از دیرباز وجود شَر در زندگی بشر به عنوان چالشی ترین پرسش بشر درباره وجود خدا مطرح بوده،
بدین مضمون که با طرح این شبهه و سوال اگر خداوند قادر همه توان، عالم همه دان، و خیر خواه و عادل محض است، چگونه اجازه داده و می دهد که بعضی انسانها در این دنیا با فلاکت و تیره بختی زندگی کنند. چگونه اجازه می دهد ظلم در حق انسانی صورت بگیرد اما برای رفع ظلم خدا اقدامی نکند. چرا باید شخصی به خاطر بیماری صعب علاج رنج طولانی را تحمل کند و نهایتا از دنیا برود، چرا میلیون ها انسان متحمل رنج و ویرانی ناشی از جنگ شوند، یا یک انسان دیوانه جان دهها و یا صدها نفر را بگیرد، چرا انسان های بیشماری بر اثر قحطی و خشکسالی گرسنگی می کشند و می میرند. اگر خدای خیرخواه وجود دارد، پس چرا اجازه می دهد بی گناهان متحمل درد و رنج شوند؟ و اینکه آیا با وجود این همه رنج همچنان می توان از مشیت و حکمت خداوندی سخن گفت؟ و آیا اصولا همان گونه که اخوان ثالث به اعتراض پرسیده است: زمین گندیده ، آیا بر فراز آسمان کس نیست؟ این مسائل وجود خدایی عادل، قادر ، حکیم، رحیم را به چالش کشیده و می کشد.
کسانی که این سوالات و اعتراضات را طرح میکنند، به دنبال این هستند که
الف: صفات خداوند را محدود کنند به اینکه خدا، یا عالم مطلق ، و یا قادر مطلق نیست. و یا این که خیر خواه محض نمی تواند باشد.
ب: اثبات ناسازگاری وجود شر و بدی با اصل وجود خدا. به این معنا که می گویند: یا باید خدایی باشد با جهانی خالی و بدون شر، یا اگر در جهان شری هست خود دلیلی بر عدم وجود خداست.
در این باب شخصیت هایی مثل موریس مترلینگ می گوید:
من هر چه فکر می کنم نمی توانم قبول نمایند که یک خداوند کریم و با دل و قلب و با ذکاوت رضایت دهد که در این جهان موجودات ناقص الخلقه و یا بدبخت بیافریند نه حقیقت غیر از این است که به چشم ما میرسد و محال است که خداوندی که ما می پرستیم نادان و دیوانه باشد و قطعاً اصل موضوع در جای دیگری است که بدان پی نبرده و شاید تا ابد پی نبریم.
کاپلستون در مورد دیدگاه راسل و میل می گوید: این دو نفر آشکارا چنین می اندیشند که وجود شر و رنج در جهان ایرادی پاسخ ناپذیر در اعتقاد به خدایی که به خیرخواهی نامتناهی و قدرت مطلقه وصف شده است ایجاد می کند.
و فردریک کاپلستون هم می گوید:
وجود شر در جهان که یکی از ایرادهای عمده به خداشناسی مسیحی است اعم از اینکه این فرضیه پذیرفته یا رد شود به صورت یک واقعیتی بغرنج و لاینحل باقی می ماند.
و اقبال لاهوری هم به وجود چنین دیدگاهی اشاره می کند و می گوید: چگونه ممکن است که میان نیکی و قدرت مطلقه خدا با حجم عظیم بدی هایی که در آفریده های او وجود دارد سازگاری برقرار کنیم؟ این مسئله دردناک واقعا معمایی در خداپرستی شده است. ( خدا و مسئله شر، ص ۱۵- ۱۶)
اعتبار یک دین ، ارتباطی نزدیکی با توانایی آن دین در ارائه مقولاتی برای اندیشیدن درباره وجود شر برای پیروانش دارد. (( تور هال ))اظهار می دارد که توانایی یا عدم توانایی در پاسخ دادن به مسئله دشوار شر، آزمون سنجش (( عقلانیت الهیات)) است.
از میان برهان های جدی که اقامه شده اند تا نشان دهند که خدا وجود ندارد هیچ یک مهم تر از برهان شر نبوده است. بشر با تجربه شر و تامل درباره آن ، با مسئله سرنوشت ساز معنای زندگی، معنا و بی معنایی واقعیت مواجه می شود.(( هانس کونگ)) میگوید که مسئله شر (( پناهگاه الحاد )) است.
برای تبیین این موضوع به یک مورد تاریخی اشاره می کنیم.
در زلزله لیسبون 1755 مردی داستان عجیبی را بازگو کرد:«4 تا بچه ام و خانمم را از آوار بیرون کشیدم،کنار دیواری گذاشتم و بچه هایم یکی پس از دیگری مردند و من جلوی خانمم آنها را دفن کردم،او گریه میکرد و گفت که«دفن شان نکن»،گفتم «آخر اگر دفنشان نکنم برای تو چه سودی دارد؟دیگر که زنده نمیشوند.»وقتی چهارمین بچه ام را دفن کردم آمدم و دیدم که خانمم هم مرده است»همین جمله بود بود که ولتر پس از خواندنش گفت«دیگر بعد از این اگر کسی به خدا اعتقاد داشته باشد من می گویم که احمق ترین احمق های روزگار است».
شرور به دو نوع کلی تقسیم می شوند.
۱- شر اخلاقی
۲- شر طبیعی
شر اخلاقی شَری است که از ما انسانها نشات می گیرد: اعمال و افکار ظالمانه، تبهکارانه، و فاسدانه.
شر طبیعی شری است که مستقل از اعمال انسان رخ می دهد: بیماری، زلزله ها، طوفان ها، خشکسالی ها و غیره.
شیوه های مقابله با شر به سه نوع می توان تقسیم کرد.
۱- انکار و ستیز با رنج
بعضی از انسان ها وجود مشکلات را در زندگی شان از بیخ انکار می کنند. و از آن جهت که واقعیت را انکار می کنند باید مداوم خودشان را فریب دهند یا حواسشان را از واقعیت پرت کنند. این نگاه ممکن است در کوتاه مدت قدری حالشان را بهتر کند، اما در نهایت به یک زندگی پر از ناامنی روانی و روان رنجوری و سرخوردگی منجر می شود.
۲- گریز و قربانی انگاشتن خود.
برخی در مواجهه با رنج و مشکلات بر این باورند برای حل مشکلات شان هیچ کار نمی توانند انجام دهند، حتی وقتی در واقع می توانند. کسانی که خود را قربانی می دانند، انسان های دیگر یا شرایط را مقصر مشکلات خودشان می دانند. این نگاه ممکن است در کوتاه مدت قدری حال شان را بهتر کند. اما در نهایت به یک زندگی پر از خشم و اندوه و تنهایی منجر می شود.
این روش از دو طریق صورت می گیره
فراموشی
فرافکنی
۳- پذیرش و تحلیل
در مسئله شَر دو دیدگاه کلی وجود دارد.
دیدگاهی که از بی معنایی بخشی از هستی؛ یعنی شر در زندگی انسان ، می خواهند به بی معنایی کل هستی یعنی نفی خدا را نتیجه بگیرند.
و نهایتا معضل شَر را حل نشده رها می کنند. زیرا با نفی خدا ، شَر از میان نمی رود. و نتیجه ای جز پوچی و بی معنایی ندارد.
اما گروه دوم: می کوشند برای بخش ناخوشایند زندگی ، معنایی هر چند از نظر مخالفان نپذیرفتنی ارائه کند. که
پاسخ هایی که به مسئله شر داده شده است
در دو قالب دفاعیه و نظریه عدل الهی مطرح کرده اند.
در دفاعیه هدف رفع تعارض بین خداوند خیرخواه و رحیم و توانا با وجود شر در زندگی انسان ها است
در نظریه عدل الهی مصالحی که خدا به جهت آنها شر را تجویز میکند بیان می شود.
به گمان نگارنده هیچ پاسخی به این پرسش به تمامی قانعکننده نیست؛ اما هر پاسخی میتواند به بخشی از این سوال جواب دهد.
از میان پاسخهای دینی و عرفانی بسیاری که به مسألهی شر داده شده است، تیتروار عبارتند از:
1- شر و بدی، لازمه عالم طبیعت
2- شر و بدی، لازمه تعالیِ روح
3- شر و بدی، امتحانِ الهی
4- شر و بدی، کیفرِ گناهان
5- شر و بدی، پاک کننده گناهان
6- شر، لازمهی محبّتِ خداوند
7- شر و بدی، لازمه خیرهای برتر
8- شر و بدی، مبدأ خیرات
9- شر، معلولِ جهل
10- شر، لازمهی اختیار
11- جبران شر و بدی در عالم دیگر
در ادامه پاسخ های داده شده به مسئله شَر را بررسی خواهیم کرد.
نظرات