شاید کسی سؤال کند که چرا اسلام به زور شمشیر وارد سایر سرزمینها شد. برای پاسخ به این سؤال بایسته است که کمی به عقب برگردیم و متناسب با تاریخ و فرهنگ آن زمان به قضاوت بنشینیم:
1-  اسلام درباره‌ی جنگ دو هدف اساسی را دنبال می‌کند: نخست باز داشتن دشمنان مهاجم که در فکر حمله به مسلمانان هستند. دوم: ایجاد امنیت برای تبلیغ و گسترش اندیشه‌ی اسلامی. و در این میان، هدف اسلام تسلط و تحقیر و غارت اموال دیگران نبوده و نیست. بلکه هدف اعتلای کلمه‌ی «الله» و حاکمیت دین او، برپایی عدالت، مبارزه با ظلم و ستم، گسترش صلح و مهربانی و برادری است.

2-  جنگ اسلام با ملتها نبود بلکه با حاکمان خونخوار، موذی و قدرت‌طلبی بود که می‌خواستند توده‌‌‌های مردمی کماکان بردگی و بندگی آنها را بکنند و چون ندای رهایی بخش برابری و برادری در اسلام به گوش آنها خوش نیامده بود، مبلغان و دعوتگران مسلمانی که به میان توده‌‌‌های مردمی می‌رفتند تا آنان را با اصول رهایی بخش اسلام آشنا سازند، ناجوانمردانه از دم تیغ می‌گذراندند و سفیران مسلمان مثل عثمان بن عفان را بازداشت می‌کردند. تاریخ گواهی می‌دهد که توده‌‌‌های مردم با آغوش باز از سپاه اسلام استقبال می‌کردند و درواز‌‌‌های شهر را به روی مسلمین می‌گشودند. چرا که مردم از ظلم و جور حاکمان وقت به ستوه آمده بودند. و تنها کسانی که مقاومت می‌کردند حاکمان ظالم و لشکریانشان بودند.
- «وَمَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ الْقَرْیةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَنَا مِن لَدُنْكَ وَلِیاً وَاجْعَلْ لَنَا مِن لَدُنكَ نَصِیراً- نساء75: و چرا شما در راه خدا و در راه نجات مردان و زنان و كودكان مستضعف نمی‌جنگید؟ همانان كه می‌گویند: پروردگارا، ما را از این شهری كه مردمش ستم پیشه‌اند بیرون ببر، و از جانب خود برای ما سرپرستی قرار ده، و از نزد خویش یاوری برای ما تعیین فرما»

- «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یهَاجِرُوا مَا لَكُمْ مِن وَلاَیتِهِم مِن شَی‏ءٍ حَتَّى‏ یهَاجِرُوا وَإِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیكُمُ النَّصْر إِلَّا عَلَى‏ قَوْمٍ بَینَكُمْ وَبَینَهُم مِیثَاقٌ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ-انفال72: كسانی كه ایمان آورده و هجرت كرده‌اند و در راه خدا با مال و جان خود جهاد نموده‌اند و كسانی كه مهاجران را پناه داده‌اند و یاری كرده‌اند، آنان یاران یكدیگرند، و كسانی كه ایمان آورده‌اند ولی مهاجرت نكرده‌اند هیچگونه خویشاوندی دینی با شما ندارند مگر آنكه در راه خدا هجرت كنند، و اگر در كار دین از شما یاری جویند، یاری آنان بر شما واجب است، مگر علیه گروهی باشد كه میان شما و میان آنان پیمانی منعقد شده است، و خدا به آنچه انجام می‌دهید بیناست.»

پیامبر یاران خود را به خوشرفتاری با مخالفان غیر جنگجو توصیه می‌کرد و سفارش می‌کرد دایره نبرد نباید از رزمگاه فراتر رود و جنگ نه جنگ بین ملّتها، بلکه جنگ محدود به نبرد میان جنگجویان است. پیامبر وقتی لشکریان را روانه می‌کرد می‌فرمود: زنان و سالخوردگان و غیر نظامیان و دختران و معابد را آسیب نرسانید و کودکان مشرکان را در جنگ به قتل نرسانید. اصحاب گفتند: مگر نه اینکه آنها کودکان مشرکانند. فرمود: مگر شایسته‌ترین شما کودکان مشرکان نبودید؟!
آری، سربازان اسلام این چنین تربیت شده‌اند و در هر جنگی آن را کاملاً مد نظر داشته و به آنها عمل می‌کردند. سرباز اسلام به هیچکس ستم روا نمی‌دارد، اعضای بدن دشمنانش را مثله نمی‌کند، و بجز آنان که بر علیه او سلاح برداشته‌اند به دیگران کاری ندارد.

ای کاش تمدنهای پوشالی موجود، بیطرفانه و با عینک انصاف به اسلام می‌نگریستند. و ذره‌ای از سلامت روح و عمل اسلامی را در عملکرد فکری و عملی خود سرلوحه‌ی کارشان قرار میدادند تا برای همیشه دست از ظلم و تجاوز بردارند.. ولی با کمال تأسف می‌بینیم کسانی که مدعی دینداری هستند چگونه خانه‌‌‌های همنوعان خود را ویران، مساجدشان را تخریب، اموالشان را غارت و مزارع و کوهستانهایشان را به آتش می‌کشند! به اموال و ناموس دیگران تجاوز کرده و میان طفل شیرخوار و پدر و مادرش جدایی می‌اندازند، به گمان اینکه پاسداران دین و مذهبند...!
چه دین و مذهبی؟! کدام عقیده‌ی منحرفی به چنین روشی که به نابودی دیگران منتهی می‌شود، متوسل می‌گردد؟
این چه تمدنی است که بویی از اخلاق و انسانیت نبرده و انحطاط اخلاقی‌‌‌‌اش چنین آشکار است...!

3-  اسلام نهالی نوپا بود با پیروان اندک در میان ‌‌‌هاله‌ای از کفر و ظلم، و امپراطوران جهانخوار با آن از در آشتی برنیامده و اگر اسلام خود را تقویت نمی‌کرد قطعاً آنها ریشه اسلام را در نطفه می‌خشکاندند و جز اسمی از آن باقی نمی‌ماند، چون اسلام پایه‌‌‌های حکومت استبدادی آنها را به لرزه در آورده بود.
همچنانکه قبل از اسلام با پیروان سایر ادیان چنین کردند. مسیح را مصلوب (در خیال خود) و مزدک و مزدکیان را قتل عام کردند. سلمان فارسی از مزدکیانی بود که چون از کشتار مزدکیان به سلامت گریخت و پیام اسلام به او رسید به جمع اصحاب پیامبر اسلام پیوست.

4-  از همان آغاز دعوت پیامبر اسلام به توحید، مشرکین عرب این حقیقت را دریافته بودند که «لا اله الا الله» سرآغاز و سازمان دهنده انقلابی فکری، سیاسی و اجتماعی در زندگی اجتماعی است، و انسانها بویژه مستمندان و ستمدیدگان و سرکوب شدگان را برای احقاق حقوق انسانی خود به تولدی دوباره بشارت می‌دهد. به همین دلیل جای تعجب نیست که همه‌ی نیروهای خود را برای رویارویی با کسانی که به این رسالت ایمان آورده بودند، بسیج کردند.

5-   آن روزها عقاید نوین و انسان ساز اسلام جز با نیروی شمشیر و جهاد به تشنگان حقیقت نمی‌رسید چون کوردلان متعصب نیروی تدبیر و قلم را خاموش کرده بودند و از صاحبان اندیشه و قلم با شمشیر پذیرایی می‌کردند. با امروز مقایسه نکنید که نیروی تدبیر بر نیروی شمشیر غالب آمده است. جنگ و پیکار بیشتر به عنوان مرحله‌ای برای هموار کردن راه دعوت و تبلیغ دین بود، نه به خاطر تسلیم و سلطه.
«یاأَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ فَانفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً- نساء71: ای كسانی كه ایمان آورده‌اید، در برابر دشمن آماده باشید اسلحه خود را برگیرید و گروه گروه به جهاد بیرون روید یا به طور جمعی روانه شوید.»

6-  تاریخ آن روز تاریخی جنگجو و جنگ طلب بود، اگر مسلمین نمی‌ریختند، کسانی دیگر می‌ریختند. مگر قبل از اسلام اسکندر به ایران هجوم نیاورد و مگر بعد از اسلام مغولها در ایران به قتل عام عمومی نپرداختند.

7-  علت برخورد با یهودیان بنی‌قینقاع و بنی‌نضیر و بنی‌قریظه و بیرون راندن آنها شکستن عهد و پیمان خود با مسلمانان و حمایت از کفار در جنگ خندق و هتک حرمت و کشف حجاب زنی مسلمان بود.
دیگر اینکه شایسته است همه جانبه و در کنار هم به قضایا بنگریم که اگر اسلام شمشیر و جهاد را می‌بینیم، خدمات بزرگی که اسلام به رشد و تعالی اندیشة بشر با شکستن مرزهای علمی کرده است نیز ببینیم. مگر اروپائیان پس از آشنایی با فرهنگ و تمدن مسلمین از تاریخ ننگین هزار ساله‌ی قرون وسطی رهایی نیافتند و مگر ایرانیان از جور حکامی که چون خون اشراف و طبقه حاکم را مقدس می‌پنداشتند و ازدواج با محارم را حلال می‌شمردند، آزاد نشدند.
بیائید با عینک انصاف به قضاوت بنشینیم:
مستشرق غربی «توماس آرنولد» در کتاب «فراخوانی به اسلام» می‌گوید: « در تاریخ اسلام به هیچوجه نمی‌یابیم که مسلمانان دیگران را به زور مسلمان کرده باشند. » زیرا هیچ عقیده‌ای از ازل تاکنون نتوانسته با تکیه بر زور و اجبار پایه‌‌‌های خود را محکم کند.
«قَالَ یا قَوْمِ أَرَأَیتُمْ إِن كُنتُ عَلَى‏ بَینَةٍ مِن رَبِّی وآتَانِی رَحْمَةً مِنْ عِندِهِ فَعُمِّیتْ عَلَیكُمْ أَنُلْزِمُكُمُوهَا وَأَنتُمْ لَهَا كَارِهُونَ-هود 28: گفت: ای قوم من، به من بگویید، اگر از طرف پروردگارم حجتی روشن داشته باشم، و مرا از نزد خود رحمتی بخشیده باشد كه بر شما پوشیده است، آیا ما باید شما را در حالی كه بدان اكراه دارید، به آن وادار كنیم؟»
«وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ  لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمیعاً أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى‏ یكُونُوا مُؤْمِنِینَ-یونس99: و اگر پروردگار تو می‌خواست، قطعا هر كه در زمین است همه آنها یكسر ایمان می‌آوردند. پس آیا تو مردم را ناگزیر می‌كنی كه بگروند؟»
«وَقُلِ الْحَقُّ  مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیكُفُرْ إِنَّا  أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ نَاراً أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن یسْتَغِیثُوا یغَاثُوا بِمَاءٍ كَالْمُهْلِ یشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقاً- کهف29: و بگو: حق از پروردگارتان رسیده است. پس هر كه بخواهد بگرود و هر كه بخواهد انكار كند، كه ما برای ستمگران آتشی آماده كرده‌ایم كه سراپرده‌‌‌هایش آنان را در بر می‌گیرد، و اگر فریادرسی جویند، به آبی چون مس گداخته كه چهره‌‌‌ها را بریان می‌كند یاری می‌شوند. وه! چه بد شرابی و چه زشت جایگاهی است.»
  مراد ما نصیحت بود و گفتیم     حوالت با خدا کردیم و رفتیم
این ویژگی دعوت در مکه و دوران ضعف و قلت مسلمانان بود، اما در مدینه هم با وجود گسترش قدرت و تشکیل حکومت مقتدر خداوند به فرستاده خود می‌فرماید:
«فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِی لِلّهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ وَقُل لِلَّذِینَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْأُمِّیینَ  أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا  عَلَیكَ الْبَلاَغُ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ- آل عمران 20: پس اگر با تو به محاجه برخاستند، بگو: من خود را تسلیم خدا نموده ام، و هر كه مرا پیروی كرده نیز خود را تسلیم خدا نموده است. و به كسانی كه اهل كتابند و به مشركان بگو: آیا اسلام آورده‌اید؟ پس اگر اسلام آوردند، قطعا هدایت یافته‌اند، و اگر روی برتافتند، فقط رساندن پیام بر عهده توست، و خداوند به امور بندگان بیناست.»
و در تمام نامه‌‌‌های آن حضرت برای فراخواندن پادشاهان به اسلام این آیه قید شده است:
« قُلْ یا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى‏ كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَینَنَا وَبَینَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ  وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَیئاً وَلاَ یتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ- آل عمران 64: بگو: ای اهل كتاب، بیایید بر سر سخنی كه میان ما و شما یكسان است بایستیم كه: جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریك او نگردانیم، و بعضی از ما بعضی دیگر را به جای خدا به خدایی نگیرد. پس اگر [از این پیشنهاد] اعراض كردند، بگویید: شاهد باشید كه ما مسلمانیم نه شما.»
و در هیچ یک از این نامه‌‌‌ها نیامده است که اگر به اسلام نگروید با شما خواهیم جنگید و با زور اسلام را بر شما تحمیل می‌کنیم. پیروان دیگر ادیان در میان مسلمانان به عنوان «اهل ذمه» (شهروند مورد حمایت) زندگی می‌کرده‌اند، از تمامی حقوق مسلمانان برخوردار بوده‌اند، دارای کلیساها، صلیب و ناقوس‌ها، لباس‌ها و عبادت‌های خاص به خود بوده‌اند، هیچکس آنان را مجبور ننمود که آنها را کنار بگذارند. و همه اقشار مختلف  قومی و نژادی با ملیتها و رنگهای متفاوت گرد آمده و بجز احساس برادری احساس دیگری در برابر هم نداشته و هیچ گونه تفرقه و امتیازی را در بین خود احساس نمی‌کردند. سلمان فارسی، صهیب رومی، بلال حبشی، عبدالرحمن بن عوف، ابوذر غفاری، شهری و روستایی، باسواد و بی سواد، سفید و سیاه، زن و مرد، در کنار هم با صفا و صمیمیت زندگی می‌کردند.
پیامبر می‌فرماید کسی که به تعصبات (نژادی، گروهی، منطقه‌ای و زبانی ) دعوت کند و کسی که بر اساس تعصبات بجنگد و کسی که در ارتباط با تعصبات بمیرد، هیچکدام از ما (مسلمانان) نیستند.
جامعه اسلامی دارای احساسات اسلامی است، محبت و برادری متقابل بین یکدیگر، تعاون و همکاری و دستگیری‌‌‌های اجتماعی و نظامی و اقتصادی و سیاسی، ایستادگی در برابر احساسات ضد اسلامی، دفاع از حق و مبارزه با ظلم و ستمگری، تحریم غیبت و سخن  چینی و مسخرگی و دیگر رذایلی که روح محبت و ریشه برادری میان مردم را می‌میرانند. دوری از کینه و حقد طبقاتی و گروهی، چرا که کینه و دشمنی ریشه دین و روابط اجتماعی را قطع خواهند کرد. و برادری اسلامی بسیار بالاتر از تعصبات قومی و نژادی و منطقه‌ای و زبانی است و ارتباط ایمانی بسیار ارزشمندتر و پایدارتر از دیگر روابط است.
بر اساس ارزشهای اسلامی دیوارهای جدایی میان ملیتها و نژادها و طبقات مختلف اجتماعی باید ویران گردد. و همه مردم همانند دانه‌‌‌های شانه در کنار هم قرار داده شوند. و در عبادات و احکام و حدود اجتماعی هیچ تفاوتی میان ثروتمند و فقیر و عالم و عامی و حاکم و محکوم وجود ندارد. بر خلاف نظامهای طبقاتی ساسانی و برهمن ....

کوتاه سخن آنکه، کلامی در حافظه‌ی بلند مدت تاریخ ثبت می‌گردد و ماندگار می‌ماند که باری از معنا و اعجاز لغوی و کلامی داشته باشد. در طول تاریخ بزرگان و نویسندگان زیادی پا به عرصه‌ی وجود گذاشته‌اند اما در بین این خیل عظیم تنها نویسندگانی نامشان در تاریخ ماندگار و جاودان مانده است که قلم و اندیشه‌ای قویتر داشته‌اند. وقتی شما به درستی و بزرگی کلام خود اطمینان داشته باشید نیازی به تحمیل نظراتتان بر دیگران نیست، خود کلام راه خود را به سوی دریچه‌‌‌های قلب و ذهن و فکر دیگران باز می‌کند و پیام اسلامی از این طبقه است. کافی است کوردلان موذی و قدرت طلب و دوستداران نادانی اجازه دهند پیام بیداری اسلامی به گوش جهانیان برسد و مردم اجازه‌ی انتخاب آزادانه پیدا کنند، آن هنگام است که می‌بینید مردم دسته دسته و گروه گروه به سوی اندیشه اسلامی خواهند آمد. و جهان و جهانیان رنگ آسایش و آرامش واقعی را به خود می‌بینند.
«وَرَأَیتَ النَّاسَ یدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً- نصر2: پس ببینی كه مردم دسته دسته در دین خدا درآیند»