١. انسان، ترکیبی از جسم و روح است. روح دارای دو نیروست: نیروی علم و نیروی اراده. روح وجه تمایز انسان از دیگر جانداران است و انسان بهوسیلهی آن به جهانبینی دست مییابد و موضعگیریهایی را دریافت میکند. انسان از طریق روح از سایر جانداران متمایز میگردد و بدینوسیله، عقاید و جهانبینی را کسب نموده و موضعگیریهایی را دریافت میکند؛ به بیان دیگر، روح انسان پس از درک جهانبینی حق و دریافت موضعگیری خیر و سپس تفکیک آن از جهانبینی باطل و موضعگیری شرّ، حقّ و خیر را انتخاب میکند و باطل و شرّ را رها مینماید.
٢. نیروی علم دارای سه نیروی دیگر است: یک؛ نیروی بَصَر: به مطالعهی عالم شهادة(جهان هستی قابل مشاهده) و کشف قوانین حاکم بر آنها میپردازد. دو؛ نیروی قلب: از محصولات نیروی بصر استفاده کرده و از آنها بهعنوان وسیلهی کشف عالم غیب و ذات و صفات خداوند استفاده میکند. سه؛ نیروی سمع: بایدها و نبایدها(برنامهی زندگی) و نیز راهنماییهایی را برای فعّالیت مناسبتر بَصَر و قلب دریافت میکند.
٣. احکام، جزء حقایق عالم شهادة و غیب نیستند که از طریق استدلال به آنها برسیم. در این زمینه، تنها راه چاره، دریافت احکام از کسی است که بر جهان آفرینش علم محیط دارد. جهان هستی، یک دستگاه واحد است؛ در نتیجه، صدور هر حکمی نیازمند اشراف کامل بر این دستگاه عظیم و اجزای متعدّدش میباشد تا بینظمی و ناهماهنگی ایجاد نشود و بدیهی است که چنین کاری(صدور احکام)، از کسی برمیآید که علم محیط(فراگیر) داشته باشد.
٤. نیروی قلب، اطلاعاتی را که از نیروی بصر دریافت میکند، تحلیل نموده و باعث دگرگونی و تحوّل در درون انسان میشود؛ به اینصورت که درون انسان را منقلب میکند و رغبت و رهبت نسبت به خداوند را در درون او ایجاد مینماید که از این جهت، به این نیرو «قلب» میگویند. از جهتی دیگر، از طریق ایجاد رغبت و رهبت شدید توسط این نیرو، درون انسان شعلهور گشته و عشق و دوستی شدیدی نسبت به خداوند ایجاد میشود که از این منظر، به این نیرو، «فؤاد» نیز میگویند.
٥. انسان پس از شناخت جهانبینی و احکام با نیروی ارادهی خویش، جهانبینی حق و موضعگیری خیر را انتخاب و از جهانبینی باطل و موضعگیری شرّ اجتناب مینماید؛ به اینترتیب، وظیفهی انسان (خلافت خداوند) عملی میگردد. این وظیفه دو جنبه دارد: یکم ـ تزکیهی نفس؛ دوم ـ عمران و آبادانی زمین به فرمان خداوند؛ این دو امر، خلاصهی مسؤولیت انسان است.
٦. اعتقاد به موارد زیر، سبب انحراف انسان میشود: الف ـ جهان هستی خالقی ندارد. ب ـ جهان هستی بیشتر از یک خالق دارد. ج ـ خالق جهان یکی است؛ اما مخلوقات بهصورت ذاتی، دارای فعل و تأثیر هستند؛ یعنی تأثیر اسباب، ذاتی است. دـ غیر از خداوند، فرمانروا و فریادرس دیگری وجود دارد. قرآن بیان میکند که در زمینههای الف و ب انسان کمتر دچار انحراف گشته است و بیشتر انحرافها در دو زمینهی ج و د روی داده است.
٧. اسباب (موجودات مسخّر و موجودات دارای اراده)، ابزار و وسیلهی تحقّق فرمان خداوند هستند. البته این مسأله ممکن است به این سؤال مهم بینجامد که چگونه موجودات دارای اراده ـ در عین اینکه بااراده هستند ـ وسیلهی تحقّق فرمان خداوند میباشند؟ در پاسخ باید گفت: انسان در آن زمان (زمان حال) که مکلّف به انجام کاری است، از غیب و مقدّرات الهی (نتیجهی کاری که به انجام آن مکلّف بوده) اطلاع ندارد؛ پس در آن لحظه، مکلّف و مختار است؛ اما با پایان یافتن کار انسان و روشن شدن نتیجهی کار و تقدیر خداوند، انسان دیگر مکلّف نیست؛ در نتیجه، وظیفهی انسان، علاوه بر عزم و تصمیم قاطع بر انجام کار و ادای وظیفه، بهکارگیری اسباب و در نهایت، توکّل بر خدا بهوسیلهی دعا میباشد که پس از این مراحل، تقدیر الهی نیز واقع خواهد شد. بنابراین معلوم میگردد که هم انسان بهصورت آزادانه کار خود را انجام میدهد و هم خداوند تقدیراتش را محقّق مینماید.
٨. برای تحقّق هر کاری، دو امر لازم است: یکم ـ بهکارگیری اسبابی که خداوند برای تحقّق آن کار مقرّر نموده است. دوم ـ ارادهی خداوند بر نتیجهبخشی آن کار. انسان از طریق این دو اصل بر خداوند توکّل میکند، سپس نتیجهی کار را به خداوند میسپارد. برای تحقّق نتیجهی کارها غیر از این دو امر، چیز دیگری لازم نیست. با این توضیح، معلوم میشود که تنها خداوند، فاعل کارها است و موجودات عالم تنها سببی بیش نیستند.
٩. «توکل»، یعنی انسان پس از بهکارگیری اسباب مشروع جهت انجام هر کاری، دعا کند و نتیجهی کار خود را از خداوند بخواهد. اگر انسان اسباب را بهکار نگیرد و بهگمان خویش جهت تحقّق نتیجه، کارش را به خداوند بسپارد، توکّل نکرده است، بلکه این کار، تواکل و رها کردن نام دارد و در شریعت الهی، کاری نامشروع است. چنین کسانی در حقیقت معتقد به وجود دو مؤثّر هستند: یک ـ اسباب دوـ خداوند. و چون گمان میکنند که موحّد هستند، بین این دو مؤثّر، خداوند را انتخاب میکنند که البته این هم یکی از مصادیق شرک است.
١٠. توحید، یعنی اعتقاد به یکتایی خداوند در زمینهی فرمانروایی و فریادرسی(لا إله إلا الله) که عصارهی دعوت پیامبران نیز همین بوده است و این اوّلین آموزهای است که انسان مسلمان باید فرا گیرد.
١١. انسانها پس از انحراف از مسیر توحید، مراکزی را جهت استقرار فرمانروایان، فریادرسان و بتهای خویش ایجاد کردند و آن اماکن را قبلهی دلهای خویش ساختند. انسانهای منحرف، در این اماکن به عبادت بتها پرداخته، فرمان آنها را پذیرفته و جلب نفع و دفع ضرر را در ید قدرت آنها میدیدند؛ بههمین دلیل، از آنها فریادخواهی میکردند.
١٢. خداوند برای زدودن انحرافهای بشری، تنها به نهینمودن از اطاعت طاغوت بسنده نکرده است، بلکه علاوه بر آن، برنامهی حق و خیر را معرّفی مینماید. خداوند در این زمینه، برای منصرف کردن توجه بشر از مراکز فرمانروایان و فریادرسان باطل به یکی از بندگان شایستهی خود ـ پس از ارسال برنامهی حق و خیر ـ فرمان داد که مرکزی را بر روی زمین بنا کند تا مردم پس از رویگردانی از مراکز شرک به آن مرکز توحیدی روی آورند؛ این مکان بهعنوان مرکز فرمانروایی و پایتخت خداوند در زمین مقرّر شد که همانا خانهی کعبه میباشد. دلیل انجام این کار، این بود که انسان دارای جسم است و باید بهسوی جسمی خاص روی نماید؛ اما چون ذات خداوند جسم و جهت ندارد، به او فرمان داده شد که رویش را بهسوی خانهی کعبه کند تا بدینوسیله، تمام رویکردهای انسان، اعم از مادی و معنوی خدایی شوند.
١٣. شرط مشروعیّت دعا آن است که انسان مؤمن، قبل از دعاکردن، اسباب مربوط به آن کار را طبق فرمان خداوند و به شایستهترین صورت بهکار گرفته باشد؛ پس هرگاه این شرط مراعات نشده باشد، دعا کردن نامشروع خواهد بود.
١٤. «حجّ»، یعنی رویگردانی انسان مؤمن از غیرخدا در تمام مراحل زندگی و همچنین رویگردانی از مراکز فرمانروایان و فریادرسان باطل و توجه به مرکز فرمانروایی و پایتخت خداوند در روی زمین که خانهی کعبه است. هرگاه کسی توانایی رفتن به حج را داشته باشد، باید این فریضهی واجب را به انجام رساند، در غیر اینصورت کافر است.
١٥. «اقامهی صلاة»، یعنی ادای فریضهی نماز توسط انسان. این امر باید بهگونهای انجام شود که از نظر شرایط، اقوال، افعال، خضوع، خشوع و ...، هیچگونه نقصی نداشته باشد؛ بهعبارت دیگر، نماز انسان باید از تمام جهات جسمی و روحی، کامل بوده و به شیوهی مطلوب اقامه گردد.
١٦. «تسبیح» بهمعنی عدم توقّف ـ حتی برای یک لحظه ـ در مسیر بندگی خداوند است. توقّف نمودن مخلوق و بازایستادن از حرکت، بهمعنای دادن نسبت ناروای بیهودهکاری در خلق آن مخلوق، به خالق است؛ بنابراین بندهی خداوند برای اینکه خدا را منزّه جلوه دهد، باید بهصورت مداوم، از نقص بهسوی کمال حرکت کند و در این مسیر، لحظهای نیز توقّف ننماید که به این حالت، «تسبیح» میگویند.
١٧. «شکر»، یعنی انسان هنگام دراختیارگرفتن نعمتی، از لحاظ قلبی صاحب نعمت را بشناسد؛ از صمیم قلب از او سپاسگزار باشد؛ بهوسیلهی زبان این حالت را اظهار نماید و در نهایت، آن نعمت را در زندگیاش ـ بر اساس فرمان و خواست صاحب نعمت (خداوند) ـ بهکار گیرد.
١٨. «کفر»، عبارت است از اینکه انسان با موضعگیری درونی و بیرونیاش، از ظهور چیزی جلوگیری کند و بدینوسیله آن را بپوشاند.
١٩. «أوثان» جمع «وَثَن» است و وثن به سنگهایی گفته میشد که مشرکان، آنها را در جایی مخصوص قرار داده و نمادی از فریادرسانشان میدانستند و نیز مراسمی را به دور آنها انجام داده و حیواناتی را بهعنوان نذر برای آنها ذبح میکردند.
٢٠. «شعائر» جمع «شعیرة» و بهمعنای نشانهای است که ملاحظهی آن، چیز دیگری را در ذهن تداعی میکند. انجام شعائر در دین خداوند، نشانهی وجود رابطهای دقیق بین انسان و خداوند است.
٢١. «مناسک» جمع «مَنْسَک» است و منسک از کلمهی «نُسُک» بهمعنای عبادت و بندگی خالصانهای است که سبب پاک شدن انسان از آلودگی تعلّق به غیرخدا میگردد؛ بنابراین، منسِک تعبیر دیگری از بندگی خداوند است.
٢٢. هدف از انجام مراسم حج این است که یاد خداوند و آثار آن در دل انسان، استقرار یابد و این حقیقت برای انسان روشن شود که تنها فرمانروا و فریادرس حقیقی عالم، خداوند است و انسان باید در زندگی فردی و اجتماعی، تنها از خداوند فرمانبرداری نماید و در زمینهی وقوع نتایج امور نیز از او فریادرسی کند؛ در غیر اینصورت انجام مراسم حج، مقصود بالذّات نیست.
٢٣. انفاق کردن در اصل بهمعنی ساختن تونلی شیبدار است. بعدها معنی آن ارتقا یافته و به بخشش آن قسمت از اموال که مورد نیاز نیست، اطلاق گردیده است؛ مانند اینکه انسان در انبار اموالش، تونلی شیبدار بهسوی نیازمندان بسازد تا از این طریق، اموال مازاد بر احتیاجش، بدون توقّف از آن جاری شود و بهدست نیازمندان برسد.
٢٤. «مُحْسِن» کسی است که وظایفش را در کمال نیکویی انجام میدهد؛ بهصورتی که انگار خداوند را میبیند ـ البته هرچند خداوند را نمیبیند؛ اما خداوند او را میبیند ـ .
٢٥. اگر حرکت بندهی مؤمن بهسوی پایتخت خداوند در زمین بهصورت مستقیم باشد، بعد از رسیدن به خانهی کعبه، جریان حرکتش متوقّف میشود و چون هرگز شایسته نیست حرکت انسان مؤمن (تسبیح خداوند) متوقّف گردد، پس از رسیدن به خانهی کعبه، حرکت انسان مؤمن، حالت دورانی (طواف) پیدا میکند که حرکتی تکرارپذیر و بدون توقّف است.
٢٦. سؤالات انسان باید دارای دو ویژگی باشد:١ـ تنها در زمینهای سؤال شود که با عمل و وظیفهی بندگی انسان، مرتبط باشد نه غیر از آن. ٢ـ سؤالی را بپرسد که شرایط زمانی و مکانی مناسب آن فراهم شده باشد.
٢٧. «عمره»، یعنی آباد کردن خانهی خداوند از طریق دیدار آن، و فرق آن با «حج» در این است که در حج، مقدّمات ویژهای هست که در عمره، آن مقدّمات وجود ندارد. مقدّمات حج از ورود حاجیان به عرفات شروع شده و پس از گذر از مشعرالحرام و مزدلفه و انجام مراسمی در منا، بهسوی خانهی کعبه میروند و به دور آن طواف میکنند و پس از دو یا سه روز دیگر، دوباره به منا میروند؛ اما عمره آن مقدّمات را ندارد و انسان مستقیماً بعد از آمادهشدن در میقات و نیّت احرام به کعبه میرود و طواف را شروع میکند؛ سپس به سعی صفا و مروه میپردازد ـ که البته کاری اضافی است ـ و به اینترتیب، مراسم خاتمه مییابد. از دیگر تفاوتهای حج و عمره این است که انسان مؤمن در حج، برای ابراز بندگی در کاملترین حالت از خانهی خدا دیدن میکند که در زمان مشخّصی (ماه ذیالحجّه) انجام میشود؛ اما انجام عمره در هر زمان از سال امکانپذیر است. همچنین حج از واجبات است که انکار آن به کفر میانجامد؛ ولی عمره چنین نیست، هر چند برخی از فقها ـ آنهم بدون دلیل ـ عمره را واجب دانسته و برخی دیگر آن را مستحب و سنّت مؤکّده میدانند.
٢٨. «فدیه»، عبارت است از دادن چیزی که انسان توسط آن، خود را از بلایی خاص رستگار میکند.
٢٩. «مَشْعَر»، جایی است که انسان مؤمن پس از رسیدن به آنجا و ملاحظهی آن، به این امر مهم پی میبرد که نوع مخصوصی از مراسم بندگی وجود دارد که او باید آن را برای رضای خداوند انجام دهد.
٣٠. «عرفات»، مرز ورودی به حرم و محل جمع شدن حاجیان است. البته وقوف در آن، در قرآن ذکر نشده و بهعنوان یکی از مناسک حج نیز معرّفی نگردیده، بلکه بهعنوان نقطهی آغاز حرکت حاجیان شناخته شده است. کلمهی عرفات ـ که مصدر آن بهمعنی شناختن است ـ در اینجا به این معنا است که حاجیان با نظر به حرم و محدودهی آن، شناخت جدیدی برایشان ایجاد میشود و بعد از این شناخت، حرکت کرده و وارد محدودهی حرم میشوند.
٣١. اساس حج، طواف خانهی کعبه است و بقیهی مراسم حج، ملحقات و مکمّلهای آن هستند، البته لازم به ذکر است که هدف از انجام مراسم حج، یاد خداوند و ایجاد تقواست.
نظرات
بدوننام
26 تیر 1400 - 09:12با سلام به روح بزرگ استاد شهید ناصر سبحانی، در بند ١٤ آمدە: "هرگاه کسی توانایی رفتن به حج را داشته باشد، باید این فریضهی واجب را به انجام رساند، در غیر اینصورت کافر است." با توجه به شناختی که بندە از اندیشهها و آثار استاد دارم و ایضاح مفهومیای که ایشان برای واژەها و مفاهیم دارند، که کفر به معنای پوشاندن عالمانه و عامدانهی حق است که آنهم نیازمند عرضەی تمام و کمال آن توسط شاهد و الگوی عینی و پس از اتمام حجت است که فردی به پوشاندن جاحدانەی حق عریان میپردازد؛ جملەی پایانی "در غیر اینصورت کافر است" مقداری بعید به نظر میرسد که نظر ایشان باشد البتە منکر این نیستم که این مطلب در سالهای اولیهی حیات فکری سبحانی القا شدە باشد که در این دورە، نوعی فقهیاندیشی و بساطت و چیرگی گفتمان فقهی بر گفتمان و اندیشهی استاد سبحانی حاکم بوده و هنوز به پختگی دوران پس از هشت سالەی اختفا نرسیده است!