قرآن تنها منبع سنت است، اساس تمدن و منشأ معرفت آن است. قرآن در چهارده قرن گذشته موجب اکثر جنبشهای اجتماعی و سیاسی بوده است.
همه جنبشهای تجدید معاصر که در جهان معاصر اسلام تأثیر گذاشتهاند، از فهم قرآن و روش تفسیر آن خارج شدهاند. جنبش ملی و استقلالگرایی در مراکش با اسلام در انقلاب ریف در مراکش، جنبش آزادسازی ملی در الجزایر، حرکت سنوسیها و عمر مختار در لیبی، ارتباط دانشمندان الجزایر، دانشمندان زیتونه و اتحادیهی قرویها در تونس، همچنین در شرق کشورهای عربی جنبش مهدیه در سودان، کواکبی در شام و افغانی در مصر به اسلام مربوط بود.
همچنین سرایت امر به تمام جهان اسلام در پاکستان و تصور دولت شدن آن در شعر اقبال و بالاخره در انقلاب اسلامی ایران، زمانی که فهم قرآن نتیجه و ناشی از روشی آگاهانه یا ناآگاهانه در تفسیر است. پس روشهای تفسیر مقدمهای ضروری جهت فهم قرآن و دگرگونی آن از وحی الهی به مقصدی انسانی و از کلام الهی نازل شده بر پیامبر به کلام بشری متوجه گروههای انسانی مختلف.
زمانی که این تفسیر در خلاء صورت نمیگیرد بلکه در زمان و مکان مشخص، در لحظهای تاریخی معین، [تفسیر] بر ما روشی معلوم در تفسیر را تحمیل کرد به اعتبار اینکه مصالح امت و نیازهای مسلمانان را برآورده میسازد و در رویارویی مسائل اساسی عصر میباشد. بدینخاطر روش تفسیری جدید با روش فقهی قدیم مربوط شد زمانی که «فقه» استنباط احکام و مواجهه با رویداد و زمان کنونی جدید. همچنین تفسیر قرا» با جنبشهای اصلاح دینی ارتباط داشت بگونهای که باعث تقویت آنها میشد و ساختار جدیدی براانها بازسازی مینمود و آنها را دگرگون میساخت و به جنبشهای تجدید معاصری که خواستار انتقال اصلاح بسوی جلو هستند. از اصلاح دینی تا نهضتی شامل که عقلانیت و روشنگری به انقلاب اجتماعی و سیاسی تابع آن بشمارند.
الفاظ به عنوان رویکرد، نظریه و روش به یک معنی بکار گرفتهمیشوند از بیم تداخلی که در فروع نظریهای ناب که اثری عملی در پی ندارد. در حقیقت تفسیرهای قدیم رویکردهایی هستند که بعداً به نظریههای استوار یا روشهای مرتب تبدیل نمیشوند.
و همهی آنها بر یک مبدأ که همان تأویل قبول یا رد و آنچه از قول به مأثور یا رأی و یا تکیه بر نقل یا عقل و افتادن در تشبیه یا دفاع از تنزیه خداوند دنبال آن است و اشاره به آنها همانند روشها در تفسیر تمام میشود به امید اینکه روشهای تفسیری از حالت رویکردی به نظریههای محکم توسط پژوهشگران تحول پذیرند. این بحث به روش تخمین زدن افکار با امعان نظر و دقت در روش و به خاطر دوری از رسایی خطیبان و احساسات شاعران و بلاغت ادیبان نوشته شده است. تا مراجعه و بررسی آن آسان باشد و بنایی جهت عقلانیت معاصرما و حرصی جهت بدیهیتر کردن دیدگاه و راستی آن.
روشهای تفسیر در میراث قدیمی ما
شاید بتوان روشهای تفسیری و نظریههای آن را در میراث قدیمیمان در چند روش اصلی برشمرد از جمله:
۱. روش لغوی:
این روش نظر به اینکه عصر، عصر زبان، بلاغت، فصاحت و بیان است از چند تفسیر لغوی ظاهر شده است عرب اهل خطابه و شعر بودند و طبیعی بود که تفسیر لغوی مانند مهری عصری ویژه ظاهر شود و قرآن خودش کتابی بلاغی است ممکن است کاربردش همانند شواهد لغوی مثل شعر عربی قدیم و خطبههای عرب و امثال آنها باشد. برخی از مسلمانان ابتداءً به زبان و فصاحت قرآن به اسلام ایمان آوردند. و نظریههای اعجاز قرآن باقلانی و جرجانی و دیگران از اعجاز لغوی آغاز شد. و لغتشناسان نه مفسران این تفسیرها را انجام دادند به اعتبار اینکه قرآن کتاب بلاغت است این روش با دلایل زیر شد:
الف) تأکید بر اهمیت زبان مثل مدخلی جهت فهم وحی. پس وحی تاریخی مقدسی یا رویدادی مشخص برگزیده، شخصی یا حادثهای نیست بلکه همان کلام نوشته شده و خوانده شده و شنیدهشده و گردآوری شده با زبانی انسانی مشخص که همان زبان عربی است. وحی کلامی است که معنیهایی را در بر دارد که کلمات آنرا حمل میکنند اینجا اهمیت کلام و لفظ آشکار میشود.
ب) حرص بر وقت در فهم الفاظ و شناخت معانی عبارات از آنچه که مفسر را قادر به تفسیر متن میکند و این اصلی است بدینخاطر قدما شناخت زبان عربی را مثل یک شرط تفسیر گرفتهاند و در نتیجه دور شدن از هوسها و تأثرات از تفسیر متون امکانپذیر میشد.
ج) شناخت ریزهکاریهای معانی با شناخت اسلوبهای بیان عربی در جلو انداختن و عقب انداختن و دلالتهای حروف و انواع اسمهای و فعلها و معانی اشتقاقی الفاظ از آنچه که زبان را مدخلی دقیق و مضبوط برای معانی میکند معانی نشاندهنده اشیاء و وقایعاند. و زبان بقول امروزیها منزل وجود و هستی است.
د) محافظت از سلامتی زبان عربی و پویایی و استمرار آن در تاریخ و بقای زبان قرآن «با زبان عربی روشن» (......... ۱۹۵) و ایستادگی در مقابل آثار فروپاشی لغوی و سهلانگاری و غفلتی که منجر به نشأت عام بودن و سروریاش در بازارها و کاربردن در زندگی روزمره و انزوای زبان قرآن در مسجدها و گوشهها و موسسههای دینی.
هـ) نزدیک شدن از صورتهای فنی و وظیفه تخیّلی و پنداری در قرآن کریم. و فهمیدن اهمیّت آنچه را به آن تصویر هنری در قرآن، و ظاهر شدن بعد روانی و اهمیت رساندن معانی از طریق ایجاد تأثیر و تأثّر در روانها از طریق صورت فنی و بکاربردن خیال.
با این همه این روش دارای اشکالاتی است که مهمترین آنها عبارتند از:
۱- افتادن در تفسیرهای حرفیکه به طور کلی از معنی غفلت میکند و همه معرکه حول الفاظ و دلالتهای الفاظ، معانی لفظی ریز دور میزند و از مقاصد کلّی وحی غافل میشود و ما مشهور به فرهنگ لفظ و تمدن کلمه و سیاست سخنرانی و خطاب توفانی و ناسازگاری کلمات طنینانداز و به تنظیم میکروفونهای بلند و با وارد شدن به جنگها با نوای نای و رباب و پهلوانهای داستانی عرب که پشهای را نکشت هستیم.
ب) وارد شده به خردهگیریهای لفظی و شواهد تاریخی متعارفی و اختلاف نحویون بصری بغدادی و تکیه بر لهجه قبایل و عمل کردن به لهجه قریش و در نتیجه استحاله شدن فهم قرآن مگر بوسیله نحویان و لغتدانان وقتی که دوره آنها از ما فاصله گرفت در پیش روی ما مگر خانهبدوش صحرا و عرب فصیح نماند.
ج) زبان فقط الفاظ نیست بلکه معنی نیز هست. بلکه الفاظ فقط وسیلهای برای حمل معانی هستند. علیرغم اهمیت الفاظ قرآن و عبارات آن، آنها فقط ابزاری جهت بیان معانی مستقل هستند که ادراک آنها از ورای الفاظ مستقیماً ممکن است. روش لغوی اولویت را به معانی بلکه به الفاظ از جهت فهم میدهد در حالیکه معانی از نظر ادراک بر الفاظ اولویت دارند.
د) غافل بودن از واقعیت اجتماعی و تاریخی اولین میانی که این متون در آن نازل شد که در علوم قرآن به آن اسباب نزول میگویند و غفلت از تحول و تطور شریعت که در علوم قرآنی به آن «ناسخ و منسوخ» نامیده میشود. گویی که متن (نص) نه زمانی دارد و نه مکانی و غافل بودن از مکی و مدنی بودن سورهها و دلالتهای علوم قرآنی.
هـ) غفلت از واقعیت کنونی مسلمانان و گویی که متن (نص) خطابی موجه که آنها در مورد خطاب قرار دهد نیست و انگار که زندگی مسلمانان موضوع خطاب و مقصد قرآن نیست و گویا که مردم زبان را میخورد و در بلاغت آرامش مییابند و مشکلات و بحرانهایشان با کلمات حل میشوند حتی شعر جدید جانشین الفاظ قرآن میشود زیرا که گرفتاریهای مردم را به تصویر میکشد.
و) استحاله تطبیق روش لغوی امروزی از این نظر که نوآوری عرب اکنون در زمان بشمار نمیآید بلکه چهبسا در جنبشهای آزادسازی ملّی و انقلابهایشان ضد استعمار و کوششان جهت وحدت و شروعشان به قیام و اصالتشان مانند شرطی برای ابداع که آنها را متمایز میسازد و هویتی که شکل مایعگونه بخود نمیگیرد یا غریب از وطن میافتد.
۲- روش تاریخی
روش تاریخی همان روش حاکم در کتابهای بزرگ تفسیر است که روش نقل و روایت (۲) بر آنها غلبه دارد. که در نزد قدما به «تفسیر مأثور» مشهور است و این دیدگاه در زمانی ظاهر شده است که معرفت از طریق نقل و روایت میآمد و بزرگ گردانیدن صحابه و تابعین و تابعان تابعین مهمتر بودن اوایل بر اواخر و برتری پیشینیان (سلف) بر متاخریان (خلف) و حرص بر گردآوری و ذکر کارهای برجسته و حفظ سنت (تراث) این تفسیرها با آنچه در ذیل میآید ممتاز میشوند.
أ) اطلاعات تاریخی وسیع در موضوعهای وحی و تدوین قرآن و سنّت و سیره پیامبر (ص) و صحابه و چگونگی ایجاد دولت اسلامی و فتوحات تا جایی که بین آنها و کتابهای تاریخ بدشواری میتوان تشخیص داد. و مورخانی مثل طبری و ابن کثیر به آن پرداختهاند انگار که تفسیر همان بخشیدن بزرگترین اندازه ممکن از اطلاعات درباره موضوع است.
ب) موضوعی بودن و پاک بودن و زندگی و تقوای درونی از این نظر که از صحابه و تابعین روایت میشدند. و اثر بزرگی جهت اختلافات مذهبی و عقیدتی مگر اندکی یافت نمیشود. و فرهنگ عربی که متجلی در شعر قدیم است مانند یکی از شواهد تفسیرظاهر شد. احیاناً بوسیله آن بعضی از جنبههای فقهی و لغوی ظاهر و آشکار میشوند.
اما عیبهای تغیر زیادند از جمله:
أ) احتمال اشتباه در روش روایت و نقل و در نتیجه خطا بودن کلی تفسیر و نبود مقیاس دیگر جهت صدق معرفت مانند عقل یا حس و شاهد جهت درستی نقل علیرغم اینکه مقیاسهایی هستند که در شرایط تواتر سابقاً موجودند پس تکیه بر صدق و خارجی به تنهایی جهت ایجاد صدق داخلی کافی نیست.
ب) وارد شدن مقدار زیادی از اسرائیلیات در نتیجه نقل و روایت و از نظر عدم تشخیص بین منابع نقلی و در نتیجه وارد شدن اساطیر پیشینیان در داستانهای پیامبران و تفصیلهایی که قرآن آنها را نیاورده است و در بسیاری از اوقات در ادبیات مردمی وضع شده.
ج) دگرگونی وحی به اشیاء و رویدادها و حوادث و شخصیتها در حالیکه وحی حقایق و تجاربی انسانی است. انسان به سرعت دچار ملال و بیزاری میشود از این تفسیرها نظر به نبود بنای روحی ذاتی همانند تفسیر صوفی و بسیاری از اطلاعات غیرموجه هستند به منظوری یا هدفی گویی که معلومات همزمان هم وسیله و هدف هستند.
د) ارتباط دادن قرآن به یک ظرف تاریخی در حالیکه تاریخ نو میشود و حوادثش متغیر هستند. در نتیجه تحول وحی بهتاریخ دورهی زمانی مشخص برای مردمی معین در منطقهای جغرافیایی معین و این انکار حقایق عمومی و عام وحی است.
هـ) عدم توجه و اهتمام به عقل و تفسیر به رأی و هوا و هوس شمردن آن و در نتیجه تفسیر عقلی دارای کمترین ارزش میشود و غافل ماندن از معانی مستقلی از تاریخی که عقل آنرا درک میکند و تجربههای بشری آنرا کشف مینماید.
و) اغفال واقعیت کنونی تاریخ و اینکه مورخ مفسیر قدیم نمیتواند دربارهی آن چیزی بداند پس تفسیر در اینجا با گذشته سر و کار دارد و به زمان حال نمیپردازد. با میراث قدیم روبرو است و با نوآوری کنونی نیست پس گویی که وحی موضوعش قدما هستند متأخرین را با آن شأن و کاری نیست.
۳- روش فقهی
روش فقهی همان روش غالب بر تفسیرهای فقهی قرآن جهت رصد احکام شریعت است که در زمان تدوین شریعت و اختلافات بین مذاهب و ظهور فقه فرقههای دینی که در صدد تأسیس دولتهای کوچک مذهبی در هنگام نیاز به نظام سیاسی و اجتماعی نشأت گرفت.
ویژگیهای این نوع تفسیر عبارتند از:
۱) اهمیتدادن بسیار زیاد به جنبه تشریعی (قانونگذاری) در وحی و بیان اینکه وحی فقط عقیده نیست بلکه شریعت است. و شریعت فقط استنباط فقیهان نیست بلکه در وحی نصوصی برآن وارد شده است وشریعت قادر به تنظیم جامعه و تأسیس دولت است.
ب) گذر اختلاف مذهبی عقیدتی به نوعی از وحدت تشریع امت اسلامی و تلاش جامعه در حداقل از اتفاق عملی بر آسان کردن زندگی مردم بعد از افتادن در حد اعلای اختلافات نظری.
ج) تنوع تفسیر فقهی بر طبق مذاهب کلامی و بیان چگونگی اینکه شریعت به رغم اینکه نظامی عملی است برای فلسفه تشریع یا عقاید خاضع است پس قانون پایهای جهت تصوری برای قانون است که بر پایه هدفی استوار است و مصلحتی را خدمت میکند.
بنابراین این تفسیر دارای برخی عیوب است از جمله:
أ) جمع کردن وحی و ارجاع به یکی از جوانب آنکه همان شریعت است در حالیکه وحی عقیده و شرعت، جهانبینی و نظام نظر و عمل است.
ب) سروری اختلافات مذهبی و عقیدتی بر تفسیر و به ارث گذاشتن این اختلاف برای تا دهها نسل تا کنون و در نتیجه نابودی وحدت درونی در شریعت که وحدت امت را بیان میکند. نظرها مختف شد تا جائیکه به درجهای از تعصب و بد رفتاری رسید. تا کنون مثلی برا تشتت و تفرقه و پراکندگی شده همانطوریکه با استهزاء در حل هر مشکلی میگوییم «در آن در قول وجود دارد».
ج) عدم بیان حکمت در شریعت و مقاصد وحی و افتادن در صورتی صوری فقهی و گویی که قانون نه هدفی دارد و نه غایتی. در نتیجه غیبت تفسیر با مقاصد و غایتها و بدین خاطر برخی قوانین نفیکننده حکمت ظاهر شد که مخصوصاً در فقه فرقهها به مردم زیان رساند.
د) ارتباط شریعت با شرایط و ظروف تاریخی قدیمی که در پشت استنباط آن بود و این شرایط کنونی آنرا تغییر میدهد و وجود شرایط تاریخی دیگر فقه قدیم را در بسیاری از حالات بدون دلالت و نفع قرار میدهد.
هـ) عدم تحول شریعت مطابق شرایط هر عصری بقای آن در همان شرایط قدیمی و تثبیت آن تا جایی که از فقه تاریخی خاص به فقهی کلی و شامل برای هر عصری تبدیل شد. دچار تحجر شد و زندگی ما نابود شد و برای جامعههایمان دنبال نظامها و قانونهای دیگری که پیشرفت بیشتر یا تلائم بیشتری داشتند گردیدیم.
و) اختلاف حکم نظری فقهی با واقعیت عملی اگر چه نو شدن در جانب اول روی داد. مانند قانون احوال شخصیه و قوانین ربا و قوانین کار گویی که واقعیت موجود قانونی خاص طبق مصلحت عمومی را ایجاب میکند و باید هر قانونگذاریی استنباط شده از گذشتگان باشد.
۴- روش صوفیانه
این روش در تفسیرهای کلی و جزئی صوفیانه (۴) ظاهر شد. این تفسیرها در شرایط تاریخی ویژهای بعد از تکوین جماعت رد سلبیت و منفیگرایی و در انتهای جماعتهای رد عملی و پالایش آنها ظاهر شد و پناهبردن به رمز و اشارات که از دیدهها پنهان است.
و نجات خود غیر از دیگران و درون غیر از ظاهر و افتادن در حب ودوستی الهی بجای تنفر انسانی.
این روش تفسیری با چند ویژگی قابل تشخیص است:
أ) شروعکردن با تجربهی زنده نه با نص و متن و گذشت از روش نقلی و روایت به روش تجربهی باطنی از قلم از پروردگارم که او میفرماید:... و جستجوی تجربه زنده در ورای متن و تجربهای که ممکن است تأویل آن با بازگرداندن همان تجربه و فهم آن ابتداءًا آن باشد.
ب) دگرگونی وحی به تجربههای بشری عمومی صرف نظر از ایمان فرد، مذهب و دینش، تجاربی که همه بشریت در آن مشارکت دارند حقایقی دریافتی بدیهی هستند که از جوهر انسان و زندگی و معادلهای برای وحی است. وحی کشفی است برای طبیعت و دیدی است برای وجود و مخالف آن نیست و آنرا محکوم نمیکند.
ج) با نگاه وحدت به هر چیزی نگریستن، نگریستن به نیروهای نظری و عملی، لغوی، فکری، قولی، فعلی، نظریه، دریافت درونی، ذاتی، موضوعی و خودخواهی و رسیدن به نظریهای عمومی در وحدت، وحدت شهود، وحدت وجود، وحدت ادیان از یکی از معانی توحید پرده برمیدارد.
د) اولویت دادن به جنبه عملی و برتری دادن آن بر جنبه نظری و آغاز با عمل به خاطر رسیدن به نظر و توجه به ریاضت و مجاهدت که صوفی را فعّال، شورانگیز، فاعل و عامل مؤثر مجاهد میگرداند.
هـ) اهمیت ارتقاء و حرکت و تغییر ودگرگونی و رویکرد رو به مقصد و هدف یا آنچه غایت (هدف نهایی) نامیده میشود و محقق ساختن این هدف در مراحلی و تدبیر ساختمانی بر نقشهای که در زمان قابل اجرا است و قدرت بر انتظار و برنامهریزی دراز مدت.
و) اهمیت ستیز و رقابت و مقابله و تعارض در احوال نفس و از این ستیز و مجادله عواطف و تأثرات از غیب و حضور، بیداری و مستی، حب و انس و ترس و امید سرچشمه میگیرد.
با این وجود روش صوفیگرایانه برخی اشکالات دارد:
أ) افتادن در تأویل بدون شروط از لغت یا اسباب نزول تا جایی که تفسیر از واقعیت اصلی خود دور شد و در ذات خودش غایتی شد که به قصد اشباع ذوق نظری و دریافت درونی و تغییر شکل معنی روش و انتقال محکم به تشابه، ظاهر به تأویل شده، مبین به جهل و حقیقی به مجازی.
ب) اغراق در تحلیلهای نظری مخصوصاً در تصوف نظری و تبدیل وحی به تأملات الهی و نظریات متافیزیکی که از زندگی عملی دور شد که هیچ اثری بر اوضاع اجتماعی و سیاسی نداشت.
ج) زیادروی در جنبه وجدانی در تصوف عملی بعد از تبدیل شدن آن به دانش درون دلها تا تصوّف جریانی ضد عقل و نظر شد و کشف و الهام و علم لدنی بر آن چیره شد و خیال جای فعل و هم جای واقع را گرفت و تخیّل فرد صوفی توهمی دارد که توحید در وحدت به فعل محقق شده است.
د) دادن اولویت مطلق به داخل بر خارج و باطن بر ظاهر و قلب بر جوارح و ذاتی بودن بر موضوعیت و اخلاق باطنی بر نظم سیاسی و اجتماعی خارجی حتی عمل در جهان خارج استحاله شد.
هـ) دچار عزلت و گوشهگیری شدن و عدم مشارکت، اولویت دادن فرد بر جمع، خودخواهی بر دیگرخواهی و در نتیجه از بین رفتن عمل با عامه مردم و در تاریخ به استثنای طریقتهای صوفیه مانند جماعتهای بسته.
و) از بین رفتن تدبیر و دچار جوگرایی مطلق شدن و ساقط شدن قوانین و تکالیف و محو فرق بین احکام شرعی مطابق دیدگاه، وحدت شامل، تحریم مباح و تبدیل مکروه به حرام و مندوب واجب، پس ساقط گردانیدن حرام و واجب در حالت فنا.
۵- روش فلسفی
این روش در تفسیرهای فلسفی و اعتزالی که بر عقل نه بر نقل استوار است و همراه با روش صوفیگرایانه تأمل به تأویل است اگر در روش تأویل عقلی یا باطنی با همدیگر فرق دارند. این تفسیرها بعد از عصر ترجمه و اطلاع مسلمانان از فرهنگهای همسایه ظاهر شد. پس نمایندگی و فهم آن و پاسخ آن با تکیه بر عقل و نظرات نه بر مستی صوفی.
معتزله و فیلسوفان در این روش مشارکت نمودند گر چه روش عقل و نظر اتفاق نظر وجود داشت.
تفسیر فلسفی دارای مزایایی است که عبارتند از:
أ) عبور از روش متن، نقل و روایت و کوشش جهت شناسایی معانی مستقل و ادراکشان و ایجاد دلیلها بر صدق آن از داخل معنی نه از خارج آن تا وحی مترادف فلسفه شده و تفاوتی بین دین و فلسفه یا نبوت و عقل نباشد.
ب) دوری از تعصب و تکفیر مخالفان و ایجاد تسامح و وسع شدن افق و نظر شامل و پیوست مخالفان همانند حالات جزئی و تصوری عامتر و شاملتر و دفاع از ایشان و تلاش برای دور انگاشت آنها در سقوطشان و ایجاد عذر و علت برایشان.
ج) توانایی تعامل و برخورد با تمدنهای دیگر و شاملشدن و مقایسه کردن و پاسخ دادن به آن و گرفتن حقایق از هر تمدتی و از هر امتی بلکه دفاع از فلسفه امتهای دیگر و متفکران و شرحهایشان، نعمتشان و قرار دادن آنها به عنوان رهبرانی برای اندیشه بشری.
در این روش برخی عیوب وجود دارند از جمله:
أ) افتادن در تأمل نظری ناب و شطحات فلسفی و نظریات دور از تصدیق زمانی که عقل قادر بر توجیه هر چیزی و بر طی هر راهی است و جستجوی حکمت در ذات خودش غایت آن شد.
ب) اغراق در تحلیلهای عقلی تا جائیکه عقل حاوی هر چیزی که مقیاس آن مرتب شدن بود. واقعیت همه به معقول تبدیل شد و آنجا تجربه یا واقعه یا امری که مخالف عقل باشد به حساب نمیآید. منطق عقلی و طبیعیات عقلی، الهیات عقلی و شر عملی و مرگ عقلیاند.
ج) نفوذ برخی آثار فلسفههای قدیم از تمدنهای مجاور از ایران یونان و تبدیل آنها به نظریههای اسلامی از آنچه تغییری در بعضی از محورهای تمدن اسلامی ایجاد کرد و مراکز آن مثل الوهیت و حلق راهها و جاودانگی نفس در حالیکه آنها حقایقی واضح هستند در وحی نیازی به این زحمت و رنج نیست.
د) ظهور برخی جوانب اشراقیت علیرغم سروری عقل همچنانکه در نظریههای اتصال با عقل فعال و نظریههای فیض یا «صدور» که از اشراق در معرفت و در وجود آشکار میشوند. پس انتقال آن به سیاست و جامعه در نتیجه اشراق اجتماعی و سیاسی در «مدینه فاضله» نشأت گرفت که از رأس به قاعده هرم است.
هـ) سروری جهانبینی زنده در طبیعت و فلک و پیدایش نظریههای عقول دهگانه، نفوس و افلاک و شوق طبیعت و کوشش آن جهت رسیدن به معشوقش. افلاک دارای عقول و نفوس است با تحرک و دورزدنش بر هر چیزی بر روی زمین حاکمیت پیدا میکند برای خدا سجده میبرد و تسبیح و حمدش میکند و این از نتایج اشراق علمی است.
و) غایب شدن واقعیت اجتماعی و مشکلات روزانه و گویی که این نظریهها فلسفهای مخصوص که کاخ حاکمان و حلقههای علمی عالمان است و جایگاه آن فلسفه عمومی و مشکلات مردم نیست. که در خلأ بوجود میآید و در خلأ میگردد همچنانکه فلسفههای قدیم بودند.
۶- روش عقیدتی
این روش، روش حاکم در تفسیرهای متکلمان و دانشمندان اصول دین و کتابهای عقاید و فِرَق است، این تفسیرها گاهاً مانند جزئی از میدانهای سیاسی نشأت میگرفت که رنگ عقیدتی به خود میگرفت مدتها عقیده در جوامع اسلامی وظیفه یک ایدئولوژی سیایس را انجام میداد.
این شیوه تفسیری امتیازات زیر را دارد:
أ) التزام و اهتمام به مسائل سیاسی و اجتماعی بدون اینکه سرگردانیهای نظری و تأملات فیزیکی بیفتد و راهنمایی عقیده جهت کار سیاسی و تحلیل کار سیاسی بر عقیده.
به) بیان موضعگیریهای سیاسی که به نوبت خود بیانگر نزاع نیروهای اجتماعی در جامعه اسلامی و آشکار کردن تاریخ ستیز اجتماعی در بنیانهای نظری در جهان اسلام بود.
ج) ساختن اصول ایدئولوژی اسلامی و ظهور ارها حلهای این ساختارها در اصول پنجگانه معتزله یا دراصول توحید و عدل در عقیده شیعه امامیه.
د) بنا کردن و تأسیس دولت توسط برخی مانند بنای دولت اموی بر عقاید مرجئه و دولت فاطمیه بر عقاید شیعه اسماعیلی.
و با این وجود این تفسیر دارای اشکالاتی هست که عبارتند از:
أ) افتادن در ره شیئیت) در عقاید و تفسیر صوفی برای متون و تصور عقاید بر این اساس که اشیاء هستند نه اینکه انگیزهای برای رفتار باشند و بهشت و جهنم مکانهایی هستند و روز آخرت انتهای زماناست و تقوا همان شعایر و ایمان همان اعمال ظاهراست.
ب) اعتماد به متن و عقل را ملحق به نفس (متن) قرار دادن مثل حشویه و اهل ظاهر مخصوصاً و اهل سنت عموماً که وظیفه عقل را در توجیه دادهها قرار میدهند با تکیه بر اینکه حاکمیت کتاب و در تحلیل واقعیت هیچ توجهی به خود واقعیت نمیشود.
ج) وارد شدن به میدانهایی نظری که اثری عملی مستقیم از آنها ناشی نمیشود مانند ذات و صفات و خلق قرآن اگر چه دلالتهای مدنی اذعان دارد به آنچه برخ افسار زدن عوام را از علم کلام میخواستند و آنرا هوا و هوس میشمردند که انسان را از عمل دور نگه داشته و او را در حرام یا امر مشکوک قرار داده است.
د) خارج کردن برخی نظریهها جهت توجیه نظم حاکم مثل قضا و قدر توجیه کننده مشروعیت دولت اموی و تسلیم و تن دادن به آن و به عقب انداختن عمل بر ایمان جهت دوره کردن نیروهای اپوزوسیون قومی یا جهت ترک کار سیاسی.
هـ) مرکزیت دادن به رهبر و صفات آن در مشکلات سیاسی بدون دخالت کردن در جوانب دیگر مثل تشکیلات مردمی و مؤسسههای قانونی و گویی که قدرت سیاسی محور دولت و تنها وسیله تغییرات و لا غیر.
و) پایان دادن به وحدت امت از طریق تفرقه و قانونگذاری و حزبگرایی (کل حزب بما لدیهم فرحون) (........) و تکفیر کردن آنها توسط همدیگر، پس گفتگو غیر ممکن شد و خونها ریخته شد. یاران آن لقب هوسپرست و بدعتگذار و انحراف به خود گرفتند واهل فکر و نظر و برهانی نماند.
ز) یک فرقه از اهل سنت سیادت پیدا کرد که تصور میکرد تاریخ فروپاشی دایمی از وحدت به تفرقه و از ایمان به کفر و از هدایت به گمراهی است پس سلف بهتر متأخران (خلف) میباشند.
۷- روش علمی
روش علمی روشی است که از زمان آغاز دور دوم تمدن امت اسلامی آغاز شد که با ترجمه از غرب آغاز شده است و هنگامی که غرب تمدنش بر علم را برافراشت، ترجمه کتابهای علمی و ترویج نظریههای علمی آغاز شد بگونهای که علم به یکی از محورهای نو در حیات فرهنگی تقلیدی ما و سرمشق قرار دادن نظریههای علمی از غرب تبدیل شد و این به معنی ریشهکنی علم قدیم نیست.
طبیعی بود که تفسیرهای علمی قرآنکه مبتنی بر برخی نظریههای علم وارد کننده برخی دیگر بنابر جهانبینی اسلامی ما که محافظ اسلام و انتقال ما به دانش غربی بدون حصول شرایط و مقدمات آن هستند نشأت یابند.
برخی خصایص این تفسیر عبارتند از:
أ) تمایل به نوگرایی و جرأت تمایل به چیزهای نو و توجه به کارهای تمام شده عصری و خارج شدن از خودیها و برگرداندن یادگیری از دیگران و گرفتن حکمت از هر منبعی حتی اگر از مردمی دور از ما باشند. این نوع تفسیر برتری و خصوصیت ویژهای بر تفسیر قدما دارد.
ب) گرامیداشت نسبی علم و راهنمایی عقل به سوی علم که از آنچه که یاری میکند بر برگرداندن توازن در زندگی قومی مابین علم و دین و رویارویی با گونهای دیگر از گونههای اندیشه بشری از تلاش علما و این بخشش و دادهی انبیا نیست.
ج) رسیدن به آخرین یافتههای علم و بازگرداندن تفسیرها مطابق آخرین نظریههای علمی و در نتیجه رویکردن خیلی بیشتر به تفسیر زمانی تاریخی دگرگون کننده در مقابل تفسیر ابدی دایمی صالح برای همه زمان و مکانها.
با وجود این تفسیر دارای عیبهای بسیاری است از جمله:
أ) شروع از آخر و احساس پستی و فروتنی در مقابل دانش نوین و ما به مصرف کنندگانی تمدن دیگر نوآوران به روایت کنندگان نه کاشفان تبدیل میشویم به شاگردانی تبدیل میشویم نه استاد.
ب) تداوم نقل مستمر بر دورهای طولانی بدون رسیدن به نظریههای علمی زیرا که میانگین تولید تمدن علمی سریعتر از میانگین ترجمه از آن است، همیشه نفسزنان تشنه مانده و دچار زیان مدنی میشویم و هر چه ترجمه کنیم شکافبین ما و دیگران بیشتر میشود و عقبماندگی نصیب و قسمت ما میشود.
ج) ریشهکن کردن علم از ریشههایش در غرب و اخذ آخرین یافتههای علم بدون جهانبینی علمی دانشمندی که بنا را بر پیشرفت دانش و شرایط رشد و دگرگونی آگاهی اجتماعی قومی نزد مردم و شهادت در راهش. پس گرفتن دانش بدون جهانبینی علمی، علم را فقط ترجمه و معارفی که جهانبینی، برای جهان را بر اساس جهانبینی علمی بسازد میباشد. و ما مثل خرانی خواهیم شد که اسفار را حمل میکنند و تحصیلکردگان دانشمندانی که اطلاعات را حمل میکنند اما از تحلیل علمی کنونی جهان ناتوانند.)
د) بریدن از میراث علمی است و نداشتن آن و جدایی از آن و کسی که جهان بینی علمی را برای جهان استوار کرد، برایش مقدور نیست که در بیداری قومی ما زندگی نماید. و کسی که در پیشرفت و تغییر دانش غربی و در ساختن جهان بینی علمی همراه آن مشارکت نمود.
در این حالت فقط افتخار به یافتههای علمی برای پدران و اجداد ساخته تمدن و معلم بودن بشریت کافی نیست.
ه) فقط معجب بودن به علم بدون توجه به یافتههای تمدن غربی است و ارتباطش با تمدن غربی ارتباط جزء با کل است. پس گرفتن دانش بدون تمدن علم و کشت آن در محیطی فرهنگی که محیط آن نیست و در زندگی ما مجاورت بین ماشین حساب و آرامگاه دلی است.
و) شروع کردن با علم و تغییر دین مطابق آخرین کشفیات آن علم را بر (دین) مقدم ساخته و زمام دین را در اختیارش قرار داده، و دین را دنباله رو و ملحق شده به علم میکند و دانش بر دین برتری میکند. و دانشمندان بر پیامبران سبقت میگیرند و پیامبر تنها عامل تحریک کننده مطلق میشود. و به علم سکانت برتر از آنچه استحقاقش را دارد، داده و به دین کمتر از حقش ز ایجاد توفیق بین دین و دانش و گرفتن آنچه از علم موافق با دین است و رد آنچه مخالف آن است (تغییر محاقطه کار) و گرفتن از دین که موافق با علم باشد (تفسیر پیشرفته) و در نتیجه هماهنگی علم و دین با هم، تأویل یکی از آنها بوسیلهی دیگری که منجر به بدفهمی دین و علم به صورت یکسان میشود.
ح) بد فهمی علم تا جاییکه ممکن است دین را مخصوصاً در ایمان به غیب تایید کند و به فهمیدن دین در تأیید دانش که تأویل غیات را مجاز میشمارد و بر تفسیر کردن علم و متهم کردن برخی نظریاتش به الحاد کفر و بر تفسیر کردن دین جهت محکوم کردن دانش یا عدم برائت و پاکی آن، و نهایتاً افتادن در دوگانگی شناخت درونش.
ط) انتقال تمامی امر به محل کسب و بازرگانی از دستگاههای تبلیغی در جوامع (بیسواد) و نیم دیگر که تحصیل کردهاند از حکمت خدا در مخلوقات تعجب کرده و از ایمان دانشمندان به غیب، پس ایمان نگه داری کنندهای که رسوخ مییابد و علم آن را تأیید میکند و در علم هیچ چیزی جز تأیید عقاید ایمانی نمییابی.
ی) غافل ماندن از مسایل اجتماعی و سیاسی که عامه مردم را به خود مشغول کرده که زندگی آنها بدان وابسته است وجعلی ساختن آگاهی قومی با مشغول کردن آن به موضوعاتی که مردم را از واقعیت اجتماعی و سیاسی دور میکند و گویی که خدا ظاهر نمیشود مگر در طبیعت بدون جامعه.
۸ـ روش اصلاحی
این روش در تفسیرهای مصلمان دینی قرن گذشته که بیانگر اوضاع اجتماعی و سیاسی است و تلاش جهت تغییر آن و قیام و پایان دادن آن به جلوههای عقب ماندگی مانند اشغال و جدایی و تسلط، فقر نادانی و سستی به وجود آمد. این آخرین روش از نظر ساختار، پیشرفته بودن و گذشتن از روشهای پیشین. و این روش با نکات زیر قابل تشخیص است.
اهتمام به مسایل امت اسلامی و تلاش برای رفع مسایل و مشکلات در فرایند تغییر اجتماعی و انتقال ندادن تفسیر به شغل یا مأموریت بلکه تفسیر همان رسالت، دعوت و مسأله و سلاحی است ضد تسلط دیکتاتوری،، فقر و همه مظاهر عقب ماندگی.
یاران این نوع تفسیراز فعالان سیاسی در جامعههایشان بودند مثل محمد عبده و رشید رضا و در نتیجه تفسیرهایشان از اقیانوس تجربههای سیاسی و اجتماعی و از آگاهیهای مبارزه طولانی و مقاومت ضد استعماری و عقب ماندگی و تجزیه سرچشمه میگیرد.
ج) عبور از تفسیرهای لغوی، تاریخی، فقهی، کلامی، صوفی گرایانه، فلسفی و عقیدتی کهن و ضهور تفسیر اجتماعی و سیاسی که در آن نوعی تصویری زنده از اوضاع امت اسلامی وجود دارد.
د) مربوط بودن به نسلی شخص و به لحظهای تاریخی معین و در زمان و مکانی شخصی، ادعای وجود تفسیر صالح برای هر زمان و مکانی را باطل میسازد و در نتیجه اهمیت تاریخ و قوانین تاریخ و جنبش جامعهها و تحول آنها کشف میشود و تفسیر از نو به علم آبادانی (عمران) ملحق میشود.
با وجود این، این روش تفسیری ناقص است به علت عللی از جمله:
مسایل اجتماعی و سیاسی دارای اولویت تام بر موضوعات عقیدتی نیستند و اینها یکی از موضوعهای تفسیر هستند. ولی موضوع اصلی بدون پیوستگی به اخلاق و ایمان بدون تحلیل آنها مانند موضوعاتی اجتماعی مستقل که دارای اصاصی مستقل هستند نیست.
هنوز روش متن بر آن چیره هست از آنچه که از استقلال موضوعات علمی مانند پدیدههای انسانی مستقل از متن به آن میرسد. در نتیجه زمان حال شروع مطلق نیست و تفسیر مقدمه واقعیت است و واقعه کنونی مقدمه آن نیست.
ج) بر این روش تاکنون تفسیر طولی نه موضوعی غلبه داشته است، سوره به سوره، آیه به آیه که باعث پراکندگی موضوعات و تجزیه آنها شده و آن را پراکنده ساخته بدون تأسیس هیچ ساختمان نظری یا مادی که آن را در برگیرد گویی که هدف نهایی فقط تفسیر است و شناخت واقعیت کنونی نیست.
د) این روش، روشی اصلاً حدگرایانه دارای اثری محدود است که به نهضتی شامل که بر اصول و روشنگری از حق و آزادی و دموکراسی و طبیعت و انسان و تاریخ تفسیر نمیپذیرد و در نتیجه یکه تاز در میدان عقاید باقی ماند تا اینکه جنبشهای سکولار از خارج آن پیدا شدند.
ه) این روش جنبشهایی اصلاحی هستند نه انقلابی که به هدفشان فهم صحیح عقاید است و هدف آنها ساختن انقلابی اساسی در ساختار اجتماعی نیست. به این خاطر انقلابات اجتماعی از بیرون آن برپا میشوند یا تلاش میکند در لحظههای لغزش آن خود را به آن منصوب سازد.
و) هنوز برخی از جوانب محافظ دینی تقلیدی خواه در عقاید یا در قانون گذاریها مثل (پاسخ داده به دهریها) که باعث از بین رفتن جنبشهای ملی اجتماعی شده و اتحاد ملی را مشکل نموده و بلکه کار به برخورد خونبار بین آن و سایر جنبشهای ملی شده است.
ز) عدم استمرار رهبران آن در انقلاب تا آخر و بازگشت برخی از آنها و برگشتن بر پاشنه (محمد عبده) همچنانکه بعضی از حرکتهای اصلاحی به تشکیلات دینی محاقطه کار مثل مهدیه در سودان و اخوان المسلمین در مصر تبدیل شدند.
ح) ساختار آن بعد از ساختار علمی در چارچوب علوم اجتماعی، انسانی و تاریخی کامل شد و بیشتر نزدیک به دین شد تا به علم، از جنبشهای دینی سرچشمه گرفت نه از جنبشهای اجتماعی.
روشهای اجتماعی در تفسیر
نتیجه روشهای تفسیری پیشینیان در شرایط عصریشان و در جایگاه نوآوریشان: زبان، روایت، فقه، تصرف، فلسفه و عقاید بوده است. اما این شرایط تغییر کرده است و عصر زبان، روایت، فقه، تصرف یا فلسفه یا عقاید نیست بلکه عصر علوم اجتماعی در مقدمه همه علوم سیاسی، اقتصادی است که روش اصلاحی جهت توجه به آن شروع شد و وظیفهی نسل کنونی تکمیل این روش که از واقع کنونی است و مصلحتهای مسلمانان شروع کند، هست و توصیف روش اجتماعی در تفسیر در ذیل میآید.
۱ـ این روش تفسیر جزئی قرآن کریم است نه تفسیر کلی آن دست کم در این مرحله یعنی مطلوب این است که تفسیر آن همان نگاه به نیازهای مسلمانان در درون قرآن است و نه همه تفسیر قرآن صرف نظر از نیازهای مسلمانان و خواستههایشان. زمانی که تاکنون مشکل اصلی ما آزادسازی زمین و رویارویی با استعمارات پس آیات جهاد و جنگ و بسیج و آمادگی در تفسیر دارای اولویت میباشند نه آیات نرم و خوشنوازی و بهرهمندی از آرامش زندگی دنیا. اگر مشکل امروز ما تسلط، دیکتاتوری و سرکشی و تغیان است پس آیاتام ره معروف و نهی از منکر و آشکارا گفتن وحق و عتک به حق و رد نفاق و انقلاب بر ذلت و خواری دارای الویت مطلق نسبت به تفسیر آیات فرمانبرداری و امر به بندگی است. زمانیکه مشکل ما فقر، گرسنگی و گرفتاری، بدبختی، محرومیت، و سوءتغذیه و برهنگی و بیکاری افراد تحت شکنجه در زمین پس آیات قرآن در زمینه مالکیت عمومی، بینیازی، فقر و محالفت از گشتن مال در دست اغنیا و خلیفه بودن انسان، حق فقیران در داراییهای ثروتمندان و برابری و عدالت اجتماعی است که دارای اولویت مطلق نسبت به آیات تجارت و سود و رزق و روزی و طبقات و مراتب و کسب حلال هست.
و اگر مشکل چهارم ما بیتوجهی مردم و سستی عامه مردم و تسلیم شدن و تنبلی، واگذاری، ناتوانی و واگذاری حق تعیین سرنوشت به دیگران و تواناییهای آنها. پس آیات تشویق و تحریص به قیام و رد سنگینی کردن به زمین به خاطر تعلقات دنیای، و دعوت به هجرت در زمین وسیع خدا و جانشین انسان در زمین، شهادت و عزتمند بودن مومنان و برتری است دارای اولویت مطلق بر آیات قضا و قدر، تسلیم و تفویض (امر به خدا) و امیدواری، انتظار و توفیق و هدایت و دعا و طلب برکتهای خدا. ما نیازهایمان را در قرآن میخوانیم و آنچه را بدان نیاز نداریم نسل ما نخواند به این معنی که آن را تفسیر نکند چون آن را نمیفهمد. فهم فقط طبق نیازی یا تجربهای اجتماعی و بحرانی معیشتی ممکن است. پس زمانی که ما به دانش دعوت میکنیم، آیات علم را تفسیر میکنیم نه آیات فیض، الهام، کشف، فتح و چشم تیز بینی را زمانی که ما به زمان کنونی دعوت میکنیم اولویت را به آیات تنزیل میدهیم نه به آیات تأویل، به عالم محسوس مشهود نه به عالم غیب. و اگر به عقل دعوت میکنیم اولویت ملطق را به آیات عقل میدهیم. و اگر به عمل دعوت میکنیم پس باید آیات مربوط به عمل را در زندگیمان قبل از آیات ایمان، تفکر، تدبر و تأمل و نظر نمایان کنیم اگر توسعه مشکل اصلی ما در تاخت و تاز بیابان و استخراج آبهای زیر زمینی، با ذخیره کردن آب باران و ساختن سدها و گنجینهها و جستجوی ثروتهای زمینی پس آیات زمین، آب، کشاورزی، سبزیجات، میوه جات، انگورها و درختهای بلند قامت، برگها و میوهها دارای اولویت تام در وجدان دینی قومیمان میباشد. و اگر بدبختی ما در ضرر ثروت حیوانی، گوشت، شیر و تخم مرغ هست پس آیات چارپایان و ماهیها، گوشت تازه و پرندگان در وجدان قومی ما ظاهر شده ما را به افزایش ثروت حیوانی تشویق میکند. اگر مشکل ما بحران مسکن است پس آیات آرامش و خانهی قرارگاه در روانهای ما منعکس میشود. همچنان در قرآن نیازهایمان را مییابیم و آیاتش را مطابق آن تفسیر میکنیم. در نتیجه قرآن کتاب خوانده شده در بازارها در زندگی روزانه مردم خواهد شد و در نسل ما معنی پیدا میکند و هدفش را برآورده میسازد.
۲ـ تفسیر موضوعی قرآن تواناتر از تفسیر طولی است توجه تمام و کمال به مقتضیات روش اجتماعی است. تفسیر طولی که منظور از آن تفسیر قرآن جزء به جزء حزب به حزب و سوره به سوره و آیه به آیه و لغط به لغط و حرف به حرف که از سوره فاتحه و بقره شروع شده تا به سوره فلق و ناس میرسد است. در این نوع تفسیر ما هر چه را میشناسیم تفسیر میکنیم. آنچه را که بدان نیازمندیم یا نیستیم. این تفسیر، تفسیری است که نه در زمانی هست و نه در مکانی. در نتیجه اعتماد و تکیه در آن به معجم فهرست شده الفاظ قرآن میباشد و تفسیر همه آیهها درباره موضوعی است که ما بدان در روزگار خود نیازمندیم که سبب بحران برای ما شده و باعث کابوس سنگینی بر سینه ما شده که نفس آن را میبرد. و موضوع به شیوه تحلیل مضمونی آیات بنا میشود از حیث اینکه.
ساختمان ظاهری و شکل آیه و آن ذکر موضوع از نظر اسم فعل، مرفوع، منصوب، مجرور، مذکر، مونث، مفرد، جمع، مضاف یا غیر مضاف و چگونگی اضافه شدن به ضمایر و اسمها، ضمیرهای متکلم یا مخاطب یا غایب و پایان تکرار لغط تا امکان مشخص کردن موضوع از ابتاد از شکل. فعل غیر از اسم است، فعل حرکت است و اسم ثبات، رفع غیر از نصب یاجر است، رفع حالت فاعلیت، نصب حالت مفعول بودن و جرالحاق و تصبیت و... میرساند.
تجزیه و تحلیل معانی و نوشتن آن در مجموعههای اصلی تا ساختن موضوع امکان پذیر باشد و تشخیص بین مضاها اصلی و معانی فرعی، بین مثبت بودن و منفی بودن، بین الهی بودن و انسانی بودن، بین معنویت و مادی بودن، بین فردی بودن و اجتماعی بودن تا امکان شناخت رأی و نظر وحی در موضوعهای اصلی وجود داشته باد.
ح) دادن اهمیت و اولویت به موضوعهایی که به نیازهای عصری پاسخ میدهند مانند زمین، دارایی، فقر، غنا، پیشرفت، عقب ماندگی، امت، عمل، انسان، جهاد، اسرائیل به گونهای که وجدان معاصر ما به نظریات و تصوراتی توانا بر تحلیل بحرانهای روزگار تحول پذیرد.
د) تکوین همه موضوعها در یک ترکیب عقلی محکم به گوههای که جهان بینی اسلامی برای جهان شود حتی تا جائیکه برای یک روش اسلامی امکان آن باشد ظاهر شود و تکوین یابد به دور محور انسان، جامعه، طبیعت و تاریخ نگردد همانی که به نیاز مسلمانان در جستجوی روش مستقل و جهان بینی برای هستی برای زندگی و نظام اجتماعی و سیاسی پاسخ گوید.
۳ـ تفسیر زمانی قادر به بخشیدن صورتی به قرآن به مسلی و نه به همه نسلها و در عصری نه برای همه عصرها. قرآن ابدی همان است که از روزگاران و نسلها عبور میکند و در علم الهی موجودات ولی در سینه مردم یا در حرکت تاریخ یا در کتابهای سفیران یا در اقوال خطیبان یا نظریات دانشمندان وجود ندارد. تفسیر زمانی همان تفسیر عصری است و کاری به زمانهای گذشته ندارد و ملزه به نگاه به نسلهای آینده هم نیست برای مثال آن تفسیر اواخر قرن چهاردهم هجری و اوایل قرن پانزدهم، وظیفهاش دفاع از انسان در عصر کنونی است نه دفاع از (اله) در هر زمانی، این تفسیر فقط در عملیات و جنبه عملی نیست بلکه در نظریات نیز هست. زمانی که مشکلات جدیدی در زندگی پدید میآیند، تفسیرهای قدیمی مولود زمان خروشان هستند همچنانکه تفسیر ما زایده عصر ماست و ملزم به رعایت نسلهای معبدی نیست در هیچ حالتی. و هر ادعای دیگری غیر از این ادعای باطل و غرور بشری و تمایلی است بر تسلط بر گرده مردم و احتکار معرفتها و تلاشهایشان و دورویی، تروریسم، تعصب و نادانی است که اشتباهات تفسیر را بیشتر از آنچه صندوق آنرا تبیین میکند، پنهان مینماید.
و تفسیر بدین گونه دارای هدفی علمی و نه غایت آن نظری است که هدفش تغییر احوال مسلمانان و نه کشف حقایق نظری است، صدق و راستی در تفسیر همان تغییر و تأثیر است (فاما الزبد فیذهب جفاء و اماما ینفع الباس فیمکث فی الارض) (/ ۱۷)
تفسیر در تاریخ با مسلمانان مرتبط است و دنبال اسلام به عنوان حقیقتی ابدی خارج از تاریخ نمیگردد و این حقیقت فقط در شکم مسلمانان یافت میشود. خود وحی در زمان بوجود آمده است و در زمان تطور و تغییر پیدا کرده از یهودیت به مسیحیت و به اسلام و کامل شدهاند کتابهای مقدس در زمان از صحف ابراهیم و فرامیر داود و تورات موسی و انجیل عیسی و قرآنکه بر محمد نازل شد. چنانکه قرآن در طول بیست و سه سال نازل شده که راز عقیده شروع شده پس با شریعت، با آیات مکی نه مدنی بلکه خود شریعت دارای ناسخ و نسوخ مطابق توان میباشد و در شریعت اسلامی زمان داخل عبادت است. نماز در اوقات بصورت واجب یا قضا،، فوراً یا بایستی روزه در اوقات مشخص، حج در ماه مشخص، گواهی دادن در هر زمانی، تکلیف در زندگی و آنچه بدان نیاز داریم تفسیر زمانی برای مسلمان است که برایمان سودمند است و مشکلات ما را حل میکند و به بدبختیهای ما توجه میکند.
۴ـ تفسیر حقیقی که از واقعیت کنونی مسلمانان و زندگیشان، مشکلات، گرفتاریها، اندوهها، شکستها آغاز میشوند از خلاء بلکه از مشکلی شروع میشود. پس وحی رایگان و بیفایده نمیدهد بلکه جهت حل مسئلهای که عقلها و فهمها در آن حیران مانده و مگر اندک افرادی قادر به حل آن با دیدی درست وحی تیز نشید.
و این در «اسباب نزول» قابل مشاهد است یعنی اولویت دادن واقعی کنونی بر فکر، و حرکت بر ثبات. پس راه حل تغییر دهنده واقعیت کنونی است نه تثبیت کننده یا توجه کننده آن.
و تفسیر واقعی از اسلام عام جاویدی که مکان وزمان ندارد سخن به میان نمیآورد. آنکه بالاتر از واقع کنونی قرار میگیرد مشکلات مردم را حل نمیکند، تغییر کنونی کارش دفاع از خدا نیست چرا که خداوند بینیاز از جهانیان است بلکه از مسلمانان دفاع میکند که دیگران از آنها دفاع نمینمایند، چه آسان است سخت گفتن از آنچه سزاوارتر است که باشد و چه دشوارتر است تغییر آنچه که هست، چه بسا تغییر عام به خطای باصره و پوشیدن و روکشی آنچه در واقع میگردد. و بر ترجیح سلامتی و حرص برلقحه زیستی از نظر ترس و مخفی و سلامتی.
نظرات
سید
28 مهر 1393 - 09:26از استاد بهرامیان بخاطر ترجمه مقاله زیبا و تحلیلی استاد حسن حنفی کمال تشکر وقدردانی را دارمو بنده به نوبه خود سپاسگزار استاد بهرامیا ن عزیز هستم که تلاش نموده اند میراث نگرش چپ اسلامی را فراروی خوانندگان قرار دهند و این آشنای لازم است البته بر خلاف دیدگاه استاد حنفی نه روش های تفسیری محدود به این روش ها است و نه روش منتخب ایشان تنها در معرض این اندک آفت است و نه همه ی فراز و نشیب های امت بر دوش تفسیر و متن است ونه نهادن حل همه این گرفتاریها از دامن تفسیر ومتن فرو می ریزد .