چکیده 
ارتداد که به معنای برگشت از دین است در آیاتی از قرآن کریم مذموم و مرتدان را به عذاب الهی وعده داده است و علما بر گناه بودن آن اتفاق دارند. ولی در حد بودن یا تغزیر بودن کیفر ارتداد اختلاف کرده‌اند. گروهی آن را از جرایم حدی دانسته‌اند و به استناد احادیث وارده مجازات آن را بعد از استتابه قتل می‌دانند و گروهی دیگر با توجه به آیات مربوط به عدم اکراه در دین و آزادی در انتخاب عقیده، ارتداد را جرمی تعزیری از باب جرایم سیاسی و خروج علیه حکومت دانسته و مجازات آن را به صلاحدید حاکم واگذار کرده‌اند و مجازات قتل در روایات را از باب قصاص یا محاربه توجیه می‌کنند و معتقدند که حاکم می‌تواند از باب تعزیر حکم به قتل مرتد بدهد.

 


 واژه گان کلیدی: ارتداد، حد، تعزیر 


مقدمه
در نظام کیفری اسلامی جرم عبارت است از فعل یا ترک فعلی که در شریعت بر تحریم و مجازات مرتکب آن نصی وارد شده است.این جرمها یا مستوجب حد یا قصاص یا دیه یا تعزیر هستند و چون مجازاتها نیز برای این جرمها وضع شده‌اند، همین تقسیم بندی در مورد مجازاتها نیز جاری است. همه علما اتفاق دارند که ارتداد گناه است و بیشتر آنها کیفر مرتد را قتل او می‌دانند، اما در وجوب قتل مرتد در میان آنها اختلاف است. اصل اختلاف در این مبحث بر سر این پرسش و بر پایه یکی از این دو احتمال است، آیا ارتداد یک جرم سیاسی و به معنای خروج از نظام حکومت است و در نتیجه به منظوز حفظ عقیده مسلمانان و پاسداری از نظام اسلامی، برخورد با آن به امام واگذار می‌شود. تا هرگونه مناسب می‌بیند وی را تعزیر کند؟ یا آن که ارتداد یک جرم عقیدنی است و در دایره جرم‌های مستوجب حدود جای می‌گیرد و در نتیجه امام هیچ چاره‌ای جز اجرای حد شرعی در این زمینه ندارد.

بنابراین دو دیدگاه در مورد مجازات ارتداد وجود دارد:

دیدگاه نخست: معتقدان به کشتن مرتد به عنوان حد شرعی است، که توده فقهیان بر قتل مرد مرتد اتفاق نظر دارند.

دیدگاه دوم: کسانی که حکم ارتداد را به تعزیر وا می‌گذارند. که عده‌ای از عالمان به ویژه متأخران بر این عقیده‌اند. بنابراین در این نوشتار ابتدا با تعریف حد و تعزیر و تفاوت میان آن دو، به مطالعه آزادی عقیده و ارتداد پرداخته و سپس آیه‌های قرآن و حدیثها و روایتهای وارده در مورد ارتداد را بررسی کرده‌ایم.
لازم به یادآوری است که در مورد ارتداد بحث‌های مختلفی مطرح می‌شود که این نوشتار به دنبال مشخص کردن این مساله است، که آیا مجازات ارتداد از نوع مجازاتهای مستوجب حد است یا در زمره مجازاتهای تعزیری به حساب می‌آید؟

2. ارتداد
از نظر لغوی ارتداد، از ماده ردّه به معنای رجوح و بازگشتن، رد شدن، از مسلمانی برگشتن است.[1]
راغب اصفهانی نیز می‌گوید: ارتداد و رده، به معنای بازگشت از راه پیموده شده است. با این تفاوت که واژه رده در خصوص کفر به کار می‌رود و لغت ارتداد در مورد کفر و غیر آن استعمال می‌گردد.
«یا ایها الذین آمنوا مَن یرتد منکم عن دینه» بنابراین ارتداد به معنای بازگشت از اسلام به کفر است.[2]
ارتداد در اصطلاح فقهی آن عبارت است از خروج فرد مسلمان از دین اسلام[3] یا به عبارتی کافر شدن از روی عمد پس از دوره‌ای مسلمانی، ارتداد با انکار آن دسته از عقاید، احکام و آیین‌های که در اسلام ثابت هستند یعنی با رفتارهایی چون اهانت به ساحت مقدس خداوندی با پیامبر اکرم(ص) و یا مباح شمردن حرام‌ها یا انکار واجبات و همانند آن تحقق می‌پذیرد.[4]

3. حَدّ
حد در لغت به معنای عقوبت[5] است و همچنین به معنای دفع، بازداشتن از کاری، تیز کردن، اندازه کرده خدای تعالی، جدا کردن چیزی از چیزی، حایل میان دو چیز، نهایت هر چیزی، اندازه و مقدار، حکم شرعی مرز و غیره نیز آمده که جمع آن نیز حدود است.[6]
در اصطلاح فقها، به مجازاتهایی که از طرف شارع مشخص گشته، اطلاق می‌شود.[7] به عبارت دیگر مجازات مقرر و مخصوص که نوع و مقدار آن از سوی قانونگذار اسلامی معین شده[8] و مانع بازگشت مرتکب به انجام دوباره آن فعل می‌گردد.[9] لفظ حد و جمع آن(حدود)14 مرتبه در قرآن تکرار شده است که از جمله آنها« تلک حدود الله‌ فلا تقربوها»...این احکام دین خداست زنهار در آن مخالفت مپویید «و من یتعد حدود الله‌ فقد ظلم نفسه» هر کس از مقدار و اندازه‌ای که خداوند قرار داده تجاوز کند به خود ظلم کرده. حاصل اینکه، حدود در قرآن به معنای احکام الهی، اوامر و نواهی پروردگار استعمال شده است.[10]


4. تعزیر
تعزیر از ریشه عزر به معنای منع کردن بازداشتن و نیز سرزنش کردن آمده است.[11] ابن اثیر می‌گوید: تعزیر به معانی رجوع، تعظیم، و کمک و یاری پشت سر هم آمده است ولی در اصل مانع شدن و بازداشتن را گویند به تنبیه کمتر از حد تعزیر گفته می‌شود زیرا با آن از تکرار جرم جلوگیری می‌شود.[12] راغب اصفهانی نیز تعزیر را به معنای نصرت و یاری گرفته است، که آیه19 سوره فتح «و تَعزروه و تو قروه» و آیه 12 سوره مائده «انتم برسلی و عزرتموه» به این معنا اشاره دارد. سپس اضافه می‌کند که معنای تأدیب از همین جا سرچشمه می‌گیرد. زیرا ادب کننده(تعزیرگر) در مقام یاری نمودن بر آمده و وی را از آنچه به زیان اوست دور می‌کند.[13] به طور کلی تعزیر و مشتقات آن سه مرتبه در قرآن تکرار شده است.
در اصطلاح فقها عبارت است؛ تأدیب به مقداری که حاکم آن مقدار را برای عدم ارتکاب مجدد کافی می‌داند. بنابراین کسی که عمل حرامی را که دارای حد قصاص و کفاره نباشد مرتکب شود، حاکم به انواع تعزیری که مجرم را از ارتکاب مجدد باز دارد، اعم از تنبیه بدنی، زندان یا توبیخ متوسل می‌شود.[14]

5. تفاوت حد و تعزیر[15]
1. در حدود قاضی و حاکم حق عفو و بخشش ندارند اما در تعزیر حاکم می‌تواند از اجرای حکم تعزیر صرف نظر کند.
2. قاضی و حاکم حق کم و یا زیاد کردن مجازات در حدود را ندارد ولی تعزیر تشخیص مصلحت با حاکم و قاضی است.
3. در حدود شفاعت جایز نیست، نه برای حاکم که شفاعت بپذیرد و نه برای شفیع که واسطه شود بر خلاف تعزیر.
4. اثبات حدود با یک شاهد ممکن نیست در برخی چهار و در برخی حداقل دو شاهد لازم است بر خلاف تعزیرات که با یک شاهد قابل اثبات است.


6. آزادی عقیده و ارتداد
مقصود از آزادی عقیده، حق فرد در انتخاب یک عقیده، دور از هر گونه اکراه است. آیین اسلام این آزادی را به عنوان یکی از آثار و لوازم مسئول بودن وی تضمین کرده و هر گونه عامل و زمینه اکراه و اجبار را ممنوع شمرده و در کنار آن از هیچ تلاشی در تأکید بر ضرورت بیان آشکار حق و اقامه برهان بر عقیده درست، فروگذار نکرده است. تقریباً همه کتابهای تفسیر و فقه بر این اتفاق و اجماع دارند که آیه «لا اکراه فی الدین»[16] یکی از اصول و قواعد بزرگ اسلام و رکنی از ارکان تسامح این دین است اسلام نه اجازه می‌دهد کسی برای پذیرش این دین و نه برای ترک این دین هدف اکراه قرار گیرد.[17]
کسی که حق داد دینی را اختیار کند چرا حق ندارد دینی را وانهد؟ آیا پس از انتخاب دین، این حق از او سلب می‌شود؟ مگر مسلمان از غیر مسلمان نمی‌خواهد دینشان را وانهند و اسلام را بپذیرند. پس چرا این امر را در جامعه مسلمین روا نمی‌شمارند؟ به راستی اگر بشر در انتخاب دین آزاد است و هیچ اکراه و فشاری قابل قبول نیست، چگونه می‌توان در استرار آن کسی را مجبور کرد. زیرا ملاک در هر دو یک حقیقت است و آن عدم قابلیت اجبار در عقیده است. اگر این اصل را پذیرفتم تفاوتی در شروع و استمرار آن نخواهد بود. پس انسان در گزینش هر آیینی آزاد و رها می‌باشد.[18]
خداوند مساله ایمان را به زور و اجبار و اکراه استوار نساخته، بلکه آن را بر انتخاب و اراده و اختیار بنا کرده است.
چرا که اجبار و اکراه در دین به به بطلان فلسفه ابتلا و آزمایش الهی می‌انجامد. گواه این حقیقت این سخن خداوند است که فرمود: فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر»[19] پس هر که بخواهد ایمان آورد و هر که بخواهد کافر شود. اگر بپذیریم که جایگاه اعتقاد دل است اصلاً اکراه و اجبار درباره آن امکان نخواهد داشت.
افزون بر این فرض، هر گونه اجبار و اکراه در خصوص دین با دیدگاه کلی اسلام درباره تکلیف و محول شدن امانت الهی به انسان و همچنین با بسیاری از متون[20] و واقعیاتی که بر آزادی، اختیار و مسئولیت انسان تأکید دارد، در تعارض جدی است.[21]
تاریخ اسلام نیز گواه دیگری بر این قضیه است، هنگامی‌که مسلمانان در مکه اقلیتی ضعیف بودند از سوی قوای شرک و گمراهی که مخالفت مسلمان را با دین و آیین پدرانشان نکوهش می‌کرد و در ستم بر آنان و بازداشتن آنها از اعمال حق انتخاب خود از هیچ تلاشی دریغ نمی‌کرد و از انواع تحقیرها و تهدیدها بر علیه آنها کوتاهی نمی‌کرد.
اما پس از پیروزی و قدرت یافتن اسلام و مسلمان بر نیروهای جلاد و خونریز نه تنها به انتقام ظلمها و تحقیرها و تهدیدها نیامدند. بلکه شواهد تاریخی، پس از ادله عقل و نقل بر این اتفاق دارند که سرزمین اسلام پس از قدرت یافتن، سرزمین آزادیهای دینی شد و پیروان همه طوایفی که در دیگر جایها از سوی پیروان ادیان هدف ستم و آزار قرار گرفته، بدان پناه جسته و در پرتو حمایت اسلام از بقا و شکوفایی برخوردار شدند.[22] به همین دلیل هیچ تعجبی نیست که اندیشمندان اسلام درباره آزادی عقیده بگویند که «آزادی عقیده پیش ترین ِ همه آزادی‌های عمومی است. زیرا خود به منزله قاعده و اساس دیگر آزادی‌هاست.[23] و همان،خود: «.... نخستین حق از حقوق انسان است.»[24] و این است حکم دین که بسیاری از دشمنان آشکار و نهان گمان کرده‌اند با شمشیر و زور برپا شده است.[25]
البته اگر آزادی به منظور بیان عقیده در جامعه به افراد داده می‌شود. به منظور نادیده گرفتن سایر حقوق افراد جامعه از جمله حق حفظ عقیده افراد نیست. در جامعه اسلامی ضمن احترام و تقدیس عقیده، از عقیده افراد حمایت می‌شود و برای دفاع از آن، از هیچ کوششی دریغ نمی‌ورزد. اگر در این جامعه به غیر مسلمان این اجازه داده می‌شود که دین اسلام را نقد کنند، می‌بایستی در نقد خویش پایبند به حدود قانونی باشند[26]
همان طور که قرآن خطاب به مسلمان «جدال بالتی هی احسن» را تجویز می‌کند. اما ناگفته نگذاریم که شیوه تعرض در اینجا مهم است. اگر کسی خصمانه به مقدسات دیگری تعرض کرد. یک حکم دارد و اگر عاقلانه و مسئولانه تعرض کرد حکم دیگری دارد به تعبیر دیگر اگر با علت تعرض کرد یک حکم دارد و اگر با دلیل تعرض کرد حکم دیگری.[27] از آنجا که نباید پخش و رواج غذای سمی را بدهیم و نسبت به سلامت جسمانی فرد حساس باشیم، باید به سلامت روحی و فکری مردم نیز حساسیت داشته باشیم پس وقتی برای همگان مسلم شد که چه چیزی مضر است چه چیزی خطرناک و بیماری زاست در آن صورت باید از آن جلوگیری کرد.[28]
بنابراین اگر ابراز عقاید به گونه‌ای باشد که منجر به اغواگری و جنجال و بحران شود و احساسات جامعه اسلامی را جریحه دار نموده و امنیت عمومی را مختل و سلامت روانی را به چالش بکشاند، حکومت اسلامی در مقابل آن خواهد ایستاد و آیه «قاتلوهم حتی لاتکون فتنه»[29] بر همین حقیقت تأکید دارد. می‌توان گفت ارتداد تا زمانی که به جنجال و بحران تبدیل نشده و امنیت جامعه را به خطر نیاندازد، نه تنها جرم محسوب نمی‌شود بلکه مجازات هم ندارد و اگر فرد کافر بمیرد مجازاتش را به آخرت وا می‌گذارد. همان طور که خدای تعالی فرمود: «و مَن یرتدد منکم عن دینه فیمت و هو کافر فاولئک حبطت اعمالهم فی الدنیا والآخره و اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون»[30]
اما اگر ارتداد وی موجب بر هم زدن امنیت و آسایش عمومی شود و هویت و یکپارچگی اجتماع را تهدید کند، عمل وی جرم و مجازات تنبیهی متناسب محکوم می‌گردد.

7- آیه‌های قرآن کریم در مورد ارتداد
ارتداد یا کفر ورزیدن پس از ایمان،در ده آیه از قرآن کریم ذکر شده است. در بعضی از این آیه‌ها از مشتقات ارتداد و در بعضی دیگر از کفر پس از ایمان تعبیر شده است.
« ولا یزالون یقاتلونکم حتی یردوکم عن دینکم اِن استطاعوا و من یرتد منکم عن دینه فیمت و هو کافر فاولئک حبطت اعمالُهم فی الدینا و الآخره و اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون»[31]
(کافران) پیوسته با شما جنگ می‌کنند تا اگر توانستند شما را از دینتان بر گردانند و هرکس از شما از دین خود بر گردد و در حال کفر بمیرد، پس اینان اعمال شان در دنیا و آخرت باطل شده و اهل جهنم‌اند و همیشه در آن‌اند. در آیه‌های دیگری می‌فرماید: انّ الذین ارتدوا علی ادبارهم من بعد ما تبین لهم الهدی الشیطان سول لهم واملی لهم ذلک بانهم قالوا للذین کرهوا مانزل الله‌ سنطیکم فی بعض الامر و الله‌ یعلم اسراهم فکیف اذا توفتهم الملائکه یضربون وجوههم و ادبارهم »[32] براستی کسانی که پس از تبیین راه هدایت برای آنان به دین پشت کردند، شیطان کفر را برای آنان زینت داده و با آرزوی کاذب آنان را فریفته است. این را بدان جهت گفتیم که آنان به دشمنان قرآن گفتند که ما در پاره‌ای امور از شما پیروی خواهیم کرد و خدا بر اسرا نهان آنان آگاه است، پس چه حالی دارند هنگامی که فرشتگان جانشان را می‌گیرند و به چهره و پشت آنان می‌زنند.
تعبیر به کفر پس از ایمان در آیات زیر آمده است: «من کفر بالله من بعد ایمانه الا من اکراه و قلبه مطمئن با لایمان و لکن من شرح بالکفر صدرا فعلیهم غضب من الله‌و لهم عذاب عظیم. ذلک بانهم استحبوا الدنیا علی الاخره و ان الله‌ لایهدی القوم الکافرین اولئک الذین طبع الله‌ علی قلوبهم وسمعهم و ابصارهم و اولئک هم الغافلون. لاجرم انهم فی الاخره هم الخاسرون»[33] کسی که پس از ایمان آوردن به خدا کافر شود، نه کسی که تحت فشار باشد و قلب وی به ایمان آرامش دارد، بلکه آنان که سینه برای کفری می‌گشایند. خدا برای آنان خشم گیرد و برای آنان عذابی بزرگ آماده است. این بدان دلیل است که آنان زندگی دنیا را بر زندگی آخرت بر می‌گزیدند و خدا کافران را هدایت نمی‌کند، اینان همان‌هایی‌اند که بر دلها و گوشها چشمای شان مهر نهاده است و اینها همان بی خبر انند بی تردید، اینان همان زیانکاران‌اند.
در آیات90-86 سوره آل عمران، خداوند گروهی را که پس از ایمان به کفر گرویدند را مورد لعن و نفرین خدا و ملائکه و تمامی انسانها می‌داند و آنانی که بر کفر خویش افزودن گمراه دانسته که هرگز توبه از آنها پذیرفته نیست.
همین تعبیر در سوره نساء آیه137، عدم مغفرت و هدایت را برای مرتدین بر می‌شمرد. و در سوره توبه آیه‌های64و77 آنان را مجرم مورد خطاب قرار داده و وعده عذاب دردناک آخرت را به آنها می‌دهد که در آیه74 سوره توبه همراه با عذاب اخروی عذاب دنیا را نیز اشاره کرده است در سوره نحل آیه106، آنان را مورد خشم و غضب الهی می‌داند.
آیه‌های یاد شده هیچ اشاره نزدیک یا دوری به وجود مجازات دنیوی ندارد تا بر مرتد جاری شود، بلکه یک سلسله تهدیدات غلیظ و شدید اخروی و معنوی را به همراه دارد و آنچه آیه74 شوره توبه به آن اشاره دارد- عادی مجازات دردناک در دنیا و آخرت نمی‌تواند دلیل کافی در تعیین مجازات ارتداد باشد زیرا آیه در مورد کفر منافقان پس از پذیرش اسلام سخن می‌گوید و آشکار است که برای منافقان هیچ مجازات دنیوی ای تعیین نشده است زیرا آنان نه تنها کفر خود را بروز نداده بلکه اظهار مسلمانی می‌کنند و مبنای احکام قضایی در اسلام ظاهر اعمال و گفتار است نه باطن آنها که در نهاد آنان نهفته است.
بنابراین می‌توان گفت ارتداد از نظم قرآن کریم گناه بزرگی است. اما این آیه‌ها تنها تهدید و وعده شدید به عذاب اخروی است و بی تردید، این گونه وعده‌ها فقط در مورد گناهان بزرگ داده می‌شود همان طوری که متقابل به اهل ایمان وعده بخشایش همه گناهان داده می‌شود. 

8- حدیثهای از پیامبر در مورد مجازات ارتداد
همانطور که در بررسی آیه‌های قرآن گذشت،هیچ کدام مجازات مرتد را بیان نفرموده‌اند بلکه تنها به وعده الهی مبنی بر مجازات مرتد در جهان آخرت اشاره شده است. ولی مستند اساسی فقیهان در مورد مجازات مرتد و قراردادن آن در زمره حدود، حدیثهای نبوی است که در اینجا به چند مورد از مهمترین آنها می‌پردازیم تا ببینیم که استنباط مجازات قتل برای مرتد به منزله حد از این حدیثها یا برخی از آنها تا چه اندازه می‌تواند درست باشد.

1-8) حدیث محاربین عکل و عرنیه
این حدیث را امام بخاری و امام مسلم و دیگران از انس روایت کرده‌اند مبنی بر اینکه « هشت نفر از قبیله عکل نزد پیامبر(ص) آمدند و با او بیعت کرده و مسلمان شدند. پس از آن، روزگار بر آنان سخت شد و دچار ضعف و ناتوانی شدند و از این بابت پیش پیامبر(ص) زبان به شکایت گشودند. پیامبر(ص) فرمود: آیا می‌خواهید با چوپان ما و شتر وی به صحرا بروید تا از شیر شتر و مزیتهای دیگر آن بهره مند شوید؟ گفتند: بله، پس همراه شتر رفتند و از شیرو لبنیات شتر خوردند و سلامتی خود را یافتند. پس چوپان پیامبر را کشتند و شتر را دزدیدند. این خبر به پیامبر رسید. پیامبر(ص) بی درنگ گروهی را به تعقیب آنان فرستاد. آنان را یافتند و نزد پیامبر(ص) آوردند. پیامبر(ص) دستور داد که دست و پاههای آنها را قطع کرده و چشمان آنان را کور کنند و زیر آفتاب بیاندازند و زیر آفتاب ماندند تا مردند».[34] برخی از عالمان این گونه از حدیث استنباط کرده‌اند که مجازاتی که رسول خدا(ص) اعمال کرده همان مجازات تعیین شده برای مرتد است.
به همین دلیل این روایت را با عنوان « حکم محاربان و مرتدان»[35] یا" باب محاربان کافر و ارتداد"[36] ذکر کرده‌اند. ولی رأی مشهور میان همه عالمان این است که شماری از قبیله عکل و عرنیه فقط به دلیل ارتداد کشته نشدند، بلکه بدین علت کشته شدند که محارب فی الارض بودند.[37] ابن تیمیه نیز می‌گوید: این افراد افزون بر ارتداد مرتکب قتل شده و اموال را ربوده بودند بنابراین محارب با خدا و رسول او به شمار می‌آمدند.[38]
بنابراین حدیث عرنیین – یا محاربان از عکل و عرنیه- نمی‌تواند مورد استناد کسانی که قائل به مجازات حدی قتل برای مرتد هستند، قرار گیرد. زیرا جرم این افراد فقط ارتداد نبود بلکه جرم آنها محاربه بود و به این دلیل به مجازات مقرر برای جرم محاربه محکوم شدند. یا اینکه مجازات آنها به علت قصاص بوده زیرا آنان چوپان یا چوپانان را که کشته بودند، مُثله کردند. بنابراین به همان شکل که این جنایت را مرتکب شده بودند قصاص شدند.[39] استفاده از لفظ از ارتداد یا مرتدان در برخی از کتابهای حدیث هنگام نقل روایت عرنیین به نظر می‌رسد به لحاظ بیان حال آن افراد است. زیرا آنان افزون بر محارب بودن، هرتد نیز به حساب می‌آمدند. از این رو ذکر ارتداد آنان به معنای آن نیست که مجازات اِعمال شده در مورد آنان همان مجازات مرتد است.

2-8 )حدیث مربوط به اسباب مهدور الدم بودن مسلمان
بنا بر فرموده پیامبر(ص)،کشتن مسلمان جز در یکی از این سه حالت جایز نیست زنا کار محصن قصاص نفس به نفس، کسی که دینش را ترک کرده یا از جماعت مسلمانان جدا شده است. دو سبب نخست ارتباطی به ارتداد و مجازات آن ندارند. ولی بسیاری از فقهیای «المارق من الدین، التارک الجماعه» را به مرتد تفسیر کرده و بر اساس این روایت گفته‌اند که مجازات مرتد بنا به نص این حدیث نبوی، مجازات حدی بوده و حد آن کشتن است.[40]
این تفسیر مورد اتفاق همه فقیهان نیست. به نظر ابن تیمیه، احتمالاً مقصود از این سخن پیامبر(ص) (المفارق من الدین التارک للجماعة) محارب است و در اینجا مرتد مورد نظر نیست. ابن تیمیه برای اثبات این نظر به حدیث دیگری استناد می‌کند و آن حدیثی است که ابوداود با سند آن از عایشه نقل می‌کند که رسول خدا فرمود: کشتن مسلمانی که به یگانگی خداوند و رسالت محمّد گواهی می‌دهد جایز نیست مگر در یکی از این حالتهای سه گانه: مردی که با وجود داشتن همسر(محصن) زنا می‌کند که رجم می‌شود، مردی که به منزله محارب با خدا و رسول او خروج می‌کند که یا کشته شده یا به صلیب کشیده شده یا تبعید می‌شود، یا کسی که نفس محترمی ‌را بکشد که قصاص می‌شود.[41]
ابن تیمیه با الهام از این حدیث می‌گوید: این مورد ذکر شده در روایت مهدور الدم است (التارک لدینه، المفارق للجماعة) این وصف در مورد محاربه صادق است.[42] با توجه به این تفسیر جواز ریختن خون مسلمان در حدیثی که بخاری و مسلم روایت کرده بودند همان مواردی است که در حدیث عایشه توسط ابوداود نقل شده است. یعنی منظور از التارک لدینه و المفارق للجماعة کسانی هستند که این کارها را به واسطه محاربه با خدا و رسول او انجام می‌دهند و صرف ارتداد آنان را در این جرگه قرار نمی‌دهند. این دیدگاه با آیه 33 سوره مائده نیزهمخوانی دارد. آنجا که می‌فرماید: انما جزاء الذین یحاربون الله‌ و رسوله و یسعون فی الارض فسادا انَ یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم وارجلهم من خلاف او ینفوا من الارض»[43] همانا مجازات کسانی که با خدا و رسول او به جنگ بر خیزند و به فساد روی زمین بکوشند، جز این نیست که آنان را به قتل رسانند یا به دار زنند یا دست و پای شان را خلاف یکدیگر ببرند یا تبعید کنند.
آیه مجازات قتل را برای دو گروه یعنی محارب که می‌تواند مصداق« التارک لدینه المفارق للجماعه» باشد و دوم مفسد فی الارض که: از مصادیق آن می‌تواند زنای محصن باشد و مورد سوم حدیث یعنی قتل نفس می‌تواند با آیات مربوط به قصاص از جمله «ولکم فی القصاص حیاه»[44] برابری کند. بنابراین برای حکم مرتدی که ارتداد وی همراه با محاربه علیه جامعه مسلمان نباشد نمی‌توان به این حدیث استناد کرد. به بیان دیگر، این حدیث حکم صرف ارتداد را بیان نمی‌کند بلکه حکم محارب را بیان می‌کند و محارب اعم از مسلمان و غیر مسلمان در هر صورت کشته می‌شود. 
بنابر آنچه گفته شد نمی‌توان به استناد به سخن پیامبر (ص) مبنی بر « الفارق من الدین المفارق من للجماعه» مجازات قتل را به منزله حد برای مرتد اثبات کرد.
8. حدیث «مَنْ بَدَّلَ دینَهُ فَاقْتُلُوهُ» (رواه البخاری و مسلم)
 دلیل دیگری که موافقان به حد بردن مجازات مرتد به آن استناد می‌کنند، حدیثی است که بخاری و دیگران[45] آن را روایت کرده‌اند که پیامبر(ص) فرمود: «مَنْ بَدَّلَ دینَهُ فَاقْتُلُوهُ» یعنی هر کس دین خود را تغییر دهد او را بکشید، این حدیث قویترین سندی است که عقیده مشهور در فقه اسلامی را تأیید می‌کند. شیخ شتلوت و رشید رضا معتقدند: این حدیث عام است و این عمومیت، هر کسی را که دین خود را تغییر دهد شامل می‌شود.بنابراین یک یهودی که نصرانی می‌شود با یک مسیحی که اسلام را می‌پذیرد و مشمول حکم روایت می‌شود یعنی قتل او به منزله حد واجب است.[46]
 اما فقیهان بر این باورند که حکم موجود در این حدیث در مورد هر کسی که دین خود را تغییر دهد، اعمال نمی‌شود. علت آن است که وقتی مرادمان از لفظ دین، دین حق باشد اسلام مورد نظر است بنابراین منظور از تبدیل دین تغییر دین اسلام به دینهای دیگر است.[47] همچنین استدلال شده که آیین کفر یک ملت واحد است بنابراین اگر یک یهودی، نصرانی شود از آیین کفر بیرون نمی‌رود.
 واضح است که مراد حدیث کسانی هستند که مسلمان بوده و دین دیگر را جانشین اسلام کرده‌اند. 
شیخ شلتوت در مورد تعیین مجازات ارتداد و اختلاف آنان در حدود اجرای حدیث نبوی اظهار می‌دارد که: وقتی بدانیم که بسیاری فقیهان معتقدند که حدود با خبر واحد ثابت نمی‌شود نگاه ما براین مساله تغییر خواهد کرد می‌دانیم که کفر به تنهایی موجب مباح بودن خون فرد نمی‌شود بلکه افزون بر آن قرآن کریم نیز در بسیاری از آیه‌ها اکراه و اجبار در دین را رد کرده است.[48]
 پرسش مهمی که باید به آن پاسخ بدهیم این است که آیا صیغه امر موجود در این روایت مفید وجوب است یا اینکه قراین و شواهد دیگر آن را از حالت وجوب خارج کرده و حکم دیگری دارد؟
 اگر رأی جمهور اصولیان را مبنی بر اینکه امر برای وجوب است مگر در مواردی که قراین یا شواهدی همراه باشد که به غیر وجوب دلالت کند.[49] رأی و دیدگاه راجح بدانیم، با بررسی حدیث، نخستین چیزی که به ذهن می‌رسد. سکوت قرآن کریم در مورد تعیین مجازات دنیوی مرتد می‌باشد. همچنین روایتهای صحیحی از پیامبر(ص) در دست است که بر اساس قراین موجود درآنها نمی‌توانیم معتقد به دستور موجود در حدیث مبنی بر کشتن مرتد باشیم. باید گفت این امر بر خلاف ظاهر آن، دلالت بر وجوب ندارد و مراد از این امر موجود جواز قتل است نه واجب بودن آن.
 
قراین و شواهد موجود به اختصار عبارتند از:
 - موردی که پیامبر(ص) مرتدی را کشته باشد نقل نشده است و مواردی که ایشان دستور به قتل فرموده‌اند تنها ارتداد نبوده بلکه حکم دیگری را ضمیمه ارتداد نموده‌اند از جمله کاری که منجر به اذیت و آزار مسلمانان شده است مانند:مقیس بن حبابه و فرمان پیامبر(ص) در مورد قتل او در روز فتح مکه علاوه بر ارتدادش مرتکب قتل مسلمانی شده و مبادرت به گرفتن مال او نموده است. همچنین پیامبر(ص) فرمان به قتل عرنیین داد وقتی که علاوه بر ارتداد مرتکب قتل و چپاول مال مسلمانان شدند(که پیشتر بیان شد) و نیز فرمان به قتل ابن خطل دادند وقتی که مرتد و مرتکب قتل شده بود.[50]
 - روایت نقل شده از مسلم و بخاری مبنی براینکه: یک اعرابی با پیامبر(ص) بیعت کرد(اسلام آورد) پس از آن اعرابی در مدینه بیمار شد و نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: بیعت را از من بردار. پیامبر(ص) از این کار خودداری کرد. پس از آن اعرابی از مدینه بیرون رفت و پیامبر فرمود: مدینه از لوث وجود او پاک شد،[51] حافظ بن حجر و امام نووی به نقل از قاضی عیاض گفته‌اند که اعرابی از پیامبر(ص) خارج شدن از اسلام را می‌خواست و این حالت ارتداد او را نشان می‌داد.[52] با وجود اینکه پیامبر او را مجازات نکرد و امر به مجازات وی نفرمود بلکه او را آزاد گذاشت تا از مدینه بیرون رود بی آنکه کسی برای او مزاحمتی ایجاد کند.
 - حدیثی که بخاری از انس روایت می‌کند مبنی بر اینکه «یک مرد نصرانی ایمان آورده و مسلمان شده بود. او سوره بقره و آل عمران را خواند.سپس برای پیامبر(ص) نامه نوشت و به دین مسیحیت بازگشت وی گفت: محمد چیزی جز آنکه من برای او نوشتم نمی‌داند. پس خداوند جان او را گرفت و مردم او را دفن کردند، صبح شد در حالی که زمین او را بیرون افکنده بود...»[53] در این روایت، این مرد پس از مسلمان شدن و یادگرفتن سوره‌های بقره و آل عمران مسیحی شده ولی پیامبر(ص) به دلیل ارتداد او را مجازات نکرد.
 - پیامبر(ص) به هنگام ورود به مکه شماری از کسانی را که به قتل تهدید کرده بود مورد عفو قرار داد. عبد الله‌ ابن ابی سرح یکی از آنها بود. او یکی از کاتبان وحی بود و بعدها مرتد شد و پس از ارتدادش،وساطت عثمان درباره او مورد پذیرش قرار گرفت در حالی که پیامبر(ص) در همان زمان از عفو برخی دیگر خودداری ورزید. این به روشنی نشان می‌دهد که ارتداد جرمی تعزیزی است، چرا که تنها در تعزیز می‌توان وساطت پذیرفت. اما کسانی هم که پیامبر آنان را کشت قتل آنان مستند به جرمهایی دیگر بود که چنین کیفری را اقتضا می‌کرد.[54] (قبلاً مواردی ذکر شد) در قرآن کریم جریانی را در مورد یهودیان اشاره می‌کند که میان اسلام و کفر مردد بوده و صبح و شام دین خود را تغییر می‌دادند تا در دین مؤمنان فتنه ایجاد کنند و آنان را از اسلام برگردانند. خدای متعال می‌فرماید: «و قالت طائفه من اهل الکتاب امنوا بالذی انزل علی الذین آمنوا وجه النهار و کفروا آخره لعلهم یرجعون»[55] گروهی از اهل کتاب گفتند که به کتابی که بر مومنان نازل شده است، در طول روز ایمان آورید و در انتهای روز به آن کافر شوید، شاید از این رهگذر مومنان نیز از دین اسلام بازگردند. این ارتداد دسته جمعی در مدینه رخ داد، آن هم زمانی که حکومت اسلامی برپا بوده و پیامبر(ص) حاکم آن بود با وجود این پیامبر(ص) این گروه مرتد را که قصد فتنه انگیزی در دین مسلمانان را داشتند، مجازات نکرد.[56]
 بنابراین با وجود این روایتها در مورد ارتداد، نمی‌توان پذیرفت که مجازات مرتد، قتل به منزله حد است زیرا همان گونه که پیشتر گفتیم، یکی از ویژگیهای حد آن است که به محض اثبات ارتکاب جرم حدی، باید حد بی کم و کاست اجرا شود.
 اگر حدیث « من بدل دینه فاقتلوه» از پیامبر(ص) به لحاظ سندی صحیح باشد می‌گوییم که پیامبر(ص) با بیان این حدیث، قتل تعزیری مرتد را برای امت خود جایز اعلام کرده است.
 برخی از روایتها و نظرهای فقهی که مجازاتهای دیگری به جز قتل را برای مرتد تجویز می‌کند، دیدگاه تعزیری بودن را تقویت می‌بخشد:
 الف) ابن حزم روایت می‌کند که انس از تُستَر بازگشت و بر عمر وارد شد. عمر بن خطاب از او پرسید: آن عده از قوم بکر بن وائل چه کردند، همان کسانی که از اسلام برگشتند و به مشرکین پیوستند. انس گفت: مگر جز قتل راهی دیگر برایشان بود؟ عمر گفت: آری، اسلام را مجدداً بر آنان عرضه می‌نمودم پس اگر سر باز می‌زدند زندانشان می‌کردم.[57] معنی این روایات این است که عمر مجازات قتل را برای مرتد در همه حالات لازم نمی‌داند این مجازات اگر مصلحت ایجاب کند ساقط شود و یا به تأخیر انداخته شود. احتمال دیگر اینکه رای عمر ابن باشد که پیامبر وقتی فرمودند«مَن بدل دینه فاقتلوه» این را به عنوان امام امت و رئیس دولت فرموده باشد، بدین معنی که این از تصمیات اجرایی حکومت است و عملی از اعمال سیاست شرعی می‌باشد و حکم مجازات از طرف خدا نبوده تا امت در هر زمان و مکانی ملزم به آن باشد، این مطلب دیدگاه ابراهیم نخعی و ثوری است. چون آنان بر این باورند که تا همیشه می‌توان مرتد را توبه داد.[58] به بیان دیگر قتل مرتد به تأخیر انداخته می‌شود مادامی‌که امید به توبه اش باشد. این دیدگاه یعنی فرصت دادن به مرتد به منظور توبه، خود نوعی ترحم و کمک به مرتد است و این در حالی است که در اجرای حدود هیچ نوع ترحم و گذشتی در کار نیست و حاکم حق تعلل در اجرای حدود را ندارد.
 قتل مرتدان از سوی ابوبکر نیز چنین توجیه می‌شود که آنها بر ضد حکومت قیام کرده بودند و موجودیت نوپای اسلامی را تهدید می‌کردند و آنچه ابوبکر در مورد آنان کرد کاری سیاسی بود، نه دینی. در حالی که اگر کشتن آنها حدی از حدود الهی بود، این مساله آن اندازه بر صحابه پنهان و پوشیده نبود که ابوبکر ناگریز باشد برای قانع کردن آنان به تلاشی وسیع دست بزند تا سرانجام بتواند آنها را به سیاستی که در برابر مرتدان در پیش گرفته است قانع کند.[59] 
ج) روایت دیگری که از عمر بن عبدالعزیز روایت شده چنین است: قومی مسلمان شدند، سپس مدت اندکی مسلمان ماندند و آنگاه مرتد شدند. میمون بن مهران که در میان آنان بود برای عمر بن عبدالعزیز نامه نوشت و قضیه را به او گفت. عمر بن العزیز در پاسخ گفت که از آنها جزیه گرفته و آنان را رها کن.[60]
 - استدلال پیامبر در مورد کشته نشدن زن مرتد بدین عبارت که «او در جنگ شرکت نداشته است» نیز دلالتی روشن بر این حقیقت دارد که قتل مرتد اقدام وی به تغییر دین خویش نیست، بلکه به علت تهدید نظام عمومی از سوی اوست. بنابراین تعیین میزان کیفر مرتد به امام را گذاشته می‌شود تا بر پایه مقدار خطری که این پدیده برای موجودیت سیاسی فراهم می‌آورد آن را معین کند. [61]
 د) دکتر یوسف قرضاوی یکی از علمای معاصر می‌گوید: من بر این باورم که علما میان ارتداد شدید و ارتداد خفیف و مرتد دعوتگر و مرتد غیر دعوتگر تفاوت تأمل شده‌اند لذا ارتدادی که شدید باشد و مرتد با زبان و قلم به سوی بدعت دعوت کند باید در این مورد مجازات شدید قائل شد.[62] این تقسیم بندی در بین مرتد دعوتگر و مرتد غیر دعوتگر. دلیل دیگریست برای اینکه مجازات ارتداد از نوع تعزیر است و حاکم به تناسب شدت و ضعف جرم، مجازات تعیین می‌کند در ادامه می‌گوید: در غیر از مواردی که مرتد دعوتگر به منظور ریشه کن شدن شدن شرارت و مسدود شدن باب فتنه و آشوب بایستی کشته شود شاید بتوان قول نخعی و ثوری را پذیرفت. در واقع مرتد دعوتگر به سوی ارتداد، تنها به اسلام نمی‌ورزد بلکه بر علیه اسلام و امت اسلامی وارد جنگ می‌شود. پس در زمره کسانی که با خدا و رسولش محاربه کرده و در زمین فساد ایجاد می‌کند محاربه هم همان طور که ابن تیمیه می‌گوید دو نوع است: 
جنگ با دست، جنگ با زبان. جنگ با زبان در مورد دین، گاهی آزادهنده تر از جنگ با دست است.[63] مرتدی که بر ارتدادش اصرار می‌ورزد به اعدام تادیبی(تعزیری)از سوی جامعه اسلامی محکوم می‌شود. و این فرد از سرپرستی و دوستی و یاری جماعت محروم می‌باشد.[64]
 خداوند می‌فرماید: هر کس از شما با ایشان دوستی ورزد بی گمان او از زمره ایشان به شمار می‌رود.[65]
 ه) حنفیه از میام مذاهب چهارگانه اهل سنت ارتداد را از تعزیرات دانسته‌اند. شافعی در کتاب الام هر مبحثی را تحت عنوان کتاب مطرح می‌کند و کتاب اهل البغی و اهل الرده را از کتاب الحدود جدا می‌کند.[66]
 حدودی که مورد اتفاق بین علمای اهل سنت است سه مورد می‌باشد. 
1. زنا 2. قذف 3.سرقت[67]
 ز) محقق حلی از فقهای امامیه ارتداد را از تعزیرات دانسته است و می‌گوید «هر جرمی که مجازات آن از قبل مشخص شده باشد حد نام دارد و هر جرمی که چنین نباشد تعزیر است. [68]
 

نتیجه‌گیری
 با توجه به مساله آزادی عقیده که اسلام آن را به رسمیت شناخته و نصوص فراوانی در تایید آن وجود دارد، مرتدی که ارتدادش را آشکار نمی‌کند و امنیت جامعه را به بحران و جنجال نمی‌کشاند، مرتکب جرمی نشده و بنابراین مجازاتی هم نخواهد داشت.اما اگر ارتدادش از بعد شخصی خارج شده و پا فراتر نهد و به هدف دعوت به سوی الحاد و بی دینی صورت گیرد، در این حالت به نوعی دشمنی با نظام عمومی در جامعه اسلامی و مقابله با بنیادهای اساسی در این نظام است که در این صورت حکومت اسلامی به منظور پاسداری از عقیده و حفاظت از تشکیلات نظام، ارتداد را جرم دانسته و مجازات تعزیری برای آن در نظر خواهد گرفت که حاکم یا دادرس یا امام یا رئیس حکومت، به صلاحدید خود مجازاتی مناسب بر پایه تعداد خطری که این پدیده برای جامعه اسلامی فراهم می‌آورد، تعیین می‌کند حکومت اسلامی می‌تواند برای ارتداد مجازات اعدام را تعیین کند که در این صورت میان آثار و روایتهای که از صحابه وارد شده و در روایتی که بر مبنای گروهی قتل مرتد و برخی دیگر عدم قتل او را استنباط کرده‌اند، جمع می‌شود.
 


منابع و مآخذ:
 - ابن اثیر، مبارک بن ابی الکرام، نهایة فی غریب الحدیث، دارالحیاء التراث العربی، بیروت، بی‌‌تا
 - ابن حجر، احمد بن علی، فتح الباری، بیروت، دارالفکر، 1419 ه.ق
 - ابن حزم، المحلی، بیروت، دار الحیاء التراث العربی، 1418ه.ق
 - ابن داود، السنن، بیروت، دارالجنان1409ه.ق
 - ابن قدامه، عبدالله، المغنی، بیروت، دارالکتاب العربیه، بی تا
 - ابن ماجه، السنن، بیروت، مکتبه العصریه 1426 ه.ق
 - ابو زهره، محمد، الجریمه و العقوبه فی الفقه الاسلامی، بی جا، دارالفکر العربی، بی تا
 - البخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، بیروت، دارالفکر، 1424 ه.ق
 - اصفهانی، راغب، مفردات فی غریب القرآن، نشر کتاب، چاپ اول، 1404 ه.ق
 - النوری، صحیح المسلم، شرح النوری، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا
 - بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، بیروت، دارابن الکثیر، چاپ پنجم،1414 ه.ق
 - بدران، ابوالعنیین، تاریخ الفقه الاسلامی، بیروت، دارالنهضه العربیه، بی تا
 - جزیری، عبدالرحمن، کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه، بیروت، احیاء التراث العربی، چاپ هفتم، 1406 ه.ق
 - جوزی، ابن قیم، اعلام الموقعین عن رب العالمین، قاهره، دارالحدیث، بی تا
 - حسینی دشتی، سید مصطفی، معارف و معاریف، تهران، آریه، چاپ سوم، 1379 ه.ش
 - خرمدل، مصطفی، تفسیر نور، تهران، احسان، چاپ سوم، 1377 ه.ش
 - رضا، رشید، المنار، بیروت، دارالمعرفه،1414 ه.ق
 - زیدان، عبدالرکریم، الرجیز فی الاصول الفقه، تهران، احسان، چاپ سی و هفتم، 1998م
 - سابق، سید، فقه السنه، ابراهیمی، محمود، سقز، محمدی، 1371 ه.ش
 - شلتوت، شیخ محمود، آیین زندگی،ترجمه: سلیمی، عبدالعزیز، تهران، 1382 ه.ش
 - عدالت نژاد، سعید، اندر باب اجتهاد، تهران، طرح نو، چاپ دوم،1384 خ.ش
 - عزیزان، مهدی، ارتداد و آزادی، تهران، امام صادق، 1384 ه.ش
 - عماره، محمد، اسلام و جنگ و جهاد،ترجمه: فلاحی، احمد، تهران، احسان، 1383 ه.ش
 - عوده، عبدالقادر، التشریع الجنایی، قاهره، مکتبه دارالتراث، 1426 ه.ق
 - غنوشی، راشد، آزادی‌های عمومی در حکومت اسلامی، ترجمه: صابری، حسین، تهران، علمی و فرهنگی، 1381 ه.ش
 - قرضاوی، یوسف، ارتداد، مرتد و مجازات آن در شریعت، ترجمه: سلیمی، بهنام، تهران، احسان، 1381 ه.ش
 - قطب، سید، فی ظلال القرآن، قاهره، دارالشروق، چاپ نهم، 1980 م
 - محقق داماد، سید مصطفی، قواعد فقه بخش جزایی، تهران، نشر علوم اسلامی، چاپ چهاردهم، 1386 ه.ش
 - معلوف، لویس، المنجد فی اللغه و الاعلام، بیروت، دارالشرق، چاپ سی و هفتم، 1998 م
 - موسوی بجنوردی، کاظم، دایره المعارف بزرگ اسلامی، تهران، موسسه فرهنگی انتشاراتی حیان، چاپ اول 1375 ه.ش
 - موسوی غروی، سید محمد جواد، فقه استدلالی، غروی، علی اصغر، اقبال، 1377 ه.ش
 - ولایی، عیسی، ارتداد در اسلام، تهران، نی، 1380 ه.ش


 
پی نوشتها:
 1. دهخدا، لغت نامه، ج2، ص1645
 2. اصفهانی، مفردات غریب القرآن، ص192
 3. موسوی بجنوردی، دایرع المعارف بزرگ اسلامی، ج7، ص443
 4. غنوشی، آزادیهای عمومی در حکومت اسلامی، صص28-29، ابن قدامه، المغنی، ج10، ص74
 5. المنجد فی اللغه و الاعلام، ص120
 6. دهخدا، لغت نامه، ج6، ص8785
 7. ابو زهره، العقوبه، ص59
 8. محقق داماد، قواعد فقه بخش جزایی، ص75، حسینی دشتی، معرف و معاریف، ج4،ص412
 9. جزیری، عبدالرحمن، کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه، ج5، صص7-8
 10. ولایی، ارتداد در اسلام، ص130
 11. محقق داماد، قواعد فقه بخش جزایی، ص196
 12. ابن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث، ج3، ص228
 13. راغب اصفهانی، المفردات فی غرایب القرآن، ص345
 14. جزیری، الفقه علی المذاهب الاربعه، ج5، ص397
 15. جزیری، الفقه علی المذاهب الاربعه، ج5، ص397و 398، عوده، التشریع الجنایی،ج1، صص70 و71 و ص81-83، سابق، فقه السنه، ج2، ص2011
 16. بقره/256: در دین هیچ اکراهی نیست
 17. غنوشی، آزادیهای عمومی در حکومت اسلامی، ص22
 18. سروش، فقه در ترازو، بنگرید به: اندر باب اجتهاد، به کوشش سعید عدالت نژاد، ص17
 19. کهف/29
 20. به عنوان مثال قرآن کریم رسالت پیامبر را صرفاً توصیه زبانی می‌داند و تسلط او را بر ایمان مردم نفی می‌کند. « انما انت مذکر لست علیهم بمصطیر» غاشیه22و21 همچنین می‌فرماید: لکم دینکم ولی دین،کافرون/6
 21. غنوشی، آزادیهای عمومی در حکومت اسلامی، ص22 بدران، تاریخ الفقه الاسلامی،ص255
 22. قطب، فی ظلال القرآن، ج1، 293-291
 23. غنوشی، آزادیهای عمومی در حکومت اسلامی، ص24
 24. قطب، فی ظلال القرآن، ج1، 291
 25. رشید رضا، المنار، ج3، ص36
 26. مودودی: نظریة الاسلام و هدیه فی السیاسة و القانون و الدستور، بنگرید به: غنوشی، آزادی‌های عمومی در حکومت اسلامی ص28
 27. سروش، فقه در ترازو، بنگرید به: اندر باب اجتهاد به کوشش سعید عدالت نژاد، ص26
 28. سروش، آزادی بیان، بنگرید به: عزیزان، ارتداد و آزادی،ص109
 29. بقره/193
 30. بقره/217
 31. بقره/217
 32. محمد/25-27
 33. نحل/109-106
 34. صحیح مسلم بشرح النووی، ج11 ص155، صحیح البخاری بشرح ابن حجر(فتح الباری) ج12 ص230
 35. صحیح مسلم بشرح النووی،ج11، 153
 36. ابن حجر، فتح الباری، ج12،ص109
 37. النووی، صحیح مسلم بشرح النووی، ج11،ص153، قرضاوی، ارتداد مرتد و مجازات آن در شریعت،ص61
 38. ابن تیمیه، الصاوم المسلول علی شاتم الرسول،ص223، سلیم عوا، اصول نظام کیفری اسلام، ص135
 39. ابن حزم، المحلی، ج13، ص155
 40. النووی، صحیح مسلم بشرح النووی، ج11،ص164، البخاری، صحیح البخاری، ج4، ص1724
 41. ابی داود، السنن، ج2، ص530
 42. ابن تیمیه، الصاوم المسلول علی شاتم الرسول،ص315، سلیم عوا، اصول نظام کیفری اسلام، ص136
 43. مائده/33
 44. بقره/179
 45. بخاری، صحیح البخاری، بیروت، دارابن الکثیر، ج3،1098، ابی داود،سنن،ج2،ص53، ابن ماجه،سنن، ص432
 46. قرضاوی، ارتداد مرتد و مجازات آن در شریعت، ص58
 47. البته ظاهریه عموم حدیث را پذیرفته و معتقدند: هر کس از آیین کفر به دین کفر دیگری بگراید رها نمی‌شود، بلکه جز پذیرش اسلام یا کشته شدن راه دیگری ندارد. بنگرید به: ابن‌حزم، المحلی، ج11،ص194
 48. سلیم عوا، اصول نظام کیفری اسلام، ص140، شلتوت، آیین زندگی،ص416
 49. زیدان، الوجیز فی اصول الفقه، ص294
 50. قرضاوی، ارتداد مرتد و مجازات آن در شریعت، ص61
 51. ابن حجر، فتح الباری، ج4،ص96، النوری، صحیح المسلم بشرح النوری، ج1، ص455
 52. ابن حجر، فتح الباری، ج12، ص272، النوری، صحیح المسلم بشرح النوری، ج11،ص155
 53. بخاری، صحیح البخاری،(کتاب المناقب باب علامات النبوه فی الاسلام)، ج2،ص885
 54. غنوشی، آزادی‌های عمومی در حکومت اسلامی، ص30
 55. آل عمران/72
 56. سلیم عوا، اصول نظام کیفری اسلام، ص133
 57. ابن حزم، المحلی، ج13، ص60
 58. قرضاوی، ارتداد مرتد و مجازات آن در شریعت، ص62
 59. غنوشی، آزادی‌های عمومی در حکومت اسلامی، ص31، عماره، اسلام و جنگ و جهاد، صص67-57
 60. سلیم عوا، اصول نظام کیفری اسلام، ص144
 61. غنوشی، آزادی‌های عمومی در حکومت اسلامی، ص31
 62. قرضاوی، ارتداد مرتد و مجازات آن در شریعت، ص63
 63. همان
 64. همان، ص64
 65. مائده/51
 66. ولایی، ارتداد در اسلام، ص146
 67. جزیری، کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه، ج5، ص9
 68. ولایی، ارتداد در اسلام، ص146