پیشینه تاریخی مالكیت بر جزایر سه‌گانه خلیج‌فارس

موضوع جزایر سه‌گانه تنب بزرگ، تنب كوچك و ابوموسی در خلیج‌فارس یكی از مسائل حساس و پیچیده در روابط ایران و امارات متحده عربی است. این جزایر از نظر تاریخی و جغرافیایی به ایران تعلق داشته‌اند، اما امارات متحده عربی نیز ادعاهایی درباره مالكیت آنها مطرح كرده است.

 

خلیج‌فارس پیش از ورود اسلام

پیشینه تاریخی مالكیت آنها نیز نشان‌دهنده ارتباط طولانی‌مدت این مناطق با قلمروهای مختلف ایرانی است. از دوره‌های باستانی تا دوره قاجار، این جزایر تحت حاكمیت دولت‌های مختلف ایرانی بوده‌اند. در دوره عیلامی، این مناطق تحت كنترل دولت عیلام قرار داشتند. در دوره ماد، جزایر خلیج‌فارس بخشی از ایالت‌های جنوب غربی و تحت عنوان «درنگیانه» بودند. در دوره هخامنشی، جزایر به عنوان بخشی از استان پارس شناخته می‌شدند. در دوره اشكانیان و ساسانیان، جزایر خلیج‌فارس همچنان تحت حاكمیت این امپراتوری‌ها بودند.

 

خلیج‌فارس پس از ورود اسلام

پس از ورود اسلام و با ظهور سلسله‌های ایرانی مانند صفاریان و آل‌بویه، این مناطق همچنان تحت كنترل ایرانیان باقی ماندند. آل‌بویه حتی توانستند بخش‌های جداشده از سرزمین ایران را مجددا تصرف كنند و خلیج‌فارس و جزایر آن را تحت كنترل خود درآورند. در دوره سلجوقیان، جزایر خلیج‌فارس تحت حكومت سلجوقیان كرمان بودند و سپس به ملوك هرمز واگذار شدند. در دوره تیموریان و ایلخانان مغول، هرچند تمام ایران تحت حاكمیت آنان قرار داشت، اما حكومت بر جزایر خلیج‌فارس به واسطه حكمرانان محلی ایرانی اعمال می‌شد. با ظهور صفویان، تلاش‌هایی برای بازپس‌گیری كنترل بر جزایر از دست قدرت‌های استعماری مانند پرتغالی‌ها صورت گرفت. شاه‌عباس صفوی با همكاری نیروی دریایی انگلیس توانست پرتغالی‌ها را از خلیج‌فارس اخراج كند و كنترل بر جزایر را مجددا به دست آورد.

 

خلیج‌فارس در عصر صفوی

در اواخر دوره صفوی، تحولات مهمی در خلیج‌فارس رخ داد كه تاثیرات بلندمدتی بر منطقه گذاشت. یكی از این تحولات، كاهش نفوذ هلندی‌ها و افزایش قدرت انگلیسی‌ها بود. امپراتوری بریتانیا به دلیل منافع استراتژیك و اقتصادی خود در منطقه خلیج‌فارس، به كنترل و نفوذ در این مناطق علاقه‌مند بود. با استفاده از بهانه سركوب دزدان دریایی، برخی از جزایر و مناطق ساحلی تحت تاثیر سیاست‌های استعماری قرار گرفتند. این دزدان دریایی كه عمدتا عرب بودند، از اواخر دوره صفویه فعالیت خود را آغاز كردند و تا سال‌ها بعد نیز به فعالیت‌های خود ادامه دادند. حضور و فعالیت این دزدان دریایی تاثیرات زیادی بر معادلات سیاسی و اقتصادی منطقه داشت. از‌جمله این تاثیرات می‌توان به تغییر در توازن قدرت میان كشورهای استعماری و همچنین تاثیر بر تجارت و امنیت دریایی اشاره كرد.

 

خلیج‌فارس در عصر ناصری

با ظهور نادرشاه، تغییرات مهمی در وضعیت سیاسی و نظامی منطقه رخ داد. نادرشاه با تشكیل نیروی دریایی قدرتمند، توانست كنترل بخش‌های مهمی از خلیج‌فارس را به دست گیرد و جزایری مانند بحرین و عمان را تصرف كند. این اقدامات نادرشاه به تقویت حاكمیت ایران در منطقه و كنترل بهتر بر تنگه هرمز كمك كرد. همچنین، نام‌گذاری «راس‌الخیمه» به خیمه‌های لشكریان نادرشاه نسبت داده می‌شود كه برای نظارت بر تردد كشتی‌ها در این منطقه برپا شده بودند. در مجموع، نادرشاه چهار حمله نظامی برای تصرف كرانه‌های جنوبی و جزایر خلیج‌فارس انجام داد كه نشان‌دهنده اهمیت استراتژیك این منطقه در سیاست‌های او بود.

 

خلیج‌فارس در دوره زندیه

پس از مرگ نادرشاه، كریم‌خان زند توانست بر بخش‌های وسیعی از ایران و مناطق اطراف آن، ازجمله خلیج‌فارس و جزایر آن، اعمال حاكمیت كند. او در برخورد با طوایف عرب خودمختار در سواحل شمالی خلیج‌فارس سیاست مدارا و ملایمت را در پیش گرفت. این سیاست باعث شد كه قبیله‌های عرب، به‌ویژه قاسمی‌ها، در هر دو سوی خلیج‌فارس قدرت بگیرند. كریم‌خان زند مقام ریاست بندر لنگه را به شیخ صالح، رییس طایفه قاسمی، واگذار كرد. این مقام در سال‌های بعد به فرزندان و نوادگان شیخ صالح نیز رسید، اما چون این افراد تحت تابعیت ایران بودند، حكومت آنان ناقض حاكمیت دولت ایران بر این منطقه تلقی نمی‌شد. در این دوره، جزایر كیش، تنب، ابوموسی، سیری و بیست‌وشش جزیره دیگر بخشی از حكمرانی لنگه بودند.

با كشف منابع نفتی و اهمیت استراتژیك خلیج‌فارس در قرن بیستم، اهمیت این جزایر افزایش یافت. در دهه‌های اخیر، این موضوع به یكی از مسائل مهم در روابط بین‌المللی و منطقه‌ای تبدیل شده است.

خلیج‌فارس در عصر قاجار

طایفه جواسم یا قواسم، گروهی از اعراب بودند كه در مناطق شارجه و راس‌الخیمه سكونت داشتند و به تدریج به ایران مهاجرت كردند و در بندر لنگه اقامت گزیدند. این طایفه در اواخر دوره زندیه به تابعیت دولت ایران درآمدند و نفوذ و قدرت‌شان در منطقه افزایش یافت. شیخ سعید‌ابن‌قضیب، رییس جواسم، توانست حكومت بندر لنگه را از حاكم فارس اجاره كند. این اجاره‌نامه به مبلغ دویست تومان بود و نشان‌دهنده نفوذ جواسم در منطقه بود. در قرون هجدهم و نوزدهم میلادی، به دلیل هزینه‌های بالای نظامی و رایج بودن سنت اجاره سرزمین‌ها، اجاره بندر لنگه و جزایر نزدیك به آن به جواسم، امری معمول بود. این اقدام به نمایندگی از دولت ایران و تحت تابعیت ایران انجام می‌شد و به عنوان تداوم اعمال حاكمیت دولت ایران محسوب می‌گردید. در آن زمان، نیروهای دولتی ایران در منطقه بسیار محدود بودند و شامل یك میرزابنویس و یك داروغه با سی چهل نفر مامور جزو می‌شدند. بنابراین، اجاره مناطق به طوایف محلی مانند جواسم، راهی برای حفظ امنیت سواحل در برابر هجوم دزدان دریایی بود. از اوایل قرن نوزدهم، نفوذ سیاسی و نظامی انگلستان در خلیج‌فارس به‌طور چشمگیری افزایش یافت. در سال 1821، نیروهای انگلیسی به بنادر لنگه و چارك حمله كردند و به غارت و چپاول اموال مردم پرداختند. ساكنان این مناطق، از جمله جزایر ابوموسی، تنب بزرگ و تنب كوچك، در برابر این تجاوزات مقاومت كردند و بر تعلق این مناطق به ایران تاكید نمودند. در این دوره، دولت بریتانیا به بهانه مبارزه با دزدان دریایی و راهزنان عرب، قصد داشت به بنادر و جزایر تحت حاكمیت ایران دست‌اندازی كند. اما دولت ایران، با دفاع از قواسم لنگه و با این استدلال كه این گروه اتباع ایران هستند، با اقدامات بریتانیا مخالفت كرد. در سال 1840، صدرالعظم وقت ایران، حاج میرزا آغاسی، با مشاهده عملیات نظامی گسترده بریتانیا در سواحل و جزایر ایران، اعلام كرد كه تمام خلیج‌فارس و جزایر آن متعلق به ایران است. این اعلامیه نشان‌دهنده آگاهی صدرالعظم از حاكمیت تاریخی ایران بر این مناطق بود، حتی اگر این حاكمیت در برخی مناطق به شكل غیرمستقیم اعمال می‌شد.

 

مالكیت جزایر سه‌گانه در گزارش‌های بریتانیایی

در همین رابطه گزارش‌های زیر از منابع مختلفی از جمله مقامات بریتانیایی و دیگر ناظران خارجی در قرون 19 و 20 میلادی به دست آمده‌اند؛

1) گزارش هیات نمایندگی سرجان ملكم به دربار فتحعلی شاه: این گزارش كه در سال 1813 منتشر شده، جزایر ابوموسی و تنب‌ها را به عنوان بخشی از قلمرو ایران معرفی كرده است.

2) لرد كرزن (نایب السلطنه حكومت انگلیسی هند): در سفر خود به خلیج‌فارس در سال 1903، اشاره كرده كه حكومت لنگه و جزایر اطراف آن، از جمله تنب و ابوموسی، تحت حاكمیت ایران بوده‌اند.

3) ادوارد سی راس (مامور سیاسی بریتانیا در خلیج‌فارس): در گزارش خود در سال 1873، جزیره تنب را تابع فارس و متعلق به لنگه دانسته است.

4) كاپیتان استیف ركنستابل: در گزارش سال 1854، تحت عنوان Persian Gulf Pilot از سوی وزارت دریاداری بریتانیا به چاپ رسید، به حكومت لنگه بر جزایر سری، بنی فارور، تنب، بنی‌تنب و بوموسی اشاره كرده است.

5) آرلوند بوراوز كمبال: در نقشه‌ای كه در سال 1844 تهیه كرده، تنها از جزیره حمرا به عنوان متعلق به قواسم نام برده است. عنوان گزارش ‌«سرزمین تحت تملك سلطان بنی صقر، رییس قواسم».

6) كلنل رابرت تیلور (نماینده سیاسی بریتانیا در منطقه عربستان): در گزارش سال 1836، جزایر بوموسی، سری و فارور را به عنوان جزایر آشنا برای دریانوردان بریتانیایی در ارتباط با بنادر ایران ذكر كرده است.

7) كاپیتان جورج بارنس بروكس (نماینده ویژه كمپانی هند خاوری): در گزارش سال 1825، جزایر تنب و بوموسی را به عنوان جزایر متعلق به ایران معرفی كرده است.

8) كاپیتان هین (تهیه‌كننده سرشناس نقشه‌های دریایی كمپانی هند خاوری و دریاداری هند): در گزارش سال 1829، جزایر تنب و بوموسی را به عنوان جزایر وابسته به بندر لنگه فهرست كرده است. این گزارش‌ها نشان‌دهنده تایید تاریخی حاكمیت ایران بر این جزایر از سوی منابع مختلف و معتبر هستند.

حاكمیت ایران بر جزایر سه گانه ابوموسی، تنب بزرگ و تنب كوچك، پیشینه‌ای بسیار بالاتر از تاریخ تاسیس برخی كشورهای نوظهور در حوزه خلیج‌فارس را دارد. این تاریخ به خودی خود نشانه گزاف بودن برخی ادعاهایی است كه گاه شنیده می‌شود. ادعاهایی كه هرچند بی‌اساس است اما مالكیت سرزمینی و تمامیت ارضی ما چیزی نیست كه كوچك‌ترین سهل انگاری در مورد آن تحمل شود. چنان‌كه در مقاله دیگری در همین روزنامه توضیح داده‌ام، علاقه به میهن و اهتمام به امر آن را وظیفه شرعی و از فرائض دینی و ایمانی خود می‌دانیم.