودی خیلیها از اسلام نداشته ی خود بیزار شده آمد.این چه ترفندی است!!!
به جرأت میتوان گفت هیچ یک از احزاب گمراهی که منتسب به اهل سنت هستند به اندازه منحرفان حزب دعوت و اصلاح از پیروزیها و دستاوردهای اهل سنت اندوهگین نمیشود و غمباد نمیگیرد و هیچ حزبی هم به اندازه این فسادباوران برای شکست، ضعف و رنج اهل سنت خوشحال نمیشوند. تاریخ معاصر آنها پُر است از خیانت به جماعتهای اهل سنت و مملو است از همکاری این گمراهان با دشمنان امت. برایشان تفاوتی نمیکند که دشمنان امت چه دین و باوری دارند همینکه در مقابل اهل سنت میجنگند کافیست که با آنها همنوا شوند. هنگامی که به نوشتههای اینها مینگری انگار که مسئولی سکولار از سازمان ملل قلم زده است و چنان حقد و کینه نسبت به اهل سنت از قلمشان میچکد که اگر نام اسلامیشان نبود فکر میکردی یک صلیبی یا یهودی نویسنده آن است گویی که فقط آنها مسلمانند و طرف مقابلشان هم شیاطینی بیش نیستند! البته برای حزبی که بالاترین مرتبه علمی افرادش اینست که به سازمان اتحادیه علمای قطر درآیند و توجیهگر طاغوت آنجا شوند انتظاری بیش از این نیست. این حزب، پناهگاه تمام منحرفان، گمراهان و شریعتستیزان اعم از سکولارها، نواندیشان، منکرانسنت، ملیگرایان، فمنیستها و... است. کلمات از وصف این موجودات قاصر و عاجز است!! اهل سنت مراقب این حزب در همه جای جهان اسلام باشند. https://t.me/waqemoaser/3204
arabic
26 مرداد 1400 - 06:38باز هم اگه هست بریزید بیرون تجربه نشان داده که وقتی آدم خودش را خالی کند آن وقت بهتر قضاوت خواهد کرد
عبدالواسع معاویه قپچاق
25 مرداد 1400 - 07:36سلام علیکم ورحمت الله تعالی و برکاته صبح عالی متعالی بخیر در جواب مولودی صاحب عرض کنم که طالبان به مراتب از مجاهد نماهای که غلامان حلقه به گوش آمریکا بودند و به مراتب از آمریکائی ها ظالم تر و فاسد تر بودند بهتر اند واقعا جنایات حزب جمعیت اسلامی گسترده تر از امریکا بود آقای مولودی بدون معلومات مطلب نوشته در باره افغانستان