يکى از خطاهاى استراتژيک بسيارى از جنبشها و حرکتهاى اسلامى، اين است که آگاهانه يا ناآگاهانه، خود را عين دين مىدانند و چنين مىپندارند که هر آن چه را در زمان نزول وحى و دريافت و تطبيق آن روى داده است، بايد بازآفرينى و شبيهسازى کنند و بهتبع اين درک و فهم، رسالت و مأموريتى همانند رسالت و مأموريت، پيامبر –صلّیالله علیه و سلّم– و يارانش براى جماعت و گروه خويش مىنويسند و براى تحقّق آن، اهداف و برنامهها و اسلوب و روشهايى را تدوين مىنمايند. اين جا دو اشتباه روى داده است:
الف) عهد پيامبر(ص) و يارانش، يک مقطع استثنايى از تاريخ بشر به طور کلى و تاريخ اسلام بهصورتى ويژه بود و هيچگاه تکرار نخواهد شد. هيچکدام از رهبران اسلامى، جايگاه، توانمندى و محبوبيت رسول الله(ص) را نخواهند داشت و البته آنان نيز، هيچوقت چنين ادعايى نکرده و نخواهند کرد. ضمناً هيچ يک از افراد و اعضا و پيروان و هواداران اين جريانات و جنبشها نيز، به درجهى اصحاب در صدق و اخلاص و ايثار و فداکارى و شهامت و شهادت نخواهند رسيد و آنان نيز چنين ادّعايى نداشته و نخواهند داشت. ولى متأسّفانه در عمل چنين مىکنند.
ب) شرايط اجتماعى، اقتصادى، سياسى و فرهنگ و عُرف و آداب و رسوم و حتى رشد و درک و فهم انسان و ويژگىها و خصايل انسانى او در جهان جديد، کاملاً با آن چه در شرايط نزول و تطبيق وحى وجود داشت، متفاوت است؛
البته اين سخن به معناى پايان رسالت دين و عدم همخوانى و ناکارا بودن آن براى جهان جديد و انسان امروزى نيست. پيام و محتوى اصلى دين که فرا زمانى، فرا مکانى، فرا نژادى و فرا جنسيتى است، بدون کم و کاست در اختيار ماست. بلکه منظورم فهم دينى مسلمان و تلاشهايى است که براى کاربرد و تطبيق اين فهم از سوى آنان به صورت فردى و جمعى، انجام مىشود. اين جاست که متأسّفانه از سوى مسلمانان براى تفکيک اصل و گوهرِ دين از فهم و فرهنگ دينى، تلاشهاى ناچيز و غيرجدى صورت گرفته است.
مهمترين عواقب و پيامدهاى اين درک و دريافت، از سوى رهبران و فعّالان جنبشهاى اسلامى در يکى دو قرن اخير و حتى دو دههى سدهى ٢١ عبارتاند از:
يکم) ابهام و عدم وضوح در رسالت و اهداف.
دعوت مردم، اصلاح جامعه، توحيد، الاسلام هوالحل، بازگرداندن عزّت اسلامى، تطبيق شريعت، اتّحاد امّت اسلامى، جهاد و مبارزه با کفر جهانى، جاهليت و... نمونههايى از کلمات و اصطلاحات کلى و مبهم در ادبيات رهبران و فعّالان جنبشهاى اسلامى هستند که به وفور ديده مىشود و صدها و هزاران عنوان کتاب و مقاله در تعريف و تبيين آنها نوشته شده و باز هم نوشته مىشود.
شايد بتوان موارد فوق را همچون آرمان و آرزو تلقّى کرد و براى تحقّق آنها برنامهريزى نمود، ولى نبايد بهمثابه هدف به آنها نگاه کرد. اهداف معمولاً خُرد، ملموس، دستيافتنى و قابل سنجش و اندازهگيرى هستند. مثلاً وقتى کسى مىگويد مىخواهم لاغر شوم و وزن کم کنم، يک خواسته و آرزو است و هدف نيست، ولى اگر بگويد مىخواهم در عرض يک ماه پنج کيلوگرم وزن کم کنم، يک هدف است.
به طور خلاصه، آنان در يک وادى هستند و خواستهها و آرزوهاى مردم در وادى ديگر. نيازها، مشکلات و درک و دريافت رهبران و فعّالان اين جريانات و گروهها با تلقى و برداشت تودهى مردم از موارد فوق، ارتباطى منطقى و ارگانيک با هم ندارد.
دوم) برنامهها، اسلوبها و روشهايى که جنبشها و جريانات اسلامى براى دست يابى به آرمانها و آرزوهاى خويش تدارک مىبينند، معمولاً غيرکارشناسى، غيرکاربردى، زمانبندى نشده و بيشتر مبتنى بر عواطف و احساسات است.
بارها مىشنويم که اعضاى جنبشهاى اسلامى، مىگويند ما مکلّف به انجام عمل هستيم و نتيجه را به خدا واگذار مىکنيم. هنوز هم مهمترين روش آنان براى جلب توجه تودهها و بيان افکار و خواستههايشان، سخنرانى و خطابه است. هنوز هم چنين مىپندارند که همان روش و اسلوبى که ياران پيامبر(ص) و يا سلف صالح از آن بهره برده و به موفقيت و پيروزى دست يافتهاند، براى آنان نيز بهترين روش است و چه بسا روشها و اسلوب ايشان را مقدّس و واجبالامر مىشمارند.
سوم) منابع، امکانات و ابزارهاى مورد استفاده رهبران و فعالان بسيارى از احزاب و جماعتهاى اسلامى، آنهايى نيستند که مورد استفاده و اهتمام عموم مردم است. اگر به منازل و کتابخانهها و يا دستگاهها و تجهيزات الکترونيکى و وسايل ارتباط جمعى اين رهبران و فعالان، نگاهى مختصر و گذرا بيندازيد، کتابها، سرودها، اشعار، عکسها و فيلمهايى را مشاهده خواهيد کرد که کمتر در دسترس عموم مردم جامعه و مورد استفادهى آنهاست. يعنى کتابهايى قطور و حجيم، با ادبياتى مخصوص و مربوط به قرون پيشين حداکثر تا قرن ١٣هجرى را مشاهده خواهيد کرد که در حوزههاى تفسير، حديث، تاريخ، فقه و اصول طبقهبندى شدهاند. اما آثار و تأليفاتى در حوزههاى اقتصاد، سياست، روانشناسى و جامعهشناسى، مديريت و يا زبان و ادبيات معاصر مانند داستان، شعر و رمان را به ندرت در کتابخانههاى آنان پيدا مىکنى.
اينجاست که اين گروهها و احزاب، شديداً به نوع نگاه، روشمندى و نحوهى ارتباط و تعامل فقيهان و علماى فقه و اصول با مردم و جامعه نياز دارند؛ زيرا:
١. کوشش و اجتهاد عالمان فقه و اصول، براى حل مسايل و مشکلات روزمرهى مردم است. آنان پاسخگوى نيازهاى مردم زمان خود و مسايل و مشکلاتى هستند که براى مردم و جامعه، ملموس، قابل درک و مورد نياز است. عالمان فقه و اصول از مسايلى سخن نمىگويند که هيچ ارتباطى با نيازها و مشکلات مردم نداشته باشد. مسايل و معضلات مورد توجه و اهتمام فقيهان، همانى است که زندگى ما را تشکيل مىدهد. خريد و فروش و معاملات، ازدواج و تشکيل خانواده، انواع و اقسام ارتباطات، خوردن و شاميدن، پوشيدن، درست کردن، عبادات، خواب و بيدارى، بخشيدن و گرفتن، جنگ و صلح، تقسيم ارث و ميراث، وقت و جدولبندىهاى زمانى و...
٢. خود را با توانايىها، ظرفيتها و امکانات مردم و جامعه هماهنگ مىکنند. کسى که نمىتواند ايستاده نماز بخواند، مىتواند به صورت نشسته و يا دراز کشيده، آن را بخواند. مسافر مىتواند نمازهايش را کوتاه کند و با هم بخواند. کسى که مريض يا مسافر است مىتواند در زمانهايى ديگر روزههايش را قضا کند و يا فديه بدهد. حج و زکات در صورت داشتن توانايى مالى و يا بدنى ادا مىشوند و صدها نمونه و مصاديق ديگرى که نشانهى هماهنگى و تطبيق فقه با انسان و اوضاع و احوال او در شرايط متفاوت زمانى و مکانى است.
عالمان فقه و اجتهاد، هيچگاه از تأثير زمان و مکان و اهميت مصالح مردم و عرف جامعه غفلت نکرده و بدون توجه به آنها، حُکمى را صادر و يا لغو ننمودهاند.
ابو اسحق شاطبی(متوفای ٧٩٩ هـ) در کتاب «الموافقات» گفته است: از دستورهای شرع درمییابیم که شارع، مصالح بندگان را در نظر گرفته است و احکام برمدار مصلحت آنان میچرخد. از این رو ملاحظه میکنیم که یک چیز در زمانی که مصلحت داشته جایز شده و در زمان دیگری که مصلحتش را از دست داده، ممنوع شده است.
علامه محمد امین افندی مشهور به «ابن عابدین» مؤلّف کتاب «مجموعه رسائل» چنین مینویسد: ...بسیاری اوقات آنچه مجتهد بیان میکند، مطابق عرف زمان خویش است بهطوری که اگر عرف جدیدی پیدا شود، بر خلاف آنچه پیش از این گفته، سخن خواهد گفت. از این رو عالمان در مورد شروط اجتهاد گفتهاند که مجتهد بایستی به عادات مردم آشنا باشد. بنابراین بسیاری از احکام شرعی به واسطه تغییر زمان و به سبب تغییر عرف مردم، یا در اثر پیدایش ضرورت و یا فاسد شدن مردم تغییر میکند؛ به گونهای که اگر حکم سابق بر قوت خود باقی بماند، برای مردم مشقّت و خسارت ایجاد میشود و با قواعد شرعی مبتنی بر تخفیف و آسان گرفتن و دفع ضرر و فساد که همه اینها برای این است که جامعه به بهترین شکل و برترین قانون اداره شود مخالف خواهد بود. از این رو ملاحظه میکنیم که بزرگان مذهب در بسیاری از موارد با حکمی که مجتهدی بر مبنای شرایط زمانی خود بدان تصریح کرده مخالفت میکنند. زیرا آنان میدانند که اگر او هم در زمان آنها میزیست، با تمسّک به قواعد مذهبش همانند آنها سخن میگفت.
استاد فقیه، احمد مصطفی زرقاء در کتاب «المدخل الفقهی العام» میگوید: «احکام شرعیهای که با تغییر موضوعاتشان در اثر گذشت زمان تغییر میکنند، مبدأ واحدی دارند؛ و تغییر احکام چیزی جز دگرگونی وسایل و شیوههای رسیدن به هدف شارع نیست. چون این وسایل و شیوهها غالباً در شرع معین نشده است تا در هر زمانی آنچه نتیجه بهتری دارد و بهنحو مطلوبتری مشکلات را حل میکند برگزیده شود. سپس منشأ تغییر احکام را یکی از این دو امر معرفی میکند:
الف. فاسد شدن اخلاق مردم و از بین رفتن ورع و ضعیف شدن نیروی بازدارنده از گناه که از آن به فساد زمانه تعبیر میکند.
ب. پیدایش روشهای نوین زندگی و شرایط متفاوت و شیوههای جدید اقتصادی.
دکتر وهبه زحیلی در کتاب «اصول الفقه الاسلامی» خلاصهای از آنچه را استاد زرقا گفته، تحت عنوان «تغییر احکام به واسطه تغییر زمان» آورده است: «گاهی به سبب دگرگون شدن عرف، یا مصالح مردم، یا مراعات ضرورت، یا فساد اخلاق مردم، یا ضعف وجدان دینی و یا تحوّل زمان و نظم و ترتیب جدید، احکام شرعی نیز تغییر میکند. بنابراین برای تحقّق مصلحت و دفع مفسده و احقاق حق و خیر، تغییر حکم شرعی لازم است. طبق این بیان، مبدأ تغییر احکام، بیشتر به نظریه مصالح مرسله نزدیک است تا نظریه عرف.»
در اينجا به يکى از مهمترين رويکردها و نظريههاى علم اصول که مورد استفادهى فقيهان و مجتهدان براى پاسخگويى به مسايل و مشکلات مردم و جامعهى مسلمانان بوده است، اشارهاى مختصر و گذرا مىشود.
نظريهى مقاصد شريعت يکى از شاهکارهاى عالمان مسلمان در تاريخ بوده و نياز به چنين رويکردى، هر روز بيشتر مىشود. در اين رويکرد، چنين استدلال مىشود که هدف اصلی از تشریع احکام، محقق ساختن مصالح بندگان و حفظ این مصالح و دفع ضرر از آن است و مقاصد شريعت، تأمين و پاسداشت مصالحی است که زندگی انسان و برپایی جامعه و استقرار آن منوط بر آنها است که اگر این مصالح از بین برود، نظام زندگی مختل و هرج و مرج بر مردم حکمفرما میشود و آشوب و بینظمی امورشان را فرا میگیرد و بدبختی دنیا و عذاب آخرت دامنگیر آنان میشود.
از نظر بسيارى از انديشمندان اين حوزه، مهمترين مقاصد شريعت عبارتاند از: حفظ دین، حفظ نفس، حفظ عقل، حفظ نسل و حفظ مال. البته به مرور زمان، اين نظريه دستخوش تغييرات و حذف و اضافاتى گرديده است و نمىتوان آن را به طور کلى، خالى از نقص و ايراد و اشکال دانست.
اگر در مقاصد پنجگانهى فوق دقت کنيم، مىبينيم که هم و غم فقيهان و علماى علم اصول، تأمين و حفظ مصالح و منافع انسان است. يعنى اگر حکمى صادر مىشود و در اين حکم چيزى مورد تحريم قرار گرفته و يا حلال شمرده مىشود، تنها در جهت تأمين مصالح و منافع انسان است و نه اين که ايجاد فشار و تنگنا براى او.
در رويکرد مقاصدى، هر حکمى که منجر به نابودى و حتى هتک حرمت نفس(انسان)، زايل شدن عقل و يا ناديده انگاشتن آن و نسلکشى و تاراج و حيف و ميل اموال خصوصى و عمومى کردد، باطل و مخدوش است.
حالا اين ديدگاه کلاننگر، مصلحتانديش و واقعگرا را با قالبهاى تنگ و مضيق بسيارى(نه همهى آنها) از رهبران و فعالان جريانات و حرکتهاى اسلامى مقايسه کنيد. در جريان تلاشها و فعاليت آنان، اعتبار و حيثيت دينِ خدا لکّهدار و خونهاى بسيارى ريخته شده است. همچنين، اموال، دارايى و ثروت و سامان جوامع اسلامى يا به تاراج رفته و يا حيف و ميل گرديده و نسلکشى نيز مشاهده شده است.
علت اصلى چنين اوضاع و احوالى که به قول شاعر، از قضا، سرکنگبين صفرا فزود، عدم ارتباط افراد و اين جريانات ايدئولوژيک با مردم و اجتماع و خطا در تشخيص مشکلات و نيازها، ظرفيتها، امکانات و توانايىها و ناتوانايىهاى جامعه است.
آنچه بيان شد، نمونههايى از اهتمام و توجه فقيهان و مجتهدان به عُرف، نقش زمان و مکان و مصالح انسان و جامعه در استخراج و استباط احکام شرعى بود که با کمال تأسّف از ديد و نظر تعداد زيادى از رهبران و فعالان احزاب و جنبشهاى اسلامى پنهان و يا مغفول مانده است.
بسيارى از اين احزاب و جريانات، بدون رعايت شرايط، بسترها و زمينههاى اقتصادى، فرهنگى اجتماعى و سياسى، بدون رعايت ظرفيتها، توانايىها و ناتوانايىهاى جامعه و بدون لحاظ کردن شرايط منطقهاى و بين المللى، قالبهايى ذهنى ساختهاند و با زور و اجبار، افراد و جوامع محل سکونت خود و حتى جوامعى را نيز که در آن ساکن نيستند، در آن قالبهاى ذهنى مىريزند و در صورتى که کوتاهتر از اين قالب و چهارچوبها باشند، بايد به ميزان و استاندارد مد نظر آنان، بزرگ شوند و يا در صورتى که بلندتر و بزرگتر باشند، چارهاى جز کوتاه و کوچکتر کردن نيست.
بر خلاف فقيهان، که در پاسخ به سؤالات و تنگناهاى معيشتى و زندگى روزمرهى مردم، اقدام به تلاش و فعاليت و حل مشاکل مردم و رفع عسر و حرج از زندگى آنان مىکنند، بسيارى از رهبران و فعّالان احزاب و جماعتهاى اسلامى، مردم را متّهم به عدم درک و فهم نظرياتشان و ناهماهنگى و عدم همراهى، انحراف، سستى و اهمال کارى مىکنند.
چنين بهنظر مىرسد که عدهى زيادى از رهبران و فعالان اين احزاب و جماعتها، بهندرت از مردم و يا افکار عمومى جامعه پرسيده باشند که درد و آلام شما چيست و ما مىتوانيم چه تأثيرى در تقليل مرارتهاى شما داشته باشيم و چهميزان از مسئوليت بر دوش ماست؟! متأسّفانه آنان نهتنها بخشى از راه حل نيستند، بلکه خود به بخشى از مشکل تبديل شدهاند!!
٣. علماى فقه، ارتباط تنگاتنگى با مردم داشته و به راحتى قابل دسترسى هستند. در حالتها و شرايط بسيار عادى، با مردم و جامعهى خويش محشورند. مورد سؤال قرار مىگيرند. جزئيات واقعى زندگى مردم و جامعهى خويش را مشاهده مىکنند. يعنى با روش استقرايى از جزء به کل و از واقعيات ملموس به سوى نظريه و تئورى حرکت مىکنند. اين در حالى است که معمولاً، فعالان و رهبران بسيارى از احزاب و جماعتهاى اسلامى، در دايرهى تشکيلات و حلقههاى مباحث نظرى و تئوريک خويش گرفتار و در دسترس عموم مردم نيستند و چهبسا با ديدهى ترديد و سوءظن به آنان نگريسته مىشود.
٤. مهمتر از همه، اينکه فقيهان و علماى فقه و اصول، براى اين امر مهم، خود را نيازمند و ملزم به فراگيرى و آموزش علوم عقلى و نقلى مىدانند. سالها و بهطور مسمتر و با دقت و وسواس فراوان، به يادگيرى علوم و فنونى مىپردازند که در آيندهاى نهچندان دور، براى استنباط و اجتهادات خويش، از آنها استفاده مىکنند. اما متأسّفانه، بسيارى از رهبران و فعّالان جنبشهاى اسلامى، با اين دقت و ظرافت، خود را نيازمند، فراگيرى و آموختن علوم و فنون مورد نياز در ميدانِ سياست و فعاليتهاى اجتماعى نمىدانند. تعداد بسيار بسيار کمى (غير قابل توجه) از آنان، بهگونهاى تخصصى و برنامهريزى شده، فراگيرى و اهتمام به علومى چون: جامعهشناسى، سياست، روانشناسى، اقتصاد، مديريت و... را سرلوحهى کار خود قرار دادهاند. اما اکثر آنان (میتوان گفت همه) هنوز هم به مطالعه و بررسى آثار و تأليفات، متفکران اسلامى که از غربت اسلام و عقبماندگى مسلمانان مىنالند و به گذشتهى امّت اسلامى مىبالند، مشغولاند.
لازم به يادآورى است که هدف نويسندهى اين سطور، ناديده گرفتن تلاشها و زحمات بسيار زياد و طاقتفرساى اين احزاب و جريانات در بيدارى و آگاهىبخشى جامعه و ايجاد انسجام و وحدت ميان تودههای مردم در ظلمستيزى و مقابله با حکام خودکامه در جوامع اسلامى نيست و اين تحليل، نمىتواند منطبق بر تمامى احزاب و جريانات و رهبران و فعالان آنان باشد.
هدف اصلى نويسنده، يادآورى و تذکر به افراد و جرياناتى است که بهبهانهى احياى فکر اسلامى و حاکميت دين، هر روز، زندگى را به کام مردم تلخ و تلختر مىکنند. چون با نيازها و مصالح مردم، مشکلات و مسايل مبتلابه آنان و ظرفيتها و توانايى و ناتوانايىهاىشان و شرايط اقليمى و بينالملى بيگانهاند؛ يعنى نهتنها مصالح مردم، مصالح آنان نيست، بلکه مصالح و اهداف اين افراد و جريانات بايد از طرف مردم و جامعه، بهعنوان نياز و مصلحت اصلى و فورى پذيرفته شود.
در پايان، يادآورى مىنمايد که نگارنده، از تنگناها، اشکالات و پيامدهاى سياسى و اجتماعى نظام فقه و خسارتهايى که فقيهان جزمانديش و جزءنگر و کوتاهبين در طول تاريخ بر مسلمانان و جوامع اسلامى تحميل نمودند و دين را فقط در پارهاى از شعاير و مناسک خلاصه و محدود کردند، غافل نيست. اما عليرغم همهى نواقص و کاستىهاى دستگاه فقه و اشتباهات فاحش پارهاى از فقيهان، رهبران و فعالان حرکتها و جريانات اسلامى، شديداً به نوع نگاه و نحوهى تعامل و ارتباط آنان با مردم و تأمين مصالح و منافع مردم و جوامع خويش نياز دارند.
نظرات