در آستانهی سالروز فاجعهی بمباران شیمیایی سردشت در هفتم تیرماه هر سالهی این مصیبت فراموشنشدنی، هرچند داغ دل، تازه میشود ولی باید از مرثیهسرایی گذر کرد و نوایی دگر سر داد. زندگی آدمیان بر مدار دوگانهی خوشیها و ناخوشیها میچرخد و ترکیبی از غم و شادی، حیات ما را در برگرفته است. زندگی نمیتواند یکسره در شادی و خوشی خلاصه گردد یا آن که همواره در غم و اندوه سپری گردد.یک زیست متوازن، نیاز مبرم به این هر دو بال حیات دارد؛ آنچنان که پیامبر جان فرمود: زندگی در نوسان است. بدون شک دائمیبودن غلبهی حال ناخوشی، آدمی را از پا در میآورد و افسرده و رنجور وناتوانش میسازد؛ بنابر این در سر جمع زندگی، باید حال خوب و سرور و شادی بر غم و اندوه پیشی گیرد.
به تعبیر قرآنی، خمیرمایهی زندگی رنج است؛ «لقد خلقنا الانسان فی کبد» رنج، همزاد آدمی است، رنجها، آدمی را بهسان فولاد در کورههای زندگی آبدیده میکنند. زندگی بدون رنج میسر نمیشود و برای عبور از گردنههای زندگی، چارهای جز تحمل این رنج و درد وجود ندارد. این گنجی است که او را به اوج میرساند. ثمرهی رنج پختگی و کمال هست. آدمی برای «شدن» نیاز به رنج دارد و طبیعی است این رنج، درد دارد و تحمل درد بدون آه و ناله، امکان ندارد و لازم است که آدمی بخروشد و فریاد سر دهد و خویشتن را از دردهایی که بدان آبستن شده است، رهایی بخشد. برای عبور از بحرانها، طبیعی است آدمی در تنگناهای زندگی و در زمان فاجعه و مصیبتها، اندوهش را سر دهد و نالهها کند و در ابراز درد خویش را با صدای بلند فغان سر دهد اما تبدیل این سوز و نالهی درون که در کوتاه مدت، ضروری و طبیعی است به یک نوای دائمی و درازمدت یا حتی میانمدت، بهرهای جز خودخوری و فرسایش روح و روان نخواهد داشت و در واقع، یک نوع مرگ خودخواسته و نه توقف، بلکه پیمودن سیر قهقرایی است، باید این واقعیت را دریافت که گردش روزگار با فراز و فرودهایش چه ناملایمات و ناخوشیها و در عین حال چه سرور و شادیهایی که ندارد ولی باید اندازه نگاه داشت و به وادی افراط و تفریط در نیفتاد.
درک رنج آدمی به معنای انفعال و پذیرش سرنوشت جبری زندگی نبوده و نیست ؛ هرگز قرار نیست آدمی تسلیم شود، چارهای جز آن نیست که آدمی در مقابلهی با ظلم و ستم حاکمان مستبد، جان و مالش را هم بدهد؛ چه باک، اگر ضحاکهای زمانه به منظور خوردن خون آدمیان، جان از مبارزان بستانند و یا در راه آزادی به اسارت برده شوند؛ راهی به جز مبارزه نیست و مبارزه هم هزینه دارد و مجانی نمیشود. صدامیان بمب به دست، کار خود میکنند، جان میستانند، خفه میکنند، بمبارانت میکنند ولی هرگز نباید از پای نشست و تسلیم شد!
مرگ «نلسون ماندلا» اسطورهی صلح و نماد خشونتپرهیزی، گرچه بسیار تلخ بود ولی مردمانش شادی میکردند؛ چرا که باور داشتند ماندلا پرواز کرده و با عروجش به نیکی جاودان، دست یافته است و لذا باید با رقص و شادمانی، جنازهاش را بدرقه کرد؛ البته در مرگ گلهای پرپرشده و نفس بریدگان و مصدومان بیقرار سردشتی هرگز نمیتوان شادمان بود؛ اما اطمینان دارم بعد از گذشت دههها از آن فاجعهی اندوهبار، مرثیهخوانیهای ما جز خودخوری و افسردگی و رنجوری ثمر دیگری ندارد. به یقین، آنان که جان به جانآفرین تسلیم کردند با همهی دردها و المها و نفسهای بریده نیز نمیخواهند حتی در درون قبرهایشان، نظارهگر تداوم غم و اندوه و مرثیهخوانی ما باشند.
بازخوانی تاریخ اروپا و بهویژه آلمان درسآموز است؛ ثمرهی دو جنگ جهانی اول و دوم در قلب آن دیار، سیلابهای خونینی بود که ویرانی کلی زیرساختها، تورم افسارگیسخته و فلاکت بیسابقه در مقیاس تاریخی برای آنان را در پی داشت و آلمان از همهی آنها ویرانهتر بود ولی نه جنگ و آثار وحشتناکش و نه شکست و تجزیهی آن کشور باعث نشد که آلمانیها، زانوی غم در بغل گیرند و افسوس گذشتهی باشکوه شان را بخورند بلکه از این دو شکست پیاپی در این دو جنگ ویرانگر جهانی به سوی پیروزی پل زدند و با همت بینظیر خویش از همه و بهویژه پیروزشدگان جنگ، جلو زدند و قدرت اول اروپا شدند، سردشت ما و کشورمان در حال حاضر، نیاز مبرم به کنشگرانی دارد که با استفاده از شبکههای ارتباطی، باب گفتوگو را بگشایند و همتها را جزم کنند تا با بیداری از خواب گران جهان سومی، جامعهی مدنی را رونق بخشند تا با همدلی صاحبان سرمایه و جمع کردن نیروهای جوان و تازهنفس در جهت پیشرفت و آبادانی منطقه، دولتمردان را به چالش کشیده و آنان را به پاسخگویی وا دارند. ما در درجهی اول و بیش از آ ن که نیاز به پول، سرمایه، دولت، نفت و مرز و ... داشته باشیم به همت و ارادههای قوی، معرفت، هوشیاری، کار سازمانی و شبکهای و همدلی نیاز داریم که با داشتن آنها سرمایه، نیرو، دولتمردان و کارگزاران و... در خدمتگزاری به شهروندان، چارهای جز حضور نخواهند داشت. سردشت باید به همت زنان و مردانش و بهویژه با ترکیبی از فعالان مدنی مجرب و جوانان پرشور و جهانیاش، نیرو بگیرد و از ققنوس هفتم تیرش، جوانههای صلح و آفرینش و سرزندگی و مهربانی و در یک کلام توسعهی پایدار جوانه بزند، ورنه خاموش خواهد ماند و خاموشی گناه ماست.
نظرات